چـه گونه همشهری گرامشی شدم؟!
کاوه بنایی
•
این نوشته را تقدیم می دارم به همه ی عزیزانی که از موج بر خاسته از خرداد ۸۸ جلای وطن کردند و در باتلاق کشور ترکیه دست و پا می زنند , همچنین در دیگر کشورهای اروپائی با مشکلات بیشمار, دست به گریبان هستند و تا مرز خودکشی پیش رفته اند
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۷ آذر ۱٣۹۱ -
۱۷ دسامبر ۲۰۱۲
برای بار دوم مورد بازجوئی محترمانه !! قرار گرفته ام. به آنها گفته ام می نویسم. این برایم میدانی است که چهره واقعی نیروهای ضد پناهجوها افشا گردند. در مقاله "چگونه میتوان یک پناهنده را کشت" توضیح مفصل داده ام ازهم کیشی راسیست ها و باندهائی که در تصاحب حقوق پناهنده ها چگونه عمل می کنند.
هم ازطرف کشور متبوع وهم هموطنان مهاجر, ما پناهجوها, موجودات غیرمتعارفی هستیم. ابتدا تو را دریک قرنطینه مخصوص که زندگی "غار"مانندات از آنجا شکل می گیرد قرار می دهند. در بین این بر خوردها و فضای عمومی که با هموطنان ات تماس می گیری, به درکی لازم, راهنمائی ات می کنند. نمی توانی وارد دنیای آنها شوی, چرا که تازه آمده ای و زبان نمی دانی, از فرهنگ سرزمینی که پایت باز شده بی خبری و همه آن قوانین پناهنده و حقوق بشری که باید از آن برخوردار شوی, با تفسیر و تاویل های متفاوت به خوردات می دهند و به مسیری هدایت ات می کنند که سالیان سال, بر شانه های امثال تو روزیشان فراهم گشته است. وای به حالت اگر در این بین گرفتار اعضای یک جریان سیاسی شده باشی, آنچنان تو را از خودت بیزار می کنند که همه هویت سپری شده در میهن, را باید در دامن شان بگذارید و زندگی را با آهنگ تنظیم شده شان آغاز کنید.
از یک استبداد و ولایت فقیه گریخته اید, گرفتار استبدادی عریان تر و ولی فقیه هائی بمراتب شرورتر می شوی که, مثال "مارغاشیه" را تداعی می کنند.
سال ۲۰۰۷ به شکل غیر قانونی وارد خاک ایتالیا شدم. بنا به برنامه ای که برایم چیده شده بود در جنوبی ترین نقطه ایتالیا, شهر "کروتونه" خود را تحویل پلیس دادم! سرگردان رفتار پلیس, چرا که نمی پذیرفت و اصرار داشت به "رم" بروم. با سماجت و مراجعات مکرر که دو روز را در پارک شهر"کروتونه" سپری کردم به کمپ, کمپ که نه, اردوگاه اسرای جنگی منتقل شدم. در همین تاریخ, هم دوره ای های من از کشورهای افغانستان و کُوردهای ترکیه که در یونان جهت خروج تلاش می نمودیم, با آمدن به ایتالیا, در وضعیت بهتری در شهرهای بلونیا, ونیز, رم, میلان خود را جابجا کرده بودند و از امکانات خوب برخوردار گشتند.
