به کودکان زندان و تبعید


مجید نفیسی


• می خواهم از این مرگ، زندگی بسازم
از میدان تیری که آتش آن
هنوز در دل های ماست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۲۲ آذر ۱٣۹۱ -  ۱۲ دسامبر ۲۰۱۲


 می خواهم از این مرگ، زندگی بسازم
از میدان تیری که آتش آن
هنوز در دل های ماست
از گور بی نشانی که مردگان آن
هنوز بر گرده های ماست.

چه بسیار همراهان
که در این سالهای شکست و تیرباران
آن را به نطفه ای جان دادند:
کودکان زندان و تبعید را می گویم
چشمه، رزا، و سولماز

می خواهم از این مرگ، زندگی بسازم
تا چون کوزه ی آبی
از خنکای "چشمه" لبریز شود،
و چون گل سرخی
از لب های "رزا" بشکفد
و چون کلام "سولماز"
همیشه سبز بماند.
من این مرگ را
چندان می بیزم، می سایم و نرم می کنم
تا کودکان زندان و تبعید
از آن خمیر بازی بسازند.
با شما هستم
ای نوزادان سالهای شکست!
سوسمارهای نقاشی هاتان
بی دندان اند
چرا که نام دوستانشان را
بر زبان نیاورده اند.

می خواهم از این مرگ، شعری بسازم
تا چون کلامی جادویی بر زبان آید
آنگاه که مورچگان
با کشیدن جسد پروانه ای بر زمین
یاد عزیزان از دست رفته را
در ذهن کودکانه ی شما زنده می کنند.

می خواهم از این مرگ، زندگی بسازم.


۱۵ فوریه ۱۹٨۶