روزنامه های ایران چه می نویسند؟
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۴ دی ۱٣۹۱ -
٣ ژانويه ۲۰۱٣
«کابوس ۲۰۱۲ و گزینه های زیر میز!»عنوان یادداشت روز روزنامه حسام الدین برومند است که در آن میخوانید؛این روزها در حالی سال ۲۰٣۱ آغاز گشته است که سال قبل- ۲۰۱۲- از منظر مواجهه جبهه غربی- عبری با جمهوری اسلامی درخور نکات قابل تاملی است.
بطور مشخص نظام سلطه در سال ۲۰۱۲ تمام گزینه ها و سناریوهای خود را به صحنه آورد تا اهداف توطئه آمیز علیه ایران عملیاتی شود. برای همین است که در این سال و بخصوص ماه های پایانی ۲۰۱۲، دشمنان نشان دار جمهوری اسلامی چندین بار و به کرات این رجز را می خواندند که؛ «همه گزینه ها روی میز است» و اوباما، هیلاری کلینتون، شیمون پرز، نتانیاهو، کامرون، اشتون و... ژست می گرفتند که برنامه ای ویژه علیه ایران تدارک دیده اند و ایران چاره ای جز عقب نشینی از برنامه هسته ای ندارد.
مجموعه سخنان و اظهارات مقامات غربی و صهیونیستی درباره ایران در سال ۲۰۱۲ و پروژه هایی که علیه جمهوری اسلامی پیش کشیدند به وضوح نشان می دهد آنها سال ۲۰۱۲ را یک سال ویژه و حساس در مقابله و مواجهه با ایران ارزیابی کرده اند.
از سوی دیگر؛ برای اینکه ارزیابی و برآورد آنها در موضوعی به نام «جمهوری اسلامی ایران» به ثمر بنشیند و با کمترین اشتباه محاسباتی همراه باشد؛ تاکتیک های متعدد، پروژه های مختلف و گزینه های متنوع سیاسی، اقتصادی، دیپلماتیک، عملیات روانی و حتی تهدیدات نظامی را ساماندهی کردند.
آنچه محرز است این است که دشمن، سال ۲۰۱۲ را در مواجهه با ایران به عنوان یک «نقطه عطف» تعریف کرده بود که بر مبنای مختصات طراحی شده آنها به اصطلاح کاری ترین ضربات را به جمهوری اسلامی وارد کند اما اکنون باید دید این اتفاق افتاده است؟ دشمن در برآورد و ارزیابی خود علیه ایران موفق بوده است؟ چه میزان از پروژه ها و تحرکات دسیسه آلود جبهه غربی- عبری بر ضد ایران به نتیجه رسیده است؟ ضریب اشتباه محاسباتی آنها علیه جمهوری اسلامی چه مقدار بوده است؟
درباره سوالاتی از این دست و مواجهه جبهه استکبار علیه ایران اسلامی در سال ۲۰۱۲ که پیش تر با پروپاگاندای رسانه ای در بوق و کرنا شده بود نکاتی قابل اعتناست؛
۱- یکی از گزینه ها و مسائلی که در سال ۲۰۱۲ نظام سلطه علیه ایران پیش کشید تهدیدات نظامی و به اصطلاح مانور بر گزینه نظامی بود.
جالب اینجاست که مقامات کودک کش صهیونیست چندین بار تاریخ جنگ علیه کشورمان را نیز اعلام کردند.
۲۰ آوریل ۲۰۱۲- اول اردیبهشت ۹۱- کانال ۱۰ تلویزیون رژیم صهیونیستی با پخش گزارشی مدعی شد که این رژیم به زودی به ایران حمله می کند.
بلوف صهیونیست ها حاکی از آن بود که تنها تا ۲٣ آوریل صبر می کنند تا ایران از آنچه که آنها بلندپروازی هسته ای نام نهاده بودند منصرف شود و در غیر اینصورت حمله به ایران در دستور کار قرار می گیرد.
البته بعدها پس از فروکش کردن تهدیدات توخالی، زمان حمله به جمهوری اسلامی را در گستره آوریل تا ژوئن اعلام کردند.
۱۰ اوت ۲۰۱۲ هم از دیگر تاریخ هایی است که این بار مطبوعات رژیم صهیونیستی ادعا کردند موعد حمله اسرائیل به ایران خواهد بود.
با نزدیک شدن انتخابات آمریکا در ماه نوامبر، مجددا این نغمه کوک شد که رژیم صهیونیستی تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا، حمله به ایران را عملیاتی می کند اما سال ۲۰۱۲ به پایان رسید و محرز شد که صهیونیست ها فقط بلوف زده اند و البته این از قبل هم قابل پیش بینی بود چرا که اولاً؛ صهیونیست ها توان حمله نظامی به ایران اسلامی ندارند و ثانیاً؛ کشورهای غربی و آمریکا که منافع در هم تنیده و گره خورده ای با رژیم جعلی اسرائیل دارند می دانند که پیامدهای حمله نظامی به ایران چیست و هرگونه اقدام جنون آمیز، پایان رژیم صهیونیستی است.
طرفه آن که رسانه ها و تحلیلگران غربی نیز دست اسرائیل را در ادعای واهی حمله به ایران خواندند و از جمله ایندیپندنت چند ماه پیش پس از بالا گرفتن این موضوع تصریح می کند «حمله اسرائیل به ایران بزرگترین بلوف قرن است.»
اسرائیلی ها البته در اواخر سال ۲۰۱۲، حمله نظامی علیه غزه را شروع کردند که در نهایت منجر به جنگ ٨ روزه شد که رسوایی بزرگی برای آنها به وجود آورد و نه تنها شتابزده خواهان آتش بس شدند و شرایط حماس را پذیرفتند بلکه با مجاهدت گروه های مقاومت فلسطینی، طعم شکست را چشیدند و پاشنه آشیل آنها برملا گشت؛ «حفره پر ناشدنی در گنبد آهنین که موشک های فجر از آن عبور کرد».
از سوی دیگر؛ اوباما که چندین بار عبارت، «همه گزینه ها روی میز است» را علیه ایران به زبان آورده بود، نشان داد که تنها یک ژست توخالی گرفته و اهرم تهدید نظامی برای متوقف کردن برنامه هسته ای ایران مدتهاست که به آرشیو رفته است.
بنابراین سال ۲۰۱۲، ثابت کرد که گزینه و تهدید نظامی بر ضد ایران قابلیت اجرایی ندارد.
۲-همچنین دشمنان تابلودار جمهوری اسلامی در سال ۲۰۱۲ هر چند کوشیدند گزینه «مذاکره» را نیز پیش کشیده و از آن در جهت منافع خود علیه ایران بهره برداری نمایند ولی در این ترفند نیز ناکام ماندند چرا؟ چون ایران اسلامی از مدت ها قبل دست دشمن را خوانده بود و می دانست آنها «مذاکره» را برای «مذاکره» می خواهند.
هدف آنها این است با «مذاکره برای مذاکره» از عمق استراتژیک جمهوری اسلامی بکاهند و مشخصاً الگو بودن ایران اسلامی برای ملت ها و کشورهای آزادیخواه را خدشه دار نمایند و این در شرایطی بود که تحولات منطقه در بستر بیداری اسلامی رو به پیشروی بوده و هست.
مقارن با این فضا و در شرایطی که اوباما برای دومین بار به عنوان رئیس جمهور آمریکا انتخاب شد و به کاخ سفید راه یافت بار دیگر رسانه های آمریکایی تحرکات موذیانه ای را در راستای بحث مذاکره ایران و آمریکا پیش کشیدند ولی بی خاصیتی و بی اعتمادی این گزینه عیان و نمایان شد چرا که به موازات خط مذاکره، خط آتش «تحریم» ها علیه ایران سنگین تر شد و در نهایت دشمن از اهرم و گزینه مذاکره بر ضد ایران طرفی نبست.
٣- بدون شک در سال ۲۰۱۲، مهم ترین مواجهه دشمن با ایران، جنگ اقتصادی بود که با ابزار «تحریم» ها به میدان آورد.
نکته گفتنی این است که سال ۲۰۱۲ به دو نیمه تقسیم شد، در نیمه نخست، تبلیغات گسترده رسانه ای علیه ایران شروع شد و امپراتوری رسانه ای نظام سلطه از «تحریم»های فلج کننده و گزنده بر ضد ایران گفت و آمریکا و اتحادیه اروپا بستر شکل گیری این تحریم ها را فراهم کردند.
