از : کیان منش
عنوان : همراه شو رفیق یا همدستی با قاتل
آنچه به واقع وجود داشته و دارد اختلاف نظرهایی است که به شکلی ایدئولوژیک در زندانِ سیاسی وجود دارد و مشخصاً گوی و میدان از آن کسانی است که خط قرمزهای کم رنگتری به لحاظ عقیدتی و سیاسی به شکل کلاسیک با حکومت داشته باشند. و در حال حاضر طیف اصلاح طلبان حکومتی در این پارادایم قرار می گیرند که هژمونی به دست بگیرند و بخواهند سایر سیاسیون بند منجمله چپ ها و فعالان قومی و ... را زیر چتر خود بیاورند و با عدم پذیرش ایشان از چنین مسئله ای قضیه ای به اذیت و آزار و بعد به بایکوت و در انتها به جاسوسی و ... ختم شود! و البته این مسیر آخر بصورتی کاملا هدایت شده و با هدف از بین بردن هرصدای مخالفی جز صدای «من» از طرف نمایندگان ایشان در خارج از زندان صورت می پذیرد.
یک سوال: در دوره های پیشین زندان پهلوی و جمهوری اسلامی هم آیا مرزبندی های سیاسی زندانیان تا این حد بالا بود که آدم فروشی و جاسوسی و بایکوت علیه زندانیان از سوی زندانیان بکار گرفته شود؟!!! آیا زندانی سیاسی که از طرف حکومت به جرم اندیشه و اعتقادش که در حبس است باید توسط زندانیان دیگر هم یکبار دیگر به همان جرمی که حکومت در بندش کرده زندانی شود؟!!!!!!! و وقتی عده ای این داد را به گوش بیرون از زندان رساندند باید بگوییم اینها کذب است، یا اینها باعث تشویش اذهان عمومی، قوی تر شدن حاکمیت و سست شدن هرچه بیشتر مرزهای اتحاد مخالفان حکومت می شود؟!!!!!!!!!
دوست عزیز، همبستگی زندانیان سیاسی زمانی معنی پیدا می کند که اولین نشانه های دمکراسی خواهی و آزاداندیشی در نظر و اندیشه های انسانیِ زندانیانِ سیاسی با هر گرایشی نقش بسته باشد! نه آنکه طیفی با توجیه برحق بودن، بیشتر هزینه دادن، و انواع و اقسام هویتهای دیگر سعی در دست و پا کردن عنوانی برای خود در بند باشند و از دیگران بخواهند که به ایشان با دیده ی افتاده تر و داناتر بنگرند! همبستگی و اتحاد از درون بند به بیرون سرایت نمی کند، بلکه از بیرون به درون سرایت میکند. همانطور که تاب و تحمل صدای مخالفی غیر از اصلاح طلب (اگر بتوانیم اسمشان را مخالف بگذاریم) را ندارند و تمام مخالفان دیگر را با عناوینی چون برانداز، سوءاستفاده چی، آمریکایی-اسرائیلی، وابسته، مزدور، عافیت نشین، بیسواد و ... از میدان به در می کنند، وقتی در صحنه ی بزرگ بیرون از زندان هیچ استراتژی و تاکتیکی مگر آنکه اصلاح طلبان به زبان آورند مقبول عموم و خواست واقعی مردم نیست، وقتی اینجا پشت میله های زندان، تحمل صدای «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بر انحصارطلبی» به مانند جملاتی که هدفشان «جنبش مردم ایران» است تلقی می شود، دیگر باید چه انتظاری از فضای محدود و کوچک ۳۵۰ داشت؟!!! مگر غیر از آن است که آنان که در بندند نمایندگان همین اندیشه های بیرونی اند؟
دوست ما سخن از روحیه های تضعیف شده می زند و بر همه پیداست که این روحیه ها از سال ۸۹ ضعیف شده و نه با افشای گزارشی کلی که واقعیات را بیان می کند با تاخیری دراز! روحیه ها از عدم صلاحیت آنان که بیرون از زندان و حصر ماندند و جز خیانت به گفته ها و کرده های خودشان که علنی از تریبونهای مختلف آنرا برای همه فریاد زدند، تضعیف شده؛ نه از خواندن و شنیدن و دیدن اختلاف نظرها که مانند مونوکسید کربن در هوا و نشانه های فاشیسم در جامعه پراکنده شده! روحیه ها از سوی همان کسانی ضعیف شده که در قالب دوست خنجر از پشت به کتف رفیقان زدند! کسانی که از یکسال پیش در تنور انتخابات می دمیدند و با مصاحبه سعی در شرکت در بازی ای داشتند که خیلی وقت است از آن بیرون انداخته شدند، کسانی که وقیحانه هنوز دم از شرکت کردن قانونی در انتخاباتی می زنند که از سوی نظام هنوز با عنوان فتنه گر و مزدور شناخته می شوند! کسانی که حق شرکت در انتخابات را حقی ناگرفتنی از مردم می دانند که بی توجه به خواست هر جریان داخلی و خارجی باید آنرا مختاراً داشته باشند، و برای این فرض هیچ راهی نیست مگر شرکت آزاد همگان در انتخابات! حال آنکه می دانیم بسیاری از آزاداندیشان در بندند، چطور می شود هم نامه ای برای آزاد شدن زندانیان سیاسی امضاء کرد و هم دیگران را تشویق به شرکت در انتخابات؟!
