سندیکایی ها همیشه حقیقت را می گویند!


مازیار گیلانی نژاد


• چرا منتقدین سندیکاها و سندیکالیست ها از خود نمی پرسند چه چیزی در سندیکا و عملکرد رهبران سندیکایست که محبوب طبقه کارگرند. به راستی علی اُمید چه گفت و چه کرد که ۲۵ هزار کارگر صنعت نفت در دهه بیست گوش به فرمان او بودند؟ ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۵ دی ۱٣۹۱ -  ۲۵ دسامبر ۲۰۱۲


نقد آقای محسن حکیمی راخواندم. معمولا به این گونه نقدها پاسخ نمی گویم، چرا که هر کس نظری دارد و داور نهایی نیز تاریخ و مردم هستند. آنقدر مسایل کارگری در پیش رویمان قرار دارد که نمی توان به همه نقدهایی که به سندیکالیست ها و جنبش سندیکایی می شود،پاسخ داد. کارگران سندیکایی دراین شرایط سخت که باید هم کار کنند و هم پیکار و متاسفانه در شرایط شغلی بدی هم بسر می برند و اکثر آنها زیر تیغ اخراج و بیکاری و اگر نه همه، زیر تیغ زندان هم قرار دارند. برای من که مدت ٣ ماه است حقوق نگرفته ام و از صبح ساعت ۴.۵ بیدار شده و در ساعت ۱۲ یا یک شب می خوابم، باید آن چنان گزیده کار کنم که بتوانم هم مسایل روزمره شغلی را پیش ببرم و هم مسایل خانوادگی و هم مسایل سندیکایی را. پس پرداختن به نقدهای این چنینی برایم بسیار دشوار است.اما آنچه مرا واداشت به این نقد پاسخ بگویم، آمدن نام دو تن از کارگران سندیکایی بنام های جواد مهران گهر عضو هیات مدیره سندیکای کارگران کفاش از دهه چهل تا دهه شصت و محمد فراهانی عضو هیات مدیره سندیکای کارگران خیاط در دهه شصت است. آقای محسن حکیمی به مصاحبه هایی که در دهه هفتاد در مجله اندیشه جامعه چاپ شده بود و درنشریه پیام فلزکار دوباره تجدید شده، پاسخ گفته است. بهتر بود نشریه پیام فلزکار در آخر مصاحبه این گمنامان جنبش کارگری ایران منبع مصاحبه ها را ذکر می کرد، تا آقای محسن حکیمی کمی با دقت و تامل بیشتر به این مصاحبه ها می پرداخت. ایشان دراین مصاحبه با آوردن گوشه هایی که دلخواه خود بوده تلاش نموده است از زبان این عزیزان «ناکارآمدی سندیکا» و جنبش سندیکایی را چه در ایران و چه در خارج از ایران را اثبات کند. قبل از اینکه به نقد آقای محسن حکیمی بپردازم ذکر موضوعی بی اشکال نیست. شاید بهتر بود این بزرگواران خود به این نقد پاسخ شایسته می دادند ولی از آنجایی که جواد مهران گهر دوران کهنسالی را می گذراند و در حال حاضر در بستر بیماری پس از جراحی به سرمی برد و همچون آقای محسن حکیمی به اینترنت دسترسی ندارد، بر خود واجب دانستم که در مقام شاگردی کوچک که روزگاری از مهران گهرها آموزش زندگی اتحادیه ای را آموخته ام، به این نقد پاسخ گویم.
