نقدی بر فرضیه کمونیستی آلن بادیو (۱)
ازآنارکو مائویسم تا سورریالیسم فردگرایانه و خرافه های مذهبی - عیسی صفا



اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۷ دی ۱٣۹۱ -  ۲۷ دسامبر ۲۰۱۲


اگر فوکویاما با تز « پایان تاریخ» ، پایان هرگونه آلترناتیو در برابر سرمایه داری را با فروپاشی شوروی و سایر کشورهای سوسیالیستی اعلام می کرد ، آلن بادیو فروپاشی شوروی را نشانه پایان تاریخ کمونیسم بر پایه حزب کمونیست و تشکیل دولت سوسیالیستی می داند ( فرضیه کمونیستی ص ۱٨۹) مرحله سوم زندگی کمونیسم که وی خود را یکی از   نظریه پردازان این مرحله می داند ، باید با تکیه بر « فرد کمونیست» پیش رود. چطور؟ چگونه؟ این فرد باید گه گاه جلساتی مثلا در یک محله حاشیه شهر با چند نفر تشکیل دهد. اما جلسه باید در« عین موقتی بودن ، ابدی » باشد.« برای این که واقعیت باید در یک ساختار تخیلی تصوری عرضه شود.» اگر این کلمات بتواند شاگرد کلاس اول فلسفه را جوگیر کند به هدف خود دست یافته است إ درخصلت موقتی بودن جلسه چند نفر بدون پی گیری برای جلسات آینده ، بدون تعیین موضوع برای ادامه کاری تردیدی نیست، بادیو آگاه است که اگر مفاهیم ادامه کاری و برنامه پیش بیاید حتما ارتباط با همفکران مطرح می شود و آنگاه ضرورت « حزب» پیش خواهد آمد. اما وی برای این که از این ادامه کاری ضروری و تاثیر آن بگریزد به « متا فیزیک» پناه می برد : «جلسه باید در عین حال خصلت « ابدی» داشته باشد.» ابدی در اینجا چیزی جز مفهوم متا فیزیک زمان نیست. اما چرا واقعیت باید خود را از کانال « تصوری یا تخیلی» نشان دهد؟ بادیو در اینجا برای روشن شدن این مفاهیم ما را به ژاک لاکان روانشناس ارجاع می دهد. یعنی سه مرحله ای لاکان در موضوع که عبارتند از امر واقعی ، خیالی و سمبولیک. از نظر لاکان « امر واقع» غیر ممکن است. سمبولیک توانایی عرضه و نشان دادن است. تخیل هم کلیت متحد است و تنها به وسیله سمبولیک ممکن می شود. « سمینار لاکان ۵ فوریه ۱۹۶۴»
«فرد مبارز باید منتظر رخداد بماند. رخداد یک سورپریز است. اگر این گونه نباشد رخداد اجبارا در چار چوب تاریخ دولت خواهد بود.» سوال این است که ما چگونه خود را برای سورپریز آماده کنیم؟مفهوم سورپریز مورد استفاده بادیو هم از ژاک لاکان گرفته شده است. بادیو درباره آمادگی برای سورپریز ادعا می کند « ما امکانهای جدید را پیشنهاد می کنیم». ( ص ۲۰۱ فرضیه کمونیستی). از نظر بادیو شرکت در انتخابات حتی در دمکراتیک ترین کشورها ، شرکت در تشکیل « دولت جدید» است. به نظر او « لغو دولت» اصطلاح لنین در دولت و انقلاب باید اصل قابل رویت در فعالیت سیاسی باشد. البته ایشان به عمد فراموش می کنند که منظور لنین از لغو دولت ، لغو دولت سرمایه داری و تشکیل دولت کارگری بجای آنست و تنها در مرحله عبور دولت سوسیالیستی به کمونیسم است که دولت رو به خاموشی می رود. من دوباره در جمع بندی نهایی از نظریات بادیو به مساله دولت کارگری باز خواهم گشت. اما همین جا بگویم که بادیو به حاشیه نشینان و نقش آنها در مبارزه اهمیت فراوان میدهد. به نظر من لمپن پرولتاریا نیروی محرکه وی است. نیرویی که آمادگی شرکت در یک حرکت کور را داراست. مراد بادیو از « رخداد» مبهم است. البته در مورد شرکت در انتخابات بادیو نظر خود را زیر پا گذاشت و در سال ۲۰۱۲ انتخابات یونان ، همراه عده ای دیگرخواهان شرکت در انتخابات و رای به حزب سیریزا ونه حزب کمونیست در یونان شد.