زندانی در زندان: چه خوب اشاره ای! ما هم از شما دوست عزیز می پرسیم: آیا رواست که عده ای بنا به هر علتی دیگر زندانیان را در فشار و محاق و بایکوت قرار دهند، در حالیکه خودشان هم زندانی اند؟ تو گویی خود را «زندانی تر» از بقیه زندانیان می دانند! آیا رواست که یک چپ به واسطه ی اندیشه اش که به صورت ریشه ای مقابل اندیشه ی اسلامی قرار دارد توسط گروهی از زندانیان زیر فشار قرار گیرد، چرا که جنبش سبز خواستگاهی اسلامی داشت؟! آیا یک فعال قومی به واسطه یداشتن حق زبان آزاد، حق فرهنگ آزاد، حق نگارش آزاد و داشتن حقوقی مساوی با فارس زبانان از هر لحاظ، باید تحت آزار و توهین قرار گیرد چراکه می خواهد کردستان یا آذربایجان را از کشور جدا کند؟! آیا مجاهدین که هر لحظه بیم بالای دار رفتنشان می رود و همه خوب می دانند که زیر چه فشارها و تهدیدهایی از طرف حاکمیت هستند، اینکه در هم بند بودن با دیگر زندانیان از همان ابتدا شهره بوده اند، به جرم گرایش سیاسیشان و مجاهدِ خلقی بودنشان باید شکرگذار باشند که توسط دیگر زندانیان کتک زده نمی شوند و بیشتر از این مورد تحقیر و فشار قرار نمی گیرند؟!
زندان در زندان را کسانی می آفرینند که خود را زندانی نمی دانند، بلکه خود را مسئول کنترل و حفظ آرامش و فضای رعب آوری می دانند که در خارج از زندان حاکم کرده اند، و رسالتشان از بین بردن هرگونه صدای مخالفی است که با صدای ایشان هم آواز نشود! بر کسی پوشیده نیست که اختلاف اصلاح طلبان با اصولگرایان و سران نظام در گرفتن بخشی از قدرت است، حال آنکه دعوای چپ ها و فعالان قومی و سبزهای رادیکال و ملی-مذهبی ها و حقوق بشری ها و مجاهدین کاملا با این دعوا متفاوت است! چطور هیچگاه خبری از زندان مخابره نشده که اصلاح طلبان در اقلیت و فشار و زیر ستم هستند؟! دلیلش کاملا مشخص است: چون نوع دعوای اصلاح طلبان با دیگر زندانیان متفاوت است و حاکمیت خیلی خوب می داند که به چه کسی چه حقی را بدهد و از چه کسی به چه واسطه ای و با چه وسیله ای حقی را بگیرد!
برای حفظ اتحادی که دوست عزیزمان نگرانش هستند، راه در خفه کردن صدای اعتراض و نرساندن واقعیت به گوش دیگران نیست، بلکه افشای حقیقتی است که روشن کننده ی ادامه راه مبارزه است که چندی است خاموش شده و همه در تاریکی بر سر و دست هم میزنند!