آقای حکیمی می خواهند باذکرقسمتی ازمصاحبه ی آقای فراهانی به این نتیجه برسند که«سندیکا ناکار آمد» و«سندیکا به درد کارگرنمی خورد» سندیکاها«نتوانستند به تشکل مبارزه بامشکلات زندگی کارگران تبدیل شوند» وبی درنگ جواب خود رامی دهند ودرچند سطرپایین ترمی نویسد«این جنبه از سندیکاهاکه کارگران را ازافراد فاقد قدرت واسیردست رقابت اجتناب پذیرناشی از رابطه خرید وفروش نیروی کار،به یک نیروی اجتماعی متحد ومتشکل تبدیل می کرد،همانانقطه قوت آنهادرمقابل سرمایه بود» پس ایشان معترف هستند که سندیکاها توانستند طبقه کارگر رابه یک نیروی متحد ومتشکل تبدیل کنند.من فکرمی کنم بسیاری از کسانی که به نقد سندیکاهامی پردازند ازنقش سندیکاها درآموزش و ارتقای فکری وفرهنگی طبقه کارگروتاثیر درتحولات اجتماعی بی خبرند وچون درحال حاضر به دلایل متعددی سندیکاها به آن صورت که باید باشند نیستند،همه دستاوردها وتلاش وکوشش کوشندگان سندیکایی رابه زیرسوال می برند.البته ازآقای محسن حکیمی انتظاری بیش ازاین است.ایشان درمقام یکی از اعضای کانون نویسندگان وکسی که مطالعات کلاسیک هم دارد وآثاربزرگان نام آورکارگری راخوانده اند وبه تاریخ جنبش کارگری آنطور که به ذکرتحولات ۱۹۰۵و۱۹۱۷و۱۹۲۰ پرداخته اند،می بایدآگاهی لازم راداشته باشند. دوستان جوان کارگر بدنیست که بدانند آقای انگلس که ایشان نمونه ای از گفتارش رادرمقاله خودآورده است ودیگر همرزمان ایشان،بارها به متشکل شدن کارگران دراتحادیه های کارگری تاکید داشته اند.دوستان جوان! بعدازمبارزات اقتصادی درسندیکاست که کارگران به دلیل شرایط کاری به تضاد کاروسرمایه پی برده وبطرف حزب طبقه کارگر رفته ودرآن متشکل می شوند. دوستان جوان! مشکل ماباافرادی همچون محسن حکیمی هااین است که آنهاحتابه کلاسیک های کارگری هم اعتقادی ندارند ودربُرج عاج خود نشسته ومعتقد هستند که فقط آنها می دانند وبس.آقای محسن حکیمی ازحزب طبقه کارگر به عنوان اقلیتی که به طبقه کارگر درحزب فرمان خواهند راند نام می برند و دم خروس افکارآنارشیستی شان می زند بیرون .آقای حکیمی صاف ساده به خوانندگان خود نمی گوید که من یک آنارشیست هستم وبه هیچ انظباطی هم پایبند نیستم، وقتی ازمجمع عمومی نام می برد.این مجمع عمومی آنارشیستی که کانون توطئه درانترناسیونال بود واز طرف طبقه کارگر جهانی درزمان آقای مارکس و انگلس طرد شد ودرحال حاضر نیز درجنبش کارگری دنیا جز سوزاندن وخراب کردن کاری بلد نیست. من ازآقای حکیمی می پرسم این مجمع عمومی که شمابه عنوان مدینه فاضله ازآن نام می برید ویژگی هایش چیست؟ درکجا تاکنون تشکیل شده ودستاوردهایش برای طبقه زحمتکش چه بوده؟
