سوریه در بن بست


مجید سیادت


• سوریه خودش را لت و پار می کند. هواپیماهای ارتش سوریه که قرار بود از مرزوبوم آنها دفاع کنند، شهرهای سوری را بمباران می کنند و خانه و کاشانه مردم خود را ویران می کنند و شورشیان سوری هم بدترین بی رحمی ها را با اسرای خود بروز می دهند و از این اقدامات خود فیلم می گیرند و به جهان عرضه می کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۹ آذر ۱٣۹۱ -  ۹ دسامبر ۲۰۱۲


بیست ماه از شروع جنبش مسالمت آمیز و آزادی خواهانه مردم سوریه در مارس 2011 می گذرد. خشونتهای کور و بی رحمانه رژیم حاکم برسوریه بزرگترین عاملی بود که این جنبش را به مبارزه خشن و دست آخر به جنگ داخلی ای کشاند که اکنون بیش ازیک سال است سوریه با آن دست به گریبان است. تا کنون بیش از چهل هزار نفر سوری کشته شده اند. تعداد پناهندگان رسمی و غیر رسمی به کشورهای همسایه بین چهارصد هزار تا هفتصدهزار نفر تخمین زده می شود. تخمین می زنند که سه ملیون نفر هم در خود کشور دربدر و بی خانمان شده اند. شهرها، خانه های مردم، مدارس،مساجد و اماکن تاریخی می سوزند و ازبین می روند. مخارج جنگ به حدود شصت میلیارد دلار تخمین زده شده، هزینه روحی و روانی به جوانان و کودکانی که این جهنم را تجربه می کنند قابل ارزیابی نیست. با تمام اینها هنوز هم جنگ ادامه دارد.
سوریه خودش را لت و پار می کند. هواپیماهای ارتش سوریه که قرار بود از مرزوبوم آنها دفاع کنند، شهرهای سوری را بمباران می کنند و خانه و کاشانه مردم خود را ویران می کنند و شورشیان سوری هم در موارد متعددی بدترین بی رحمی ها را بااسرای خود بروز می دهند و ازاین اقدامات خود فیلم می گیرند و به اشکال گوناگون آنها رابی محابا به جهان عرضه می کنند. در چشم انداز، هیچ نهایتی هم برای این خود سوزی و خود کشی یک کشور مشاهده نمی شود.
توازن قوائی در سوریه شکل گرفته است که ادامه این زجر و بدبختی ها را تامین می کند. جمعیت علوی ها، دروزها و مسیحیان سوری حدودا بین 30-25 درصد از جامعه سوریه است. حاکمیت سوریه تا کنون عمدتا در دست علوی ها و متحدین مسیحی آنها بوده است.علاوه برآن تقریبا 10% جمعیت هم کردهای شمال سوریه هستند. سنی های سوریه اکثریت کامل را دارند ولی این اقلیتها بزرگتر از آنند که در معادلات سیاسی بتوان آنها را به سادگی کنار گذاشت.
اکثریت سنی سوریه در مقابل اقلیت حاکم علوی قرارگرفته و دیگر حاضر نیست دیکتاتوری حاکم را تحمل کند. از طرف دیگر علوی های حاکم و مسیحیان سوری نگران از احتمال روی کار آمدن حاکمیتی از افراطیون سلفی آنچنان وحشت زده شده اند که حاضرند به هر کاری دست بزنند. از دید آنها مبارزه کنونی تنها برای حفظ امتیازاتی که در چهل سال گذشته داشته اند نیست بلکه برای حفظ خانه و خانواده شان می جنگند. جنایتهای سلفیستها هشدار واقعی ای ازاحتمال جنایتهای به مراتب وحشیانه تریست که در صورت پیروزی سنی ها می توانند به وقوع پیوندند. جنایات کنونی و اتی سنی های با ایدئولوژی سلفیست و واقعیت جنایتهای روزمره رژیم حاکم، دوسوی سکه ای هستند که آتش جنگ داخلی سوریه را دامن می زنند. از طرف دیگر بازی گران بین المللی قدرتمندی در پشت این و آن اردوگاه قرارگرفته اند که به آتش مبارزه ای ژئوپولتیک می دمند. حتی اگر اسد سرنگون شود ، جنگ داخلی با افت و خیز ادامه پیدا می کند.این جنگ داخلی می تواند همچون جنگ داخلی لبنان برای چند دهه ادامه یابد.دیر یا زود شهرهای مهمتری به تصرف شورشیان در می آیند و شاید حتی روزی شخص اسد کنار گذاشته شود ولی جنگ داخلی ادامه پیدا می کند. نگرانی ها و بدبینی های بجا و بی جای دو اردوگاه نسبت به یکدیگر علت اصلی ریشه دار بودن (و ریشه دارشدن) این جنگ هستند.
مداخله نظامی مستقیم کشورهای غربی در سوریه میتواند این توازن کنونی را به هم بریزد ولی احتمال آن بسیار کم است. اولا این مداخله، کشورهای دیگر منجمله ایران را هم درگیر می کند و کسی نمی داند دامنه کلی جنگ تا کجا وسعت می یابد. ثانیا در زمانی که غرب نیازمند کاهش تعهداتش در خاورمیانه است اینگونه مداخله ای ریسکهای فراوانی برای آنها در بر دارد. نشریه تایم در این مورد می گوید (1) "مداخله به نوعی که در لیبی اتفاق افتاد بسیار غیر محتمل است. بخشا به این خاطر که روسیه و چین نمی گذارند اتوریته قانونی شورای امنیت برای آن عملیات فراهم شوند و بخشا به خاطر ترس از گرفتار شدن در جنگ داخلی ای که به هر حال از مرزهای سوریه به لبنان، عراق و ترکیه هم سرازیر شده است".