در نیمه دوم، تحریم ها با همان مختصات و ابعاد ادعایی به مرحله اجرا رسید و از اول ژوئیه- ۱۱تیرماه ۱٣۹۱- به اصطلاح شدیدترین تحریم ها در حوزه نفت و بانک مرکزی تصویب و اجرایی شد. البته بعد از آن و تا انتهای سال ۲۰۱۲ چندین بار دیگر دور جدیدی از تحریم ها بر ضد ایران تصویب و به صحنه آورده شد.
اکنون سوال این است که آیا دشمن توانست با اهرم تحریم ها به اهداف از پیش تعیین شده برسد و حداقل در این باره بدون ناکامی سال ۲۰۱۲ را به پایان برساند؟ باید پاسخ را از خود طراحان و مسببان تحریم ها علیه ایران شنید و واکاوی کرد.
از باب نمونه اظهارات روز گذشته دیوید کوهن معاون وزیر دارایی آمریکا درباره تحریم های اعمال شده علیه ایران در سال ۲۰۱۲ حائز اهمیت است. وی که عنصر کلیدی در اتاق جنگ اقتصادی علیه ایران است به صراحت اذعان می کند؛ «فشارهای غرب و تحریم ها، ایران را در پیشبرد برنامه هسته ای مصمم تر کرده است.»
۴- و بالاخره باید گفت؛ ترفندها و تحرکات دشمن در سال ۲۰۱۲ علیه جمهوری اسلامی در حوزه های مختلف و با استفاده از گزینه های متعدد ناکام بوده است و این نشان می دهد علی رغم برنامه ریزی ها و طرح ریزی ها طی یکسال گذشته همواره دچار اشتباهات محاسباتی بوده اند و دلیل آن ۲ شاخص روشن است؛ یکی پیشبرد موفقیت آمیز برنامه صلح آمیز هسته ای ایران و دیگری تقویت جبهه مقاومت در تحولات منطقه ای و در بستر بیداری اسلامی.
به قول روزنامه انگلیسی دیلی تلگراف، ایران در سال ۲۰۱۲ از برنامه هسته ای خودش عقب ننشست و به قدرت آن را ادامه داد و سوریه با توجه به نقش ایران ایستاد (و سقوط نکرد) و در جنگ ٨ روزه، موشک های فجر ایران، نتیجه را به نفع گروه های مقاومت تغییر داد.
اکنون در روزهای نخستین ۲۰۱٣ آیا نمی توان به روشنی دید که گزینه های دشمن علیه ایران در ۲۰۱۲ زیر میز قرار گرفته اند؟
خراسان:رابطه امت-امامت در کاروان اسرای کربلا
«رابطه امت-امامت در کاروان اسرای کربلا»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم غلامرضا بنی اسدی است که در آن میخوانید؛کربلا، رابطه امت- امامت را در بالاترین شکل خود به تماشا می گذارد چه در روز عاشورا، که یاران از غلام حبشی تا عباس بن علی بر صراط مستقیم امامت به شهادت می رسند و چه بعد از غروب عاشورا که امامت در قامت رشید حضرت سجاد(ع) متجلی می شود. در بازخوانی ماجرای کاروان اسرا، دقیقاً شاهد این رابطه متعالی هستیم و حضرت زینب سلام ا... علیها همان غروب که آتش در خیام حرم می افتد، برای گرفتن اذن و چاره کار به محضر امام زمان خویش شرفیاب می شود و چگونگی کار را می پرسد و براساس نظر حضرت ایشان عمل می کند.
این رابطه نهادواره در طول این سفر سخت به ظرافت تمام ادامه دارد و در برخی جاها، زینب(س) زبان امام زمان خویش می شود و تیغ فصاحت از نیام بلاغت می کشد و به تبیین حق می پردازد و پرده آویخته نفاق را در کوفه و شام در هم می درد و اگر نبود استجازه از محضر حضرت سجاد(ع) و اذن امام زمان هرگز و هرگز و هرگز، دختر ولایت مدار مولاعلی(ع) لب از لب نمی گشود و حتی به شکوه هم کلمه ای بر زبان جاری نمی کرد چه که اینان اسوه ولایت پذیری هستند و قیام و قعود و فریاد و سکوت خود را با ولایت تعریف می کنند.
در نگاه به سیره زندگی شان این را به وضوح می شود دید و این زینب سخنور که نهج و بلاغت از علی به میراث دارد و صاحب ذوالفقار سخن است، همان بانویی است که پیش از این، بر مدار امامت پدر، حسن و حسین(ع) حرکت کرده است و تاریخ یاد ندارد حضرتش در مجلسی زبان به سخن گشوده باشد. شأن ایشان در کاروان اسرا، جایگاه سخنگویی امام عصر خویش است و قافله سالار قطعاً امام سجاد(ع) است که در باور تشیع هیچ کس بر امام زمان خویش پیشی نمی گیرد بلکه همواره در شعاع انوار هدایتش گام می زند و سخن می گوید و سکوت می کند.
مطالعه در جغرافیای حرکت کاروان اسرا از کربلا تا کوفه، تا شام، این حقیقت را نیز روشن می کند که تبلیغ اقناعی امام سجاد(ع) و جریان سازی رسانه ای و تولید و پیام رسانی ایشان و حضرت زینب(س) به بهترین شکل، غبارها را کنار زد و جلوه هایی از حق را در قالب حقیقت امامت فرادید گذاشت، حکمت، عزت، مصلحت، در اوج را می توان در این سفر دید تا جایی که یزید هم فرو می شکند و مجبور به آزادی کاروان و پیش از آن شانه خالی کردن از زیر بار ماجرای کربلا می شود و اویی که خود را «پیروز مطلق» می پنداشت، گناه این «شکست مطلق» را بر ذمه ابن زیاد می نویسد و زبان به لعنش می گشاید و حتی از امام سجاد(ع) راه توبه باز می پرسد و جواب هم می گیرد و این مسئله، این حقیقت را نیز عیان می کند که امام، رسالت هدایت دارد، حتی برای یزید ،مهم نیست آن طرف یزید است، مهم آن است که این سو، امام سجاد(ع) است با رسالت امامت همه بشریت، حالا این که یزید چه کرده از این دریای علم و معرفت، بحث جداگانه ای است.
امام، امام زمان است و زمین و هر چه در این زمین است، تکلیف امام را هم حضرت حق هدایتگری نوشته اند و نتیجه این روشنگری و تبلیغ اقناعی و تمسک به قرآن و جریان پیام رسانی عاشورا آن می شود که شام، رگه هایی از صبح و بارقه هایی از ولایت را حس می کند و درمی یابد، آن چه به نام اسلام و حضرت رسول، در قامت معاویه و یزید دیده است، «پوستین وارونه ای» بیش نبوده است و حقیقت در قامت رشید حضرت رسول(ص) و ولایت مولا علی و آل اوست.
دوباره استنادات قرآنی امام سجاد(ع) در برابر پیرمرد شامی را بخوانیم. چند باره، سخنان امام در مسجد شام را و شکوه «ان بن مکه و منا»... را دریابیم و باز روشنگری های حضرت زینب(س) به عنوان سخنگوی جریان امامت را مرور کنیم، درخواهیم یافت که نحوه مواجهه هوشمندانه امامت با این وقایع هولناک چگونه باورهای یزیدی را در هم شکست.
امام با قول لین نبوی، با نهج و بلاغت علوی از حقانیت حسینی گفت و پندار یزید باوران را در هم شکست و این درس را برای همیشه به مومنان داد که همواره به بهترین وجه و برترین کلام و دلنشین ترین شیوه باید از حق دفاع کرد. امروز نیز در مواجهه با خویش و بیگانه، باید زبان امام سجاد(ع) و منطق امامت را در پیش گیریم از حق و حقانیت خود، به بهترین زبان و بر مدار «جادلهم بالتی هی احسن» دفاع کنیم.
جمهوری اسلامی:غرب، سوریه را سرزمین سوخته میخواهد
«غرب، سوریه را سرزمین سوخته میخواهد»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که در آن میخوانید؛اخضر ابراهیمی نماینده مشترک سازمان ملل متحد و اتحادیه عرب در امور سوریه برای چندمین بار تاکید کرد راهکار سیاسی تنها راه حل برای بحران سوریه است.
ابراهیمی که پس از سفر به مسکو و قاهره و دیدار با مقامات این کشورها به عنوان جمع بندی بررسیهای خود این پیشنهاد را مطرح میکرد هشدار داد هر اقدامی غیر از راهحل سیاسی و مسالمت آمیز، در سوریه آتشی برخواهد افروخت که دامنه این آتش منطقه را فرا خواهد گرفت.