بیایید قائل به نقدی صریح و رک باشیم، از آنچه دیگران را بدان متهم می کنیم بهراسیم، اگر خودمان هم در مظان اتهامش واقع شدیم! بدانیم که آزادی فقط از مسیری که ما تعیین می کنیم رد نمی شود و این ما نیستیم که صدای مردمیم! شما فقط بخشی از صدای مردمید، آنهم نه تمام مردم از تمام طبقات و قسمتهای جامعه! شاید باید تامل بیشتری کرد بر آنچه نامش را انتشار عجولانه ی خبر گذاشته اید! اینکار باید زودتر از اینها می شد و حال که شده باید چاره ای اندیشید و بجای خاک ریختن بر واقعیت و نهان کردنش از مردم، ریشه یابی کرد و دید چه شد که این اختلافات آن قدر بالا گرفت که حالا کار به اینجا رسیده که از رخت زندانی سیاسی قبای وزارت آینده دوخته می شود!
۵۰۴۷٨ - تاریخ انتشار : ۵ دی ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : و یک توضیح لازم: اعتراض من به اخبار روز نیست. من نوشتن آن نامه را نادرست می دانم. وگرنه اگر من نیز جای مسئول
اخبار روز بودم، آن نامه را منتشر می کردم. زیرا تو نمی توانی نامه ی انسان های شریفی که در زندان نشسته اند و به تو پناه آورده اند را مخفی کنی.از دیدگاه یک انسان مبارز اصلن چنین چیزی شدنی نیست.
من آن نامه را منتشر می کردم با توضیحات خودم.
۵۰۴۷۴ - تاریخ انتشار : ۴ دی ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : «چون این عزیزان در زندان هستند و مثل ما دسترسی به نوشتن ندارند که جوابمان را بدهند...»
...........
بهار بی نشان شدیم
از این بودیم، آز آن شدیم
به کوچه ی خزان شدیم!
..............
(ازمنظومه ی صبور)
برهان پور عزیز، من نیز موافق سخن شما هستم که این بحث نباید ادامه پیدا کند.
منظور من از بحث، بحث در داخل زندان بود، نه در نظرگاه سایت «اخبار روز»
پس اگر شما با این بحث موافق نیستید، نمی توانید موافق نوشتن آن نامه از داخل زندان باشید. چون وقتی نامه نوشته شد، بی تردید بحث بر انگیزد و چه بسی آب به آسیاب از ما بهتران ریزد.
منظور، درستی و نادرستی سخن نویسندگان نیست، بلکه میزان تأثیر منفی و مثبت آن است در بیرون زندان. اگر فرزندان خانواده ها در داخل زندان با هم در گیر شوند، در بیرون زندان نیز روابط کلی تیره می گردد. فراموش نکنیم که این یک دعوای خصوصی نیست. باید در عرصه ی فعالیت باشی و ببینی که چگونه و با چه خون دل خوردن هایی دست ها به هم می آیند. گسستن اما آسان است.
آن نامه سئوال بر انگیز است؛ حتی اگر بزرگان ما نوشته باشند. انسان های بزرگ هم می توانند اشتباه بکنند. هرگز نباید فراموش کنیم که: هیچ کس و هیچ چیز را نمی توان مطلق کرد.
کوتاه سخن: به نظر من نوشتن آن نامه زیان اش بیش از ننوشتن آن است.
دلایل زیادی را می توان بیان کرد که خیلی ها نیز با کمی اندیشیدن به آن می رسند. پس احتیاجی به گفتن آنها نیست. بخشی از آن ها را در همین نامه ی فعال گرامی کارگری می توان دید. البته او به عمد و یا سهو، از بیان بعضی مسایل خود داری کرده. من فکر می کنم آن انسان دلسوز و اندیشمند به عمد موضوع را طول نداده. و ما نیز همانطور که شما عزیز نوشته اید بهتر است بیش از این ادامه ندهیم.
این نظر من است. البته نظر همگان محترم است.