اما « رخداد» این کلمه محوری در نظریات بادیو چه معنایی دارد؟ بدیو خودرا کمونیست ، طرفدار اندیشه های مارکس ، لنین ، استالین و مائو می داند. بنابراین هر خواننده ای از وی انتظار دارد رخداد را در چارچوب ماتریالیسم تاریخی بیان و تعریف کند. عکس ماجرا درست است إ از نظر بادیو« تاریخ وجود ندارد و گسست جهان ها نمود و بنابراین وجود است » ( نظریه کمونیستی ص ۱۹۰) در منطق عام و از جمله دیالکتیکی هر عاملی می تواند یک یا چند معلول داشته باشد. معول ها هم می توانند متناقض باشند. رخداد بادیو جدا از رابطه علت و معلول و به اصطلاح « قایم به ذات» است. منطقش در درون خود است و نه ادامه و یا ریشه گرفته از شرایط واقعی و مادی.رخداد قطع تاریخ است. این مفهوم برش تاریخی در نظر بادیو به احتمال زیاد از والتر بنیامین به وام گرفته شده است و تزی است در برابر این نظر مارکس : « انسانها خود سازندگان تاریخ خویشند ، ولی نه طبق دلخواه خود و در اوضاع و احوالی که خود انتخاب کرده اند ، بلکه در اوضاع و احوال موجودی که از گذشه به ارث رسیده و مستقیمن با آن روبرو هستند. شعائر و سنن تمام نسلهای مرده چون کوهی بر مغز زندگان فشار می آورد .» ( مقدمه هیجدهم برومر لویی بناپارت). بر خلاف تصور خوانندگان بیهوده خواهد که اگر تلاش کنیم بادیو را به امر مشخص ، واقعی و مادی با تعریف و زبان مشترک « انسانی»و مارکسیستی بکشانیم. تعریف وی از واقعیت همانگونه که در بالا از لاکان آورده شد این است که « امر واقعی غیر ممکن است إ » کمی دورتر ژاک لاکان در همین سمینار برای روشن کردن امر واقعی می گوید که « خدایگان عرصه امر واقعی هستند ». هنگامی که آلن بادیو بخش مهمی از مفاهیم پایه ای خود را بر پایه نظریات روانشناسی ژاک لاکان برپا می کند ، برای نقد وی تمرکز بیشتری از ما را در مراجعه به لاکان اجباری می سازد. لاکان خود را « فروید یست» می داند و سه مرحله موضوع امر واقعی ، خیالی و سمبولیک رااز خصوصیات « ضمیر ناخود آگاه» معرفی می کند. لاکان در همان سمینار مورد اشاره در بالا می گوید « زندگی یک خیال است». لاکان در عین حال تاکید میکند که یکی از منابع فکری مهم وی سوریالیسم است. مراجعه بادیو به لاکان کار ما را در نقد نظریات وی آسان می کند و امکان ریشه یابی آنرا در تاریخ فلسفه بدست می دهد.
تز راز آلود فروید در باره ضمیر ناخود آگاه به سرعت وارد فلسفه و از آنهم فراتر به فلسفه سیاسی راه باز کرد. هربرت مارکوزه این روند را درمقدمه کتاب « اروس و تمدن» خود بخوبی و روشنی مطرح می کند :
« این نوشته مقوله های روانشناسی را مورد استفاده قرار می دهد ، برای اینکه آنها به مقوله های سیاسی تبدیل شده اند. مرزهای سنتی بین روانشناسی ، فلسفه سیاسی و سیاست بر اثر شرایط انسان در عصر حاضر بی معنا شده اند:روندهای روانی که در زمانی دیگر خصوصی و مستقل بودند با رل عمومی خود در حال جذب رل فرد در دولت هستند.در نتیجه ، مسایل روانشناسانه به مسایل سیاسی بدل می شوند »
معنای این تز هربرت مارکوزه که در کتاب خود اروس و تمدن گسترش می دهد این است که برخلاف تز مارکس که مبارزه طبقاتی را موتور تاریخ می دانست ، تضاد بین تحقق بخشیدن تمایلات جنسی انسان و موانعی که در جامعه بر سر راه آن قرار داده است ، تضاد اصلی و نیروی محرکه تاریخ است . البته مارکوزه خود را مارکسیست می داند و کوشش می کند تضاد بین بر آوردن نیاز جنسی و موانع آن را در چارچوب محدودیت های سرمایه داری توضیح دهد.
