چند یادآوری لازم درباره کتاب پروفسور جمیل حسنلی - بابک امیرخسروی

نظرات دیگران
  
    از : م دنیز

عنوان : توجه توجه توجه
دوستان کامنت نویس چه مخالف وچه موافق نظرشان رادر مورد جنبش مردم اذربایجان وفرقه دمکر ات اذربایجان در ۲۱ اذر برای خود مختاری وکسب حقوق از دست رفته اشان را نوشتند.اما موضوع اصلی که اقای بابک امیر خسروی برای مقدمه کتاب فراز وفرود فرقه دمکرات اذربایجان را نوشتند در محاق ماند.جای بسی تاسف است که چرا تا کنون اقای امیر خسروی نگذاستن مقدمه خود بر کتاب فراز و فرود فرقه دمکرات اذربایجان را نفهمیده اند.اقای امیر خسروی شما در مقدم ای که بر این کتاب نوشته اید وبا همه سمپاشیهای که بر علیه فرقه انجام داده اید ولی نتوانستید ظلم وستم وتبعیض اتیکه حکومت مرکزی به خطه اذربایجان روا داشته بود و علت اصلی خیزش مردم اذربایجان بر علیه حکومت مرکزی بود را لا پوشانی بکنید. به همین دلیل چون نظر هم مترجم وهم ناشر در این مورد با نظر شما هم خوانی ندارد. ایشان یعنی هم مترجم وهم ناشر تبعیضات هر چند مختصری که شما در مقدمه از ان ذکر کرده اید را باور ندارند. به همین دلیل هم ناشر وهم مترجم نتیجه ایکه میخواهند از کتاب به گیرند و به خورد مردم به دهند با مقدمه شما هم خوانی ندارد. تاسف در این است که شما باز هم خواندن ترجمه این کتاب سراسر تحریف شده وگزینشی را باز هم توصیه میکنبد.
موضوع اصلی ترجمه این کتاب:
قبل از هر چیز در مورد این کتاب وتحقیقاتی که نویسنده ان اقای جمیل حسنلی انجام داده اند{واقای امیر خسروی در مقدمه چاپ نشده خود بر علیه نویسنده سمپاشی میکند و معلوم نیست که چرا ترجمه این کتاب را هم توصیه میکند} باید توضیح مختصری داده شود.این کتاب در دو مجلد و مجموعا نه صد صفحه میباشد.کتاب اول به نام" گونئی اذربایجان تهران_باکی_ماسکو اراسیندا" یعنی(اذربایجان جنوبی در میان تهران_باکو_و مسکو)میباشد.کتاب دوم"گونئی اذربایجان سویوق محاربنین باشلاندیقی یئر" یعنی ا)اذربایجان جنوبی اولین مکان اغاز جنگ سرد(نویسنده در این کتاب دو جلدی اسناد ومدارک فرقه دمکرات اذربایجان_اسناد ومدارک بایگانی شده حزب کمو نیست اذربایجان شوروی واسناد ومدارک بایگانی شده اتحاد شوروی را بطور مفصل تحقیق وبرسی کرده است. نویسنده در این تحقیق مطامع اتحاد شوروی_حزب کمونیست اذربایجان شوروی وتهران رابطورشفاف طبق اسناد موجود نشان میدهد
خواست مسکو برای امتیاز نفت شمال نظر حزب کمونیست اذربایجان به رهبری میر جعفر باقیر اف برای وحدت دو اذربایجان وتلاش تهران برای سرکوب جنبش اذربایجان را بطور اشکار با همین اسناد نشان میدهد. اما موضوع ومتن اصلی کتاب خواست مردم اذربلیجان{ اعلا رغم نظر جناب مترجم} برای خود گردانی و وصول حق از دسست رفته در چهار چوب ایران را با ادله و اسناد علی الخصوص طبق اسناد موجود فرقه دمکرات اذربایجان هیچ گونه مدرکی را نشان نمی دهد. نویسنده در این کتاب بخصوص در جلد اول علت نا زضایتی مردم اذربایجان را از بعد مشروطیت با روی کار امدن رضا خان که بعدا خود را شاه ایران اعلام کرد و سلسله پهلوی را بنیان گذاشت. ممنوع شدن زبان ترکی وتبعیضات اقتصادی وسیاسی را که به اقلیم اذربایجان روا داشتند.عامل اصلی جنبش اذربایجان برای خود مختاری ورهائی از تمرکز گرائی تهران وظلم وستمی که لز طرف ملاکین با حمایت دستگاه حکومتی بر دهقانا می شد را می داند . .
از روزی که ارتش متفقین ایران را اشغال مکنند وبساط دیکتاتوری رضا شاه بر چیده میشود با به وجود امدن شرایط و جو نسبتا ازاد در کشور . هر روز در جای جای اذر بایجان چه در شهر ها وچه در روستاها حرکت اعتراضی مردم اذربایجان علیه حکومت مرکزی وبر علیه ملاکین رخ میدهد. در نهایت این جنبشها واعتراضات وعدم اعتماد دادن در مجلس ملی تهران به نماینده گان منتخب اذربایجان. فرقه دمکرات اذربایجان توسط مردم وروشنفکران اذربایجان برای خود مختاری وخود گردانی اذربایجان به رهبری داهی بزرگ سید جعفر پیشه وری تشکیل می شود والا اخر حالا دراینجنبش از برادران هم زبان وهم فرهنگ خود در ان سوی ارس کمک هم گرفته اند. اصولا در اگثر جنبش های رهائی بخش در اگثر موارد از خارج هم کمک می گیرند. چطور است که رزیم شاهی از امریکا وانگلیس برای سرکوب جنبش مردم اذربایجان کمک میگیرد واز کار شناسان نظامی انان واز اسلحه انان برای به خاک وخون کشیدن مردم ازربایجان استفاده میکند مشگل ساز نمیشود؟ ولی مردم وفرقه دمکرات اذربایجان از برادران هم زبان در ان سوی ارس کمک بگیرند مشگل ساز میشود؟.
این کتابی که به پیشنهاد اقای امیر خسروی توسط اقای منصور همامی بر خلاف نام های اصلی کتاب اقای جمیل حسنلی به نام فراز و فرود فرقه دمکرات اذربایجان ترجمه شده است. این کتاب دو جلدی نهصد صفحه ای که برخلاف اصول امانت داری در ترجمه یک کتاب ترجمه شده دقیقا دویست وسی ونه صفحه می باشد که بیش ازچهل صفحه ان هم برای پیشگفتار ویاد داشت ناشر و نمایه وضمبمه بر علیه فرقه دمکرات اذربایجان نوشته شده است .
حالا این سئوال مطرح میشود که وجدان کاری و نویسنده گی اقای مترجم در این کتاب نه صد صفحه ای در کجا بود. صداقت و وجدان کدام نویسنده و یا مترجم به او اجازه می دهد که بطور گزینشی بخش های از یک کتاب را نا صادقانه وریا کارانه بخاطر افکار دچار بیماری اسیمیلا شده خود انتخاب کند وبهصورت دل بخوا هانه ان مطالبی کهخودش میخواهد را ترجمه کند ومابقی را به امان خدا بسپارد. موضوع و نظر اصلی نویسنده در متن کتاب را بر خلاف بظر نویسنده با یرداشت و تعویل نظر خود به خورد مردم بدهد. دیگر اینکه ترجمه کتاب نشد بلکه مترجم محترم میتوانست برداشت وتعویل خود از کتاب را مینوشت وهر چه که خودش دوست میداشت اسمی هم بر ان میگذاشت. سئوال دیگر اینکه باید از این مترجم با شرف پرسید که جناب همامی طبق اصول و عرف نویسنده گی وترجمه ایا از نویسنده وصاحب کتاب برای ترجمه اینچنینی از او اجازه گرفته بودید؟ ویا حد اقل با ایشان در مورد ترجمه کتاب ان نویسنده با او مشورت کرده بودید؟ واورا در جریان چگونگی ترجمه تان گذاشته بودید؟ یا مثل اسلاف پان ایرانیست اریا پرست باستان گرا تان همیشه میخواهید همه چیز را از جمله تاریخ را وارونه نشان بدهید؟ وکسانی که از موضوع اصلی کتاب اطلاعی ندارند را به خوردشان بدهید. واقعا مشاهده چنین کار های است که انسان از بعضی از روشنفکران فارسی نویس دچار یاس ونا امیدی میشود. انتظار مردم علی الخصوص مردم اذربایجان از روشبفکران جز صداقت وگفتن حقیقت چیز دی گری نیست.
۵۰۴۰۵ - تاریخ انتشار : ٣۰ آذر ۱٣۹۱       