۵۰۴۷۲ - تاریخ انتشار : ۴ دی ۱٣۹۱
|
از : اصغر برهان پور
عنوان : راست می گوید
به نظر من البرز راست می گوید. نمی شود و نباید سعی کرد نویسندگان نامه را به عدم نامه نگاری فراخواند.
برخی از آنان را که همه می شناسیم تحلیل شان از اصلاح طلبان آن بوده و هست که از اصولگرایان خطرناک تر اند و اگر به نوشته هاشان در دوران اولیه تصدی احمدی نژاد نظری بیندازید می بینید به او خوشباور اند. آن ها جنبش سبز را در اساس نوعی انقلاب مخملی می دانند و در پی افشاگری نسبت به موسوی و کروبی بوده اند که مبادا مردم گول آن ها را بخورند. اکنون هم دارند راهی را که باور به آن دارند پیش می برند، کجای کارشان از دید خودشان غلط است؟!
آن ها علیرغم ادعاهای بزرگ، از تحلیل درست اوضاع بازمانده اند. مواضع قبلی خود را هیچوقت مورد انتقاد قرار ندادند و پس از افشای روش های احمدی نژادی شروع به انتقاد از او کردند.
به صحنهٔ سیاست در کشور نگاه کنیم. چه کسی امروز بزرگ ترین مدافع اجرای سیاست های نولیبرالی است؟ آیا این احمدی نژاد به قول آن ها پوپولیست نیست که چندین قدم پیشاپیش همه حتی اصولگرایان از ضرورت استمرار آزادسازی های اقتصادی در چنین شرایطی دم می زند؟
پراتیک سیاسی ما از تحلیل هایمان آب و رنگ می گیرد. آن ها باورهای دیگری دارند و رفتارشان حاصل چنین باورهایی است. اما اینجا هم جایش نیست که با آن ها بحث سیاسی کنیم، چون این عزیزان در زندان هستند و مثل ما دسترسی به نوشتن ندارند که جوابمان را بدهند.
پس بهتر است به بحث ها پایان داد. خوشبختانه زندانشان بلند مدت نیست و به این بحث ها بیرون که آمدند باید ادامه داد.
۵۰۴۶۹ - تاریخ انتشار : ۴ دی ۱٣۹۱
|
از : البرز
عنوان : مبارزه برای گسترش دموکراسی و عدالت اجتماعی
فعال کارگری عزیز، نوشته سرشار از امید به مبارزه برای گسترش دموکراسی و عدالت اجتماعی شما را، خواندم. ولی ناخشنودم با بخشی از نوشته شما، که حتی با مجموع نوشته خود شما هم سازگاری چندانی ندارد.
شما زیبا و به حق مینویسید، «همه ما می دانیم که در جنبش گرایشات و تمایلات گوناگونی وجود دارد. اما همه نیز می دانیم که بر سر دموکراسی و مبارزه علیه انحصار طلبی حکومت، بین همه زندانیان سیاسی تفاهم و اشتراک نظر وجود دارد» بعد ادامه می دهید «اما متاسفانه موفق نشدند تهیه کننده مطلب را مجاب کنند که از انتشار آن فعلا خودداری کند»
حال سئوال اینجاست، اگر هدف مبارزات گسترش دموکراسی و رستن از قید قیمومیت و ولایت فقیه است، دیگر تلاش و کوشش برای مجاب کردن جهت عدم انتشار چیست
مگر سیستم ولایت فقیه در حال حاضر جز این می کند، او هم با زندان و ..... تلاش دارد همه را مجاب کند، که خط او درست است، و همه باید بدون چون جرا پیرو خط ولایت فقیه باشند
نه دوست عزیز، با عدم شفافیت و اتخاذ روشهای غیر دموکراتیک نمی شود به دموکراسی رسید. پایه های دموکراسی روی کلمات و مفاهیمی چون آگاهی و شفافیت بنا شده و میشود. حال من یا شما به هر دلیلی جلو آگاهی مردم را بگیریم، تبدیل به منبعی خواهیم شد، که تلاش در بدست آوردن رای و حمایت مردم در پناه عدم آگاهی آنان را دارد.
