کردستان، مسئله ملی و ناسیونالیسم


الماس فرضی


• برای نیروهای چپ سوسیالست و طبقه کارگر، اگر چه مسئله حق تعیین سرنوشت از اجزاء جدایی ناپذیر هر نوع دمکراسی پایدار و متکی بر مشارکت شهروندان و از جمله میلیتهای ساکن کشور در تعیین سرنوشت خود است اما ضرورتا اجرای آن به رهایی و برابری اجتماعی و اقتصادی ملیتهای ساکن کشور ما منجر نخواهد شد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ٨ دی ۱٣۹۱ -  ۲٨ دسامبر ۲۰۱۲


مقدمه؛ در پی مباحث چندی که پیرامون صدور توافقنامه (١) دو حزب، دمکرات و کومله (مهتدی) در میان بخشی از نیروهای اپوزیسیون صورت گرفت، تعدادی از دوستان غیر کرد اصرار داشتند که مهم است در بلبشویی که نیروهای ناسیونالیست فارس و کرد حول این مسئله راه انداخته اند، فعالین جنبش سوسیالیستی چه منفرد و چه متشکل، بویژه کسانی که درگیر مسائل کردستان بوده اند موضوعات و مسائلی را که به نظرشان مهم می آید را برای اطلاع عموم انتشار دهند. مطلب حاضر تلاشی است در جهت پاسخ به این درخواست.
کشور ما آبستن حوادث بزرگی است. این را همگان بخوبی دریافته اند. نیروهای مختلف و متضاد جامعه دارند برای آینده نقشه میکشند. صف آرائی ها دارد روشنتر میشود. قدرتهای امپریالیستی رو راستتر از همیشه دارند در صفوف بورژوازی، نیروهای بالفعل را سبک و سنگین میکنند. برخی از این نیروها حسابی امتحان پس داده و ظاهرا نیازی به آزمون مجدد ندارند. آخر، بزرگترهایشان سالها بعنوان ژاندارم منطقه پاسبان منافع اربابان امپریالیستشان بودند. در داخل کشور هم با انحصار بی چون و چرای قدرت و منابع و سرمایه های کشور هم اربابانشان را راضی نگه داشتند و هم خود با غارت و چپاول هر آنچه موجود بود و یا با ندانم کاری و حیف و میل آن، شیرازهای اقتصادی، اجتماعی جامعه را بهم ریختند. نتیجتا آنچه نصیب مردم شد تعطیلی کارخانه ها و ویرانی روستاها و نتیجتا خانه خرابی و فلاکت و دربدری و محرومیت بیشترشان بود. حالا هم پس از سی سال" نیم پهلوی" را علم کرده اند تا شاید بار دیگر شانس خود در بدست گرفتن ارکان قدرت جامعه را بیازمایند!
وضعیت بخشی از اپوزیسیون بورژوایی، یعنی آن دسته از نیروهایی که دیر آمده و زود میخواهند برسند دیدنی است! دیدنی چه بگوییم، رقت انگیز است. یک روز قسم و قران میخورند که ما هیچ رابطه ای با کشورهای غربی نداریم. روز دیگر قد و نیم قد با مشاورین پایه چندم کاخ سفید عکس می گیرند و پز میدهند که گویا رقمی شده اند. شانه به شانه مهره های ریز و درشت آمریکا و غرب ادا و اطوار دیپلماتها را در آورده و در کنفرانسهای کزایی آلترناتیو سازی که برایشان تدارک میبینند به عنوان رهبر و نماینده و سیاستمدار کارکشته! قدم رنجه فرموده و شرکت می کنند. آخروقتی قافله تنگ شود وارزشهای مبارزاتی و انسانی و انقلابی به پشت صحنه رانده شوند معیارهای دیگری بایستی جایشان را پر کنند. معیارهایی که چنین رهبرانی، شاید، همواره عیارش را با خود داشتند ولی ظرف مناسبی برای شکل دادن بدان نیافته بودند!
حال و وضع اپوزیسیون چپ هم تعریفی ندارد. سترون اند. بجای حرکت و پویش و یافتن راههای نوین برای پیشبرد مبارزه، تقلا میکنند تا ثابت کنند زنده اند. کورمال کورمال همچون موجودی علیل از پستوی خانه ای به خانه دیگر بر می آیند ودوباره، به همان نقطه اول بر میگردند. خسته، ناامید، مبهوت و پریشان! در مقابل تجدید قوا و صف آرائی نیروهای بورژوایی و امپریالیستی که در پیشا رویشان دارد روی میدهد و اتفاق میافتد با لاقیدی و بی مسئولیتی باور نکردنی عبور میکنند. و همچنان به زندگی گیاهی شان ادامه میدهند. دو دستی به 'تشکیلاتهایی' که به اقرار خود، نبودشان بهتر از وجود مخربشان است چسبیده اند. به چنان آفتی مبتلا شده اند که از آنهمه آرمانهای شریف انسانی و مبارزاتی و طبقاتی تنها چیزی که برایشان باقی مانده است خط و نشان کشیدن برای سکتهای بغل دستیشان است بی آنکه شجاعت داشته باشند چشمهایشان را بگشایند تا به عینه عمق و وسع باتلاقی که برای فردای جنبش آزادی و برابری دارند تدارک میبینند را ببینند.
در چنین بازار مکاره ای از اپوزیسیون چپ و راست و بن بست تام و تمام سیاستهای رژیم ایران، مدتی پیش دو حزب منطقه ای در کردستان، یعنی جناحی از حزب دمکرات کردستان ایران (جناح مصطفی هجری) و حزب کومله کردستان (جناح عبدالله مهتدی) طی صدور بیانیه ای توفقات فی المابین را مکتوب و در انظار عموم قرار دادند. هر چند این دو جریان سالهاست فعالیتهای مختلف و متنوعی را با هم پیش برده اند، اعلام آن در چنین مقطعی با اهداف معینی چه در رابطه با سایر بخشهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی و یا کشورهای امپریالیستی دخیل در تحولات منطقه صورت گرفته که در زیر به تفصیل بدان خواهم پرداخت.