ایشان ازتحولات روسیه درانقلاب اکتبر مثالی آورده ومی گویند که شوراها باعث رادیکالیزه کردن تحولات شده اند.برای اطلاع آقای حکیمی ودوستان جوان ،آنان را رجوع می دهم به مطالعه ی نشریه پیام فلزکار وتاریخچه سندیکای کارگران بنا.دوستان جوان من! تنهادرزمان کرنسکی در روسیه نیست که اتحادیه های کارگری بطرف سیاسی شدن می روند،بلکه درهمین انقلاب سال ۱٣۵۷ بسیاری ازاعضای سندیکاهای کارگری وحتاهیات مدیره سندیکاها باتقسیم وظایف از مدتها پیش از روزهای توفانی ۲۱ و۲۲ بهمن به دلیل متشکل بودن،ضربات کاری به ساواک ونظام کارگرکش پهلوی زدند.آیا محسن حکیمی هانمی دانند نقش سندیکاهای کارگران نفت درپیشبرد اعتصابات کارگری وانقلاب ۱٣۵۷ ورهبر به یادماندنی آن یداله خسروشاهی چه بود؟چه تشکلی کمر رژیم شاه راشکست؟ وبه اتکای چه نیرو وچه سازماندهی؟ درکدام تشکل فرمان بستن شیرهای نفت تصمیم گیری شد؟ واعلام شد زمانی صادرات نفت به خارج آغازخواهد شد که شاه وژنرال هایش راصادر کرده باشیم.آقای حکیمی نمی داند ویاخود رابه تجاهل می زند که کمیته های اعتصاب ازدل سندیکاهای کارگری بیرون آمد ورهبرانش همگی اعضای هیات مدیره های سندیکاهای کارگری بودند.آری دوستان برای اولین بار طبقه کارگر به اتکا قدرت سندیکایش،وزیرنفت محمد جواد تند گویان رابه دولت موقت تحمیل کرد.اگرنبودند افرادی که غوره نشده می خواستند مویزشوندوهرروزباشعارهای تندوبظاهرانقلابی وشورایی گونه ومجمع عمومی کارگران، سعی درتخریب مواضع قدرتمند سندیکاها نمی گرفتند،امروز سندیکاها ازطرف دشمنانش ، نه ازطرف دوستان نادانش این گونه مورد مذمت وحمله قرارنمی گرفتند.
دوستان جوان به این رویدادهاتوجه کنید:
«۲٨/۱۲/۵۷ کارگران بیکار در وزارت کاراعتصاب غذاکردند.»یعنی ٣۶روز پس ازانقلاب. «۲۹/۱۲/۵۷ درخواست کارگران فصلی راه وساختمان باتحصن در وزارت کار باشعار برای بیکاری مافکری کنید»٣۷روزبعدازانقلاب«تجمع کارگران بیکاردرخانه کارگر۱٨/۱/۵٨»که توسط شوراهایی که افراد بی مسوولیت به راه انداخته وکارگران رابه بیراه کشانده واین گونه به دنبال حل مشکل بیکاری بودند،سازماندهی می شد.دراصفهان آنان باآوردن کارگران به خیابان در۱۹/۱/۵٨ که منجربه تیراندازی ازطرف افراد بی مسوولیت تر صورت گرفت یک کارگرکشته وچهارکارگر دیگر زخمی شدند. «۱۹/۱/۵٨اجتماع کارگران بیکاربرای رسیدگی به وضع خوددرمقابل منزل آیت اله طالقانی» دوستان جوان! مابااین شوراهایی که توسط مجمع عمومی هااداره می شوند وهزینه ماجراجویی های افراد بی مسوولیت را به طبقه کارگر تحمیل کردند وباعث ضربات بسیار به سندیکاهاشدند،آشناهستیم.افراد بی مسوولیت باشعارهای بی پشتوانه وبه ظاهرانقلابی آن هم دریکماه بعدازانقلاب وسرگردان کردن کارگران درخیابانها و وزارت خانه ها همان کاری راکردند که افراد بی مسولیت تر درمواجه باکارگران و تیراندازی وعامل ساواک خواندن کارگران به این آتش دامن زدند.بعد هم به گوشه ای خزیده وشروع به انتقاد ومحکوم کردن فعالان سندیکایی کردند وآنان را عمله سرمایه داری خواندند ومی گفتند:همین امروز باید حق کارگران راگرفت،وسندیکایی ها نمی گذارند این اتفاق بیفتد.امروز این پهلوان پنبه های ازخود راضی کجاهستند؟