    از : سعید طباطبایی

عنوان : روشنفکران ، یا دلالان مطلمه
جناب امیر خسروی ! همراه با ارج نهادن بر تلاش های بی وقفه تان ( در روشنگری و فهم و تفهیم حقایق تاریخی ) علاقمندم نکاتی را با شما در میان بگذارم .
سلسله‍ی پهلوی ، از بسیاری جهات قابل انتقاد است. اما نسبت دادن همه‍ی آن چه که امروزه ( به دلایل عدیده ) مقبول ما نیست ، به شاهان پهلوی ، بی اعتنایی به واقعیت های تاریخی است. در مورد تأکید بر زبان فارسی ( به عنوان زبان رسمی و عامل وحدت ایرانی ها ) همان گونه که خود واقف اید ( از قضای اتفاق ) امثال احمد کسروی ، سید حسن تقی زاده ، کاظم زاده‍ی ایرانشهر و ... که خود آذری بودند ، نقش تعیین کننده و عمده داشتند. و به باور من ، حق با آن ها بود ، که ( بر خلاف روشنفکرنما های امروز ) درک درستی از مسائل و سیاست های جهانی داشتند .
برنامه رضا شاه ، در ربط با دگرگونی های اجتماعی در ایران ، عمدتآ بر گرفته از مرامنامه‍ی انجمن « ایران جوان » بود ؛ که روشنفکران آن دوره ( از جمله دتنر علی اکبر سیاسی ، اسماعیل مرآت ، مشرف نفیسی و... ) نوشته و تدوین کرده بودند.رضا شاه ، با آن که میل به دگرگونی داشت ، نه روشنفکر بود و نه نظریه پرداز سیاسی . در مورد مسئله‍ی زبان ، یادمان نرود که مادرمحمد رضا شاه ، ترک تبار بود و پدر فرح دیبا ، از خانواده های سرشناس آذربایجان و اهل تبریز. تآکید رضا شاه مازندرانی ، بر زبان فارسی ( به عنوان زبان ملی و عامل وحدت ایرانی ها ) ماحصل صلاحدید و تمهیدات روشنفکران آن روز ها ( عمدتأ آذری و ترک زبان ) بود . این ها را ، شما نیک می دانید و تکرار شان تنها ، تذکاری است برای برخی که ، هر دو گوش شان را بر واقعیات تاریخی بسته اند
من مدافع پهلوی ها نیستم ، که سهل است ، از منتقدان جدی آن ها هستم . اما، واقعیات تاریخی ، چیز دیگری است که چشم بستن بر آن ها ، نه منصفانه است و نه عقلایی .
برخلاف فرمایش شما و ادعای هویت طلب ها ، خطه‍ی آذربایجان ( به لحاظ توسعه‍ی صنعتی و اقتصادی ) یکی از مراکز توجه پهلوی ها بود .به عنوان نمونه ، به برخی از زیرساخت های صنعتی ، که در دوره‍ی محمد رضا شاه ، در آذربایجان ایجاد شد ، اشاره ای مختصر می کنم :