در رابطه با صدور این بیانیه و همانطور که احتمالا صادر کنندگان آن میخواستند، موضع گیریهای وسیعی از جانب اپوزیسیون صورت گرفت. تفاوتهای فاحشی که در این موضع گیریها وجود داشت البته دور از انتظار نبود و به باور من اگر غیر از آن میشد جای تعجب داشت. در واقع هر نیرو و تشکلی با توجه به منافع طبقاتی و رویکرد سیاسی خود در رابطه با مسئله ملیتهای ساکن ایران و بطریق اولی مسئله حق تعیین سرنوشت موضع گیری نمودند. در این میان مواضع بغایت ارتجاعی و نئو فاشیستی برخی گرایشات موجود درطیف اپوزیسیون بورژوایی چنان تکان دهنده بود که حتی صدای نیروهای بغل دستیشان را هم در آورد.
این نوشته تلاش خواهد کرد تا به جوانبی از مسئله اعلام همکاری دو حزب که در نوشته های مختلفی که حول و حوش آن نگاشته شده اند کمتر پرداخته شده و یا عمدا کمرنگ نشان داده شده، بپردازد. این موضوعات اساسا پیرامون جایگاه دو حزب نامبرده در میان سایر احزاب موجود در کردستان، مواضع سایر احزاب و نیروهای سیاسی چه در سطح کردستان و چه سراسری، دلایل اساسی بر افروختگی ناسیونالیسم و بورژوازی فارس نسبت به این موضوع و نهایتا شرایط داخلی و بین المللی که بر بستر آنها چنین مسایلی دارد روی میدهد را مورد توجه قرار دهد.
در کردستان، همچون سایر نقاط کشور طبقات مختلف جامعه در یک کشاکش مداوم و واقعی در عرصه های مختلف طبقاتی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بسر برده و با توجه به توان خود به روند حوادث و رویدادهای جامعه شکل میدهند. احزاب منطقه ای در کردستان همانند هر حزب مشابه دیگری با ویژگیهای آنان، با توجه به میزان نفوذ ورابطه ای که با جامعه دارند با افت و خیزهای آن همراه میشوند و از آن تاثیر می پذیرند. بسیاری از این نیروها بر خلاف سایر نیروهای اپوزیسیون حتی سالها پس از قدرت گیری جمهوری اسلامی در میان مردم حضوری مداوم و زنده داشتند. اکنون بخش وسیعی از این نیروها مدتهاست بدلایل عدیده ای از جمله تغییر شرایط منطقه و فروکش کردن مبارزه مسلحانه، انشعابات متعدد، و کنش و واکنشهای متعدد سیاسی و طبقاتی در کردستان ایران تا حدود زیادی تضعیف گشته اند. این موضوع بویژه در رابطه با آن بخش از نیروهای سیاسی که اولویت کاری خود را نزدیکی هر چه بیشتر به قدرتهای امپریالیستی و تنظیم قطب نمای فعالیتهای سیاسی و تشکیلاتیشان با رویکرد آن کشورها در رابطه با تحولات منطقه و ایران استنتاج میکنند، صدق میکند. در کنار این مسئله صیقل دادن و برجسته نمودن ناسیونالیسم کرد و از این راه مطرح کردن تشکیلات خودی بمثابه نماینده و سخنگوی آن ناسیونالیسم وجه دیگر سیاستهای آن نیروها را تشکیل میدهد. ناسیونالیسمی که پیشترها تنها حزب دمکرات کردستان آنرا نمایندگی میکرد و با پیوستن برخی از گرایشات انشعابی کومله و نیز پژاک بدان، رقابت برای احراز این نمایندگی مدتهاست بالا گرفته است.
همزمان با تغییرات در عرصه هایی که به اختصار ذکر گردید، در کردستان زمینه برای رشد سازمانهای به اصطلاح غیر دولتی بطور روز افزونی فراهم ودامنه فعالیت آنان در این سالها بقدری گسترش یافته که دیگر حضور و نفوذ آنها در جامعه کردستان غیر قابل کتمان شده است. در کنار این مسئله رشد نسبی سلفی گری در بخشهایی از جامعه کردستان پدیده ای است که در نوع خود تازگی دارد و نشان از جابجایی و تغییرات تدریجی در ساختار سنتی و فضای سیاسی، مذهبی و حزبی کردستان دارد. همچنین بایستی خاطر نشان کرد که اگر چه در سایه تشدید فشارهای طبقاتی و بحران بیسابقه اقتصادی دامنه، عمق و عیار طبقاتی مبارزات موجود در کردستان در ماههای اخیر بطور چشمگیری مجددا افزایش یافته است با این وجود در سالهای پیشتر یکی از وجوه تغییرات مورد بحث ما همانا تعدیل فضا و رویکرد رادیکال و طبقاتی موجود در عرصه های مختلف مبارزه و برجسته شدن عیار دمکراتیک و حقوق بشری آنها بود.