علاوه بر اخضر ابراهیمی، روسیه نیز، گفتگو و مذاکره را به عنوان تنها چاره برای معضل سوریه عنوان و هرگونه راه حل نظامی برای حل بحران این کشور را رد کرد. این موضع روسیه درحالی مطرح شد که در روزهای قبل از آن گزارشهایی مبنی بر تغییر موضع روسیه در قبال سوریه شایع شده بود. لاوروف وزیر خارجه روسیه در این زمینه بار دیگر تاکید کرد مسکو هرگونه قطعنامهای که راه را برای مداخله نظامی در سوریه باز کند وتو خواهد کرد.
اخضر ابراهیمی در کنار هشدارهای خود، طرح تشکیل دولت ائتلافی را نیز مطرح کرد که شورای مخالفان سوریه آنرا رد کرده است. دلیل این امر نیز روشن است، شورای مخالفان ابزار دست جبهه بینالمللی ضد سوری میباشد و این جبهه نیز منافع خود را در حذف حکومت فعلی سوریه، میبیند و کاری به این موضوع ندارد که این هدف آنها به بهای خون دهها هزار سوری دیگر و ویران شدن کامل سوریه تمام شود.
سرکرده گروه تروریستی "النصره" که میداندار اقدامات مسلحانه در سوریه است در واکنش به طرح اخضر ابراهیمی گفت: ما اقدامات اخضر ابراهیمی را به رسمیت نمیشناسیم. علاوه بر این، "معاذ الخطیب" که در مسند رئیس شورای مخالفان قرار دارد و گروه وی از جانب دولتهای غربی و متحدان آنان در منطقه از جمله قطر، عربستان و ترکیه حمایت میشود نیز اعلام کرده است طرح جدید را نمیپذیرد. وی با تاکید بر مواضع گذشته و درخواست برکناری بشار اسد به عنوان پیش شرط هرگونه طرحی برای سوریه، خواستار عذرخواهی مسکو به دلیل حمایتش از اسد شد!
رد شدن سریع و صریح طرح جدید اخضر ابراهیمی، همزمان با انتشار اخبار و تصاویر تکان دهنده از درون سوریه و رفتار ضدانسانی شورشیان مخالف دولت هشداری است که جهانیان را نسبت به عواقب ادامه بحران سوریه و احیاناً سقوط حکومت کنونی سوریه حساستر کرده است.
طی روزهای گذشته انتشار گزارشهای وحشت آور از اقدامات ددمنشانه تروریستها سوریه با مخالفان خود، به مثابه تلنگری بود که افکار عمومی بینالمللی را تکان داد و این پیام را به همراه داشت که حکومت سوریه با چه باندهای خطرناکی مواجه است. این ماجرا به قدری آثار منفی بر جای گذاشته که یک تحلیل گر آمریکایی با اشاره به وقایع اخیر تاکید میکند چنانچه شبه نظامیان کنترل سوریه را به دست بگیرند در این کشور حمام خون به راه خواهند انداخت که میتواند بزرگترین کشتار قرن حاضر باشد. وبستر گریفین تارپلی، میافزاید: در آن صورت، ما شاهد قتل عامی خواهیم بود که به کشتار علویها، مسیحیها، مارونیها ارتودوکسها و هر گروه و یا قشری که مواضع آنها با تروریستها منطبق نباشد، خواهد انجامید.
این واقعیتها خود غربیها را نیز به این نتیجه رسانده است که جایگزین حکومت بشار اسد، حکومتی افراطی و غیرقابل کنترل خواهد بود که چه بسا گوش به فرمان قدرتهای غربی هم نباشد.
آمریکا و سایر قدرتهای غربی متحدش این موضوع را با مقیاس کوچکتری در افغانستان تجربه کردهاند که چگونه طالبان، القاعده و سایر گروههای افراطی، با اینکه دست پرورده و ساخته و پرداخته دستگاههای اطلاعاتی و جاسوسی غرب هستند اکنون برای بانیان و حامیان خود نیز خطرناک شدهاند.
همین واقعیت، از دلایل اصلی عدم مداخله نظامی آشکار در سوریه میباشد بطوری که حتی اگر ملاحظه موضعگیری روسیه و چین نیز نبود غرب به دلیل هراس از گرفتار شدن در باتلاقی به مراتب مخوفتر و عمیقتر از افغانستان و عراق، جرات مداخله نظامی در سوریه را نداشت.
با توجه به این واقعیت، سیاست آمریکا و متحدان منطقهای واشنگتن در سوریه، درحال حاضر، نظاره کردن به اوضاع همزمان با ارسال گسترده تسلیحات به شورشیان میباشد تا شاید از این طریق و با تشدید خشونتها، حکومت سوریه وادار به تسلیم شود و به خواستههای آنان تن دهد.
اما دولت سوریه، برطبق شواهد و ارزیابیهای خود غربیها، همچنان بر اوضاع مسلط است و هیچ نشانهای از سقوط آن به چشم نمیخورد. این، چیزی است که لاوروف وزیر خارجه روسیه نیز به همتایان غربی خود گوشزد کرد و اعلام نمود بشار اسد از قدرت کنار نخواهد رفت و غربیها باید خوش خیالی در این باره را از ذهن خود دور سازند.
اظهارنظر اخضر ابراهیمی که میگوید برای سوریه تنها یک راه حل وجود دارد و آن راه حل سیاسی و مذاکره میان گروههای سوری است، بر همین واقعیتها متکی است. این، واقع بینانهترین اظهارنظر درباره سوریه است و غربیها و عوامل تشنج آفرین آنها در داخل سوریه و حکومتهائی همانند قطر و عربستان و ترکیه اگر حاضر به همکاری برای حل بحران سوریه از این طریق نیستند به این دلیل است که آنها میخواهند سوریه به سرزمین سوختهای تبدیل شود تا اگر در اختیار آنها نیست، جایگاه گذشته خود را نیز نداشته باشد.
رسالت:نسبت برنامههای نامزدها با برنامههای فرادستی
«نسبت برنامههای نامزدها با برنامههای فرادستی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم صالح اسکندری است که در آن میخوانید؛اشاره: روز گذشته در قسمت اول این نوشتاربه علل گرایش به برنامهمحوری در انتخابات در نظام مردمسالاری دینی در دو سطح تحلیل ارزشی و ساختاری پرداخته شد. در ادامه مباحث ساختاری امروز به مقوله نسبت برنامههای نامزدها و جریانات سیاسی با برنامههای فرادستی و همچنین سطح تحلیل رفتاری در برنامه محوری در انتخابات می پردازیم.
در سطح تحلیل ساختاری نسبت برنامههای نامزدها و جریانات سیاسی با برنامههای فرادستی یک ارزش سیاسی است که بسته به کیفیت مردمسالاری ها متفاوت است. تجانس ساختاری برنامه هایی که معمولا در انتخابات مطرح می شود و سایر برنامه های کلان در اداره یک کشور وجود دارد یکی از ضروریات حکمرانی باثبات است. هنجارسازیهای درونی و ایستاربندیهای اجتماعی حول برنامهمحوری در انتخابات دورههای مختلف نیز مانند سایر پدیدههای سیاسی آسیبپذیر است.
برنامهمحوری در انتخابات یکی از الگوهای دقیق برای رسیدن به یک دموکراسی و مردمسالاری کیفی است که با عقلانیتر شدن رفتار انتخاباتی رأیدهندگان میتواند مقدمات توسعه و پیشرفت یک کشور را فراهم کند؛ اما اگر این برنامهمحوری در تعارض با قواعد تصمیمگیری (Decisionrules) در یک کشور باشد، نتیجهای به جز بر هم زدن ثبات سیاسی و اجتماعی و موجی از تنشهای روانی در جامعه ندارد.
بدون تردید گرایشها و سلایق مختلفی برای اداره کشور وجود دارند که در انتخابات آینده خود را در معرض آرای عمومی قرار میدهند، اما معمولاً در دورههای مختلف انتخابات، رأیدهندگان به نامزدی رأی میدهند که در برنامههای اعلامی خود نماینده تمام یا بخشی از سیاستها و منافع مورد علاقه آنها باشند. شهروندان انتظار دارند که منتخب نهایی آنها در صورتبندی اولویتهای سیاستگذاری خویش، برنامههای توسعه کشور را با جدیت و صراحت اجرا کند و نتیجه و بازخورد آن را در معرض قضاوت عمومی قرار دهد.