۱ـ کارخانه های عظیم ماشین سازی و تراکتور سازی تبریز .
۲ـ پالایشگاه تبریز ، که یکی از مجهز ترین پالایشگاه های کشور است.
۳ـ نیروگاه حرارتی تبریز .

و ... که پرداختن به همه‍ی آن ها ، در حوصله‍ی تنگ بخش « کامنت » ها نیست .

در مورد پیشه وری و آن چه که « نهضت ملی آذربایجان » نامیده می شود ، دکتر جهانشاهلو ها ( که دست اندرکاران و شاهدان وقایع بودند) بیش از بسیار گفته اند. اما کو گوش شنوا. مرغ بسیاری از حضرات تجزیه طلب ، همواره یک پا دارد .
من بر این باور ام که اگر « چپ » ، نباشد ، « راست » دنیا را درسته می بلعد . اما ، متآسفانه در ایران ( به شهادت تاریخ ) چپ ها ، عومآ (با ندانمکاری ها و کج اندیشی های شان ) زمینه ساز مصیبت هایی بوده اند ، که ملت را ( ازهر قوم و قبیله ) به خاک سیاه نشانده است.
با فروپاشی مدینه‍ی فاضله و میهن سوسیالیستی ، چپ های جهان وطن دیروز، از آن سوی بام افتادند و یک باره وطن شناس و وطن دوست شدند ! و بدبختانه ، تا از ایران ، یوگوسلاوی و یا سوریه و لیبی دیگری نسازند ، دست از سر ملت بر نمی دارند.
و هزار البته ، به محض آن که اوضاع کمی قمر در عقرب شد ، فلنگ را می بندند و گوشه‍ی عافیتی در کشورهای امپریالیستی ! پیدا می کنند و ملت را ، در مصیبت و فاجعه ای دیگر رها می کنند .
۵۰٣۱۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱٣۹۱       

    از : رحمان ن

عنوان : دمخروس یا قسم حضرت عباس
در گذشته اصطلاحی رایج بود که : کسانی که به حزب توده ایران فحاشی می کنند دمشان به جایی وصل است .اقای امیر خسروی خواب نما شده است که از دستگاه رهبری حزب توده زمانی که خود ظاهرا" وفادار به ان بود ودر ان موقع حزب از جنبش مردم اذر بایجان به حق دفاع میکرد یک مرتبه به تز (تدبیر قوام ) برای به خون کشیدن مردم اذربایجان رسیده ، این نتیجه منطقی است که فکر کنیم ایشان یک جا دروغ گفته یا زمان حضور در مرکزیت حزب یا حالا، پس قول وگفته ایشان درست نیست ، راستی اگر اکنون شوروی فروپاشی نشده بود وحزب توده نیز در داخل کشور ازاد، اقای امیر خسروی چه مطالب دیگری می گفت ،ان کس که چشم بر موفقیت های فرقه در امر اصلاحات به نفع مردم میبندد وسرکوب انها را ،تدبیر، میداند معلوم است عافیت طلبی پیشه کرده، ومردم بزگ ایران به انها اهمیت نمی دهند،سکونت در خارج واستفاده از امکانات ویژه برای این جور افراد چنین نوشته وقلب حقایقی را می طلبد امروز قشر تحصیلکرده داخل کشور از نظر کمی بخش گسترده ای از جامعه را تشکیل می دهد ومردم فهیم ایران گول نیرنگ های قوام گونه وستایشگران دوروی انها رانخورده وهر گز نمی بخشند ، هر گفته ای ثبت در تاریخ میشود همچنانکه سلف های اقای امیر خسروی ،از جمله مظفر بقایی .
۵۰٣۰۲ - تاریخ انتشار : ۲۵ آذر ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : دم خروس یا شاهد غیب
کشمکش بین دو حزب بر سر یافتن جانشینی برای وزیر خارجه امریکا منجر به انصراف
سوزان رایس نماینده امریکا در سازمان ملل از نامزدی این مقام شده است.