توازن قوای نظامی - با تمام اینها باید به توازن قوای نظامی هم اشاره شود. هواداران و رهبران نیروهای سوری تعداد نفرات خود را پنجاه تا شصت هزار نفر اعلام می کنند. اما همه این نیروها تعلیمات و تجربه کافی جنگ بزرگ و مدون را ندارند. سلاحهای آنها هم عمدتا سلاحهای سبک هستند. اخیرا چند پادگان دولتی به تصرف آنها در آمده که سلاحهای بهتری بدست آورده اند. در عین حال، به گزارش نیویورک تایمز چهل دستگاه ضد هوائی سنگین از طرف قطر (و از کانال ترکیه) به آنها داده شده و سقوط یک بالگرد دولتی را هم اولین نتیجه آن می دانند. این نیروها عمدتا سرباز ساده بوده اند و حتی بخشی از آنها تنها در طی جنگ یک ساله اخیر تعلیمات نظامی دیده اند. نقطه قدرت نیروهای شورشی اعتقاد آنها به خانه و خانواده شان است. بسیاری ازآنها در اطراف محله یا شهر خود عمل می کنند. اما نقطه ضعف اصلی آنها اینست که برنامه واحد و روشنی ندارند. به چندین و چند دسته و گروه تقسیم می شوند و تنشهای گوناگونی هم در بین این دسته بندی ها عمل می کنند. نبود رهبری واحد برد عمل آنها را بسیار محدود می کند.
تنها نیروی خارجی ای که در صف شورشیان مبارزه می کندهمان افراطیون سلفی هستند. (یکی از عنوانهای به کار گرفته شده برای آنها "جهادگران توریست" است). تاکنون تعداد آنها بین هزار تا دو هزار تخمین زده می شد. اهمیت این نیرو به مراتب بیش ازاهمیت نسبی تعداد آنهاست. اینها عمدتا ورزیدگی و تجربه جنگی ( جنگ چریک تخریبی) داشته و با اعتقاد بیشتر و آمادگی فراوان برای جهاد و شهادت به سوریه آمده اند. اما علاوه برآن، اینها از پشتیبانی مالی و تسلیحاتی فراوانی برخوردارند که بقیه نیروها را وادار به دنباله روی می کند. هرچند کمکهای مالی از طرف دولتهای عربستان و قطر، ترکیه و غرب، وجود دارند که عمدتا از کانالهای رسمی (تا کنون از کانال شورای ملی سوریه و از این به بعد از کانال "اتحاد ملی نیروهای انقلابی و اپوزیسیون سوریه") انتقال می یابند، بزرگترین منبع کمکها، کمکهای مالی شخصی توسط ثروتمندان افراطی است، همانهائی که مخارج القاعده و طالبان را هم تامین می کرده و می کنند.
بعضی عملیات ارتش ترکیه در نواحی مرزی کمی فشار خارجی به نیروهای ارتش سوریه وارد می کنند. مخصوصا استقرار واحدهای ضد هوائی ترکیه در نواحی مرزی می توانند خلبانهای سوری را به احتراز از نوار مرزی هل دهند. سلاحهای نظامی ای هم از طریق ترکیه وارد می شوند ولی – بجز ضدهوائی هائی که قبلا اشاره شد – این سلاحها تا کنون سلاح سبک بوده اند. امریکا صد وپنجاه مامور سیا و کارشناس نظامی را به مرزاردن و سوریه فرستاده که در صورت لزوم برای کنترل سلاخهای شیمیائی سوریه به کار گرفته شوند. همچنین گزارشهائی در دست هستند که دولت امریکا می خواهد اسلحه بیشترو سنگینتری را ، به نحو مستقیم ، در اختیار شورشیان قرار دهد ولی تا کنون هیچ گزارش رسمی ای در مورد اجرای این برنامه منتشر نشده است.
در طرف مقابل نیروهای دولتی شامل دویست و پنجاه هزار ارتش دائم و دویست و پنجاه هزار نیروهای ذخیره بودند. تعداد زیادی از این ارتش فرار کردند. بخشی از آنها به شورشیان پیوستند و بخشی از شرکت در جنگ احتراز کرده اند. تخمین بسیار خوش بینانه مخالفین رژیم اینست که ارتش دولتی به نیروئی صدهزار نفره تقلیل یافته ولی تخمینهای دیگرنیروی ارتشی را به مراتب بیش از این ارقام اعلام می کنند.