ژاک لاکان با تکیه برهمین تضاد تمایل جنسی انسان با تلاش برای شناخت ، درک امر واقع را غیر ممکن می داند. در این جا ما با یک بن بست واقعی روبرو هستیم. انسان زندانی تمایلات جنسی خود است و در تزهای فروید هم هیچ راه خروجی از این زندان وجود ندارد. فروید در کتاب « بیماری درفرهنگ» خودکه موضوع روانشناسی فردی را به عرصه روانشناسی جمعی می کشاند « کنترل» جمعی بر تمایلات جنسی انسان را پیشنهاد می کند. چیزی شبیه اردوگاه اجباری برای کسانی که قادر به کنترل نیازهای جنسی خود نیستند. نظریه ای فاشیستی برای کنترل خشونت در انسان که به نظر فروید ریشه در امیال سرکوب شده جنسی وی دارد. البته فروید در همین اثر به نظریه مارکسییستی خشونت برخورد می کند و می گوید اینکه مالکیت خصوصی ریشه خشونت اجتماعی است تا حدی درست است إ
عشق یکی از مفاهیم کلیدی بادیو برای کشف و یا تولید حقیقت است .مفاهیم دیگر علم ، سیاست و هنر هستند. آیا با مفاهیم فرویدی سکس که بادیو بواسطه ژاک لاکان از فروید الهام می گیرد جایی برای عشق باقی می ماند؟ مورد نظر بادیو در مورد نقش تولید حقیقت عشق رابطه عاطفی دو نفره است و نه عشق به معنای عرفانی. در تاریخ فلسفه قبل از بادیو فویرباخ کوشش کرده بود عشق دو نفره و خصوصی را به مقامی « عالی» ارتقا دهد. به این نقد بی نظیر انگلس از مفهوم عشق نزد فورباخ توجه کنید :
« و اما عشق إ آری عشق در نزد فویرباخ همیشه و همه جا ان معجزنمایی است که باید انسان را از همه دشواریهای زندگی عملی نجات بخشد و این مطلب در مورد جامعه ای گفته می شود که به طبقات دارای منافع کاملا متضاد تقسیم شده است إ بدین ترتیب از فلسفه وی آخرین بقایای انقلابی بباد می رودو تنها ترانه قدیمی می ماند که : یکدیگر را دوست بدارید، بدون اختلاف جنس و منصب یکدیگر را در آغوش گیرید ،عیش آشتی همگانی رابرپا سازید إ
اما عشق که بایستی همه را متحد سازد، بصورت جنگها ، دعواها ،مرافعات، نزاعهای خانوادگی ،طلاق ها و منتهای حد استثمار یکی از دیگری متظاهر می گرد» ( ص ۲۶ لودویگ فوریر باخ و پایان فلسفه کلاسیک در آلمان ترجمه پورهرمزان. از انتشارات حزب توده ایران )
« اینجا ایده آلیسم فورباخ در آنست که وی عشق جنسی ، مودت ، دلسوزی،از خود گذشتگی و غیره یعنی هیچیک از روابط انسانی مبتنی بر تمایل متقابل را ، صاف و ساده به آن معنایی نمی گیرد که بخودی خود یعنی بدون مربوط ساختن آنها با یک سیستم مذهبی خاصی که به عقیده وی متعلق به گذشته است دارا هستند ، ولی دعوی دارد که این روابط تنها زمانی معنای کامل خود را بدست میاورند که آنها را با لفظ مذهب تقدس می کنند. در نظروی مطلب عمده بر سر وجود چنین روابطی صرفا انسانی نیست بلکه بر سر آنست که به این روابط بمثابه یک مذهب نوین و حقیقی نگریسته شود. وی تهنا در صورتی حاضر است آنها را کامل عیار بشمارد که مهر مذهب بر آنها زده شود. کلمه مذهب از فعل religare آمده است و بدوا به معنای رابطه بوده است. لذا هر نوع رابطه متقابل بین دو فرد ، مذهب است. این قبیل تردستی های لغوی آخرین مفر فلسفه ایده آلیستی است. برای الفاظ آن معنایی را قایل نیستند که از طریق تکامل تاریخی استعمال آنها حاصل آمده ، بلکه معنایی را قایلند که به علت اشتقاق لغوی خود می بایست داشته باشند. برای آنکه لفظ « مذهب » که برای خاطرات ایده آلیستی عزیز است از میان نرود ، عشق جنسی و رابطه جنسی به مقام مذهب ارتقا داده می شود» ( همانجا ص ۲۲)
کافی است خواننده بجای فویرباخ اسم بادیو و بجای مذهب « تولید حقیقت » را بگذارد تا ماهیت سو استفاده از کلمات از طرف وی روشن شود. در بالا به سو استفاده مشترک ایشان و ژاک لاکان در مورد امر واقعی ، سمبویک و تصور اشاره شد. لغاتی که معنای آن دیگر زبان مشترک نیست و به گفته انگلس « تکامل تاریخی استعمال آنها» به کناری نهاده می شود.