در واقع تلفیق و تنظیم اولویتهای سیاستگذاری توسط منتخب مردم با چرایی اقبال عمومی به وی و میزان پایبندی او به قواعد سیاستگذاری و برنامههای کلان کشور در بازه۲۰ساله و ۵ساله پیوند برقرار میکند. در چنین فضایی، تنها شعارها و برنامههایی از جنس گفتمان حاکم بر جامعه میتواند پیشبرنده اهداف برنامههای توسعه و ایدهآلهای چشمانداز ۲۰ساله باشد.
گرایشها و سلایق مختلفی برای اداره کشور وجود دارند که در انتخابات آینده خود را در معرض آرای عمومی قرار میدهند، اما رأیدهندگان به نامزدی رأی میدهند که در برنامههای اعلامی خود نماینده تمام یا بخشی از سیاستها و منافع مورد علاقه آنها باشد.
٣. سطح رفتاری:
گام اول؛ توافق عمومی بر هویت نظام سیاسی
توافق عمومی بر هویت نظام سیاسی، نقطه عزیمت پیشرفت در هر کشور است؛ یعنی تا زمانی که تضادهای معرفتی درباره هویت سیستمهای سیاسی حل نشده باشد و مناقشات فلسفی در دیالوگهای نخبگی حرف اول را بزند، امید بستن به حیات پویای یک نظام سیاسی کار بیهودهای است.
امام خمینی (رحمت الله علیه) جزء معدود رهبران انقلابی بود که از طریق بیانات و نوشتههای خود تلاش بسیاری نمود، ضمن ارائه یک نظامواره معرفتی صحیح و ممتاز از هویت جمهوری اسلامی در افکار عمومی، حوزه نخبگی را به یک اجماع و توافق فکری برساند. توافق فلسفی بر هویت انقلاب اسلامی با توسل به نظرات و ایدههای امام بزرگوارمان و همچنین رهبر معظم انقلاب، روند توسعه و پیشرفت کشور را تسریع میکند و سطح اختلاف نظرات، حداکثر به نحوه سیاستگذاریها درباره کارآمدی نظام محدود میگردد.
گام دوم؛ برنامهمحوری برای تحقق کارآمدی
کارآمدی لازمه بقا و پویایی عموم نظامهای سیاسی است. کارآمدی نرمافزاری برای جریان مشروعیت نظام است. هر نظام سیاسی به تواتر شاهد توزیع ارزشها و مطالبات جدید و قدیمی است که در صورت مدیریت آنها، میتوان مدعی بود آن سیستم توانسته است از پس کارویژههای خود برآید. به تناسب وضعیت سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی جوامع، در برخی اوقات نظامها شاهد انباشت ارزشها و یا توقعات عمومی هستند. این انباشت ارزشی چنانچه از تسلط فرایند توزیع مقتدرانه (دیوید ایستون) خارج شوند، میتوانند برای هر جامعه سیاسی مشکلزا باشند. جامعه سیاسی ایران نیز همانند بسیاری از کشورهای غیرصنعتی طی دو دهه اخیر شاهد افزایش ارزشهای رفاهی بوده است.
مطالبات اقتصادی مردم پس از جنگ تحمیلی شاهبیت ارزشهای سیاسی است که خواسته یا ناخواسته توسط دولتهای مختلف توزیع و حتی تولید شده است. هرچند برای برخی طبقات اجتماعی ارزشهای دیگری از قبیل مشارکت، آزادی و... اهمیت دارد، اما باید اذعان نمود ارزشهای رفاهی، عدالت اقتصادی، امنیت اجتماعی و ملی و صیانت از حریم خصوصی افراد در مقابل متجاوزین در صدر جدول ارزشهای سیاسی توزیعشده قرار دارند.
طی دو دهه گذشته، در محورهای اقتصادی و امنیتی، این مطالبات جنبه انباشتی یافته و کارآمدی نظام را با چالش مواجه نموده است. فهم جریانات سیاسی از این چالش جدید میتواند نقشه راهی شود که ضمن پاسخگویی به نیازهای اجتماعی، چالش کارآمدی را تا حدود قابل قبولی حل نماید و این حرکت هنوز ادامه دارد.
در شرایط کنونی، گروههای سیاسی به منظور پاسخگویی به افزایش ارزشهای رفاهی در جامعه سیاسی بهتر است گفتمان مقاومت و تدبیر برای پیشرفت را در پیش بگیرند و در کنار نگاه مدبرانه به مشکلات روزمره مردم، آتیه و چشمانداز پیشرفت نظام اسلامی را در مقاومت ترسیم کنند.
حمایت:شورانگیزترین حماسه تاریخ
«شورانگیزترین حماسه تاریخ»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت است که در آن میخوانید؛قیامها و انقلابهای بسیاری در این کره خاکی شکل گرفته اند که البته فقط معدودی، جاودانه و اثرگذار بوده اند و بی شک مهمترین آنها، نهضت عاشورایی اباعبدالله الحسین (ع) است.
به راستی که حماسه حسینی، شورانگیزترین حماسه تاریخ بشری است که نیرومندترین
احساس های میلیونها انسان آزاده را در پهنه گیتی برانگیخته و برمی انگیزاند و به واقع که رمز و راز این مساله، در عبارت معروف «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» نهفته است.
به اذعان بسیاری از تاریخ نویسان، یکی از شاهکارهای سیدالشهدا (ع) در نهضت عاشورا، همراه بردن زنان و کودکان از حجاز به سوی عراق است. چنانچه آن حضرت (ع) غیر از اهل بیت (ع)، عدهای دیگر را با خود میبرد، به یقین تمامی آنان به دست خصم دون خصلت، همانند دیگر یاران امام حسین (ع) کشته و شهید میشدند و در صورت حیات، به چنین افرادی پس از شهادت امام(ع) و یارانش اجازه و امکان تبلیغ نمیدادند. از سویی نیز هیچ مبلّغ و خطیبی قادر نبود، همانند اهل بیت (ع) به خصوص سیدالساجدین (ع) و عالمه و عقیله بنیهاشم زینب کبری (س) با خطبههای گویا و منطقی خود مردم را آن سان تحت تأثیر قرار دهد.
بی تردید در نهضت تبلیغی کاروان اسرای عاشوراییان، حضرت زینب (س) در کنار امام سجاد (ع) نقش بسیار ماندگاری دارد. پیش از شهادت، امام حسین (ع) وظیفه حفظ و مراقبت از زنان و کودکان و پرستاری از بیماران را به خواهرش زینب کبری (س) سپرده بود چون ایشان با شناختی که از شخصیت بینظیر خواهرشان داشت به خوبی میدانست که فقط زینب (س) است که میتواند تکیهگاه آنان باشد. این بانوی بزرگوار اسلام در کنار سرپرستی اطفال و زنان رنج دیده، پیام رسان خونهای مقدس دشت نینوا شد و به راستی که «کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود».
خطبه دخت دلاور علی مرتضی (ع) در شهر کوفه، از جنایات بی شرمانه امویان در کربلا و نیز نحوه شهادت حضرت سیدالشهدا (ع) پرده برداشت. آری! شجاعت، صبر و بصیرت زینبی بود که حماسه حسینی را برای همیشه در تاریخ ماندگار ساخت و ثابت کرد که فاتحان اصلی دشت کربلا، به خون خفتگانی بودند که در نیم روز، والاترین درس عبودیت و آزادگی را به بشر آموختند.
آفرینش:افزایش هزینه درکشور، برای چه؟!
«افزایش هزینه درکشور، برای چه؟!»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛حسب اعتماد مردمی و آنچه به عنوان رسالت معنوی به عنوان یک رسانه بردوش خود احساس می کنیم، برآن شدیم تا چند سطری را از نگرانی های مردم عزیز و البته خودمان به عنوان یکی از اصحاب و ارکان رکن چهارم دموکراسی که وظیفه روشنگری و پاسداری از حقوق ملت و کشور را برعهده داریم، خطاب به برخی سیاسیون کشور بنگاریم، و تاکید داریم که این وجیزه به هیچ وجه ازآن دست سیاهه هایی که به دنبال منافع احزاب و اشخاص هستند و قلم به جرح و اهانت می لغزانند، نیست.
چند صباحی است که خدشه دارکردن حرمت ها و ارزش ها از سوی برخی سیاسیون بااتهام زنی و تهمت پراکنی به شخصیت های مختلف کشور، به امری عادی تلقی شده است. این رویه مختص شخص یا گروه خاصی نیست و دامنه اهانت نیز گسترش یافته و همه گیرشده است. باید برعادی شدن این طریق افسوس خورد!.
