چشم انداز مذاکرات ایران و امریکا و پی آمدهای آن (۴)
صلح، کاهش تروریسم و عدم نیاز به اسلام گرایی بیشتر


رضا فانی یزدی


• به نظرم عادی سازی مناسبات امریکا و غرب با ایران، که پیامد مستقیم آن کاهش تنش میان حکومتی دینی ایران با کشورهای منطقه خواهد بود، زمینه های سیاسی رقابت در اسلام گرایی را نیز روز به روز کمرنگ تر کرده و در نهایت به نفع اسلام سیاسی اصلاح طلبانه و میانه رو خواهد بود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۱۴ دی ۱٣۹۱ -  ٣ ژانويه ۲۰۱٣


بخش نخست - چشم انداز مذاکرات ایران و امریکا و پی آمدهای آن (1)
akhbar-rooz.com
بخش دوم - چشم انداز مذاکرات ایران و امریکا و پی آمدهای آن (2)
akhbar-rooz.com
قسمت سوم - چشم انداز مذاکرات ایران و امریکا و پی آمدهای آن (3)
پیامد سیاسی، اقتصادی و امنیتی رابطه ایران و امریکا برای کشورهای منطقه
akhbar-rooz.com


در اینجا به این پرسش می پردازم که:

7. سرنوشت و چشم انداز منطقه خاورمیانه عاری از تنش و بحران دائمی میان امریکا، غرب، و اسرائیل با جمهوری اسلامی ایران چگونه خواهد بود؟


برای پاسخ به این پرسش شاید بهتر باشد نگاهی به تنش های موجود در منطقه در گذشته و حال انداخته و نقش جمهوری اسلامی ایران را در این میان بررسی نماییم. با بررسی این تنش ها خواهیم دید که زدودن این تنش ها در شرایط کنونی به سود هردوکشور است. در این بخش بدین می پردازم که عادی سازی مناسبات میان ایران و امریکا:


یک
- زندگی در دو کشور عراق و افغانستان را برای مردم آنها امن تر کرده و ثبات حکومت در این دو کشور به ثبات و امنیت منطقه کمک خواهد کرد.


دو
- خطر گسترش بیشتر تروریسم را از بین خواهد برد.


سه
- به بهبود روابط ایران با همه کشورهای منطقه کمک نموده و خطر جنگ های آینده در این منطقه را از میان خواهد برد.


چهار
- به حل مساله فلسطین، زخم کهنه این منطقه، کمک خواهد کرد و چشم انداز جدیدی را در روند صلح خاورمیانه در افق سیاسی آینده نمایان خواهد کرد.


پنج
- زمینه های سیاسی برای رقابت های دینی و اسلام گرایانه در منطقه کاهش خواهد یافت.

در زیربا دقت بیشتر به جزئیات این موارد می پردازم .


یک – عراق و افغانستان


یکی از تنش های اصلی منطقه خاورمیانه در طول سالهای گذشته پس از حمله عراق به کویت و اشغال این کشور (۲ آگوست ۱۹۹۰) بوجود آمد. اشغال کویت توسط صدام موجب بزرگترین لشکرکشی امریکا و متحدین آن به منطقه خاورمیانه گردید که به یک جنگ همه جانبه برعلیه صدام منجر شد. جنگی که در نتیجه آن چند ده هزار نفر از سربازان عراق کشته و یا زنده به گور شدند واین در حالی بود که کمتر از 500 نفر نیروی مهاجم کشته شدند.

مخارج این جنگ بیشتر از 60 میلیارد دلار بود که تقریبا بیشتر آن را عربستان سعودی و کویت پرداخته و آلمان و ژاپن نیز مجبور به پرداخت 16 میلیارد دلار از هزینه های این جنگ شدند.

این عملیات در ۱۷ ژانویه ۱۹۹۱ آغاز شد و در ۲۸ فوریه ۱۹۹۱ آتش بس توسط بوش پدر، رئیس جمهور وقت امریکا، اعلام شد. امریکا و متحدین این کشور موفق شدند که با فرستادن ۹۵۰ هزار سرباز به این منطقه در عرض کمتر از یک ماه و نیم ارتش عراق را بیرون کرده و شکست مفتضحانه ای را به صدام تحمیل نمایند.