در طی سال اول جنگ تعدا فراریان از ارتش بسیار بالا بود ولی گزارشهای اخیر حاکی از جاافتادن نوعی ثبات در صفوف دولتی است. موسسه تحقیقاتی آکسفورد(2) در گزارش ماه اوت خودمی گوید " افت واضحی در آهنگ فرار از ارتش رژیم اسد و پیوستن به نیروهای شورشی به وقوع پیوسته است. این نکته بدینگونه تعبیر می شود که بسیاری از آنها که اهل فرار از ارتش و پیوند به شورشیان بوده اند تا حالا این کار را کرده اند. اما معنای دیگرش هم اینست که در صفوف نیروهای وفادار به رژیم (مخصوصا در میان نیروهای واحدهای زبده) درجه ای از اعتماد پدیدار شده که رژیم می تواند برای ماهها و شاید هم سالها دوام بیاورد". حتی تصرف پایگاههای مهمتر در دو هفته گذشته نیز که بهترین موفقیت شورشیان به شمار می رفته ارزیابی عمومی در مورد توازن قوای نظامی را تغییر نداده است. روزنامه نیویورک تایمز (3) در این مورد می نویسد "با تمام اینها و علیرغم ویدیوهائی که نشان می دهد شورشیان انبارهائی از اسلحه را تصرف کرده اند، ناظران می گویند موفقیتهای اخیر تغییر ناگهانی ای در توازن قوا به وجود نمی آورند چرا که به نظر می رسد دولت مشغول (جابجائی نیروو) تحکیم مواضع نیروهای خود در مناطق حساس است".
یکی دیگر از مواردی که برای تعیین توازن قوا اهمیت دارند نقش و جایگاه کردها در این مبارزه می باشد. از زمانی که روشن شد ترکیه نقشی علنی در حمایت از شورشیان اختیارکرده، دولت سوریه هم برنامه ای را تدریجا به انجام رساند که حاکی از نوعی تفاهم با کردهای سوریه است. مطابق این تفاهم، نیروهای دولتی از مناطق کردنشین عمدتا پس کشیده اند و کنترل این مناطق را به خود کردها واگذاشته اند. در ابتدا تصور می شد که این عمل نوعی انتقام گیری از ترکیه است چرا که نواحی وسیع و جدیدی برای حرکت کردهای شورشی ترکیه (پی ک ک) فراهم می شدند. فایده دیگر این اقدام این بود که نیروهای دولتی از مسئولیت دفاع از مناطق کردنشین فارغ می شدند و می توانستند نیروهای خود را برای مناطق مهمتر متمرکز کنند. اما این اقدام، در عمل نوعی واگذاری خود مختاری به کردها محسوب شده است.با اینکه اختلافات جدی ای در میان سه سازمان اصلی کرد سوری وجود دارند، رهبران کرد به طور کلی سیاست خود را به نحوی اختیار می کنند که در حد امکان ، بهانه و دلیلی برای بازگشت نیروهای دولتی ایجاد نکنند و شاید بتوانند رسمیت و سابقه ای برای این نوع خودمختاری فراهم کنند. گزارش شده است که بارزانی – رهبر حزب دموکراتیک کردستان عراق - چهارهزار پشمرگه تعلیم دیده برای دفاع از زندگی روزمره کردهای سوری به آنجا فرستاده است. رهبران کرد بارها همبستگی خود را با مبارزه آزادی خواهانه مردم سوریه اعلام کرده اند ولی در عین حال با جنگ، و مداخله خارجی در سوریه خط کشی دارند.
تنشهای بین کردها و ارتش آزاد سوریه در ماههای اخیر در چندین مورد به برخوردهای خونین تبدیل شده است. کردها می کوشند از اینگونه حوادث احتراز کنند ولی مایلند نیروهای شورشی به مناطق کرد نشین وارد نشوند. کردها می گویند برخوردهای مسلحانه با ارتش آزاد سوریه عمدتا توطئه ترکها ست ولی نقش جهادگران اسلامی هم در این حملات برجسته بوده است.
سیاست دولت ایران همیشه در دفاع از رژیم اسد بوده است. ایران اسلحه، مهمات و کادرهای تعلیم دهنده نظامی به سوریه می فرستد . نیروهای موسوم به شبیحه در تحت تعلیم ایرانیها به میلیشیای جدیدی تبدیل شده اند.
موضع عراق در مورد وضعیت سوریه هم در عمل در دفاع کامل از رژیم سوریه بوده است. حمل و نقل اسلحه ونفرات – که مورد تحریم بین المللی است – از طریق ایران و کانال عراق به سوریه انجام می گیرند. انواع اعتراضات علنی و پشت صحنه امریکائیها اثری نداشته است و عراق فرصت موثری برای دور زدن تحریمها بدست ایران داده است. علاوه برآن، بسیاری کادرهای ورزیده نظامی شیعه عراقی هم برای "زیارت" به سوریه رفته اند. به نظر می رسد دفاع از اکثر مراکز مهم شیعه (مساجد،مقابر و امامزاده ها) به عهده عراقی ها (و شاید ایرانی ها) گذاشته شده باشد که بازهم به نوبه خود دست نیروهای دولتی را برای تمرکز روی مسائل دیگر باز می گذارد.
ژئوپولتیک – واضح است که عامل ژئوپولتیک در سیر تحولات سوریه نقشی به مراتب بارز وبرجسته دارد. سرنوشت سوریه به سرنوشت مبارزات ژئوپولتیک در منطقه گره خورده است. چه نیروهائی در کارند و چه اهدافی را دنبال می کنند؟ چه روندهائی مد نظر قرار می گیرند؟
لزومی ندارد در مورداهمیت استراتژیک خاورمیانه توضیحی بدهیم. لااقل از زمان جنگ دوم جهانی تا کنون،خاورمیانه میدان مبارزه بین قدرتهای بزرگ جهان بوده است. موقعیت استراتژیک خاورمیانه و منابع بی همتای سوخت در منطقه همیشه در مدنظر قدرتهای بزرگ بوده است. نیروهای بزرگ غربی و درطرف مقابل، کشورهای سابقا سوسیالیست - مخصوصا روسیه و چین – همه به اهمیت منطقه واقفند و هیچ کدام حاضر نیستند به سادگی ازاین منافع چشم پوشی کنند.