اوباما در شرح خدمات رایس اعلامیه ای صادر و از خدمات رایس در پیشبرد منافع امریکا تقدیر کرده و من جمله از کوشش رایس در تحکیم حمایت بین المللی برای تحریم ایران و کره شمالی ،حفاظت مردم لیبی ، کمک به استقلال سودان جنوبی و مبارزه برای امنیت و حقانیت اسرائیل و دفاع از بهسازی سازمان ملل در تامین حقوق بشر تمامی مردم , نام برده است .

سودان جنوبی مخروبه ای درناکجا آباد آفریقای فلک زده است که در آن چند چاه نفت پیدا شده و مشمول حقوق بشر و اعطای استقلال گردیده است . اگر سودانی های بینوا شعور داشتند بازیچه دست " رهبران " و ارباب هایی نمیشدند که با کمک به تشدید اختلافات ، ثروت ملی را تقدیم کارتل های بین المللی نفت نمایند.

http://www.washingtonpost.com/national/obamas-statement-on-rices-decision-to-withdraw-from-secretary-of-state-consideration/۲۰۱۲/۱۲/۱۴/۳۹۶bab۴e-۴۵d۳-۱۱e۲-۸c۸f-fbebf۷ccab۴e_story.html
۵۰۲۷۵ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣۹۱       

    از : نامی شاکری

عنوان : چند نکته با بهرام خراسانی عزیز!
انتساب این رفتارهای سیاسی به چپ با سابقه و معتبر ایران (از جمله حزب توده ی ایران و فدائیان اکیریت)کمی غیر منصفانه نیست؟ آنهم با معترضه هایی تامل برانگیز مثل : " نام طبقه ی کارگر را دم گرفتید..." یا "بی آنکه کوچکترین پیوندی با آن داشته باشید " یا : " صنعت و سرمایه داری صنعتی را کوبیدبد " یا " بر خروش جنبش پردامنه ی سبز چشم بسیتید " و...به مخاطبین ارجمند اخبار روز به ویژه مخاطبین جوان آن یادآور می شوم که :
اول : "چپ" ، نام طبقه ی کارگر را "دم" نگرفته است . "چپ" اعتقاد دارد که پی گیرترین و دینفع ترین گروه اجتماعی درگیر در تحولات اجتماعی ترقی خواهانه، طبقه ی کارگر است چون چیزی ندارد که از دست بدهد. از این روست که دیگر گروه های اجتماعی ، به محض تحصیل "دم گاوی" در جنبش ها و انقلابات اجتماعی کنار می کشند و اهداف را تحقق یافته می دانند،اما طبقه ی کارگرو نماینده (نمایندگان) سیاسی آن تا آخر در صحنه می مانند. اما این رویکرد به هیچ وجه منافی توجه به همراهان بالقوه ی دیگر از جمله اقشار معینی از طبقه ی متوسط نیست . اتفاقا توجه بیش از حد به این اقشار و نمایندگان سیاسی آن ، یکی از انتقادهای جدی متوجه حزب توده ی ایران و فدائیان اکثریت است که سالهاست موردبحث و گفت و گو ست .
دوم : اما در مورد این که " کوچکترین پیوندی با آن داشته باشید" اگرچه این گزاره، گزاره ی معتبری برای رد و اثبات نیست اما با فرض صحتش، آنرا یکی از فضیلت های جریان چپ به شمار می آورم. مردمان شریفی که بدون تردید می توانستند در همراهی و معاونت با قدرت حاکم (قبل و بعد از انقلاب) در امن و عیش بیاسایند اما چنان نکردند و "روز و شب نام طبقه ی کارگر را دم گرفتند"!
سوم : جریان چپ مورد نظر بهرام خراسانی عزیز، اتفاقا تنها جریان سیاسی ایران است که در مورد صنعت، سرمایه داری صنعتی و تجارت پیشگان، موضعی صریح و شفاف داشته است . نخستین نکته ای که ما در سال های جوانی از این جریان آموختیم مفهوم "بورژووازی کمپرادور" بود که کاملا ناظر به موضوعات مورد توجه بهرام خراسانی است . هم از این جریان بود که آموختیم ، بورژووازی کمپرادور، مجالی به توسعه ی صنعت و سرمایه داری صنعتی نداده و نخواهد داد و...
چهارم : اما در مورد جنبش سبز (و دوم خرداد) بارها گفته ام و بار دگر می گویم که حضورفعال جریان چپ مورد نظر بهرام خراسانی عزیز در متن این دو جنبش غیر قابل انکار است . این جریان بود که درک صریحی از مطالبات انقلاب بهمن ۵۷ داشت و می دانست که جامعه ی گرفتار در مصائب انقلاب و جنگ در نخستین "فرصت" به پی گیری آن مطالبات باز خواهد گشت و با بازشناسی آن "فرصت"، به ایفای وظایف تاریخی اش پرداخته و می پردازد.
۵۰۲۷۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣۹۱       