نتیجه مستقیم این جنگ، تضعیف یکی از قدرتمندترین کشورهای منطقه بود. عراق تا پیش از این جنگ از نظر تعداد نیروی نظامی با ۹۰۰ هزار سرباز آماده به خدمت و ۶۵۰ هزار نفر نیروی شبه نظامی و ابزار جنگی پیشرفته چهارمین قدرت نظامی جهان از نظر تعداد محسوب می شد. حکومت عراق به عنوان یکی از بزرگترین دشمنان جمهوری اسلامی ایران و اسرائیل در منطقه پس از این جنگ از پا در آمده و با ایجاد فضای پرواز ممنوع در بخش بزرگی از عراق که شامل کردستان می شد، عملا کنترل خود را بر بخش بزرگی از سرزمین خود از دست داد.

حکومت عراق پس از این جنگ دیگر هرگز موفق نشد که نقش گذشته خود را به عنوان یک قدرت منطقه ای بازسازی نماید و خطر این حکومت به عنوان یکی از دشمنان اصلی ایران تا درازمدت از میان رفت تا اینکه در حمله بعدی امریکا به این کشور در سال ۲۰۰۳ پس از فاجعه ۱۱ سپتامبر، به کلی سقوط نمود و برای همیشه بساط صدام و حکومت بعثی او از منطقه برچیده شد.

با فروپاشی حکومت صدام در عراق و به قدرت رسیدن شیعیان در این کشور، جمهوری اسلامی ایران نه تنها یکی از دشمنان قدرتمند منطقه ای خود را از دست داد، که به جای آن یک حکومت دوست، و یا شاید حتی بتوان گفت یک حکومت حرف شنو و متحد تمام عیار، در همسایگی خود یافت و برای نخستین بار در تاریخ عراق، شیعیان نقش اصلی را در حکومت این کشور در اختیار خود گرفتند. در کشوری که تا چند ماه پیش از سقوط صدام روحانیت شیعه کمترین امکان اعمال قدرت سیاسی در عرصه عمومی را نداشت، وضعیتی ایجاد شد که آیت الله سیستانی، مرجع تقلید شیعه با اصلیت ایرانی، به قدرتمندترین مرد سیاسی این کشور تبدیل شد و نه تنها رهبران سیاسی عراقی که نمایندگان سیاسی همه کشورهای غربی مانند امریکا موقعیت جدید او را به عنوان قدرت مندترین مرجع قدرت سیاسی در عراق به رسمیت شناختند.

ایرانی ها خوشحال از سرنگونی صدام و حضور شیعیان در رهبری حکومت جدید عراق، حالا فرصتی یافته بودند که با امریکا که چندصدهزارنیروی نظامی و کارشناس امنیتی و مشاور اقتصادی خود را در عراق مستقر کرده بود و در جنگ با بازمانده های حکومت صدام و القاعده ای ها گرفتار شده بود نیز تسویه حساب کنند. حضور نیروهای شیعه از جمله جریان قدرت مند مقتدی صدر به ایرانی ها و بویژه به سپاه قدس واحد عملیات برون مرزی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران، این فرصت را می داد که بیشترین عملیات ایذایی را برعلیه امریکا و متحدین آنها بکار گیرند.

ایرانی ها بدون اینکه گلوله ای از طرف امریکایی ها به کشور آنها شلیک شود، در سرتاسر عراق به شکار نیروهای امریکایی رفته و در یک جنگ مستقیم و غیر مستقیم – توسط نیروهای سپاه قدس و متحدین شیعه خود و یا از طریق کمک رسانی به مخالفین امریکا در عراق – به مقابله با امریکا آمده بودند.

حضور نیروهای امریکایی درعراق و رویارویی آنها با جنگجویانی که به اشکال گوناگون توسط ایرانی ها پشتیبانی و تقویت می شدند یکی از دلیل های اصلی افزایش تنش های میان ایران و امریکا در دهه اخیر است. این تنش جدید در مناسبات میان دو کشور درست زمانی اتفاق می افتد که پس از سالها حکومت میانه روها و اصلاح طلبان بویژه در دو دوره از ریاست جمهوری آقای خاتمی، روابط دو کشور رو به بهبودی نسبی گذاشته بود و تقریبا همه شرایط لازم برای مذاکره و آغاز روند عادی سازی روابط سیاسی فراهم شده و قدم های ابتدایی آن نیز برداشته شده بود.