بررسی مبارزات مردم کردستان در عرصه های مختلف نشان میدهد که افت و خیزهای سالهای اخیر در مبارزات اجتماعی و طبقاتی در کردستان، انشعابهای متعدد در حزب کمونیست و سازمان کردستان این حزب (کومله)، انشعاب در حزب دمکرات کردستان، شکل گیری پژاک، دو اعتصاب عمومی موفق مردم کردستان علیه سیاستهای رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی و بویژه ایجاد حکومت حریم کردستان که باعث نگرانی خیل ناسیونالیستهای غیر کرد منطقه شده بود ضرورتا به تقویت روحیه ناسیونالیستی مردم کرد نیانجامیده است. جنبش آزادیخواهی و ضد استبدادی مردم در کردستان دهها سال است که به اشکال مختلف بر محور سکولاریسم وحق تعیین سرنوشت در شرایطی بسیار دشوار پیش رفته است. مهمتر انکه ظهور و دخالت پوینده کومه له انقلابی و کمونیست درکردستان پارامترهای فراوانی از جمله مسئله طبقات و مبارزه طبقاتی، همبستگی انسانی، سوسیال فمینیسم و تبلیغ و نشر فرهنگ مدرن و پیشرو را به بخشی غیر قابل تفکیک از جنبش انقلابی مردم کردستان تبدیل کرد. خصلت عمیقا دمکراتیک، رادیکال و انقلابی چنین جنبش مدرنی است که به آن خصلت انقلابی داده و نه آنگونه که ناسیونالیستهای کرد تلاش میورزند آنرا صرفا از مقاومت در مقابل جمهوری اسلامی استخراج کنند!
پارامترهای برشمرده فوق و سنت های سوسیالیستی موجود در جامعه کردستان که خود را در عرصه های مبارزاتی، طبقاتی، سکولاریسم، آزادیخواهی وبرابری طلبی نشان داده و میدهد آنچنان با جنبش سراسری برای آزادی و برابری پیوند خورده است که علیرغم تلاش فراوان گرایشات ناسیونالیستی موجود در جنبش مردم کردستان، عملا امکان غلبه گفتمان ناسیونالیسم کرد بر این مبارزات ممکن نشده است. این البته بدان معنا نیست که در صورت تداوم سرکوب و سیاستهای فاشیستی رژیم و چنگ و دندان نشان دادنهای اپوزیسیون بورژوایی ایران وضعیت کنونی به همین سان تداوم خواهد یافت.
حزب دمکرات کردستان ایران (حدکا) و نیمه دیگر آن یعنی حزب دمکرات کردستان دهه هاست نمایندگی سیاسی و طبقاتی بورژوازی کرد و بطریق اولی ناسیونالیسم کرد را پیش برده اند. وجود حکومتهای آزادی ستیز و شوینیست در تهران، چه درطول زمامداری خاندان پهلوی و چه جمهوری اسلامی و عدم امکان فعالیت آزاد سیاسی (بجز در مقاطع کوتاهی همچون سالهای اولیه انقلاب بهمن٥٧ و یا دوره قبل از کودتای سال ٣٢) عملا راهی جز مسلح شدن برای دفاع از خود برای فعالیت سیاسی مخفی نگذاشت. حزب دمکرات بارها اعلام کرده است که خواهان مذاکره و فعالیت سیاسی است و حتی تعدادی از رهبران شناخته شده خود را نیز در پای میز مذاکره با رژیم از دست داده است. این حزب سالهاست با تقریبا تمامی جریانات بورژواتی اپوزیسیون از سلطنت طلبان و جمهوری خواهان گرفته تا نیروهایی که در سالهای اخیر از رژیم بریدند، رابطه داشته است. جالب توجه است که بسیاری از امضاء کنندگان بیانیه کذایی 'حفظ استقلال و تمامیت ارضی' از کسانی هستند که روابط بسیار نزدیک و 'حسنه ای' با این حزب داشته و دارند.
امروزه در سایه تحولاتی که بخشا پیشتر بدان اشاره شد و همچنین سرسختی و انعطاف ناپذیری جمهوری اسلامی در گشودن باب مذاکره و توجه به خواستهای حدکا، ناامیدی و سرخوردگی ازسیاستهای پان ایرانیستی و شبه فاشیستی اپوزیسیون راست و سلطنت طلب جمهوری اسلامی که ناشی از بی اعتقادی این اپوزیسیون به مبانی دمکراسی و برسمیت شناختن حقوق دمکراتیک مردم کردستان در تعیین سرنوشت خویش است و بویژه سیاستهای به ظاهر آشتی ناپذیر غرب در مقابله با جمهوری اسلامی در سالهای اخیر، و با این تصور که در صورت دخالت کشورهای غربی و سرنگونی جمهوری اسلامی این حزب قادر خواهد بود از این شرایط سود جسته و در کردستان به مثابه قدرتی عرض اندام کند، گرایش این حزب به امپریالیستها و همراهی با برنامه های آنها را بیشتر نموده است. تا آنجا که اینجا و آنجا خواهان باز کردن جای پایی برای دخالتهای آشکار آنان در منطقه کردستان تحت عنوان اقدامات بشر دوستانه گشته است. اعلام فعالیت مشترک این حزب و حزب کومه له را اساسا در این راستا و همچنین با توجه به گسترش نفوذ و حوزه عملیات سازمان کارگران کردستان ترکیه و شاخه ایرانی آن پژاک عرض یابی کرد.
حزب کومله کردستان ایران (حککا) یکی از چند جریان منشعب از حزب مادر یعنی حزب کمونیست ایران و شاخه کردستان آن یعنی کومله میباشد. این حزب علیرغم استفاده از نام کومله، هیچگونه قرابت و نشان سیاسی و طبقاتی با کومله ای که مدعی نمایند گی آن است، را ندارد. حککا درواقع بسیار بیشتر به حدکا نزدیک است تا سایر گرایشات منشعب از کومله. بنابراین نزدیکی سیاسی و سازمانی آنان با حدکا امری طبیعی است که بر بستر منافع طبقاتی و ناسیونالیستی مشترک صورت پذیرفته است.