انقلاب فرهنگی چین از دیگر منابع فکری آلن بادیو است. شاید بتوان گفت مایو شخصیت مورد پرستش وی است. انقلاب فرهنگی مائو در چین ادعای حل چند تضاد نظیر تضاد کار فکری با یدی ، تضاد شهر و روستا و... را داشت. به نظر مائو بورکراسی دولتی و حزبی مانع حل این تضادها شده و باید با تحریک جامعه و در راس آنان دانشجویان این بورکراسی را به توپ بست. مائو با توسل به اتوریته خود که حاصل رهبری انقلاب عظیم چین بود توانست موج بزرگی برای اهداف خود ایجاد کند. موجی که با عقب نشینی خود وی آرام گرفت. درست در جایی این امواج آرام گرفت که هرج و مرج و خشونت بر جامعه حاکم شده بود.مرحله بعدی این شورش بزرگ یک انقلاب بود. یعنی به زیر کشیدن دولت از نظر سیاسی. اما کدام انقلاب و در کدام سمت وسو؟ مائو تسه دونگ پاسخ و چشم اندازی برای این سوال نداشت و به ناچار عقب نشینی کرد. بادیو هم پاسخی به این سوال ها ندارد. او فقط جنبه ضدیت با قدرت دولتی و آنارشیسم در انقلاب فرهنگی چین را می ستاید.مارکس و لنین هردو مبارزه سیاسی با دولت راوظیفه اصلی هر انقلابی می دانستند. نظر آنها این بود که هر انقلابی در گام اول یک انقلاب سیاسی است. انقلاب فرهنگی هم نمی توانست استثنایی در این قاعده باشد. بادیو به انقلاب فرهنگی چین از نقطه نظر لغت خود یعنی « رخداد» علاقه مند است. بدون اینکه بتواند مضمون سیاسی و اقتصادی و هدف نهایی آنرا مشخص کند. بادیو در چنین جایی چهره تنفر انگیز آنارشیسم در سیاست را بازتاب می دهد. او آنارشیستی است که در پشت مارکسیسم پنهان شده است.
آلن بادیو « رخداد» را « سورپریز» و تاریخ را انکار می کند. اما مشکل ما با وی تنها در تداوم تاریخی و ماتریالیسم تاریخی نیست. اصلا متد مارکس در طرح ماتریالیسم تاریخی نه تداوم تاریخ به شیوه افسانه وار ، بلکه ریشه یابی جوامع مشخص در تاریخ است.مارکس به این دلیل حتی نه واژه ماتریالیسم تاریخی بلکه « ماتریالیسم پراتیک» را مورد استفاده قرار می دهد. تناقض بادیو در رد تداوم مادی و فکری تاریخ از آن جا روشن می شود که خود وی به رفرانسهای تاریخی مراجعه می کند. یکی از این رفرانسها یعنی انقلاب فرهنگی چین مورد اشاره قرار گرفت. از دیگر رفرانسهای وی شیفتگی به جنبش دانشجویی مه ۶٨ است. اما ماجرا به این رفرانسها خاتمه نیافته و در کتاب وی « پل قدیس : بنیاد جهان شمولی» وارد متا فیزیک و خرافه می شود تا تاریخی « سوبژکتیو» برای ایده های خود دست و پا کند. تحلیل این اثر متا فیزیک به مقاله جداگانه نیاز دارد.