عشقِ با اقبال نیابیم


لوئی آراگون - مترجم: فریبا عادل خواه


• نیابیم عشق بی درد
عشقی که جانگداز نباشد
نیابیم
عشقی که پژمرده نگرداند
نیابیم ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۲۴ آذر ۱٣۹۱ -  ۱۴ دسامبر ۲۰۱۲


 متولد سال ۱٨۹۷ در شهر پاریس، متعلم رشته پزشکی وموسس "مجله ادبی" به همراه آندره بروتن و فیلیپ سوپو، در سال ۱۹۱۹ و بالاخره یکی از اعضای برجسته مکتب دادائیسم و سور رئالیسم است. در سال ۱۹۲۷ به حزب کمونیست پیوست و فعالیت خود را در روزنامه اومانیته (بشریت ) آغاز کرد. سال ۱۹۲٨ سال آشنائی او با الزا تریوله ، شریک و همراه زندگیش می باشد و نیز قطع رابطه او با سوررئالیسم . در دوران جنگ جهانی دوم وارد جنبش مقاومت در مقابل نازیسم شد و اشعار بسیاری به چاپ رساند که از انجمله دو مجموعه "چشمهای الزا" و "ناله دل" است که به نیمه دیگرو یارش تقدیم شده است.

Il n’y a pas d’amour heureux
عشقِ با اقبال نیابیم
مترجم، فریبا عادل خواه

از آنِ انسان نیست هرگز
هیچ چیز
نه قلبش
نه ضعف او و نه قدرتش
وآن دم که باز کرده دستها را،
صلیب است سایه اش
وآن گاه که با یقین می فشارد
خوشبختی را در آغوش
می شکند آنرا
و متارکه ایست
عجیب و دردناک
حیات او
عشق با اقبال نیابیم

و زندگی اش
سربازان بدون اسلحه را ماند
که برای سرنوشت دیگری
لباس
برقامتشان پوشانده باشیم
چه نیازی
که بیدار شوند از خواب
صبحدم
وقتی منقلب و بی هدف
شب هنگام
باز می یابیم انها را
بخوانید ای زندگی من
این حکایت را
و حبس کنید درگلو
بغض خود را
عشق با اقبال نیابیم


عشق زیبای من
نازنینم
عشق
مصیبت من
درمیان می گیرم ترا
بسان پرنده ای زخمی
رهگذران می بینند ما را
بدون اینکه بدانند
و تکرار میکنند
با من
کلماتی را که به هم بافته ام
وبحر چشمهای درشت تو
زمزمه میکنند همه
بیدرنگ
عشق با اقبال نیابیم


تازه یاد گرفته ایم
زندگی کردن را
که دیر شده دیگر
چه اشکهائی که نمی ریزند در دل شب
قلبهای ما
برای به هم رسیدن
چه دردهائی که نباید
بحر سرودن ترانه ای کوچک
چه ندامتهائی بحر تاوان یک لرزه
وبا نوای گیتار
چه هقهقهائی که نباید
عشق با اقبال نیابیم

نیابیم عشق بی درد
عشقی که جانگداز نباشد
نیابیم
عشقی که پژمرده نگرداند
نیابیم
نه حتی آن عشقی که ای وطن باشد
به نام تو
عشقی که به اشک زنده نباشد
نیابیم
عشق با اقبال نیابیم
لیک عشق ماست
این
عشق ما هر دو