از لحاظ پایگاه توده ای و اجتماعی در کردستان علیرغم آنکه نمیتوان به روشنی و صراحت میزان نفوذ آنها را برآورد کرد اما چنین بنظر میرسد که علیرغم برخورداری از امکانات مالی و تدارکاتی بسیار بیشتر(نسبت به سایر نهادهایی که بنام کومله فعالیت میکنند و از جمله جریان مادر) آنها نتوانسته اند آنچنان که میخواستند پایه اجتماعی و طبقاتی کومله یعنی کارگران و دهقانان فقیر شهر و روستا را با خود همراه کنند. دلیل ساده این امر هم تعلق طبقاتی و دغدغه های سیاسی و تشکیلاتی حککا به طبقات متمول و دارا در کردستان است. حککا همچون حدکا نماینده سیاسی و طبقاتی بخشهایی از بورژوازی و طبقات مرفه و دارا و ناسیونالیست در کردستان می باشد.
اطلاعیه همکاری دو حزب شاید بیش از آنکه مرحمی باشد بر مشکلات احزاب ناسیونالیست کرد، اساسا با اهدافی در عرصه بین المللی انتشار یافته است. بویژه آنکه در چند سال اخیر انشعابات و درگیریهای چندی در درون این دو حزب اتفاق افتاده و مخصوصا حزب دمکرات که کرارا خود را یگانه نماینده مردم کردستان دانسته، عملا شقه شده و بخش قابل توجهی از نیروهایش در حزبی دیگر ولی بدون پس وند نام ایران فعالیت میکنند.
حقیقت آنست که اگر حزب دمکرات واقعا به وحدت و ایجاد یک جبهه متحد از احزاب کردستانی اعتقاد داشت ابتدا از جناح انشعابی خود و سپس سایر نیروهای همسو و هم هدف دعوت به همکاری مینمود و پس از آن به سراغ جریانات ناسیونالیست انشعابی از کومه له مادر میرفت.
بدیگر سخن حدکا با چنین اقدامی تلاش دارد به امپریالیستهایی که به زعم آنان قادرند منطقه خودمختاری همانند آنچه در شمال کردستان عراق بوجود آمد را برای حکمرانی آنان مهیا کنند بفهمانند که اکنون کومه له و دمکرات با هم متحد شده و دیگر مشکلی در رابطه با نمایندگی مردم کردستان نمی ماند. این دو حزب تنها به این دلیل و صد البته بر بستر نزدیکیهای شفاف استراتژیک و درک مشترکشان از شرایط کنونی و احتمالات پیشارو است که اقدام به صدور چنین اطلاعیه ای نموده اند. و گرنه آنها بخوبی میدانند ناسیونالیسم کرد علیرغم پیشینه ای دیرین هرگز نتوانسته است دست بالا را در کردستان داشته باشد.
وجود زنده و پویای جنبش سوسیالیستی در کردستان یکی از مسائل مهمی است که دیر یا زود ناسیونالیسم کرد، با اهداف برخا ارتجاعی که در پیش گرفته است، بایستی تکلیف خود را با آن روشن کند تا بتواند خود را به عنوان نماینده مردم کرد به امپریالیستها و نیروهای منطقه بشناساند. حدکا بخوبی میداند که حککا علیرغم امکانات فراوان نه نشا نی ازکومله با خود دارد و نه با طبقه ای که کومله خود را با آن تداعی میکرد کمترین سمپاتی. آنان حتی در میان منشعبین از کومه له که برخا نزدیکیهای بسیاری با آنها دارند بخاطر صدور چنین توافقنامه ای مورد انتقاد و تحت فشار قرار گرفته اند.
برای آنکه شناخت بیشتری از مسائل منطقه و رویدادهای آن داشته باشیم خوب است به سر خط چند مسئله توجه کنیم. در پی تشدید فشارهای آمریکا به جمهوری اسلامی، مدتهاست بررسی گزینه های مختلف منطقه ای و سراسری در ایران در دستور کار ارگانهای برنامه ریزی آمریکا قرار گرفته است. بهره برداری از مسئله ملیتهای ایران یکی از این گزینه ها خواهد بود. بنابراین تماس مستقیم و غیر مستقیم با چنین جریانهایی مدتهاست در دستور کار آنها قرار گرفته است. کردستان ایران بدلایل عدیده منطقه ای نقش مرکزی در چنین سناریو هایی بازی خواهد کرد. حکومت حریم کردستان میتواند نقش بسیار مهم و موثری در پیشبرد این سیاست ایفا کند.
همزمان، جریانات و گروههای ناسیونالیستی در کردستان بخاطر محدودیتهای فراوانی که شرایط چند سال گذشته در رابطه با مبارزه مسلحانه وعدم حضور پیشمرگان در میان مردم بر آنها تحمیل کرده است، بی صبرانه مشتاق تغییر این وضعیت هستند. آنان با تحولات اخیر در سوریه و تشدید مبارزات در کردستان ترکیه و کلا تحولات منطقه خاورمیانه و شاخ آفریقا و بویژه تشدید فشارهای بین المللی بر جمهوری اسلامی امیدوارند سمت و سوی حوادث به حضور و دخالت نیروهای امپریالیستی در منطقه منجر شود. یکی از دلایل اساسی چنین رویکردی همانا وجود پویای سنت های گسترده و عمیقا سوسیالیستی و انسانی موجود در کردستان در مقابل ناسیونالیسم عقب مانده و مرتجع این نیروها است. حدکا و حکک بخوبی از این صف آرایی با خبرند و بهمین دلیل تنها شانس خود در دستیابی به قدرت در کردستان را برخا در دخالتهای آشکار و پنهان امپریالیستی می بینند.