کمپ "کروتونه", جزو بزرگترین کمپ های ایتالیاست. همه آنهائی که در دریاها هنگام ورود دستگیر می شوند, چه از آفریقا, چه از آسیا, به این کمپ وارد می کنند. آفریقائی ها در این بین, دست بالا را دارند. در بدو ورود انگشت نگاری انجام می گیرد و در کانکس ها, چه در تابستان, چه در زمستان, مدتها باید منتظر مصاحبه و سپس, جلسه کمیسیون بررسی وضعیت ات که با ٣ نفر قاضی و مترجم وبا حضور وکیل پرونده ات انجام می گیرد, باشید. پس از ۹۰ روز انتظار و بارها مصاحبه پلیس, در ٨ آگوست ۲۰۰۷ جلسه کمیسیون انجام پذیرفت. ابتدا از قاضی و حاضرین بخاطر ورود غیرقانونی به کشورشان عذر خواهی نمودم, از وضعیت ام, کوتاه حرف زدم, چرا که از قبل, با گزارشی که پلیس تنظیم می نماید, قاضی با اطلاع است. خود را یک شهروند ایرانی بدون وابستگی سیاسی به احزاب اپوزیسیون ایرانی معرفی نمودم, اما متذکر شدم که از چپ ها دفاع می کنم و سوسیالیسم را داروی دردهای انسان می دانم. با سئوالات متعدد, قاضی به نتیجه ای که باید برسد, مصاحبه را پیش می برد. باید با زبان خودت ثابت کنی که, علت خروج از کشور, بخطر افتادن جان و ترس از ادامه اقامت در میهن بوده است. پس از پایان جلسه دادگاه, با هدایت به بیرون سالن, اظهار داشتند منتظر بمانم, پس از نیم ساعت مجددا احضار شدم, ضمن اعلام قبولی بعنوان پناهنده سیاسی, قاضی به شوخی گفت: "در ایتالیا اگر پرچم سرخ مشاهده کردی, عجله نکن, دقت کن, به کارخانه اتومبیل "فراری" تعلق دارد. اینجا مدتهاست داس و چکش روی خاک افتاده است."
پس از مدت کوتاهی که هر پناهجو از قبل نام نویسی کرده به شهرهائی که برایشان در نظر گرفته اند با امکاناتی که می توانند و مدت زمان مشخصی تعیین می کنند منتقل میشوید. تا شهر "رم" را کسانی که به اختیار خود می خواهند جابجا شوند بلیط قطار در نظر می گیرند و الباقی, به پناهجوو دوائر متنوع سازمانها و انجمن ها و نهاد های دمکراتیک و چپ و میسیون های مذهبی مسیحی که فعال هستند پیش برده می شود. با در دست داشتن اقامت موقت دوساله, که در زمان تمدید, با هزینه ی مختص بخود که, پلیس و اداره پست ایتالیا در سرکیسه کردن پناهجو, باهم همدم گردیده اند, در ایتالیا می توانید, زندگی کنید. از این لحظه فروش ام آغاز شد. برای بار دوم به فروش رفتم.
بار اول در زمستان سال ۱٣۶۵ به نوادگان حاج میرزاء آغاسی در میهن فروخته شدم. پس از چند سال, مغشوش و معیوب در جامعه رها گشتم. بار دوم سال ۲۰۰۷ که ۱۵ ماه طول کشید, در ایتالیا با ۲۰۰,۰۰۰ هزار یورو فاکتور در خیابان رها گشتم.(این قسمت را مفصل خواهم نوشت). چه گرگ هائی نقاب بر چهره زده اند و از خلاء ناشی از روابط غیرقابل کنترل در تشکل های سیاسی خارج از کشور, توانسته اند مدتهای مدید به نقشه های شوم شان جامه عمل بپوشانند. البته فقط این اعمال ناشی از روابط غیرمتعارف یک جریان سیاسی خارج از کشوری نیست, وجود آن فضائی ست که گواهی هر عملی را می دهد. اینجاست که فریاد از نهاد امثال من بر می خیزد, همان "محمود احمدی نژاد" هم برای این دسته از ایرانی نماها اضافه است. مسلما جاخوش نمودن این گروه بیشمار در خارج از کشور, وضعیت اپوزیسیون مترقی و دمکراتیک را دچارمشکل می نماید. آنها با مخفی شدن پشت نام ها و نشان ها, هم به نوائی از نظر مالی می رسند هم چراغ های مختلف را برای زمانهای طولانی روشن نگه میدارند. با فراهم نمودن امکاناتی که سرویس دهی به کانون های وابسته سازمانی شان را میسر می کند, می توانند عمری طولانی تری داشته باشند. یک روز چپ می شوند, روزی دیگر رادیکال, و جالب اینکه با رویش موج سبز در میهن, یکباره سبز شدند.
با کمک ایرانی های متعهد و دلسوز و با راهنمائی آنها, توانستم ازغلطیدن بیشتر در باتلاقی که برایم فراهم شده بود, موقتا خلاصی یابم.
