نامه‌ای برای یگانه‌ترین سیران - فرزانه جلالی

نظرات دیگران
  
    از : zafir

عنوان : هموطن
خانم جلالی‌
چه خوب کاری کردین که به فارسی نوشتین. چرا که من هم که هموطن شما هستم و آذربایجانی هستم درد دلتون رو فهمیدم با شما همدرد شدم.
۵۰٣۲۹ - تاریخ انتشار : ۲۶ آذر ۱٣۹۱       

    از : حمید-ف

عنوان : تصویر درد و آب گل آلود
خوب من هم بزبان فارسی جوابت را می دهم چون متاسفانه فقط همین را بلدم.اگر ده تا زبان بلد بودم به همه آن زبانها تکرار میکردم بخصوص به کردی:
زیاد شلوغش نکن و از آب گل آلود ماهی خودت را نگیر!
کدام احمقی به شما باورانده که"ما" یعنی مردم عادی که "انسان" هستیم و درگیر ده ها مشگل ریز و درشت و نه "آن" به اصطلاح روشنفکران و سیاسی کاران :
"... زبان مادری تان را عاملی برای تفکیک و جدایی و نشنیدن درد‌هایتان می‌دانیم..."؟
یعنی اگر من درد یک "چینی" را ببینم بی خیال سوت میزنم و رد می شوم؟ چه برسد به یک هم وطن "کرد"م را؟چرا مسایل را قاطی می کنید؟موضوع بسادگی برمی گردد به توان شگرف فضا سازی و جو سازی رسانه های عمومی که در دست "ما" نیست!
همانطور که یک آمریکایی شکم سیر هم خبر ندارد بخشی از رفاه او هم حاصل غارت و کشتار و سرکوب"ما" شرقی ها است.
آنها هم که " سرشان به انرژی هسته‌ای و لبنان و فلسطین و سوریه گرم است" از "خودشان" هستند نه از "ما".
"خودشان" راهم بر اساس قانون دسته دزد ها و ضدیت با انسانها عضو گیری می کنند!
آخرین باری که داستان یک سرکوب وحشیانه را شنیدم همین هفته قبل بود:
گارد ضد شورش یک کرد تنومند بود که با باتوم محکم کوبید وسط پاهای یک دختر چادری.
لابد من هم باید با حماقت هر چه تمامتر نتیجه بگیرم مشگل در زبان کردی آن گارد ضد شورش کرد است؟!
بعلاوه چرا آن هم زبانها فکری برای ده ها یا صدها (آمارش را ندارم) خود سوزی " سیران" ها نمی کنند؟برای اینکه زبان این وسط نچسب ترین وصله است. والله اگر میگفتی مذهب باز قابل در ک تر بود.
موقعی که من از خشم و اندوه این فاجعه و دیگر فجایع از کلیت زندگی سیر میشوم تصویر درد است که بر سرم آوار میشود نه زبان دردمند!
۵۰۲۹۴ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣۹۱       

    از : بهزاد کریمی

عنوان : آفرین بر "فرزانه" فرزانه!
فرزانه جلالی عزیز با سلام به شما. دو بار گریستم. بار اول وقتی خبر فوت "سیران" سوخته و خانواده دل سوخته اش را خواندم و بار دوم با خواندن متن انسانی شما با آن قلم دلنشین، که گیرایی اش را از حرف دل گرفته است. اگر اشتباه نکنم از روی عکس تان و آدرس دهی متن نوشته تان، از نظر سنی شما جای دختر من هستید، اجازه می خواهم تا بر آن دستان بیست سال پیش سوخته تان و پیشانی گشاده رویت از روی احترام بوسه زنم و همدلی خود با شما در فاجعه دخترکان شین آباد را اعلام بدارم. وجه متعالی نوشته شما در آنجاست که خشم انسانی از ستم جانکاه بر "سیران" و همکلاسی های نو باوه اش را به فراخوان برای کمک به دخترکان سوخته در آتش نهایت بی مسئولیتی فرارویانده اید. پیشقدم شوید عزیز! اگر امکان کمک رسانی به این غنچه های آسیب دیده را دارید آستین بالا بزنید و خود راساً کمک ها را جمع کنید. من پیشاپیش اعتماد خودم به شما عزیز نادیده و ناشناخته را اعلام می دارم. من از طریق "اخبار روز" به اطلاع شما می رسانم که حاضرم سهم خود در این تلاش انسانی را در اختیار تان بگذارم. آفرین بر تو "فرزانه" فرزانه.
۵۰۲۷۶ - تاریخ انتشار : ۲۴ آذر ۱٣۹۱