برای شناخت بهتر حککا و سایر احزاب فعال در کردستان وسنجش نسبی پایگاه توده ای آنها خوب است به دو حرکت مهم که در سالهای اخیر توسط برخی از این احزاب سازمان داده شد توجه کنیم. این دو حرکت توسط سازمان کردستان حزب کمونیست ایران- کومله (از این پس بعنوان کومله مادر از آن اسم خواهم برد) فراخوان و سازمان داده شد. نخستین حرکت که به اعتصاب عمومی ١٦ مرداد سال ١٣٨٤شناخته میشود، در پی کشته شدن شوانه قادری و تعدادی دیگر از مردم معترض شهرهای کردستان بدست نیروهای رژیم جمهوری اسلامی فرا خوانده شد. حرکت دیگی فراخوان اعتصاب یکشنبه ١٩ اردیبهشت ١٣٨٩ بود که در پی اعدام ٥ زندانی سیاسی صورت گرفت. کومله مادر که تا این تاریخ چندین انشعاب بزرگ را پشت سر گذاشته بود و اکثریت بزرگی از کادرهایش حزب را ترک کرده بودند، با فراخوان موفقیت آمیز این اعتصاب نشان داد که علیرغم صدمات فراوانی که در سالهای اخیر متحمل شده بود و با وجود نقصهای سیاسی و تشکیلاتی معینی که از آن رنج میبرد، کماکان پرچمدار اصلی گرایش چپ سوسیالیستی در کردستان است. در جریان این اعتصابات حککا یا شرکت نکرد و یا بحدی مشغول گشودن باب دیالوگ با جریانات سبز بود که عملا با چنین حرکتی بطور جدی نتوانست همراه شود. پاسخ مثبت مردم کردستان به فراخوان کومله مادر نشان داد که اکثریت بزرگی از مردم کارگر و زحمتکش کردستان کماکان این سازمان را سخنگو و بازتاب دهنده منافع خود میدانند و نه جریاناتی که علیرغم یدک کشیدن نام کومله، برنامه، اهداف و سیاستهای روزانه آنها هیچ قرابتی با کومه له سوسیالیت و منافع اکثریت مردم کردستان ایران ندارد.
مواضع احزاب کرد در رابطه با بیانیه دو جریان بجز جریانات چپ و سوسیالیست در بقیه موارد تفاوت چندانی با هم نداشت. احزابی نظیر حزب دمکرات کردستان، سازمان خه بات، کومه له زحمتکشان، روت سوسیالیت کومه له و بسیاری از فعالین منفرد این طیف بیشتر به انحصار طلبی و پیشدستی این دو جریان در صدور فراخوان بدون توجه به آنها و بطریق اولی دخالت دادنشان در آن پروسه اعتراض داشتند تا نقد سیاستهای غلط و بغایت خطرناک آن دو جریان. به عنوان نمونه جریان روند سوسیالیست کومه له که ظاهرا از سایر جریانت منشعب از کومله مادر چپ تر است در نقد چنین بیانیه ای پس از بیان چند مورد' نقد" بی مایه مینویسد؛ 'این دو جریان می‌توانستند بگونه دیگری عمل کنند و بجای دیالوگ با کسانی که از هم اکنون شمشیر را علیه ملت کرد از رو بسته‌اند، با جریانات سیاسی در خود کردستان و همچنین با ایرانیان واقع‌بین و دموکرات بمعنای واقعی باب یک گفتگوی جدی را می‌گشودند ' (٢).
بدیگر سخن، به باور روت سوسیالیست و سایر گرایشهای مشابه موجود در جنبش کردستان، مسئله نزدیکیهای سیاسی و تشکیلاتی دو حزب حکک و حدکا نه از زاویه تهدید هایی که جبهه متحد ناسیونالیسم کرد میتواند متوجه منافع مردم زحمتکش کرد و همبستگی طبقاتی و انسانی آنان نماید بلکه کنار گذاشتن این جریانها از پروسه چنین اتحادهایی است که انتقادهای آنان را بر انگیخته است.
شاید بهانه در هم نریختن صفوف 'جنبش مردم کرد' ، علنی نکردن و سرپوش گذاشتن بر اختلافات سازمانهای کردی در انظار و مواجهه بقول خودشان 'یکدست' با ناسیونالیسم فارس و مهمتر ترس از نزدیکی به مواضع نیروهای کمونیست و رادیکال از جمله دلایلی باشند که برخی از این نیروها، فرصت طلبانه برای توجیه سیاست غلط خود اتخاذ کرده اند. اما حقیقت آنست برای ممانعت از سرمایه گذاری ناسیونالیستها ازدهه ها مبارزات آزادیخواهانه مردم کردستان و نهایتا قربانی کردن آن در محاسبات منطقه ای و سراسری خود با امپریالیستها و یا با سایر نیروهایی که مثلا امروزتحت نام سمینارها و کنفرانسهای کذائی که اهداف پشت پرده برگزارکنندگان آنرا همگان بخوبی میدانند، نیروهای جبهه کار و زحمت و مدافعان واقعی اکثریت مردم زحمتکش کرد نمیتوانند در مقابل چنین دسیسه هایی سکوت کنند. به عنوان مثال رضا پهلوی، یا به قول هوادارانش، شاهزاده رضا پهلوی در تاریخ ٢٢ نوامبر ٢٠١٢ در مصاحبه ای که از تلویزیون اندیشه پخش گردید صراحتا مشاوره، گفتگو و تبادل نظر خود با احزاب دمکرات و کومله (مهتدی) را بصراحت بیان داشت. براستی چرا سایر گرایشاتی که امروز در کردستان کماکان بنام کومله فعالیت میکنند و یا خود را از آن ریشه دانسته و ظاهرأ ملتزم به اهداف انقلابی و چپ آن، در مقابل چنین اقداماتی لب فرو بسته اند؟
انفعال و عدم جسارت برخی نیروهای چپ در کردستان در اعلام مواضع و پایبندی به پرنسیپهای انقلابیشان در مقابل نیروهای بورژوا ناسیونالیست کرد میتواند ضربات فراوانی به جبهه آزادی بزند. مبارزه برای بزیر کشیدن جمهوری اسلامی اگر چه نبایستی به هیچ عنوان خدشه دار شود، اما ممانعت از تکرار تجربه انقلاب ٥٧ و ظهور هیولای دیگری چه در سطح سراسری و چه منطقه ای، چه با شعار و تحت لوای ناسیونالیسم فارس و شوینیسم ملت غالب و چه ناسیونالیسم ملتهای مغلوب که معمولا با سوء استفاده از تبعیضات و اجحافات همه جانبه و بی حد و حصر موجود در عرصه های طبقاتی، اجتماعی، فرهنگی و دمکراتیک صورت می گیرند به همان اندازه مسئله سرنگونی اهمیت دارد. نیروهای چپ و انقلابی موجود در کردستان از همان درد مزمنی که سایر نیروهای چپ و انقلابی بدان مبتلا هستند رنج میبرند. چاره این درد هر چه باشد خزیدن به صفوف ناسیونالیسم کرد وانتظار الطاف امپریالیستها و یا حتی سکوت در مقابل آنها نیست.   