اما مهران گهرها وفراهانی ها هنوزهم پاسخگوی عملکرد خوب وبد سندیکایشان هستند.دوستان جوان! اگر امروز همین آقای محسن حکیمی رابه وزارت انتخاب کنیم می تواند حتا در عرض یکسال مشکلات کارگران راحل کند؟ چراحکیمی ها راهکار برون رفت ازاین بحران را اعلام نمی کنند وفقط به خرده گیری از سندیکاها می پردازند؟ من آقای محسن حکیمی و دوستانشان رابه تجربه کنترل کارگری کارخانه چینی گیلان که دراختیارهمفکران ایشان بود ارجاع می دهم.ازایشان و دوستانشان می پرسم چرانمی گویید کارگران بعدازیکسال واندی به چه دلیل شوراهای کنترل کارگری را از کارخانه چینی گیلان بیرون انداختند وکارفرما راباسلام وصلوات به کارخانه برگردانند.(برای اطلاعات درمورد این موضوع مراجعه کنید به سایت جمعی فعالین کارگری جافک)آقای حکیمی دلایل اجتماعی وسیاسی رکود فعالیت های سندیکایی رادردهه شصت وهفتادوهشتاد وانسدادسیاسی مربوطه رابه عمد ازقلم می اندازند،چراکه ذکراین مصیبت به نفعشان نیست. دوستان جوان! از اوایل سال ۱٣۶۱ هجوم به سندیکاها شروع ودربهار۱٣۶۲ سرکوب فعالیت سندیکایی توسط سرمایه داری بازاربا تفکر حجتیه ای،که امروز فرزندانشان بانام سرمایه داری انگل تجاری شناخته می شوند، در دستور روز قرار گرفت.مینی بوس مینی بوس کارگران خیاط وکفاش وفلزکار وسندیکالیست های نفت وذوب آهن وشرکت واحد دستگیر وسالها محکوم به محرومیت های اجتماعی گردیدند.درنتیجه رابطه فعالین بانسل های آینده گسسته شد.امروز کارگران جوان نمی دانند حق وحقوق شان چیست؟واین دستاوردهای کارگری باچه خون دلی تثبیت شده است.
متاسفانه دراین نقد مغلطه وسفسطه حرف اول رامی زند.فراهانی رامتهم می کند«فراهانی می گوید:اگر کارگران ایران حقوقی ندارند ومثلانمی توانند سندیکا تشکیل بدهند علتش این است که دولت ایران نفت فروش است» وبایدهمچون کشورهای اروپایی بامالیات کشور رااداره کند»وسپس نمونه می آورد که چون وزیراقتصاد اعلام کرده که«اگردولت نتواند نفت بفروشد هزینه هارابامالیات تامین خواهد کرد» «سندیکالیست ها بایدخوشحال باشند چون احمدی نژاد بالاخره به درستی نظریه آنان رسیده است»و خواننده بی اطلاع هم فکرمیکند که نکند این فراهانی سندیکالیست مشاور وزیراقتصاد است؟ آقای حکیمی میان ماه من تاماه گردون تفاوت از زمین تاآسمان است.آقای حکیمی جوانمردی شرط اول سیاسی بودن است واین گونه حریف رابامغلطه ازمیدان بدربردن ارزش ندارد.البته آقای حکیمی چون کارگران سندیکایی ایران وجهان را بسیاربی اطلاع وکم شعوری داند،سعی دارد دانسته های ناقص خودرا به صورت تئوری عرضه کرده واستدلالی برای محکوم کردن سندیکایی های ایران وجهان پیدا کند. اومی نویسد«آقای فراهانی بگویم که نفت اگریک میلون سال هم درزیرزمین باشد سرسوزنی ارزش ندارد وتا زمانی که کارگران آن را اززیرزمین استخراج نکند ودربازاربه فروش رسانده نشود درآمد دولت محسوب نمی شود.»واقعاکشف بی بدیلی کرده است این محسن حکیمی ما.