بروز چنین برخوردهایی حسن اخلاق در نظام اسلامی را مکدر و ارزشهایی را که انقلاب به خاطر آنها شکل گرفته را درباورهای عمومی چه داخل وخارج از کشور دچار تشویش و بی اعتمادی را جایگزین آن می کند. بزرگترین آفت برای نظام اسلامی آن است که خدمتگزاران آن از دید مردم "سیاست باز" تلقی گردند. "سیاست بازانی" که خود را آلت دست هر باد و جهت گیری قرار می دهند و حاضرند برای رسیدن به اهداف سیاسی شخصی یا حزبی خود، حیثیت نظام و خدمتگزاران واقعی را نردبان پیشرفت خود قراردهند.
آنچه دربالا گفته شد درعرصه سیاست و دروصف سیاستمداران بود؛ اما این رویه ناشایست منافع مردم را نیزمورد تهدید قرار داده و اصل نگرانی ما از این بابت است. اینکه هرروز از تریبون های رسمی کشور ندایی از تفرقه و اتهام زنی به اشخاص و گروه های مختلف مطرح می شود، جدای از اینکه به حق یا ناحق باشد، باعث فرصت طلبی دشمنان خارجی و افزایش فشار برملت می گردد.
امروز منافع مردم و کشور در وحدت میان مسولان وسیاسیون نهاده شده، تا به سبب همبستگی داخلی از گزند فشارها و دشمنی های خارجی درامان باشیم. اما آیا سیاسیون ما چنین امری را پیشه کرده اند؟! آنهایی که امروز برای دفاع از حقوق مردم گریبان چاک می دهند، متوجه باشند که هیاهو در عرصه سیاسی کشور حاصلی جز منحرف شدن کشور از مسیر پیشرفت درتمامی عرصهها نخواهد داشت.
این کشور متعلق به این ملت است، اگرداعیه دفاع از حقوق آنها را دارید به قانون اساسی که همین مردم به آن رأی داده اند پایبند باشید!. اگر تخلفی رخ داده که از چشم تیزبین جامعه و مراجع قضایی پنهان مانده و اگر نیات این قبیل افراد خدمت به مردم ورضای خداست، چرا بدون سروصدا موضوعات مطروحه را با نهادهای مربوطه مطرح نمی کنند.
چرا باعث می شوند که طبل اختلاف در رسانه های بیگانه گوش فلک را کر کند و این توهم را در دشمنان ایران ایجاد کند که می توانند با تحمیل فشارهای سیاسی واقتصادی نظام اسلامی را از هم بپاشند.کج فهمی و بد سلیقگی است که اگر کسی این سطور را به حمایت از شخص یا گروهی خاص تلقی کند.
حرف ما و نگرانی مردم، رواج بداخلاقی و قانون گریزی برخی افراد است که خود را مدعی العموم در تمامی عرصه های سیاسی،اقتصادی و اجتماعی می دانند. قانون اساسی این کشورحد و مرز هر شخص و دستگاهی را مشخص کرده است، لذا افرادی که چشم برجایگاه و حد خود بسته اند هشیار شوند که این مردم اجازه نخواهند داد منافع و ارزش های کشورشان دستخوش بازی سیاسی برخی افراد شود که به ظاهر جامه دفاع از حقوق ملت و کشور را پوشیده اند.
تهران امروز:پرهیز مسئولین از خود محوری
«پرهیز مسئولین از خود محوری»عنوان سرمقاله روزنامه تهران امروز به قلم سیدمحمد غروی است که ر آن می خوانید؛وجود حفظ آرامش در حل هر مسئلهای ضروری است.در مسائل مملکتی و اداره کشور قاعدتا اختلاف نظرها یا اصطکاکهایی در مسائل جزئی پیش میآید، اما آنچه در چارچوب یک کشور واضح و روشن است، این است که سه قوه مجریه،مقننه و قضائیه در یک راستا قرار دارند. هرچند وظایف جداگانهای برای آنها مفروض است. باید تاکید شود، مهمترین وظیفه همه نهادهای حکومت حفظ منافع کشور و رسیدگی به امور مردم است.
این وظیفه در کشور اسلامی ایران در فضای کنونی و با توجه به توصیهها وشعائر دینی با درجه اهمیت بیشتری مدنظر است.در چند وقت اخیر رهبر معظم انقلاب در سخنان خود به حفظ آرامش در کشور و ایجاد فضایی آرام بخصوص در ایام نزدیک به انتخابات تاکید کردهاند.ایشان اهمیت موضوع را تا جایی دانستهاند که کسانی را که بر خلاف این رویه عمل کنند را خائنین به این نظام دانستهاند.
بزرگانی که ما میشناسیم؛ همه معتقدند نباید نظام را تضعیف کرد. اگر خدایی نکرده به این نظام صدمه وارد شود به اسلام صدمه وارد شده است. در نتیجه گاهی اوقات به سکوت واگذار میشود و گاهی اوقات اصلا ورود پیدا نمی کنند. این تشخیص اهم ومهم است.از این رو چنین انتظار میرود که مقامات بلند پایه برای حل بحرانهای کشور به مشورت با هم بنشینند.اختلافات و اصطکاکهای احتمالی رابا همفکری حل کنند یا در موارد مهمتر به رهبری مراجعه کنند.
توجه به این مسئله که اختلافات بین قوا در بین مردم کشیده نشود تا مانع تشدید تنش و نگرانی در بین مردم شود مسئلهای است که همواره مود تاکید بزرگان قرار گرفته است از این رو بهتر است به گونهای وارد مسائل شد که باعث برخورد یا ایجاد فضای متشنج در جامعه نشود. نکته قابل توجه این است که گاهی برداشتهای دو پهلو از سخنان رهبر معظم انقلاب، منجر به ایجاد فضایی برای سوءاستفاده میشود.یعنی مسئولی خود را مجاز به اتخاذ هر تصمیمی میداند و پس از ایجاد فضایی ملتهب به منتقدین خود میتازد که پاسخ مسئولین دیگر را به همراه دارد.
این رفتارها زیبنده کشور اسلامی نیست و زمینه ساز استفاده دشمنان شده و فضای استفاده تبلیغاتی دشمن از این مسئله را فراهم میکندتوصیهای که در این باره به مسئولین باید داشت این است که همواره هوشیار باشند، پرورش اخلاقی و حفظ خویشتن داری و دوری از خود محور پنداری را در دستور اعمال روزانه خود قرار دهند. چراکه بسیاری اوقات مشکلات و تنشها از بلند پروازیها و خود محوریهای مسئولین نشأت میگیرد و باعث ایجاد فضایی پر تنش میشود. نکته دیگر آن است که بعضی از تصمیمگیریها و جابهجاییها برای مردم قابل درک و فهم نیست،چنین تصمیماتی در جامعه باعث بروز فضای نامطلوب میشود.
بهتر آن است که رویکردها و تصمیمات برای مردم روشن باشد. مردم سره را از ناسره تشخیص میدهند.مردم میدانند که چه کسانی به فکر منافع نظام و چه افرادی در پی اهداف خود هستند.چنانچه تحمل ملت پایان یابد، آنهایی که منافع خود را پیگیر بودهاند،جایی را برای خود در نظام متصور نباشند.
جوان:باختم به همین سادگی
«باختم به همین سادگی»عنوان یادداشت روز روزنامه جوان به قلم فرشته خداپرست است که در آن میخوانید؛علوی به دنیا آمدهام، پدر و مادرم هر دو علوی بودهاند و من نیز با عشق به علی و فرزندانش بزرگ شدهام، نمیدانم چند دقیقه دیگر از زندگیام باقی مانده. گرمای شدیدی وجودم را فراگرفته.
از چندین ماه پیش که زمزمهاش را شنیدم، ترس عجیبی ته وجودم هشدار میداد، همان وقت که عازم حج بودم، شنیدم او پس از عمره مفرده به سمت کوفه میرود، با فرزندانش با خانوادهاش حتی همراه با نوزاد شیرخوارش. مسئله جدی بود، آری که جدی بود. ترسیدم، شنیدم که گفتند این بار به جای قربانی چهارپا باید جانت را به قربانگاه ببری، بیشتر ترسیدم، گفتم چرا باید بترسم من یک علویام، مرام مولایم علی چنین بود، ترسی به خود راه ندادم، بدون محرم شدن به سمت خانه برگشتم، لباس رزم پوشیدم، شمشیر و سلاح برداشتم، خواستم با همسرم وداع کنم، سد راهم شد.