    از : کرماشانی

عنوان : کردها با دشمنان آزادیشان همیشه رزمیده و باز هم می رزمند.
آقای خراسانی چرا به بهانه ۲۱ آذر ۱۳۲۴, بر علیه اقلیم کردستان این گونه قلم فرسائی می کنید.
" حکومت اقلیم کردستان در کمابیش یک سال گذشته بود که گویی کسانی چون من، از اینکه سخن از یکپارچگی میهن خود یعنی ایران به میان می آوریم، چیزی به کسی بدهکاریم یا باید شرمنده باشیم. این رفتار قومگرایان و دفاع آشکار آنها از جدایی خواهی، باور به درستی سخن مخالفان فرقه دموکرات آذربایجان و کردستان را در من افزود. به ویژه رفتار خودخواهانه ی پسر بارزانی در برابر دوربینها که با تهدید دولت عراق، آشکارا شیپور جنگ داخلی در آن کشور را به صدا در آورده و با پرده برداشتن از یک حکومت قبیله ای در بخشی از خاک عراق، سراب بودن یک دولت فدرال "کوردی" در آن کشور را آشکار ساخته است. "
بهتر است ابتدا بروید چند کتاب بخوانید و بعد مبحث کردها را باز کنید. از حق نگذریم هر بخشی از ایران که جدا شده است در حال حاظر مردمش وضعییت بهتری از
باقیمانده آن که من و شما هستیم دارند. تا افرادی همچون شما به نام تعصب ایرانی سخن سرائی می کنند, ایران روز به روز کوچکتر خواهد شد.بهتر است به آزدای و رفاه برای مردمی که در یک سرزمین زندگی می کنند بیشتر بیندیشید.بگذارید تا مردم خود تصمیم گیرنده نهائی سرنوشت خویش باشند. به بهانه ایران ایران خون مردم نباید ریخته شود.برای شما هم تبلیغ عراق عراق دست آوردی ندارد. افکار عمومی دنیا همچنان که به حقوق بشر در ایران توجه دارند به مشکل کردها هم توجه دارند. متاسفم که شما بی خبرید.
۵۰۲۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣۹۱       

    از : خسرو امیری

عنوان : شباهت با حزب مائوییستی رنجبران
ادبیات آقای امیرخسروی اندک اندک شباهت های زیادی با حزب مائوییستی رنجبران پیدا میکند که واقعأ جای بسی تأسف است.
۵۰۲۵۶ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۱       

    از : سانلی سالی

عنوان : !
اگر واقعا اقای خسروی اینگونه ساده انگارانه مسائل را تحلیل می کند و همه مسائل را به خارج و عامل بیرونی نسبت می دهند باید عرض شود که در شرایط کنونی ج .ا ؛ که در ان همه امریالیسم غرب دست به دست هم وبسیار قدرتمند تر از شوروی ان زمان رویاروی ایران و خواهان اجرای نقشه خاورمیانه جدید امریکا هستند. چرا موفق به جلب نظر مردم واجرای نقشه خود نه یکسال بلکه فقط یک ماه نشده اند؟!
۵۰۲۵۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۱       

    از : نامی شاکری

عنوان : سوال!
این متن را واقعا بابک امیرخسروی نوشته ؟
۵۰۲۴۴ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : حق طلاق
جناب سثار تاری وردی ،
فرمودید " بفرض اینکه فرقه ی دموکرات آذربایجان خواسثار اسقلال بود.فکرنمیکند این یک پدید طبیعی مثل طلاق است؟ از بدو تاسیس سازمان ملل متحد ـ ثعداد کشور های عضو آن از ۵۰ واندی به ۲۰۰ افزایش یافثه است.لابد کاثالانها در اسپانیا باید از نظر شما باید دیوانه باشند.".

فکر نمیکنید اگر اتحاد جماهیر شوروی به طریق درست اداره میشد و اجزاء آن " طلاق " نمیگرفتند اوضاع دنیا بهتر از این بود؟ و امریکا چنین یکه تازی نمیکرد؟

درعوض ۱۵۰ سال پیش , در جنگهای جدایی طلبی داخلی امریکا ، برای حفظ دولت فدرال ، یک میلیون و سی هزار ( ۳ در صد جمعیت ) صدمه دیدند که ۶۲۰،۰۰۰ آن مرگ سرباز و ۵۰،۰۰۰ ان مرگ غیر سرباز بود . بعضی تلفات سربازان را تا ۸۵۰،۰۰۰ میدانند. خسارات مالی بیحساب بود.ولی امروز امریکا به ریش جماهیر شوروی میخندد و من و شما و کاتالان ها را تشویق به جدایی میکند و اگر با حرف نشد به آنجا لشکر میکشد.
فاعتبرو یا اولو البصار .
۵۰۲۴۰ - تاریخ انتشار : ۲٣ آذر ۱٣۹۱       

    از : سثار تاری وردی

عنوان : اقای خسروی منصفانه نقد کنید !!
چنین به نظرمی رسد که شما به اصول زیرین توجه نمیکنید:

(۱) ـ بفرض اینکه فرقه ی دموکرات آذربایجان خواسثار اسقلال بود.فکرنمیکند این یک پدید طبیعی مثل طلاق است؟ از بدو تاسیس سازمان ملل متحد ـ ثعداد کشور های عضو ان از ۵۰ واندی به ۲۰۰ افزایش یافثه است.لابد کاثالانها در اسپانیا باید از نظر شما باید دیوانه باشند.