فکرمی کنم درکلاسهای کادر سندیکاهای دهه۴۰ و۵۰ آقایان حسین سمنانی وجعفری مقولات اقتصادسیاسی راخیلی بهتر ازاین دوست ما برای کارگران توضیح می دادند.مشکل محسن حکیمی هاندانستن کارکردهای سندیکایی وتاریخ سندیکایی ایران است والا این چنین بالای منبرنمی رفتند.دوست من آقای محسن حکیمی ! درکلاسهای کادرسندیکایی ارزش اضافی – تولید – سرمایه – طبقه ،بارها وبارهاتدریس شده است .دوست من،اگر فراهانی ازنفت مثال می زند برای این است که سرمایه داری دلال ازنفت برای نابودی ایران استفاده بسیارمی برد.نه شما ونه دیگر دوستانتان نمی خواهند این درک رابه طبقه کارگرانتقال دهد وباآوردن نام آقای سید محمدخاتمی وعباس عبدی کارگران رابه عوض داشتن دید طبقاتی وذهنیت درست درمورد سیستم سرمایه داری دلال ونقش سیدمحمدخاتمی وعباس عبدی،به کارگران آدرس عوضی می دهد.همین مغلطه وسفسطه راآقای حکیمی بامصاحبه جوادمهران گهر می کند ،آنجایی که تعریف صنف راکه یک کلمه مصطلح ویادگارسالهای۲۰ به بعداست راازمصاحبه مهران گهردرآورده وباهزاران ریسمان به«قابل ذکراست که جمهوری اسلامی می کوشد رابطه استادوشاگردی رازنده کند»«کاربرد مقوله صنف ازسوی جمهوری اسلامی وتدوین نظام صنفی »«برخلاف آنچه قوانین جمهوری اسلامی وابواب جمعی خانه کارگر وبرخی سندیکالیست هامی گویندانجمن صنفی به هیچ وجه معادل و واژه مناسبی برای سندیکا نیست» واقعا سفسطه کار هرکسی نیست یعنی مهران گهر به دنبال جایگزینی انجمن صنفی به جای سندیکاست وموافق استاد وشاگردی است.سالهاست که سندیکالیست ها به جزسندیکا به هیچ واژه وتشکلی دیگر راضی نمی شوند و به همین خاطراسانلوها ومددی ها واکبری ها وشهابی ها به زندان می روند، آنوقت حکیمی همگی سندیکالیست ها رادریک صفحه به پذیرش رابطه استاد وشاگردی وانجمن صنفی محکوم می کند.دوست ماآقای محسن حکیمی اگرکمی به خود زحمت می دادونظری به اطلاعیه های ما درمورد قانون کار از هیات موسسان تابه امروز می انداخت،به چنین اشتباهی نمی افتاد.آقای حکیمی خبط دیگری می کند و چنین می نویسد«رشد سرمایه داری صنعتی توسط بخش خصوصی درایران (برنامه اقتصادی اصلاح طلبان وسندیکالیست ها) چیزی جزیک سراب نیست»آقای حکیمی اگرشما در اسناد جنبش کارگری و سندیکایی ایران ازحزب عدالت تابه امروز توانستید یک برگ سندبیاورید که طبقه کارگرایران به سردمداری اتحادیه های کارگری خصوصی سازی رادرست دانسته ویاترویج کرده است،به مالطف بیکران کرده اید.محض اطلاع شما درهیچ کجای دنیا رهبران وکارگران سندیکایی موافق بخش خصوصی نیستند.حال چگونه مترجمی مثل شما این چنین به سندیکالیست ها اتهام می بندد،واین برایم بسیارناراحت کننده است.آقای حکیمی به طبقه کارگر این چنین هشدارمی دهد«اگرکارگران نتوانند بااستفاده ازاوضاع متلاطم سیاسی ،آینده خودرا بطورمستقل وشورایی علیه سرمایه سازمان دهند،بی تردید بازهم به سیاهی لشگر وگوشت دم توپ این یاآن بخش ازطبقه ی سرمایه دارتبدیل خواهدشد»