در عرصه سراسری هم موضع گیری نیروهای سیاسی با توجه به آرمانها و خواستگاه طبقاتی و اجتماعیشان اساسا به دو گروه تقسیم میشود. نیروهایی که ضمن برسمیت شناختن و احترام به حق احزاب و گروههای اجتماعی برای همکاری و اتحاد، مواضع ناسیونالیستی و بورژوایی حدکا و حککآ را در چهارچوب منافع اکثریت عظیم مردم کرد و ایران عرض یابی نکرده و نسبت به عواقب آن هشدار داده اند. مواضع این طیف اساسا با عزیمت از منافع مردم کارگر و زحمتکش ایران که گذشته از تفاوتهای جنسی، ملی، مذهبی و... بر مبنای یک همبستگی انسانی و طبقاتی میتوانند پیکار مشترکشان برای آزادی و برابری را مقتدرتر و موثرتر پیش ببرند و نیز با توجه به ویژگیهای ملی در مناطقی نظیر کردستان، به مسئله حق تعیین سرنوشت به عنوان یکی از بنیانهای دمکراسی و نهادینه کردن آن نگریسته، واز حقوق مردم کردستان در صورت تمایل به استفاده از این حق دفاع کرده و می کنند.
در مقابل طیف چپ جامعه ، چپی که مواضع سیاسی خود در مورد مسئله ملی را از مسئله همبستگی طبقاتی و انسانی و حق شهروندان آزاد در جاری نمودن این حق استخراج میکند و نه 'پرچم واحد سه رنگ'، 'خاک پر گهر'، 'فرهنگ کهن ایرانی' و 'زبان شیرین فارسی'! تقریبا تمامی گرایشات اپوزیسیون بورژوایی غالب و مغلوب، سلطنت طلب و جمهوریخواه، اسلامی و سکولار با یک زبان و یک هدف با بیانیه دو حزب برخورد کردند. محکوم کردن آن با هدف انکار حقوق انسانی و ملی مردم کرد و به طریق اولی انکار حقوق پایمال شده ملیتهای کشور ما. در واقع ناسیونالیسم فارس بهتر از هر نیرو و جریانی سیاسی، اجتماعی و ملی میداند که بادی را که در طول صد سال گذشته با سرکوب و اختناق و بی حقوقی محض مردم کرد و ترک و عرب و بلوچ و ترکمن کاشته اند در صورتی که نتوانند تحولات سیاسی و اجتماعی آینده را کنترل کنند به طوفانی تبدیل خواهد شد که بافته هایشان را پنبه میکند.
برای آشنایی بیشتر و دقیقتر از منشاء و اهداف ناسیونالیسم ایرانی بناگذیر در اینجا نگاه مختصری به منشا و تاریخچه این جریان می اندازم.

مبدا و خاستگاه ناسیونالیسم ایرانی، چه سلطنت طلبان و چه کسانی که خود را ملی واسلامی و لائیک و جمهوری خواه میدانند را بایستی در شکل گرفتن هیولای استبداد پهلوی در پی شکست انقلاب مشروطه جست. در جریان انقلاب مشروطیت پروسه بیداری ملیتهای ساکن ایران که تا آن زمان وجود و نیازهای خود را عموما در هاله ای از مذهب و خاندان و طایفه خویش مطرح میکردند، بسرعت رشد کرد و شکل گرفت. انقلاب مشروطیت یک فرصت و شانس بزرگ تایخی را برای کشور ما بوجود آورد که در صورت استفاده از آن یعنی با مستقر کردن دولتی دمکراتیک که مشارکت عمومی جامعه در سرنوشت خویش را تضمین میکرد، از جمله می توانست با برسمیت شناختن حقوق بنیادی ملیتهای ساکن کشور ما، به مسئله ملی بصورتی بنیادی و دمکراتیک پاسخ گوید.
این شانس با شکست مشروطه و پی ریزی نظامی بشدت بوروکراتیک، اقتدارگرا و سرکوبگر مبتنی بر یک ایدئولوژی فاشیستی که خود را در پان ایرانیسم و ناسیونالیسم فارس نشان میداد عملا از بین رفت. از آن پس دولتهای حاکم از آنجا که آبشخور آنها یکی بوده است، تنها و تنها یک راه حل را در مقابل مسئله ملیتهای ایران پیش گرفته اند و آن سیاست مشت آهنین بوده و میباشد. بورژوازی ایران چه در قامت سلطنتی آن و چه اسلامی و جمهوریخواه، چه در حکومت و چه در اپوزیسیون، همواره در مقابل خواست آزادی و مسائل بنیادین دمکراتیک در جامعه ما موجودی سخیف، بزدل، خائن، توطئه گر و وابسته به استعمار و امپریالیسم بوده و میباشد.