همانطوری که باز خود مینویسید «در بین همه زندانیان سیاسی تفاهم و اشتراک نظر وجود دارد که البته اشتراکات به همین دو موضوع(دموکراسی و مبارزه علیه انحصارطلبی) محدود نیست و مشترکات دیگری نیز میان آنها وجود دارد» به گمان من با گسترش دادن شفافیتها و ارزش نهادن به ارزشهای دموکراتیکی چون آزادی بیان، مشترکات بیشتری بین سیاسیون و فعالین سیاسی اجتماعی ایرانی کشف و بکار گرفته خواهد شد.
به دسته بندی ها نباید همیشه به دید منفی نگریست، در یک دموکراسی همه مردم آزادند در دسته بندیها، احزاب، اجتماعات گوناگون برای اهدافی که برایشان اهمیت دارد مبارزه کنند.
به گمان من هیچ فرد یا گروهی به تنهایی حامل تمامی حقیقت و تمامی راه حلهای درست نیست.
۵۰۴۶۲ - تاریخ انتشار : ٣ دی ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : من دفعه پیش هیچ نگفتم تا به اشتباهی که صورت گرفته دامن نزده باشم. حال که آن فعال نازنین کارگری نوشته؛ بگذار من نیز بگویم: دست شما فعال کارگری ر ا گرم می فشارم و شما را بسیار عزیز می دارم.
...
مادرم هیمه را مانَد
به هر بهار خود می سوزانَد
آنان به تماشایش نشینند
گویند: وَه چه رسم خوبیست!
پایشان چوبیست
بی دق الباب می توان در خانه شان فرود آمد
می توان از خود آنها دشمن ساخت و بر آنان تاخت!
نام من صبور است
پدرم بیتاب بود
نقش هایش، نقش بر آب بود
دنیا، یکسر سراب بود، خراب بود
چه بسیار که رفتیم
رسیدنی در کار نبود
پخته ای بر دار نبود
با میوه های گس و نارس
باغ پر از کالی بود و بس
نام من صبور است
پدرم بیتاب بود
خواهرم دریاست
...........
به خواهرم سپرده ام
به هر بهار
به وقت کار
که رنگ لاله می شوم
حریق و شعله می شوم
به جان من ترانه هاست
صدای من نه پچ پچ است
به دور تر کرانه هاست
به گوش من یکی زند
چو سیلی بهار و رعد
به گوش آسمان مست
یکی شود بلند و پست
که سازشان شکسته باد و رقص من!
بخاطر این ترانه بود!
بخاطر این ترانه بود
نه باور زمانه بود
دریغ که این فسانه بود
من صبور روزگار
به یاد او، به یاد گل، به یار یار
در این کرانه بیقرار!
(بخشی از منظومه ی صبور)
می توان و باید با هم زیست؛ این سخن از آنِ من نیست؛ حکم تاریخ است که ما را در کنار هم قرار داده. درک این بغرنج، این غریب، این آشنای گاه نا آشنا، هنری بزرگ است.
زندان همانطور که آن عزیز نوشته، جامعه ی کوچک شده ی ماست. زندانیان از یک جریان و یا حزب و گروه نیستند، از همه ی جامعه ی ایران زمین اند. پس باید تمرین کنیم تا حتی با شدید ترین اختلافات بتوانیم در کنار هم زندگی کنیم.
یکبار برای همیشه باید این را بیاموزیم: اختلافات را با بحث باید حل و فصل کرد نه با تاخت و تاز به هم.
بحث چیست؟
بحث از نظر مردم بیتاب آن گفتگو است که فوری نتیجه ببخشد.
ولی از نگاه بحث شناس، و مبارزان کهنه کار عدالتخواهی و آزادی خواهی، بحث، هم می تواند فوری نتیجه دهد؛ و هم می تواند روزها، هفته ها، ماه ها و حتی گاه سال ها طول بکشد. در این عرصه، بیتابی و بی حوصلگی گاه خود زنی را می مانَد. این را او می داند که برشته شده ی کوره ی زمان است، نه برخاسته از غریو یک ناگهان.
و این خود سخنی پر پهناست که در این اندک نگنجد.
پس: آ که گِرد آییم به گِردِ گِرد ها!
۵۰۴۶۱ - تاریخ انتشار : ٣ دی ۱٣۹۱
|