گفت راه حسین بیبازگشت است. گفتم مهم این است که راهش درست است. گفت اگر زبانم لال شهید شوی چه، گفتم چرا زبانت لال، میروم که شهید شوم اما در دل گفتم زبانم لال، گفت شوهر خواهر کوچکم قرار است والی شهرمان شود او امویست اما فامیل دوست است، نسبت به علویان سخت نمیگیرد شاید وضعیت تجاری تو نیز با وجود او رونق گیرد. نرو بمان، گفتم اگر بخواهم بمانم و باز هم به حرفهایت گوش کنم از حسین عقب میمانم، زن مانعم نشو، با او و کودکانم وداع کردم و به راه افتادم. تقریباً دو روز با قافله حسین فاصله داشتم، اما به تاخت خودم را رساندم، تمام مسیر راه را با خود فکر میکردم، به خودم، به حسین، به راهش، به خانوادهام، به شوهر خواهر کوچکتر زنم که قرار بود والی شود. به فرزندانم به دختر کوچکم که تازه زبان باز کرده بود.
به اینکه اگر زبانم لال کشته شوم چه بر سر همسر و فرزندانم خواهد آمد. روزها گذشت و یک سوم مسیر را طی کردیم، در روزهای بعد اما افکارم چیز دیگری بود به این فکر میکردم که اگر همه ما کشته شویم چه، آن وقت چه میشود، نسل علویها که ور میافتد. اگر همه ما بمیریم چه، چه کسی از حسین حرف بزند، چه کسی مردانگی را زنده نگه دارد. آخر اگر حسین را بکشند مردانگی کشته میشود. اینگونه افکار حسابی امانم را بریدند اما دو سوم بقیه مسیر راهم با حسین بودم تا اینکه به آنجا رسیدیم. آنجا که هر کس باید راهش را انتخاب میکرد. سرزمین خوبی نبود، آفتاب داغش دلم را میسوزاند، آنجا فرستادههای یزید راهمان را بستند و من باز هم ترسیدم. حسین برایمان صحبت کرد، هشدار داد، بشارت داد، اما فایده نداشت. من ترسیده بودم، آفتاب آنجا حالم را بد کرده بود، دلم را لرزانده بود.
هر روز که میگذشت با تردید بیشتری روزم به شب میرسید و شبها دوباره همه چیز به یادم میآمد خانوادهام، شوهر خواهر کوچک همسرم، دختر کوچولوی شیرین زبانم، ثروتی که میتوانستم داشته باشم و نداشتم، راحتیهای زندگی که از آنها روی برگردانده بودم، آخر من یک علوی بودم با خود میگفتم مگر من چند سالم است، هان اصلاً چرا من، حسین که این همه فدایی دارد، این همه نامه از کوفه برایش فرستادهاند، یک نفر کم! چه میشود. پاهایم داشت سست میشد، دستانم میلرزید تا آن شب، شبی که ما را در خیمهگاهش جمع کرد و گفت از تاریکی شب استفاده کنید و بروید اگر قلبتان اینجا نیست.
من نمیدانستم که دلم کجاست، اما آنجا نبود. اما باز هم میترسیدم که بروم تا اینکه رفتن عدهای را دیدم و کمی جرئت یافتم. در تاریکی شب گریختم. زیاد نتوانستم از آنجا دور شوم، پاهایم اجازه رفتن نمیداد اما دل ماندن را نیز نداشتم، فقط توانستم خودم را پشت تپهها پنهان کنم. از آنجا میتوانستم محل خیمهگاه را ببینم. گفتم شاید بتوانم اگر جنگی اتفاق افتاد کمکی کنم. جنگ بزرگی نبود، یک طرف هزاران نفر سپاه یزید و در طرف دیگر حسین و تنی چند از یارانش، فرزندان حسین، برادرانش، دوستانش، یکی پس از دیگری آماج حملات دشمن شدند.
مردانه جنگیدند و مردانه شهید شدند. حتی نوزاد کوچکش را در دستان خودش کشتند. من فقط نگریستم و گریستم، اما باز هم ترسیده بودم، از خودم بدم آمده بود، مردانگی آن نوزاد را از خود بیشتر میدیدم. خواستم، خواستم به سمتشان بروم اما یاد کودک تازه زبان باز کرده خودم افتادم. بیشتر ترسیدم، عجیب بود خدای من، من از مدینه تا نینوا سعی کرده بودم اما نشد، خواستم بمانم اما نشد. من همیشه ترسم به ایمانم چربید، طمعام به ایمانم چربید، نفسم به ایمانم چربید، حسین اما ایمانش به تمام زندگیش چربید، حسین جنگید، مردانه جنگید، مردانه کشته شد، من زنده ماندم، به جنگ نگریستم و مانند کودکی هراسان میگریستم که ناگهان نیشتری را توی چکمهام احساس کردم. عطش وجودیم بیشتر شد، چکمه را کندم.
فکر کنم عقرب کوچکی نیشم زد، شاید هم بچه عقربی بود. دنیا دور سرم میچرخید، گلویم خشک شد، ضربانم به شماره افتاد، داشتم میمردم، آخرین روزهای زندگی حقیرم را با نهایت بزدلی سپری کرده بودم و حال با نهایت حقارت توسط یک بچه عقرب داشتم میمردم. ای کاش کمی به حرفهای حسین گوش دل سپرده بودم، ای کاش میشد که بهتر بمیرم مانند حسین که زمین خاطره مردانگیش را تا ابد فراموش نخواهد کرد اما من چه، حتی بچه عقرب هم من را فراموش خواهد کرد. من با خودم چه کردم، بازنده شدم. به همین سادگی!
مردم سالاری:معضلات تهران و دولت آینده
«معضلات تهران و دولت آینده»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم مهدی مالمیر است که در آن میخوانید؛ هشت سال پیش زمانی که احمدینژاد به عنوان رئیس قوه مجریه منتخب راهی دفتر کارش در خیابان پاستور شد، انتظار میرفت به عنوان شهردار سابق تهران و کسی که به سبب مسئولیت سابقش آگاهی وسیعی از مصائب پایتخت دارد، مشکلات شهر تهران در سطحی بالاتر از سلسله مراتب مدیریت کشور مطرح شده و در نهایت روند رو به گسترش معضلات پایتخت اندکی کاستی گیرد اما کارنامه دولت در این هشت سال نشان داد تا چه اندازه این انتظار بیپایه بوده و با واقعیت بیرونی فاصله و زاویهای بعید دارد.
چرا که در طول این سالها نه تنها مشکلات شهر تهران کاهش نیافت بلکه به طرز حیرتانگیزی نیز از تمامی سیاستهای کلان دولت کنار گذاشته شد. دولت در همان روزهای اولیه با در پیش گرفتن سیاست (سفرهای استانی) نشان داد که حل مشکلات پایتخت در اولویت برنامه کاریاش نیست و چندان اعتقادی به گسترش معضلات تهران به اطراف و اکناف کشور ندارد و مشکلات پایتخت را تنها محدود به شهر تهران و پایتخت نشینان میداند. حتی در سخنرانیهای رئیس دولت نیز که معمولاً طیف وسیعی از موضوعات مختلف داخلی و خارجی را در بر میگرفت (از ماجرای هولوکاست بگیرید تا ابراز تأسف از عدم استقبال مردم آمریکا از انتخابات ریاست جمهوری! و...) کمتر حرف و حدیثی از مشکلات گوناگون شهروندان تهرانی و معضلات هر روزه آنها شنیده شد.
طرحهایی مثل: دورکاری کارمندان دولت و انتقال آنها به شهرستانها که ظاهراً با هدف کاستن از حجم معضلات پایتخت ارائه شد نیز عموماً طرحهایی فاقد پشتوانه کارشناسی بودند که در همان ابتدا هم معلوم بود که تنها در عالم فانتزی و خیال از قابلیت اجرا برخوردارند! این ها همه در حالی است که بیش از یک دهه از ورود شهر تهران به شرایط اضطرار و بحران میگذرد و این کلان شهر از معضلات گوناگونی همچون: مهاجرت لجام گسیخته، میزان بالای جرم، تمرکز نالازم بوروکراسی، ترافیک سرسامآور، آلودگی صوتی، معماری بدقواره، آلودگی هوا و هزاران مشکل کوچک و بزرگ دیگر در رنج و عذاب است.
اما در طول این سالها این معضلات یا با سکوت مطلق مسئولین مواجه بوده یا ابعاد هیولایی آن در لابهلای گلهگذاریها و غر زدنهای گاه و بیگاه پنهان مانده و یا به مثابه ابزار سیاسی برای مرعوب کردن رقیبان سیاسی به کار رفته است. به طوری که در این سالها کمتر مدیر سیاسی بوده است که برنامه مدون و دقیقی برای حل این مشکلات و کاستن از رنج شهروندانی که از اقبال بد ناگزیر به زندگی در این شهر هستند، داشته باشد.