درعین حال ما در دورانی از ظهور یک قدرت نوین بسر می بریم.چین هر روز قدرتمندتر می شود و امریکا را در زمینه های گوناگون به چالش می کشد. در این شرایط است که آقای اوباما سیاست "آسیا محور" را عنوان می کند. امریکا باید حداکثر توان و انرژی خود را به شرق آسیا معطوف کند تا در حد امکان جلوی رشد نفوذ چین و ادعاهای او را بگیرد. این مقوله یکی از دلائل بیرون کشیدن امریکا از عراق بود. در سال آینده هم امریکا از افغانستان بیرون می کشد. معلوم نیست سرنوشت برنامه تخلیه افغانستان به کجا برسد. ولی طالبان در انتظار آن روز برنامه ریزی کرده اند. ایران هم برنامه های خود را با توجه به همین تغییر و تحولات تنظیم می کند. خود امریکا هم تاثیرات این تحولات را در نظر دارد و می داند که از زمانی که از افغانستان بیرون بیاید باز هم نیروی کمتری برای مداخله در منطقه خواهد داشت. یک نظریه قائل براینست که امریکا می خواهد به هر نحو ممکن، سرنوشت توازن قوا در خاورمیانه را یکسره کند که سپس با خیال راحت بسوی شرق آسیا برود. بنابراین ماههای آتی دوره تدارکاتی مهمی است که می تواند به قبول ریسکهای گوناگون هم منجر شود.
از طرف دیگر ایران هم در سی سال گذشته به هوس رهبری جهان اسلام برای خود یارگیری می کرده است. در ابتدا ایران و سوریه و حزب الله لبنان یک "محور مقاومت" را تشکیل داده بودند و شکستن این محور در دستور کارغربی ها بود. (گرایشی در امریکا راه شکست تهران را از طریق دمشق میسر می داند). اما پس از خروج امریکا از عراق، این کشور هم با سرعت زیاد به این محور پیوسته است. شیعیان عراق شاهد سیاستهای امریکا و عربستان هستند و بنابراین همپای رشد وضعیت جنگی در سوریه هرروزه با وضوح بیشتری در چارچوب همکاری با ایران قرار گرفته اند. در زمانی که اوضاع سوریه و سیاستهای ایران در همکاری با اسد بطور جدی به نفوذایران لطمه زده، تغییرات عراق وضع ژئوپولتیکی ایران را بهتر کرده و فرصت قوی تری برای حفظ رژیم سوریه هم فراهم آورده است. امریکا – غرب – نگران است که این هلال شیعه استحکام بیابد و نگران است که استحکام این هلال، تبعات فراوانی در تمامی منطقه خواهد داشت.
در همین حال محور جدیدی با شرکت ترکیه و مصر در حال شکل گرفتن است. این دوکشور سیاستهای حاکمیتهای سنتی عرب را کنار گذاشته اند. آنها خطی مستقل بازی می کنند ولی در عین حال رقیب نفوذ ایران در منطقه هستند. بخشی از این همکاری ها که در طی انقلاب سوریه پدیدار شده شامل همکاری ترکیه و مصر با قطر و عربستان سعودی است که نوعی هلال سنی (در مقابل هلال شیعه) به شمار می رود. در همین حال گفته می شود جناحهائی در عربستان و قطر شکل گرفته اند که از حاکمیتهای سنتی این دو کشور جدا هستند. حاکمیتهای سنتی سیاستهائی محافظه کارانه و در "خط امریکا" داشته و دارند ولی این جناحهای جدید به اسلامی افراطی گرایش دارند و از این زاویه سیاستی مستقل از سیاست امریکا به پیش گرفته اند.
وبالاخره بهار عربی هم صحنه سیاست و محاسبات سیاسی در خاورمیانه را بیش از پیش پیچیده کرده و به نوبه خود به احتمال انفجار جدی در خاورمیانه افزوده است.انتظار اولیه که بهار عرب به دموکراسی در این کشورها بیانجامد با سئوالات و مشکلات فراوان روبرو شده است. ولی نتیجه بارز و غیر قابل انکار بهار عرب پدید آمدن بی اطمینانی نسبت به سیاستهای کشورهای عربی است. در گذشته، امریکا با رهبران "معتدل" عرب قرار ومدارهای خودش را می گذاشت و سیاستهایش را با اطمینان بیشتری به جلو می برد. این وضعیت تغییر کرده است. عرب کوچه و خیابان به صحنه آمده است و این عامل باید در هر برنامه ای به حساب بیاید. در ماه گذشته تظاهرات جدی و مکرری در اردن اتفاق افتادند که شعار سرنگونی شاه را هم می دادند. در همین دوره تظاهرات سنگین و بی سابقه ای در کویت (اکثریت شیعه) بر علیه فرمانهای اخیر شیخ کویت اتفاق افتاده اند که باعث نگرانی فراوانی در غرب شده اند. اگر جنگ داخلی یمن و ناامنی و نارضایتی مناطق شمالی عربستان را هم به این صحنه اضافه کنیم می بینیم خاورمیانه بشکه باروتی شده که هر لحظه می تواند منفجر شود.