(۲)- در نقد شما ذکری از اقدامات مفید فرقه مثل تاسیس دانشگاه نیست. لابد شما هم مثل دکثر اقبال (نوکر و غلام جان نثار الاحضرت) فکر می کنید «اذربایجان کجا دانشگاه کجا؟ انجا باید مدرسه فلاحث باز شود»

(۳)- بی ثوجهی به اسلوب علمی. مثال: نوشثه اید: «تا چند سال اخیر، این اسناد به عنوان « کاملا سری»، از دید همگان و حتی پژوهش گران پنهان مانده بود».منبع شما چیست؟

وغیره :مثل ۴ سئوال خوب آقای مهران.
۵۰۲٣۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۱       

    از : مهران ش

عنوان : چند نکته و تقاضا جواب
در اینجا قصد آن را ندارم که به نوشته آقای امیر خسروی پاسخی دهم ولی برای قصد دارم با طرح نکاتی ذهن و وجدان ایشان را به چالش بکشم تا شاید از این راه برخی از مسائل تا حدودی روشن شود. اما، نکات من
۱. امروزه همه میدانند و قلم بمزدان رژیم اشغالگر اسلامی هم پوشیده و یا شفاف میگویند که بعد از زد ویند نیروهای اسلام عزیز "ضد امپریالیست" با امپریالیست ها و دستور سازش به ارتش و ساواک (تحت رهبری قره باغی و فردوست) تمامی مدارک و اسناد این دو حوزه سوار بر کامیونی شد و به فرماندهی محسن رضایی ابتدا به مدرسه رفاه و بعد جایی نامعلوم برده شد. اینچنین بود که اسناد همکاری بسیاری از "رهبران" (مفتح، مطهری، بهشتی، یزدی، و ....) جدید با ساواک و رژیم از بین رفت و بعد از بیش از دو دهه این "اسناد" (همانند اسناد رو شده از دوران اتحاد شوروی بعد از سالها) در اختیار قلم بمزدانشان قرار گرفت تا درباره حزب توده، مجاهدین، سچفخا، و ... کتاب ها به تکیه بر "اسناد" بنویسند تا نسل جدید را به گمراهی و راه راست اسلامی بکشانند. اگر "اسناد" حناب حسنلی نمایانگر واقعیت محص هستند و به منظور خاصی دست چین نشده اند (با برش هایی) باید "اسناد" مثلا محمود نادری هم نمایانگر واقعیت محص باشند. اگر چنین هست، آیا بهتر نیست آقای امیرخسروی بجای حدس و گمان و نظریات جدیدشان که بعد از سال ۱۳۶۲ به ایشان وحی شد، پاسخگو باشند به محتوی کتاب وزارت اطلاعات رژیم در مورد حزب توده همراه با "اسناد" معتبر که خود ایشان از زمره رهبری این حزب بودند. کدامیک مهم هست: پاسخ به کتاب حزب توده یا حدس و گمان در مورد جنبش آذربایجان؟
۲. تئوری "دسترسی به آب های گرم" برخواسته از کدام منبع هست و کدام سند آن را معتبر میسازد. این تئوری، تئوری دستگاه های امپریالیستی و دست نشانده گان آنها همانند رژیم شاه هست یا تئوری نیروهای مترقی و آگاه و یا تئوری جناب امیر خسروی؟ در اینجا لازم میدانم که تاکید کنم من هیچگاه شوروی را یک کشور سوسیالیستی بر مینای تئوری های مارکسیستی ندانسته و هیچگاه این کشور را دوست و همراه کشورهای تحت استثمار و یا استعمار امپریالیست ندانسته ام. بنابراین چماق جناب امیرخسروی قاعدتا نمیتواند بر سرم فرود آید.
۳. چگونه هست که ایشان تشکیل هیئت دولت و نخست وزیر (که "باش" هم آورده میشود که درست بودن مطلب گمان زده شود) و تشکیل ارتش با یونیفورم توسط فرقه دمکرات محکوم هست و آن دال بر وابسته بودن آنها به دولت خارجی به حساب میاید ولی تشکیل دولت (با دهن کجی چندش آور) خمینی در اوج قیام ۵۷ و تشکیل ارتش اسلامی (پاسداران) متشکل از اوباشان، چاقو کشان و چماقداران نه تنها انقلابی به حساب میاید بلکه دست در دست آنها به سرکوب نیروهای مترقی و مردمی زده میشود؟ چرا از ساختن اولین رادیو در ایران و دانشگاه در همان مدت کوتاه عمر حکومت فرقه دمکرات ، راه آهن، ساختن مدارس و بیمارستان صحبتی نمیشود؟ اینها از سر ناآگاهی هست یا غرض ورزی؟
۴. آیا عملکرد فرقه دمکرات در یک دوره بسیار بسیار کوتاه بیشتر در جهت پیشرفت و ترقی و مردمی بوده یا عملکرد ۳۴ ساله رژیم اشغالگر اسلامی؟ چرا اولی مورد نفی و تنفر واقع میشود و دومی کماکان بر سر حلوا حلوا. این نگرش ناشی از کدام منافع هست؟