چراسالهاست بقول آقای حکیمی طبقه کارگر سیاهی لشگر وگوشت دم توپ شده است؟ چرابه حرف فرزانه ای همچون محسن حکیمی گوش نمی کند؟ وتشکل مستقل وشورایی خودراتشکیل نمی دهد؟ چرا ازسالهای اولیه انقلاب تاکنون ازاین تشکل های شورایی خلق الساعه هیچ نام ونشانی نمانده است؟ و همچنان کارگران بیش از یکصد سال فریاد سندیکا سندیکا سرمی دهند؟ چرا امروز باوجود دوستی همچون محسن حکیمی ها،بدوراین راهنمایان گرد نمی آیند وهنوز هم می خواهند سندیکا داشته باشند؟ چرا حکیمی ها درمانده ازتشکیل تشکل مستقل خود، وقت باارزش خود رامصروف مبارزه باسندیکالیست هایی که«توهم پراکنی درباره سرمایه داری لیبرال دمکراتیک غرب وتلاش برای رسوخ این توهم به درون کارگران تامغز استخوان آنهاست»می کند؟
آقای حکیمی ! داورنهایی تاریخ ومردم هستند،امید وارم که این داور راقبول داشته باشید.برای اطلاع دوستان جوانم که مطلب آقای حکیمی رامی خوانند،می خواهم از«ناکارآمدی سندیکا»و«توهم پراکنی» بگویم.یکی از ناکارآمدی های سندیکاهای کارگری ایران وجهان تقلیل ساعات کار به ٨ ساعت و گرفتن مرخصی های تابستانی وزمستانی و روزجمعه باحقوق است.بزرگترین ناکارآمدی این سندیکاها به خصوص درایران، تصویب قانون کاری که به بی قانونی وحشیانه کارفرمایان خاتمه داد، است.هرچند که همگی سندیکالیست ها اذعان دارند که این قانون بسیار بسیارناقص است،امامهمتراز بی قانونی است.
دوستان جوان! چرا منتقدین سندیکاها و سندیکالیست ها از خود نمی پرسند چه چیزی در سندیکا و عملکرد رهبران سندیکایست که محبوب طبقه کارگرند. به راستی علی اُمید چه گفت و چه کرد که ۲۵ هزار کارگر صنعت نفت در دهه بیست گوش به فرمان او بودند؟ به چه دلیل وچه شناختی ۷۰۰کارگر کفاش که در حجره های ۲ تا۱۰ نفره کارمی کردند دردهه چهل وپنجاه بارها وبارها مهران گهر رابه رهبری سندیکا برگزیدند؟چرافراهانی که هنوز هم پشت میزخیاطی باقلبی ناراحت کارمی کند و روزگار به سختی می گذراند،درسالهایی که همه احزاب واندیشه ها آزاد بودند وهرکه هرچه می خواست بکند وبگوید و به سهولت انجام پذیر بود،کارگران خیاط هزاران نفری به او رای دادند؟شاید به سن شما این موارد نرسد اماهمه شما اسانلو،مددی،رضا رخشان وعلی نجاتی وسندیکاهای کارگران شرکت واحد وهفت تپه را می شناسید.بیست سال پس ازسرکوب سندیکاها درسال ۱٣۶۲ ،کارگران شرکت واحد چه شنیده بودند که حلقه محاصره امنیتی درمیدان حسن آباد تهران راشکسته و وقتی با دربسته شده سندیکای کارگران نانوا توسط ماموران امنیتی مواجه شدند،خود را ازبالای دیوار سندیکای کارگران نانوا به داخل حیاط انداخته ،باتنی رنجور به پای صندوق رای انتخابات هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد رسانده و رای پُر ارزش خود رابه داخل صندوق انداختند؟ ویا بابستن جاده ترانزیتی اهواز ودرگیری با ماموران اقدام به تشکیل سندیکای کارگران هفت تپه کردند؟ دوستان جوان ! سندیکا درتن وخون کارگران جاری است.