بالاخره باید اشاره کرد که یک نتیجه روشن ادامه جنگ در سوریه رشد نیروی افراطی سلفی است. این مسئله کشورهای غربی را هم نگران کرده است. در آخر این نوشته به این مسئله برمی گردیم.
بدین ترتیب عوامل داخلی و عوامل ژئوپولتیک دست به دست هم داده اند و سوریه را در بن بستی دردناک گرفتار کرده اند. به نظر می رسد طرحهای یک طرفه ای که ختم رژیم اسد را هدف بلاواسطه قرار داده ند به جائی نمی رسند.در این کش مکش، شخص اسد فقط یک سمبل است،حتی اگر برکنار شود، جنگ داخلی ادامه می یابد. از یک طرف، قدرتهای بین المللی باید به نوعی تفاهم دست یابند (و یا یکی از طرفین به شکستی کامل تن دردهد) و از طرف دیگر، نیروهای محلی درگیر در سوریه هم باید به نوعی مصالحه برسند، مصالحه ای شبیه آنچه که در لبنان به وقوع پیوست. آخرین پیش بینی، نوعی تجزیه سوریه است ، شبیه تجزیه ای که در بالکان (یوگسلاوی) اتفاق افتاد. هیچ برنامه مشخصی در این مورد مشاهده نشده ولی ناظران فراوانی ، با توجه به توازن قوای موجود در سوریه، به پتانسیل این گونه تحولی اشاره می کنند.
مبارزه مسالمت آمیز یا خشونت آمیز – هیچ شکی نیست که مسئول اصلی و اولی زجر وبدبختی کنونی سوریه، رژیم حاکم بر سوریه است. آنها بودند که ماههای طولانی برروی تظاهر کنندگان بی اسلحه آتش گشودند هیچ حاکمیتی، به هیچ بهانه ای نمی تواند بروی مردم بی دفاع آتش بگشاید. مردم سوریه خواهان آزادی های اولیه ای بودند که حق مسلم هر انسانی است. اگر رژیم سوریه می خواست می توانست با آنها به بحث و مذاکره بنشیند. اسد می توانست سیاستهای انعطافی جدی ای را پیش بگیرد و اطمینان اپوزیسیون را جلب کند. حتی اگر تظاهرات مردم نوعی "توطئه خارجی" باشد باز هم – لااقل تا زمانی که تظاهرکنندگان به خشونت دست نزده اند - هیچ گونه توجیهی برای کشتار آنها نداشت. مبارزه خشونت پرهیز حق اولیه همه است و باید مورد احترام هر حکومتی قرار بگیرد.
امروز در سوریه شاهدیم که مردم در بیغوله ها و انبارها بسر می برند و شاید برای سالُیان دراز نامعلومی هم محکوم به تحمل همین بلبشوی جانکاه باشند. این جنایت را تحت هیچ محاسبه ژئوپولتیک نمی شود توجیه کرد. جان انسانها باید نسبت به هر گونه محاسبه ژئوپولتیک ارجحیت داشته باشد.
برای من این سئوال مطرح است که اگر مردم سوریه می دانستند که راهی که می روند به اینجا ختم می شود، آیا بازهم به همین روال می پرداختند؟ آیا هنوز هم فکر می کنند که دهها کشته در طی هفته های تظاهرات هزینه سنگینی بود؟ آیا هزینه کنونی را می شود با آن هزینه مقایسه کرد؟ کشتن تظاهرکنندگان بی سلاح یک جنایت بود، وحشیگری و بی عدالتی بود ولی در همان حال پایه های اخلاقی رژیم اسد را به لرزه در آورده بود. در آن دوره، موضوع مبارزه، رسیدن به آزادی بود. امروزمتاسفانه موضوع مورد مناقشه دفاع از خانه و کاشانه سنی ها یا شیعیان و یا کردهاست.
سازمانها، احزاب و افراد متعددی در سوریه با دست یازیدن به مبارزه خشونت آمیز مسئله داشتند وکوشش فراوانی کردند که جامعه را به سمت تحولی دموکراتیک سوق دهند. آقای لوئی حسین یکی از آنها بود. او رهبر گروهی به نام "سازندگی دولت دموکراتیک سوریه" است. آقای لوئی حسین کنشگرآزادی خواهی است که هفت سال در زندانهای اسد به سربرده و در اوان شروع مبارزه خیابانی درزندان اسد شکنجه هم شده است.(4)
او می گوید:
"به نحوی که وقایع جلو می روند، برنده مبارزه کسی خواهد بود که اسلحه بهتری داشته باشد و از پشتوانه مالی قدرتمندتری برخوردار باشد. این مسائل لزوما بدین معنی نیستند که برنده مبارزه مترقی تر است، خواهان دموکراسی است و برای آرمانهای مدرن و مترقی مبارزه می کند
متاسفانه این اواخر عبارت مبارزه خشونت پرهیز- به برکت رسانه های معینی – به عبارتی کثیف تبدیل شده، آن هم از طرف کشورهائی که خودشان بوئی از دموکراسی نبرده اند.