بسیاری از' شخصیتهایی' (خودشان به همقطاریهایشان لقب کاریزماتیک هم میدهند!) که امروز در سایه توحش جمهوری اسلامی و نه ضرورتا آزادیخواهی آنان در اپوزیسیون جا خوش کرده و در آمریکا و کشورهای اروپایی پزمی زنند و رل سیاستمدار و آلترناتیو جمهوری اسلامی را بازی میکنند و منتظرند تا آمریکا، یا با تحریمهای وضع شده رژیم را پایین بکشد، و یا با سقوط شیرازه های جامعه راهی برای بازگشتشان به قدرت هموار شود، بیش از هر چیزی از آگاهی وسازمان یابی مستقل مردم و از جمله ملیتهای ساکن ایران واهمه دارند. دلیل مخالفت آنان و برافروخته گیشان صرفا از اینجاست. آنان نیک میدانند هیچ کدام از شاخه های این طیف هیچ پاسخی برای مسئله ملی در کشور کثیر المله ما ندارند. آنان بیش از هر نیروی دیگری بر ناتوانی و زبونی خود در عدم اعتقاد و پایبندیشان به بنیادهای دمکراتیک و دمکراسی آگاهند. بنابراین از هر نیرو و جنبشی که راسخ و مصمم حقوق دمکراتیک خود را مطالبه کند وحشت دارند.
در صد سال گذشته ناسیونالیست های فارس در مقابل خواستهای آزادیخواهانه و حق طلبانه اقلیتهای ملی کشور، با تحریک احساسات ملی توده های مردم فارس و پاشیدن خاک به چشمان آنان به نام امنیت ملی و حفظ تمامیت ارضی ومتهم کردن آزادیخواهان به وابستگی به بیگانگان، تجزیه طلب و خائن خواندن آنان ونهایتا با لشکرکشی و بپا کردن چوبه های دار این جنبشها را سرکوب کردند. همین نیروها هنگامی که در قدرت بودند و دیگران را به وابستگی به بیگانگان متهم میکردند در مقاطعی که نتوانستند صفوف مردم را شقه کنند و مردم فرصت سازماندهی خود و طرح مطالباتشان را یافتند و پایه های حکومت ترور و وحشتشان را لرزاندند، فورا به بیگانگان جهت حفظ حاکمیت و یا بازگرداندنشان به قدرت پناه بردند! نمونه برجسته چنین امری کودتای آمریکایی محمد رضا شاه پهلوی درمرداد ١٣٣٢ بود. مضاف بر آن کودتای رضا خان در ١٢٩٩ که اساسا برای سرکوب جنبشهای روبه اعتلای آنزمان، یعنی جنبش گیلان به رهبری کوچک خان، خراسان به رهبری پسیان و جنبش خیابانی در آذربایجان که جملگی منافع و سلطه انگلیس را تهدید میکردند از جانب این کشور طرح و حمایت شد.
سلطنت در کشور ما همواره در خدمت منافع کشورهای استعمارگر و امپریالیستی بوده است. از همینرو به محض آنکه شاهان پهلوی ویا قاجار نتوانستند منافع کشورهای بزرگ را تامین و تضمین کنند، و حمایت این قدرتها را از دست دادند نتوانستند به سلطنت خود ادامه دهند. بی دلیل نبود که شاهان پهلوی و محمد علی شاه و احمد شاه هیچکدام نتوانستند آنچنانکه میخواستند به زمامداری خود در ایران ادامه و یا پس از آن در کشور باقی بمانند.
آنچه برشمرده شد بگونه دیگری در رابطه با جمهوری اسلامی هم صدق میکند. به عنوان مثال در مقطع انقلاب ٥٧ امپریالیستهایی که ازعدم امکان ادامه سلطنت اطمینان حاصل کرده بودند از ترس کمونیسم و چپ به حمایت ازخمینی پرداختند. لازم به ذکر است که در آن گیرودار طیف وسیعی از بورژوازی یعنی همانهایی که امروزه اغلب بنام ملی مذهبی مطرح میشوند، در پاشیدن خاک به چشم مردم و دستیابی رژیم جمهوری اسلامی به قدرت، نقشی اساسی ایفا کردند. بخش زیادی از همین نیروها با همراهی دستگاه سلطنت و روحانیت و امپریالیسم یکی از فجایع تاریخی کشور ما یعنی کودتای ٢٨ مرداد ٣٢ را سازمان دادند.
بنا بر آنچه گفته شد بورژوازی ایران همواره در پشت پرده واژه هایی همچون 'مسئله ملی'، 'منافع ملی'، 'حفظ تمامیت ارضی' و 'میهن پرستی'، اهداف و منافع طبقاتی خود را تعقیب کرده و میکند. این واژه ها در وهله اول برای سرکوب، تهییج توده های مردم و تحریک احساسات به اصطلاح میهن پرستانه و ملی آنان، ایجاد تفرقه و چند دستگی در میان طبقات کارگر و زحمتکش در جامعه با عقب راندن همبستگی طبقاتی و انسانی آنان و نهایتا پیشبرد اهداف طبقه حاکم اختراع و بکار گرفته میشوند. جناحهای مختلف بورژوازی ایران در صد سال گذشته چنان جنایتهایی را حول تمامیت ارضی و مام وطن مرتکب شده اند که تاریخ جوامع بشری نظیر ایران کمتر بچشم دیده است.