در تماسی که با کنفدراسیون کارگران ایتالیائی (چی.جی.ال) حاصل شد, توانستم به حقوق پناهجوئی خود پی ببرم. با کمک آنها توانستم دریچه های متنوع و متفاوتی را برای خود و دیگر پناهجوها بگشایم. همین جا اضافه می کنم, (اولا هرگز به ایتالیا نیائید. اگر بر حسب اتفاق یا اجبارا گذرتان به ایتالیا افتاد, قبل از انگشت نگاری خود را تا می توانید به شمال اروپا برسانید. بدترین حالت کشورهای اروپای شمالی, از بهترین حالت کشور ایتالیا مناسب تر است). این زمان مقارن فراشُد جنبش سبز در ایران بود. در "کمیته هماهنگی ایرانیان بلونیا" با همیاری دیگر دوستان فعالیت مان را سازمان دادیم. سرنوشت این تشکل هم با اُفت و خیزهای حرکت پدیدارگشته داخل پیوند خورد و با دوسال فعالیت, خود بخود مانند همه ی تشکل های خود جوش, از تلاطم افتاد. این زمان بنا به زبان آمارها ۲۰۰۰۰ هزار درخواست پناهندگی در سرتاسر اروپا به ثبت رسید. ایتالیا هم از گذر این التهاب سهم خود را دریافت کرد.
شهر "رم" بیشترین پذیرش را از این لحاظ دارا شد. پناهجو تمایل دارد در یک فضای وسیع تری نسبت به پیگیری حقوق خود تلاش کند. ضمن اینکه جستجوی کار خود معضل پیچیده ای است که همیشه گریبان پناهجو را در اختیار خود می گیرد. امکانات سوشیال در شهرهای بزرگ قدری بیشتر احساس می شود.
جستجوی کار, جدا از برخورداری از تامین یک زندگی حداقل را میسر می کند, خود یک فعالیت مدنی در ایتالیا است. با تشکل هائی آشنا می شوی که در میهن خود محال است ۱۰۰ سال دیگر هم چنین نهاد هائی برقرار گردد. با تفسیم بندی های انجام گرفته در ایتالیا, دفاتر سازمان ملل ( یوـ ان), (چی.آی.ار) و کاریتاس با شعبات متعدد فعال هستند. در کنار این مجموعه, انواع و اقسام نهادهای دولتی, تشکل های دمکراتیک و حقوق بشری و انجمن های متنوع مختلط ایتالیائی ـ مهاجر فعال هستند. در تمام این دوائر, مترجمین هر ملیتی یافت می شوند.
آنهابه تو کمک می کنند و دنیائی را پیش رویت می گشایند که تاکنون برایت غریبه بوده است. با مراجعه به هر تشکلی, به تشکل های موازی هدایت می شوید. بوروکراسی و کاغذ بازی, شیوه ای کاملا ایتالیائی را با گوشت و پوستت لمس می کنی. پس از مدتی تبدیل به ساعات متنوع "قرار ملاقات" و "فتوکپی" از اسناد و مدارکی که همراه دارید, می شوید. روزانه در سرتاسر مراکز اداری شهر رم, مردان و زنانی را مشاهده می کنید که با البسه مارک دار دست دوم که, یا کاریتاس و دیگر نهادهای دمکراتیک از طرف ایتالیائی های خیّر, اهدا گردیده یا از یکشنبه بازار دست دوم "پورتا پورتز" با قیمت ناچیزی خریداری شده به اتوبوس ها سوار و پیاده می شوند تا ذره ذره حقوق خود را که از جانب نهادهای بین المللی یا اتحادیه اروپا به خیل عظیم رانده شدگان تعلق گرفته را, به چنگ بیاورند. ساعات استراحت اداری, این جماعت جستجو گر, در انواع سالن های غذاخوری کاریتاس در صف های طولانی که با کارت های اعتباری یک ماهه و سه ماهه و قابل تمدید مشاهده می کنید. از ابتدای سال ۲۰۱۱ در صف های منتظر غذا, ایتالیائی های تهیدست هم در کنار مهاجرین کم کم چهره نموده اند.