جنگ بیشتر و خشونت افزونتر به شکافهای عمیق تر جامعه سوریه منجر خواهد شد. ادامه خشونت به سوریه ای که برای همه امن است منجر نمی شود بلکه همه به سوئی می روند که سوریه را به قطعات هر چه کوچکتری بدل کنند که ساکنین آن قطعات در درون مرزهایشان امنیت داشته باشند
شایسته سوریه ای مستقل و آباد و دموکراتیک هستیم.و آنهائی که به خیابانها می روند و برای این آمال تظاعرات می کنند شایسته دستیابی بدانها هستند. آنها زنان و مردان شجاعی هستند که در تحت حکومتی خونبار و دیکتاتور به سر می برند، رژیمی که جنایتکار است".
خانم نسیر سخنگوی "شورای ملی سوریه" در لبنان بود. او در مصاحبه ای با کریستین ساینس مانیتور می گوید (5)" شورا مدعی است که نماینده همه مردم سوریه است. این ادعا واقعیت ندارد. آنها فقط در مورد مسلح کردن شورشیان صحبت می کنند. آنها هرگز در مورد مقاومت مسالمت آمیز صحبت نمی کنند و مسلما نماینده رمادین، مردم خاکستری، (یعنی) اکثریت خاموش نیستند، که نه از رژیم و نه از شورشیان مسلح هواداری می کنند." خانم نسیر مدتی کوشید که از داخل شورا برروند وقایع اثر بگذارد ولی بالاخره مایوس شده و شورا را ترک کرد.
بسیاری از سازماندهان تظاهرات دوره اول اکنون به کنار زده شده اند و تعدادی از آنها هم از ترس شورشیان مجبور به فرار شده اند. در آوریل سال جاری بیش از دویست نفر از آنها در قاهره کنفرانسی برگذار کردند. نکته اصلی بحث آنها اینست که اسد می خواست مبارزه آزادی خواهانه به کجراه کشیده شود به راهی بیافتد که به او فرصت می دهد از قدرت آتش برتر خود استفاده کند و همه آزادی خواهان را تروریست بنامد. آنها م یگویند شورشیان به دام اسد افتادندو بر همین مبنا به شورشیان می گویند انقلاب ما را به ما پس دهید.
بالاخره، کردهای سوریه هم نسبت به جنگ و دخالت خارجی بطور جدی مسئله دارند. دکتر الن سیمو، سخنران حزب اتحاد دموکراتیک در کنفرانسی که بنیاد کارنگی در 9 نوامبر امسال در واشنگتن برگذارکرد می گوید(6)
" ما متاسفانه صحبت از انقلاب سوریه نمی کنیم. ما صحبت از جنگ می کنیم. این جنگ مذهبی (سکتاریستی)... ما مکانیسم دیگری را در نظر داریم. یک مکانیسم اینست که ما از طریق نظامی می توانیم این رژیم را سرنگون کنیم و دیگری اینکه با تظاهرات مسالمت آمیز و جنبش مدنی. اختلاف در اینجاست.....این مردمی که در این جنگ وکالتی درگیرند، اینها مردمی وابسته اند، اینها مستقل نیستند. اینها به عربستان سعودی و ترکیه وابسته اند چرا که آنها خرجشان را می دهند و برایشان اسلحه می فرستند".

نقش و تاثیر دخالت خارجی – در سوریه موضوع جنگ و موضوع کمکهای خارجی رابطه تنگاتنگی دارند.
نگرانی از نقش کمکهای خارجی در تحولات سوریه نگرانی ای واقعی و جدیست. کمکهای عربستان، قطر و کویت، و کمکهای غرب با آهنگ ژئوپولتیک عمل می کنند. آهنگی که لزوما با آهنگ پیشرفت مبارزه مردم یکی نیست.
همین کمکها در مصر به نفع مردم مصر تمام شدند ولی زمانی که به نمونه لیبی رسیدیم ماهیت اهداف کمکها برملا شدند. قرار بود که نیروی هوائی ناتو چتر حفاظتی ای علیه نیروی هوائی قذافی فراهم آورد ولی در عمل، ناتو به نیروی هوائی شورشیان در جنگ علیه قذافی تبدیل شد. ناتو آهنگ جنگ را دیکته کرد و بلافاصله بعد از ختم جنگ چانه زنی بر سرسهم هر کدام از کشورهای اصلی – فرانسه، امریکا و انگلستان – در منابع نفتی لیبی شروع شد.
امروز هم نقش خارجی در سوریه بر مبنای اهداف ژئوپولتیک آنهاست. دولتهای غربی می خواهند دامنه نفوذ ایران را محدود کنند. دولتهای عربستان و قطر، به همراه ترکیه می خواهند هلال شیعه را در هم بشکنند و ثروتمندان شیخ نشینها هم می خواهند به آرمانهای سلفیستها کمک کنند. استراتژی مسلح کردن هر چه بیشتر اپوزیسیون لزوما به دموکراسی نمی رسد. این استراتژی تنها می تواند سیکل جنگ و خونریزی را تشدید کند.