به نظر میرسد ابعاد معضلات پایتخت امروز به درجهای از گستردگی رسیده است که دیگر نه در قالب کلیگوییها و غر زدنهای گاهوبیگاه مسئولین میگنجد و نه در رقابتهای سیاسی و جناحی میتوان از نمد آن کلاهی برای نزدیکی به عرصه قدرت دست و پا کرد!چرا که امروز معضلات تهران به میزانی آشکار است که نه فقط کارشناسان شهری و تحلیلگران اجتماعی بلکه تمامی ساکنان و شهروندان تهرانی به خوبی به شرایط ویژه آن واقفند و آثار و پیامدهای رنجآلود آن را در تجربه زندگی روزمره خود لمس میکنند. شرایط ویژهای که به راستی ایجاب میکند حل عاجل معضلات پایتخت اگرنه اولویت اول دست کم در ردیف یکی از مسائل اساسی قرار گیرد که دولت بر آمده از انتخابات آینده باید نسبت به آن اهتمام ویژهای داشته باشد.
چه در غیر این صورت و ادامه بیتفاوتیها نسبت به مشکلات شهر تهران روند فاصله گرفتن هر چه بیشتر تهران از استانداردهای جهانی شهرنشینی شتابی دو چندان خواهد گرفت. روندی که همین چند ماه پیش در زمان برگزاری اجلاس سران کشورهای غیر متعهد تمام قد خود را به رخ مسئولین کشید! این واقعیت انکارناپذیر است که تهران تنها از طریق تعطیلی چند روزه و اتخاذ سیاستهایی مثل: پیش پرداخت سهمیه بنزین و تشویق مردم به خروج از تهران و ... توانست میزبانی این کنفرانس بزرگ را به عهده بگیرد! واقعیت تلخی که باز هم از سوی مدیران ارشد اجرائی کشور نادیده گرفته شد و زشتی آن در پس برگزاری باشکوه اجلاس از نظرها پنهان ماند. به هر روی، امروز شهر تهران یکی از معضلات بزرگی است که هیچ دولتی در آینده با هر مرام و مسلک سیاسی قادر به نادیده گرفتن آثار و پیامدهای جدی و هولناک آن برای کشور نیست.
معضلی که در صورت ادامه روند بیاعتنایی به آن معالاسف پتانسیل تبدیل شدن به معضلات امنیتی را دارا است و در درازمدت ابعاد آن تنها محدود به عرصههای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نخواهد شد!
آرمان:پیامد های بیثباتی مدیریتی
«پیامد های بیثباتی مدیریتی»عنوان یادداشت روز روزنامه ارمان به قلم دکتر جعفر توفیقی است که در آن میخوانید؛تجربه دنیای مدرن نشان میدهد ثبات و پایداری اصلی است که کیفیت توسعه یک کشور را نشان میدهد. به بیان دیگر میتوانیم بگوییم پایداری و ثبات مدیریت اصل بنیادین پیشرفت و توسعه محسوب میشود. این اصل مشمول تمام سازمانهای مختلف دولتی و خصوصی است.
اساسا بنا و قاعده مدیریت بلندمدت است مگر آنکه استثنائی پیش آید چراکه تنها در برنامهریزی بلند مدت میتوان به مسائلی همچون زیرساخت، فراهم کردن بستر توسعه، آیندهنگری و... فکر کرد. یکی از مشکلات کشورهای در حال توسعه مثل ایران، درک ناصحیح مدیران از این مساله است چراکه مدیران کلان صبر و حوصله مدیریتی را برای برنامهریزیهای بلندمدت از یاد میبرند.
با این مقدمه میتوان اینگونه تحلیل کرد که ثبات مدیریت برای کشورهایی مثل ایران که در حال توسعه هستند، بسیار بااهمیتتر و حیاتیتر از سایر کشورهاست . یکی از مهمترین دلایل مشکلات کشور را میتوان در همین بیثباتی جستوجو کرد. گزارشی در مورد آمار پایداری در دانشگاهها نشان میداد که عمر مدیریت دانشگاههای ایران چیزی حدود یک سوم کشورهای توسعه یافته است.
این آمار شاید واقعیاتی را برای ما روشن کند چراکه بیتردید آمار ضعیف عمر مدیریتی دانشگاههای ما در مقابل کشورهای تراز اول دنیا مفهوم خوبی برای ما به همراه نخواهد داشت و تاسف از آنجا بیشتر میشود که به جز دانشگاهها در بسیاری سازمانهای دیگر هم این روش دنبال میشود. جابجاییهای بی دلیل که در نهایت به ثباتی ختم میشود هرگونه برنامهریزی را از بین میبرد و به طور قاطع میشود حکم داد که بیثباتی آفت برنامهریزی است.
اگر قبول کنیم که از میان سه حالت برنامهریزی کوتاه مدت، میانمدت و بلندمدت، گزینه اخیر بیشترین تاثیر را در توسعه کشور دارد، باید در کنار آن، این اصل را بپذیریم که برنامهریزی بلندمدت بدون ثبات محقق نخواهد شد. اصولا بیثباتی به تصمیمگیریهای محافظهکارانه ختم میشود. تصمیمهای محافظهکارانه هم معمولا تصمیمهایی است که غیرکارشناسی شده است چراکه هر مدیر با قرار گرفتن در چنین شرایطی قبل از هر چیز به این مساله فکر میکند که چقدر در راس کار است و با توجه به ابهام این مساله طبیعی است که قید برنامههای بلندمدت را بزند.
در تحلیل و بررسی علل این موضوع میتوان اینگونه گفت که دولت در کشور ما بیش از حد در امور تصدیگری سازمانها و نهادها مداخله میکند. بازتاب اینگونه مداخلات هم به روشنی میتوان مشاهده کرد. در کشورهای توسعه یافته، دولتها، دولتهای حداقلی هستند. به این معنا که تنها تسهیلکننده هستند. قدرت دولتها تقسیم و توزیع میشود.
این روش در مقابل کشورهای توسعهنیافته قرار میگیرد به این صورت که در کشوری مثل ایران قدرت دولت متمرکز میشود و دولت هم نقش حداکثری ایفا میکند و زیانآورترین قسمت این ماجرا آنجاست که دولتها حتی در انتصاب مدیران داخلی هم دخالت کنند. وقتی این روش را با کشورهای دیگر مقایسه میکنیم، در مییابیم که دولتهای توسعهیافته تنها نقشی حمایتکننده برعهده دارند و حداقلی هم هستند و در واقع با نام حکمرانان خوب شناخته میشوند.
دولت حداقلی صرفا وظیفه تشویق بخش خصوصی و توزیع اختیارات و اعتماد سازی مردم و فراهم کردن بستر مشارکت مردم و از این دست موارد را بر عهده دارد. از سوی دیگر میتوان تاثیر بیثباتیهای مدیریتی را روی افکار عمومینیز تحلیل کرد و گفت بزرگترین تاثیر این روش این خواهد بود که مردم بلاتکلیف خواهند شد.
نگرانی از آنجا بیشتر میشود که مساله جابهجاییها به جابجایی مدیران ختم نخواهد شد چراکه همراه با این اقدامات برنامههای مدیران قبلی هم خط خواهد خورد. به عبارت دیگر با این وصف مشکل دوچندان میشود. یعنی اگر تغییر مدیران با ثبات برنامهها همراه بود اشکال کمتری میشد بر آن وارد کرد اما باید اذعان کرد که واقعیت این نیست و مدیر جدید در بدو ورود، برنامههای قبلی را پاک میکند و سعی میکند از صفر آغاز کند.
در واقع تا مردم بخواهند با آییننامهها و مقررات جدید آشنا بشوند و سیستم اداری یک مدیر را بشناسند، آن مدیر عوض میشود. یقینا نمیتوان نتیجهای جز خدشه به اعتماد مردم برای این شیوه مدیریت متصور شد. مردم وقتی مدیریت را این قدر متزلزل ببینند مسلما تعهدشان کم خواهد شد و بیشک این اتفاقی مناسب برای کشور نیست.
بهار:حکایت نه بزرگ
«حکایت نه بزرگ»عنوان سرمقاله روزنامه بهار به قلم کسری نوری است که در آن میخوانید؛
ما ایرانیها خیلی خوب میدانیم که «چه نمیخواهیم». ولی خیلیوقتها در این که «چه میخواهیم» به مشکل برمیخوریم.
به همین دلیل معمولا در تفسیرهایمان از رخدادهای سیاسی، به ویژه انتخابات، «نه بزرگ»
یک گزاره ثابت است.