ایتالیا با دارا بودن بیش از ۴ میلیون پناهنده و مهاجر کار, از کشورهای قاره آفریقا, آسیا, آمریکای لاتین و اروپا که کشور رومانی, بالاترین آمار را تا مرز دو میلیون نفر بالغ می شوند, با مشکلات بیشمار غیرقابل حلّی که سال میلادی پایان نپذیرفته عمر دولت ها یکی پس از دیگری به خاموشی می گراید, دست به گریبان است. این بی ثباتی ایتالیا را رنج می دهد. ضعیف ترین حلقه در این کشاکش دولت ـ ملت, خارجی ها, علی الخصوص, پناهنده ها هستند. جنگی پنهان و واقعی در جریان است. نان, بستری برای تجاوز به نهانی ترین حقوق خارجی ها شده است. کئوپراتیوها, که سازماندهی کمپ ها را جهت اسکان و اقامت این خیل عظیم در برنامه هایشان دارند, با شباهت به بازداشتگاه ها, بفکر دوختن جیب خود از پوست سر پناهنده ها, برنامه کارشان را پیش می برند. مدت ۲ سال است در کمپ "خانه نور" با ظرفیت غیرمتعارف ۲۰۰ نفر بسر می برم. دو نوع صدای آژیر در کمپ ما مدام شنیده می شود. یا آمبولانس می آید تا بیماری را به اورژانس ببرد یا پلیس می آید تا پناهجوئی را به بیرون از کمپ پرتاب کند. این صدا را سرتاسر ایتالیا در فضای عمومی هم احساس می کنید. پناهجو جهت ایجاد چتر حفاظت برای خود, به انواع تشکل های دمکراتیک و سیاسی یا صنفی نزدیک می شود. احزاب چپ با هویتی که از خود در جامعه نشان داده اند, اعضایش بیشترین نیروی فعال تشکیل دهنده در تشکل های دمکراتیک را به خود اختصاص داده اند. آنها صمیمانه تلاش می کنند, ساعات متمادی که بخشی از آن حق الزحمه ای هم دریافت نمی دارند در کنار پناهجوها صدای قلب شان شنیده می شود. خود از زخم خوردگان جامعه پرالتهاب ایتالیا هستند. علیرغم تلاش های انساندوستانه شان, سدی مقابل پیشرفت کارها ایجاد گردیده است که نبود قانون مشخص پناهنده, یاس را در چهره آنان هم میتوان مشاهده کرد. این نهادهای دمکراتیک فاقد قدرت تصمیم گیری هستند. در این بین, رشد رادیکالیسمی از تهاجم به لایه های پنهان سرمایه که, فعالیت گروه های "اکشن" را میسر می کند, با حداکثر پذیرش پناهجوها, برنامه هایشان را سازمان می دهند. در این تشکل ها, جای پای پلیس هم احساس می شود. در تظاهرات های اعتراضی تشکل های کارگری و احزاب چپ و مترقی, وابسته گان این تشکل های رادیکال, با دست زدن به اعمال کورکورانه خشونت, دست پلیس را در تهاجم وسیع باز می نمایند و دررسانه های مشخص که مدیریتش برای ایتالیائی ها ناشناس نیست, حمله به اعتراض واقعی کارگران و زحمتکشان را تبلیغ می نمایند, تصاویر را نشان می دهند و می گویند, آنچه در خیابانها می گذرد این است.
ایتالیا, با دارا بودن قلبی زخمی از تهاجم سرمایه مالی که آن را ضعیف ترین حلقه در زنجیرسرمایه مالی عنوان می کنند, قلب های بیشمار درد آلودی از نتیجه اقتصادی جهانی سازی نولیبرالی را به دامن خود پذیرفته است. رنج های بیشماری که بر کارگران و زحمتکشان ایتالیائی, قشرهای متوسط بی چیز شده, گروه ها و موسسات کوچک, تولیدکنندگان خرد, اکثریت صاحبان پیشه بدون شغل, بازنشستگان, کادرهای فرودست ارتش, زنان, جوانان, را بهم متصل کرده است. در این حلقه, پناهنده ها و مهاجران با پیوستن به این نیروها, نیروهائی که امروز برای متوقف نمودن پیشرفت تهاجم سرمایه مالی مقاومت می کنند, فضائی پدید آورده اند که امید فراوان به ایتالیائی دیگر را دارند.
قلب ها در ایتالیا مضطرب است. امّا آن انرژئی که تشکل ها در پیوند باهم, بهم می دهند, نیروی پایداری را به پویندگان حقوق تاراج شده می بخشد. آن عظمت اخلاقی ــ سیاسی که در نهاد ایتالیائی های متعهد وجود دارد این پایداری را حیات می بخشد.
کاوه بنائی ــ رم
|