امید دارم که این سوالات درج شود و شاید در راه هدف این سایت که همانا برخورد عقاید هست، جواب های موافق و مخالف را بشنوم
با تشکر
۵۰۲۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۱       

    از : اردهایی

عنوان : قضاوت شاهانه!
آقای امیرخسروی کینه کور و کاملا شخصی حضرتعالی با اصحاب اندیشه چپ آنچنان به بیراه تان برده که بکلی منکر بدیهی ترین قانونمندیهای جنبش توده ای آذربایجان شده اید،بنظر می رسد روی بی خبری مخاطبانتان زیادی حساب باز کرده اید.مطمئن باشید تاریخ واقعی توده هاچنین قضاوت مغرضانه ای را نخواهد بخشید.
۵۰۲۲٣ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۱       

    از : بهرام خراسانی

عنوان : ملیت و قومیت
جناب آقای امیر خسروی
با سپاس از احساس مسئولیت اجتماعی و ملی شما هم میهن ارجمند و پیش کسوت
۱) من در جایگاه یک کمونیست قدیمی با بیش از ۶۰ سال سن، از سالهای میانه ی دهه ی چهل که کمابیش درگیر فعالیتهای سیاسی شدم، با خودم بسیار کلنجار رفتم تا به خویشتن بباورانم که رویداد آذربایجان، یک جنبش دموکراتیک بوده و ادعاهای رژیم شاه و نیز ملی گراها در باره وابسته بودن آن، سخنی بی پشتوانه و بیش از هرچیز گونه ای توده ای ستیزی و کمونیست ستیزی است. مدتی نیز در پستوی ذهنی خودم و با نگرش مثبتی که در آن هنگام به "کشور پرولتاریای پیروزمند" شوروی داشتم، سبک سنگین میکردم که شایدهم پیروزی فرقه دموکرات در آذربایجان، میتوانست مقدمه ای باشد برای ایجاد "اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ایران". اما گذشت روزگار، نادرستی پندار من و درستی گفتار کسانی که رویداد آذربایجان را یک نغمه شوم جدایی خواهانه و همسو با خواست دولت شوروی میدانست، کمابیش بر من ثابت شد. بدتر از آن، کارزار گسترده قومگرایان چپ گرای ایرانی پس از حس کردن بوی کباب حکومت اقلیم کردستان در کمابیش یک سال گذشته بود که گویی کسانی چون من، از اینکه سخن از یکپارچگی میهن خود یعنی ایران به میان می آوریم، چیزی به کسی بدهکاریم یا باید شرمنده باشیم. این رفتار قومگرایان و دفاع آشکار آنها از جدایی خواهی، باور به درستی سخن مخالفان فرقه دموکرات آذربایجان و کردستان را در من افزود. به ویژه رفتار خودخواهانه ی پسر بارزانی در برابر دوربینها که با تهدید دولت عراق، آشکارا شیپور جنگ داخلی در آن کشور را به صدا در آورده و با پرده برداشتن از یک حکومت قبیله ای در بخشی از خاک عراق، سراب بودن یک دولت فدرال "کوردی" در آن کشور را آشکار ساخته است. از این رو، برخلاف پندارهای دوران جوانی، من هم از اینکه گروه زیادی از هم میهنانم در آن رویداد نافرخنده و شوم کشته و آواره شدند، بسی اندوهگینم، اما از اینکه برنامه ریزان آن رویداد شوم شکست خوردند و آذربایجان هنوز پاره ی تن ایران است، خرسندم.
۲) روزگاری؛ در سایه ی متدولوژی علمی مارکس و به پشتوانه ی از جان گذشتگی هزاران ایرانی دلاور؛ "چپ" بودن، نشانه‍ی سرافرازی و سرچشمه امید به آینده ی روشن انسان، جهان، و ایران بود. اما متاسفانه اکنون؛ درپی تبدیل مارکسیسم به آیین دفاع فرقه گرایانه و پوپولیستی از طبقه کارگر نزد گروهی که خود را چپ ناب می نامند؛ و نیز پنهان شدن در ویرانه ی مبهم و سد دروازه ی "حق تعیین سرنوشت"، بسیاری از دموکراتها و کمونیستهای ریشه دار ایرانی؛ از شناساندن خویش با این نام، پرهیز می کنند. بسیاری از این افراد، کسانی هستند که پیشینه ی سالها نبرد سرافرازنه در راه دموکراسی را دارند، شماری از دوستان و خانواده آنها در این راه جان باخته اند، و هم اکنون نیز این کسان نه در خانه امن بیگانه، بلکه در پهنه زندگی پرآشوب و واقعی درون کشور زندگی و نقش آفرینی می کنند. اما این کسان، به خوبی میدانند که به شکار سایه ها نمیتوان رفت. دموکراسی و انسانیت را، باید در جایی دید و بساوید. شعارهای کلی و پوچ عدالت خواهی کور و دموکراسی ناروشن و در خلاأ راه به جایی نمیبرد، و شاید چیزی جز عوامفریبی از آن نزاید. این نه ربطی به شکست مارکسیسم دارد و نه چپ. ریشه ی این پدیده، در فرقه گرایی و ناآگاهی از هستی راستین زندگی اجتماعی، در میان مشتی ملای مدرسه نرفته است. کسانی که سایه جهان واقعی را می بینند و آنچنان به غار افلاتونی خویش خو کرده اند، که مگر سور اسرافیل بتواند استخوان پوسیده آنها را به جنبش در آورد. راز ناکارآمدی پیوستار رنگارنگ چپ مارکسیستی، و کاهش روز افزون دامنه ی نفوذ اجتماعی آنها، درست در همینجا است. کسی که برای به دست آوردن یک دستمال موهوم، بر آتش سوزاندان خیمه یک ملت کهن میدمد، از چه کسی چشم یاری دارد؟ مگر از کسانی که این نیروی چپ، سالها آنها را امپریالیست می نامید.
۳) امروز، سست بنیادی و شکست پذیری حاکمیت جمهوری اسلامی بر کسی پوشیده نیست. اما جای سیاست ورزان آگاه و رهنمودهای دورانساز آنها در دگرگون سازی فضای سیاسی ایران، خالی است. درست در همین روزگار و بنا بر واقعیتهای اجتماعی موجود، ایران گرایی و دفاع از یکپارچگی سرزمینی و منافع ملی ایران، کارآ ترین ابزار نبرد بر علیه این حاکمیت است. این را حتی واپسگرایانی چون احمدی نژاد نیز به خوبی دریافته‌اند و از آن بهره میگیرند. این شعار نه تنها در میان فارس زبانان، بلکه در میانه‍ی بیشینه‍ی مردم غیر فارس زبان ایران نیز جایگاهی بسی برجسته دارد. اما کسانی که در غار نشسته و یا بوی کباب تجزیه ایران را به خواب میبینند، راه دیگری میروند. راهی که اگر زنده باشند، شاید چندی دیگر ناگزیر از دادن پاسخ دشواری به ایرانیان باشند. پاسخی که هم اکنون حزب توده ایران و سازمان اکثریت از دادن آن به پرسشهای مربوط به ۲۸ مرداد یا سالهای آغاز انقلاب، ناتوانند. اینکه من تنها از این دو سازمان چپ نام می برم، از آن رو است که به پنداشت من، دیگر سازمانهای چپ؛ بد یا خوب؛ به راستی در اردوگاه چپ مارکسیستی، جایی نداشتند و ندارند. آنها اصلاً سیاست پیشه نبودند و نیستند. پاسخ به این پرسش که چرا طبقه پرشمار و آگاه متوسط جدید را ندیدید، و روز شب نام طبقه کارگر را دم گرفتید، بی آنکه کوچکترین پیوندی با آن داشته باشید. چرا به نام دفاع از طبقه کارگر، صنعت و سرمایه داری صنعتی را کوبیدید، و تجارت پیشگار از زیر ضرب خارج ساختید. چرا بر خروش جنبش پردامنه سبز چشم بستید؟ چرا همچون دن کیشوت، بازوی ناتوان و بی اثر خود را اهرم جابجا کردن جهان پنداشتید و هرکس دیگری را خس و خاشاک به شمار آوردید؟ چرا در پرچم پراکندگی همه جانبه و تجزیه ملی باد انداختید و با دستاویزهای گوناگون، از وحدت و یکپارچگی ملی مردم و نخبگان ایران، سر باز زدید؟ من از این جایگاه ناخوشایند نیروهای چپ در جامعه‍ی ایران بسی اندوهگینم، اما از اینکه می دانم نغمه شوم جدایی خواهی برخی از آنها در میان مردم ایران؛ نه شنیده میشود و نه پذیرفته میشود، خرسندم.
۴) متاسفانه، هنوز جایگاه تاریخی و تئوریک ملت، گروه قومی، حق تعیین سرنوشت و مانند آن بسیار ناروشن است. برخی از قومگرایان، واژه ی ملت و ملیت را برای خود چیزی بسیار عادی و ثابت شده می پندارند و به راحتی آن را به کار می برند. این درحالی است در ایران، تنها یک ملت، با زبان‌های گوناگون وجود دارد نه چند ملت. از فارسی زبانان که بگذریم، بزرگترین جمعیت غیر فارس زبان ایرن یعنی "آذری"ها، تنها ۱۴درسد کل جمعیت ایران را تشکیل میدهند. تفاوت این گروه جمعیتی با دیگران نیز، تنها زبان است و بس. امیدوارم روزی بتوانم گفتاری بسنده در این زمین داشته باشم.
بازهم از جناب بابک امیر خسروی سپاسگذارم، و برایش زندگانی درازی آرزو میکنم. پیروز باشید
بهرام خراسانی
۲۲ آذرماه ۱۳۹۱
۵۰۲۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : Better late than never
در انگلیسی ضرب المثلی است که دیر رسیدن بهتر از نرسیدن است . پدیده های دنیا همچون فیل مولانا ، بسته به زاویه و جایگاه بیننده ، نماهای گوناگون دارند وهیچ کس صاحب حقیقت مطلق نیست . جای خوشوقتی ست که پس از سالها برای اولین بار نظریات جناب امیر خسروی در اخبار روز منتشر میشود.
۵۰۲۱۵ - تاریخ انتشار : ۲۲ آذر ۱٣۹۱