گاهی میشنویم، این رای «نه بزرگ» به «تمامیتخواهی و اقتدارطلبی» است، گاه به «تحجر»، گاه به لیبرالیسم، گاه به «خشونت». زمانی نه به «تسامح و تساهل» یا «نه به راست» گاهی «نه به چپ»؛ برههای «نه به اصولگرایان» و گاهی هم به اصلاحطلبان و ...
خلاصه هر فرد و جریانی از ظن خود یک «نه بزرگ» میگوید! معنا و ماهیت این نه گفتن هم در یک فاصله زمانی کوتاه، گاهی چنان تغییر میکند که نمیتوان یقین کرد جامعه چه مسیری را برای ادامه حرکت برگزیده است.
به همین دلیل جامعه ایرانی، دائم در حال تغییر ریل یا کوبیدن و از نوساختن است. این سردرگمی در بخش قابلتوجهی از شئون و ارکان جامعه، حتی در ساختار مدیریتی و نظام تصمیمسازی کشور، به چشم میخورد.
نگاهی به روند و نحوه رفتوآمدها در لایههای مختلف هرم مدیریت کشور گواهی روشن بر وجود چنین وضعیتی است.
پس از انقلاب و با توجه به ضرورت دگرگونی در ساختارهای جامعه، افرادی که بعضا تجربه چندانی در مدیریت نداشتند سکان اداره کشور را به دست گرفتند. پس از مدتی آزمون و خطا، کسب تجربه کردند اما هنگامی که فصل بازدهیشان رسید به یکباره از گردونه «حذف» شدند و گروه «بیتجربه» تازهای میداندار شد. چرخه معیوبی که گویا قرار است دائم تکرار شود،
بیآنکه هیچ تازهواردی هم خود را نیازمند بهرهگیری از تجارب پیشینیان بداند.
این وضعیت بیشتر از آنجا ناشی میشود که توانایی شگرفی در مخالفخوانی و نفی یکدیگر داریم و اساسا در پرداختن به موضوعات، غالبا رویکردی سلبی داریم تا ایجابی.
خیلی راحت میگوییم این «نه»، آن «نه» یا این آدم را «نمیخواهیم»، حالا صرف نخواستن یک آدم چه هزینه و پیامدهایی برایمان دارد، اصلا مهم نیست!
مثلا در مرحله دوم انتخابات ریاست جمهوری سال ٨۴، خیلیها فقط آمدند تا این بار به آقای هاشمی رفسنجانی نه بگویند. تفاوتی هم نداشت که رقیب او چه کسی است. هرکه بود برنده از میدان خارج میشد. چون در آن مقطع جامعه به هر دلیلی هاشمی را نمیخواست و به این هم فکر نمیکرد که چه روزهایی در انتظار است. گاهی هم درست زمانی که فکر میکنیم میدانیم چه میخواهیم، نمیدانیم چه میخواهیم! مثلا در همین ماجرای به قدرت رسیدن آقای احمدینژاد؛ خیلی زود مشخص شد بسیاری از کسانی هم که او را برگزیدند جمعبندی درستی از این که چه میخواهند، نداشتند.
مناقشات جدی و تندی که به ویژه این روزها میان متحدان دیروز درگرفته، گواه این مدعاست وگرنه، پیشبینی اینکه مملکت با این دولت، به نقطهای خواهد رسید که کاسه چهکنم دست بگیریم، نکتهای نبود که درک آن به هوش سرشار نیاز داشته باشد.
مسئله این بود که حامیان آقای احمدینژاد بیشتر از آنکه مطمئن باشند او را میخواهند، یقین داشتند که جریان رقیب او را نمیخواهند!
حال اینکه مشکل از کجا ناشی میشود و تا چه زمانی باید بر این مدار و منوال حرکت کنیم، یا که اول نگاه حاکمان باید اصلاح شود یا جامعه، بحثی جداگانه طلب میکند. اما اکنون در برابر این پرسش قرار داریم که با توجه به شرایط خطیر کشور در رویارویی با مشکلات جدی اقتصادی، سیاسی و بینالمللی، مبنا و رویکرد مسئولان و مردم در تصمیمگیری چه خواهد بود؟ رویکردی صرفا سلبی بدون درنظرگرفتن هزینه و فایده ملی یا کنارنهادن سلایق شخصی و رسیدن به اجماعی عقلانی برای نجات کشور؟
دنیای اقتصاد:سلطه مالی و تورم
«سلطه مالی و تورم»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر احمدیزدانپناه است که در آن میخوانید؛بنابر تعریف، «سلطه مالی» مانع اجرای موثر هر استراتژی پولی برای دستیابی به هدف کنترل تورم است.
در اقتصادهای نفتی، سلطه نفتی یعنی حالتی که در آن صادرات نفت شاهرگ حیاتی اقتصاد محسوب میشود و درآمد صادرات نفتی به طور چشمگیر بر نماگرهای اقتصاد کلان تاثیرگذار است. «سلطه مالی» و «سلطه نفتی» هر دو سیاست پولی را از کارآیی لازم دور میسازد. در این شرایط، یکی از مصائب طراحان و مجریان سیاست پولی آن است که سلطه نفتی وجود سلطه مالی را از چشم مقامات پولی پنهان میدارد و آنها را از دریافت علائم مناسب توسط نماگرهای استاندارد تشخیص سلطه مالی، جهت حرکت بر طبق «نقشه راه» برای کنترل تورم محروم میسازد.
برای نمونه میتوان ترازمالی این کشورها را که همیشه همراه با مازاد است و روند بدهی آنها را که موجب کم جلوه دادن آنها میشود، مورد مطالعه قرار داد. امروزه گفتن این ترجیعبند که استقلال بانکهای مرکزی و مقامات پولی از نفوذ مقامات مالی، پیشنیاز موفقیت اجرای هر رژیم پولی است حرفی تکراری و ملالآور است؛ چرا که تجربه کشورهای در حال توسعه نفتی زیر «سلطه مالی» گواه آن است که در نهایت بانک مرکزی باید از اهداف ضدتورمی خود دست بکشد. در شرایط امروز کشور که تورم میتازد و بودجه دولت در راه است، مجلسیان باید به پدیده سلطه مالی بر سیاست پولی نگاهی عالمانه داشته باشند؛ چراکه در یک کشور نفتی متکی به منبعی پایانپذیر و با درآمدزایی پرنوسان، هدفگذاری «پایداری مالی» وظیفه اصلی نمایندگان در بررسی بودجه است. چرا؟ زیرا یک سیاست مالی که همیشه کسری بودجه بالا دارد به وضعیت مالی ناپایدار و وخیمی برای دولت منجر میشود که معمولا مشخصه آن انباشت بدهیهای عمومی است.
در این شرایط ضعف مالی دولت موجب محدودیت در توانایی بانک مرکزی در افزایش نرخ سود بانکی (بهره) و کاهش فشارهای تورمی در جامعه میشود (اینجا است که «هدفگذاری» تورم به عنوان یک قاعده بندی پولی بس مشکل میشود) و این خود بر وخامت وضعیت بدهیهای دولت و اقتصاد کلان میافزاید.
حتی اگر بانک مرکزی درصدد مقابله با آثار آن سیاست مالی و بودجهای برآید، کوششها و تلاشها و محنت بیحاصل او عمری کوتاه دارد؛ چرا که دیر یا زود «ناپایداری سیاست مالی» دولت، اقتصاد کشور را مجبور به تعدیلاتی در چارچوب سلطه مالی مینماید.
یعنی یا دولت از پرداخت بدهیهای خود اظهار عجز میکند یا تورم امان مردم را میبرد یا هر دو. «سلطه مالی» برکم و کیف مداخله دولت و بانک مرکزی در بازار ارز هم نقش حیاتی دارد و بنابراین علاوه بر چگونگی تامین مالی کسری بودجه، باید مجلسیان به این حوزه هم عنایت داشته باشند. رهایی بانک مرکزی از «سلطه مالی» یعنی تامین شرایط مناسب برای دستیابی به ثبات قیمتها، رشد پایدار و خلق مشاغل مولد. برای این امر هدف سیاستهای مالی باید (الف): با شکلدهی به انتظارات تورمی مردم، مهار تورم را در دست مقامات پولی قرار دهند. (ب): با قبول یک کسری بودجه پایین و قابل مدیریت، اجازه ندهند سیاستهای مالی به تحریک نامناسب تقاضای کل جامعه از جمله مخارج دولت بپردازد؛ ولی از طرف دیگر، سیاست مزبور در رفع رکود حاکم بر جامعه نقش خویش را ایفا نماید.
منبع: جام جم آنلاین
|