از همین نگاه و با آن هدف بود که پهلویها جنبشهایی نظیر آذربایچان و کردستان و لرستان را بخون کشیدند و هم طبقه ای هایشان در جمهوری اسلامی با قلدری برای در هم شکستن مقاومت مردم کردستان در ٢٨ مرداد ٥٨ به کردستان لشکر کشی کردند، جنبش خلق ترکمن را سرکوب و رهبرانش را بقتل رساندند و در پی تداوم چنین سرکوبهایی در سراسر ایران هم اکنون در اهواز و سایر نقاط استان خوزستان با همان ابزار و سیاست شناخته شده و رسوای بورژوازی ایران بطور روزانه چوبه های دار بپا میدارد و مخالفینش را به عناوین مختلف و از جمله دفاع از حقوق میلیشان بدار میکشد.
نیروهایی که تلاش میورزند چنین جنایتهایی را به این یا آن بخش بورژوازی نسبت دهند خوب است به اطلاعیه و مواضع 'حزب مشروطه ایران' که خود را بخشی از اپوزیسیون رژیم میداند مراجعه کنند که چگونه این حزب با بیشرمی تمام و با سوء استفاده از مسئله یکبارچگی کشور اعلام میکند که حاضر است در کنار رژیم قرار گیرد(٣).
لازم به یاد آوری است که این احزاب سلطنت طلب که خود را مشروطه خواه مینامند هیچ قرابتی با خواستها و آمالهای جنبش مشروطه ندارند. آنان بیش از آنکه مشروطه طلب باشند خواهان بازگراندن سلطنت و آنهم به خاندان پهلوی هستند. گویا مردم فراموش کرده اند که جنبش مشروطه اساسا بر علیه قدر قدرتی نظام سلطنتی یعنی همان نظامی که این 'مشروطه خواهان' لوس آنجلس نشین در پی آنند شکل گرفت. مضاف بر آن شکست قطعی انقلاب مشروطیت در پی تشکیل سلسله پهلوی صورت گرفت !
صدور بیانیه دو حزب حدکا و حکا هیچ نکته تازه ای در بر نداشت و توافقنامه اعلام شده سالهاست مبنای همکاری دو حزب بوده است. با این وجود بورژوا ناسیونالیستهای فارس در مقابل صدور این توافقنامه چنان واکنشی از خود نشان دادند که گویی هرگز مسئله ای بنام مسئله ملی، سرکوب و ستم ملی، گروههای ملی و اجتماعی معینی که اکنون دیگر همه دنیا آنان را بنام کرد و عرب و آذری و بلوچ و ترکمن میشناسند به گوششان نخورده است. این جماعت 'دمکرات' و 'آزادیخواه' که صد البته همه آنها شخصیتهایی کاریزماتیک هستند و با القاب سیاستمدارو دکتر و مهندس و جامعه شناس و محقق در خارج کشور 'سیاست ' میکنند، چنان با طرح مسئله حق تعیین سرنوشت در بیانیه برخورد کردند که گویی هرگز چنین ترمی به گوششان نخورده است. مثلا آقای بنی صدر، به عنوان رئیس جمهور و فرمانده کل قوا چنین وانمود میکند که آن فرمان جنایتکارانه اشان به نیروهای مسلح رژیم جمهوری اسلامی که 'تا زمانی که به غائله کردستان خاتمه ندهید چکمه ها را از پا در نیاورید' چیزی جز تلاش بربر منشانه یک فاشیست در سرکوب جنیش انقلابی کردستان بود! جنبشی که یکی از خواستهای اساسی آن حق تعیین سرنوشت بود!
حقیقت آنست که مسئله ملی و چگونگی برخورد با این مسئله حساس یکی از وجوه تمایز نیروهای چپ و دمکرات از احزاب مخالف دمکراسی و حق حاکمیت مردم میباشد. این مسئله در صد سال گذشته به اشکال مختلف خود را به نمایش گذاشته است. امروزه نیز نیروهای مختلف سیاسی بنا به تعلق طبقاتی و آماجهای سیاسیشان به اعلام موضع در مورد مسئله ملیتهای ساکن کشور ما به عنوان یکی از محوری ترین و اساسیترین خواستهای دمکراتیک موجود پرداخته و می پردازند.
برای نیروهای چپ سوسیالست و طبقه کارگر، اگر چه مسئله حق تعیین سرنوشت از اجزاء جدایی ناپذیر هر نوع دمکراسی پایدار و متکی بر مشارکت شهروندان و از جمله میلیتهای ساکن کشور در تعیین سرنوشت خود است اما ضرورتا اجرای آن به رهایی و برابری اجتماعی و اقتصادی ملیتهای ساکن کشور ما منجر نخواهد شد.
از همینرو ما مجدا تلاش خواهیم ورزید تا مبارزه برای آزادی و برابری را با گسترش همبستگی طبقاتی کارگران ساکن کشور، جدا از تعلقات جنسی، ملی و سایر ویژگیهای هر کدام از گردانهای این جنبش در سطح سراسری را سازمان داده و به سرکوب و استثمار و تبعیضهایی که بورژوازی ایران اعمال کرده و (در صورت دستیابی سایر بخشهای آن به قدرت پس از جمهوری اسلامی) خواهد کرد را با انتقال قدرت به شوراهای مردم در محیط کار و زیست پایان دهیم.

الماس فرضی
دسامبر ٢٠١٢

زیرنویس ها؛
(١) توفقنامه مشرک حدکا و حککا، ٢٤ آگوست www.kurdistanmedia.com
(٢) اطلاعیه روند سوسیالیست کومله؛ شنبه ١ مهر ۱٣۹۱ - ۲۲ سپتامبر٢۰۱۲، سایت اخبار روز
(٣) اسناد گنگره حزب مشروطه، آگوست ٢٠١٢ و مصاحبه هایده توکلی، از اعضای مرکزیت این حزب با بی بی سی. یکشنبه، ١٤ اکتبر ٢٠١٢