علی اُمید از زیر درختان شط بهمن شیر درسال ۱٣۰٨ ورهبری اعتصاب علیه شرکت نفت غارتگر انگلیسی همراه کارگران اعتصاب کرد ،به زندان رفت.درسال ۱٣۲۰ دوباره پس از آزادی از زندان به سرکارش بازگشت و دوباره اتحادیه کارگران شرکت نفت راسامان دادو بازهم درسال ۱٣۲۵ تبعید شد وپس ازکودتا هم درسال۱٣٣۲ به خاطر مبارزات اتحادیه ای زندانی شد، وسپس درسال ۱٣۵۲درفقر ولی نیک نامی و ماندگاری درقلوب زحمتکشان درگذشت.اوباکارگران نفت زندگی کرد ،زندانی شد، بیکارگشت،به زنجیرکشیده شد،ولی دست از زندگی اتحادیه ای برنداشت.کومه های کارگران نفت شب زنده داری های بسیاری رابا علی امید به یاد دارد که چگونه حقوق اتحادیه ای راسینه به سینه آموزش داد. به همین جهت است که سندیکاهای کارگری ماندگار شدند.جوادمهران گهر دردهه چهل باپای پیاده آنقدرازاین کارگاه به آن کارگاه رفت وتبلیغ بیمه های تامین اجتماعی راکرد تا توانست به همراهی هیات مدیره قدرتمند سندیکای کارگران کفاش صنف کفاش رابیمه کند وبه همین جرم سالها هیچ کارفرمایی به او وحسین سمنانی کارندادند تا درگرسنگی دست ازفعالیت های سندیکایی بردارد،اما همان کارگران به کمک او وحسین سمنانی شتافته و رهبران خود راتنها نگذاشتند.هیات مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد راکتک زدند ٣۰۰ نفر ٣۰۰نفر رانندگان شرکت واحد را به زندان بردند وماهها وسالها زندانی و اخراج کردند.زبان منصوراسانلو رابریدند وچشمش راکور کردند به زندان بردند وهم اکنون نیز اخراج وبیکاراست اما دست ازسندیکاخواهی نکشید.دراین روزهایی که گفتن سندیکاجرم است وبیکاری واخراج درپی دارد ۲۰۰راننده به مقابل شهرداری تهران رفته حقوق خودرامطالبه می کنند چرا؟ محبوب شدن سندیکا درعملکرد رهبرانش وخرد جمعی وهمگرایی اشان نهفته است.اگریداله خسروشاهی کارگردلیر سندیکایی صنعت نفت درمیان مانیست،اماشجاعت وعمل انقلابی او ودیگر رهبران سندیکایی بخشی از دستاوردهای کارگران ایران شده ودر دل تاریخ ثبت است.
آقای حکیمی اگرمی خواهید به جای سندیکاتشکل دیگری محبوب قلبهای کارگران بشوند،این گوی این میدان.باید رنج کشید وآگاهی داد.حقیقت راگفت وپا پس نکشید.مطمئن باشید کارگران گرد این چنین تشکل ورهبرانی جمع خواهند شد وازآنهادست نخواهند کشید.توصیه من به محسن حکیمی ها این است که تا رهبران قدیمی سندیکایی درکنارماهستند،زانوی ادب به زمین زده ازآنان وتجاربشان بیاموزند. شاید روزی این تجارب کمک حال طبقه کارگر بشود.
دوستان جوان یادبگیریم به انتخاب کارگران احترام بگذاریم واگر توصیه ویاپیشنهادی داریم نه از موضع بالا بلکه بافروتنی این پیشنهاد رابدهیم.کارگران سندیکایی امروزباوجود بیکاری واخراج و گرسنگی و زندان همچنان درمیدان مبارزه برای تحقق عدالت اجتماعی باقی مانده اند.به یاریشان بشتابیم.
کوشندگان سندیکایی به طبقه کارگر حقیقت راگفته واز انتقاد ازعملکرد اشتباه خود ابایی ندارند و همیشه پاسخگوی عملکرد خود وسندیکایشان هستند.رهبران سندیکایی درمبارزه علیه سرمایه داری و بی عدالتی همیشه درجلوی صف مبارزه قرار داشته ودارند.کارگران به پاس این این خدمات ومبارزات و عملکرد، تابه امروز سندیکارا گزینه اول خود یافته اند.


*جملات داخل گیومه از آقای محسن حکیمی است.