به فاصله کوتاهی پس از شروع تظاهرات مردم در سوریه، اردوگاه مخالفین بین المللی اسد با سیاست تسریع پروسه سرنگونی رژیم دست به کار شدند." شورای ملی سوریه" در واقع به اصرار غرب سرهم بندی شد.تمامی شرکت کنندگان در" شورا" دارای سابقه مبارزاتی بوده و یا عناصر سرشناس بودند. ولی جمع کردن اینهمه سازمانها وعناصر پراکنده که هر کدام کارنامه خود را دارند کار بسیار مشکلی است. (در جنبش مردم ایران ما با مشکل پراکندگی آشنائی دردناکی داریم. ما می دانیم که حتی ائتلاف چند گروه با هم با چه مشکلاتی روبروست چه برسد که بخواهیم همه سازمانها و عناصر سرشناس را در زیر یک چتر تشکیلاتی جا بدهیم). نه تنها اتحاد نیروها بلکه ائتلاف و همکاری نیروهای پراکنده کاری است که زمان طولانی لازم دارد و کوتاه کردن مصنوعی آن نتیجه سالمی به بار نمی آورد. کوتاه کردن این پروسه در سوریه به اصرار غرب انجام گرفت و "شورا" را از همان اول با دو مشکل روبرو کرد. اول اینکه اکثر فعالین شورا ارتباط ارگانیک با فعالین داخل کشور نداشتند و ثانیا درمیان خودشان هم شکافها و تضادهای حادی وجود داشتند. بدین ترتیب شورا نتوانست نقشی را که برایش در نظر گرفته بودند بازی کند. دستگاههای تبلیغاتی غرب با قدرت فراوانی برای جا انداختن شورا تبلیغ می کردند ولی وقایع گوناگونی نشان می داد که شورا با ارتش آزاد سوریه رابطه سالم و ارگانیکی ندارد. ارتباطات داخل و خارج همچنان در کانالهای (شخصی، خصوصی و یا گروهی باقی ماندند. با شروع جنگ داخلی، مسئله اصلی ای که مد نظر همه بود، میدان جنگ بود و بنابراین رابطه شورا و ارتش آزاد نقش محوری ای پیدا کرد. اما شورا نتوانست برنامه غرب را در صحنه ارتش آزاد پیاده کند.
قسمت اعظم ارتش آزاد سوریه انسانهائی هستند که برای دفاع از خانه و کاشانه شان دست به اسلحه بردند. اینها لزوما اید ئولوژی اسلامی، دموکراتیک و یا غیر را نداشتند. می خواستند از پدر و مادر، زن و بچه های خود دفاع کنند. این نیروها با انگیزه کمک مالی خارجی تدریجا همگی عنوان گردانهای ارتش آزاد سوریه را اختیار کردند ولی سطح ارتباط آنها با دیگر گردانها بستگی به سطح مراوده مالی و تسلیحاتی داشت. آنها حرف کسی را گوش می کردند که این امکانات را در اختیارشان می گذاشت.
نکته در این بود که بخش بزرگی از این امکانات از طرف ثروتمندان سلفیست عرب می آمد. این ثروتمندان هر کدام به ابتکار شخصی خود و به آشنا یان سوری خویش می پرداختند. این امکانات تدریجا راه را برای سلفیستها باز می کردند. گردانهائی که به برنامه های سلفیستها توجهی نمی کردند در تنگنا قرار می گرفتند. به این ترتیب می بینیم که نه "شورا" نماینده همه مردم سوریه بود و نه ارتش آزاد ، ارتش آزادی بخش.
در چند ماه گذشته صداهای زیادی در غرب، نیاز به ایجاد کنترل بهتر برای سیر تحولات سوریه را پیشنهاد می کردند. مطابق این پیشنهادات باید سازمانی به وجود بیاید که بتواند همه کمکهای خارجی را یک کاسه کند و بر مبنای یک طرح واحد توزیع نماید. در این چارچوب بود که گفته شد "شورا" دیگر جوابگو نیست و باید کنفرانس جدیدی برای تشکیلات تازه ای برپا شود.
آقای حیثم منا، سخنگوی خارجی "سازمان هماهنگی سوریه برای تغییرات دموکراتیک " است. این سازمان از اتحاد 15 گروه چپ در سوریه تشکیل شده است.(7) در دومین هفته شروع تظاهرات مسالمت آمیز ، این گروه شعار "سه نفی" را عنوان کرد. نفی خشونت، نفی سکتاریسم (به معنای تضادهای مذهبی) و نفی دخالت خارجی. او می گوید میلیتاریزه کردن جنبش به معنای وابستگی سیاسی و مالی به اپوزیسیون نظامی، به حاشیه راندن نیروهای دموکراتیک و تقویت گروههای افراطی سکتاریست (مذهبی) است....در تاریخ مدرن منطقه ما هیچ نمونه ای نداریم که این درجه از افزایش خشونت به ساختن دموکراسی منجر شود.
"اتحاد ملی نیروهای انقلابی و اپوزیسیون سوریه" در 11 نوامبر امسال در دوحه اعلام وجود کرد. هدف اصلی این تشکیلات بسیار روشن است. ارائه کانالی قابل کنترل برای مسلح کردن ارتش آزاد سوریه برای سرنگونی رژیم اسد.
نقش کادرهای امریکائی در برگذاری کنفرانس دوحه بسیار برجسته بود و شامل سفیر سابق امریکا به سوریه می شد..حتی لیست بخشی از اعضائی را که باید دعوت بشوند به آنها داده بودند. این گروه پس از جروبحثهائی که یک هفته طول کشید اعلام وجود کرد و امام جمعه سابق مسجد امیه دمشق رابه رهبری برگزید. حضور چهره های سرشناس (نه لزوما دارای سابقه مبارزاتی، مثلا نخست وزیر سوریه که استعفا داده و به اردن پناهنده شده بود) برای تامین حداکثر ارتباط خارج با داخل کشور است. غرب عجله دارد که کار را یکسره کند. به فاصله کوتاهی پس از اعلام موجودیت "اتحاد ملی"، فرانسه آنها را به رسمیت شناخت. حالا دیگر به عنوان "نماینده مردم سوریه" بسنده نکردند و آنها را "دولت رسمی سوریه" شناختند. بخشی از این عجله غرب موضوعی شخصی است. خانم کلینتون اعلام کرده اند که در ژانویه سال آینده از پست وزارت امور خارجه امریکا کناره گیری می کنند. گفته می شود ایشان می خواهند سروسامان گرفتن اپوزیسیون سوریه را در کارنامه خود ثبت کنند.
با تمام اینها اصلا معلوم نیست که "اتحاد ملی" سرنوشتی بهتر از "شورا" داشته باشد. البته این بار دستورالعملها بسیار واضحتر و با پشتوانه محکمتری هستند. نشریه گزارشهای ژئوپولتیک "استراتفور" (8) در این مورد می گوید" تفاوتی که "اتحاد" با دیگر گروهها دارد اینست که "اتحاد ملی" با درخواست و تحت نظارت کشورهای غربی و کشورهای عضو شورای همکاری خلیج تشکیل شد. به خاطر فقدان این نوع نظارت از نزدیک، سازمان قبلی، شورای ملی سوریه، دنبال کردن و به اجرا در آوردن دستورالعملهای غربی را مشکل یافته بود.از طرف دیگر "اتحاد ملی" دستورالعملهای بی بروبرگردی داشته که جرات نخواهد کرد کنار بگذارد. "
اما کسب دلهای مردم و رسیدن به نوعی اعتبار در میان مردم سوریه موضوع دیگری است. از پنج کرسی اصلی این اتحاد یک کرسی برای کردها باقی گذاشته شده که هنوز خالی است. کردها حاضر نشده اند به این طرح تن در دهند.در هر صورت روشن نیست واقعا تک فردهای انتخابی چه مسیری را طی کرده اند. قر ار بود " شورا" 23 کرسی از این تشکیلات را داشته باشد. ولی اقلا ده کرسی بیشتر هم در اختیار اعضای آنهاست که تحت عنوان نماینده گروههای دیگر به "اتحاد" پیوسته اند.".
ظهورجبهت النصره – نشریه تایم در 6 دسامبر گزارشی را براساس نظرات آقای جو هالیدی عضو" انستیتوی مطالعات جنگ" ارائه داده است که نکات تازه ای دارد. بحثهای ایشان در این مورد که جنگ داخلی طولانی خواهد بود و می تواند مشابه جنگ 1992-1976 لبنان بشود حرفهای تازه ای نیستند ولی بحث ایشان در مورد نفوذ سلفیستها و وضعیت نیروهای شورشی بسیار تازه است و به وقایع همین دو هفته اخیر بر می گردد. او می گوید:
"بعضی از بارزترین پیروزیهای اخیر در تصرف پایگاههای اسد به وسیله میلیشیای جبهت النصره بدست آمده که وابستگی آرمانی به القاعده دارد. گزارش شده است که تعداد آنها آنچنان رشد کرده که بعضی از رقبایش تعدادشان را به ده هزار تخمین می زنند. بسیاری از آنان در جبهه ها نقش رهبران پیشروی جنگ را بازی می کنند"
"واشنگتن آنچنان نگران رشد اهمیت جبهت النصره در صفوف مقدم شورش شده است که گزارش شده کابینه اوباما در نظر دارد این گروه را به عنوان یک گروه بین المللی تروریستی اعلام کند."
این مقاله سپس از قول نشریه لبنانی السفیر می گوید" بسیاری انتظار نبرد سهمگینی بین سلفیستها وجبهه النصره با بقیه گروههای مسلح را دارند" . بر همین مبنا، نشریه یک "جنگ داخلی در درون جنگ داخلی" را پیش بینی می کند.
"امریکا نگران است که، درست مثل لیبی، قطری ها شورشگران عوضی ای را مسلح کرده اند"
اگر این گزارش درست باشد نتایج آن برای سوریه بسیار خونبارتر از آنست که در قسمتهای قبلی این نوشته آورده ام. علاوه برآن، در صورت صحت این گزارش، امریکا بار دیگر گاف بزرگی زده است و القاعده رو به مرگ را جانی تازه بخشیده است. وقایع چند هفته آتی این مسائل را روشنتر خواهند نمود.

1- The Anti-Assad Offensive: Can the West Oust Syria’s Strongman?
world.time.com
2- www.oxfordresearchgroup.org.uk Paul Rogers, August briefing
3- www.nytimes.com
4- Building a Democratic Syrian State ,February 22, 2012,LSE Middle East Centre speaker: Louay Hussein ,Leader, Building the Syrian State   
5- www.csmonitor.com .
6- carnegie-mec.org Building a New Syria -Elements of a political settlement Carnegie Endowment , Washington DC, Nov 9,2012
7- Syrian National Coordination Body for Democratic Change (NCC),
8- www.stratfor.com
9- world.time.com
10-