با روی کار آمدن نومحافظه کاران در امریکا و و دکترین سیاسی آنها در راستای حذف قدرت های منطقه ای، جمهوری اسلامی ایران نیز در لیست کشورهایی قرار گرفت که باید قدرت سیاسی اش کاهش پیدا می کرد. حادثه ۱۱ سپتامبر بهترین بهانه برای پشبرد این سیاست گردید.

ولی از آنجا که بهانه ای برای حمله به ایران در دست نبود، افغانستان و عراق پیشمرگه های ایران شدند. حمله به این دو کشور گرچه مقدمات حمله به ایران بود، اما مقاومت نیروهای مخالف امریکا در هردو کشور و گرفتار شدن امریکا در یک جنگ دراز مدت و فرسایشی که پیامدهای پرهزینه ای را در همه زمینه های اقتصادی و نظامی برای امریکا در داخل و خارج از این سرزمین داشت، عملا بخش اصلی این پروژه را که حمله نظامی به ایران بود را منتفی کرد. حالا امریکایی ها نه تنها امکان جنگیدن در جبهه سومی را در ایران نداشتند که حتی در این دو جبهه نیز چنان گرفتار آمده بودند که بدنبال راهی برای برون رفت از این بحران می گشتند. حالا حکومت ایران حداقل در عراق با تکیه بر نیروی شیعیان در حکومت و خارج از آن می توانست نقش مهمی را در میانجی گری نیز ایفا نماید.

حکومت ایران در افغانستان نیز با استفاده از همه امکانات خود به مقابله با مهاجمین امریکایی و ناتو مشغول شد. ایرانی ها در هر دو جبهه افغانستان و عراق تا آنجا که در توان شان بود، چه مستقیم و چه غیرمستقیم، به جنگ با امریکا پرداختند.

امریکا در افغانستان نیز طالبان را که یکی از خطرناک ترین دشمنان حکومت جمهوری اسلامی ایران بود از پا در آورده و خیال رهبران جمهوری اسلامی ایران را در رابطه با این همسایه خود آسوده کردند.

تراژدی قضیه اما در این بود که هر دو کشور ایران و امریکا، چه در عراق و چه در افغانستان، در همان حال که با هم در جنگ بودند برای حفظ حکومت شیعه در عراق و حکومت کرزای در افغانستان، در کنار هم قرار گرفته و در حقیقت منافع واحدی را دنبال می کردند.

خاک عراق و افغانستان صحنه جنگ دو کشور شده بود ولی حکومت شیعه عراق و حکومت کرزای در افغانستان میانجی گفتگو میان ایران و امریکا و حلقه پیوند آنها نیز بودند. تنش موجود میان ایران و امریکا بر سر مساله افغانستان و عراق و دخالت های ایران در هر دوی این کشورها در درون خود دارای تناقضی است که هر دو کشور را در بن بست قرار داده است.

ایران از سرنگونی صدام و طالبان در عراق و افغانستان خشنود است و بدست امریکا از شر دو دشمن خود آسوده شده است و به هیچ رو خواهان بازگشت بازمانده های صدام و یک جریان بنیادگرای سنی هوادار عربستان در عراق نیست. و همچنین به هیچ رو تمایلی به بازگشت طالبان – متحد عربستان سعودی و قطر - در همسایگی مرزهای شرقی خود ندارد.

بنابراین، از نظر منطقی، ایرانی ها باید طرفدار ثبات و پایداری قدرت حکومت های کنونی در این دو کشور در همسایگی شرق و غرب خود باشند.

امریکا هم که با هزینه کردن بیش از یک تریلیون دلار و از دست دادن چندین هزار نیروی نظامی و مجروح شدن ده هزار تن از نیروهای نظامی خود به جنگ صدام و طالبان در منطقه آمده بود نیز خواهان ماندگاری حکومت شیعیان در عراق و کرزای در افغانستان است.

کاهش قدرت و فروپاشی هریک از دو حکومت عراق و افغانستان در حال حاضر برای امریکا شکست سیاست ها و سرمایه گذاری های این کشور در یک دهه گذشته به شمار می رود، و برای ایران از دست دادن بهترین متحدین خویش در منطقه خواهد بود.


اشتباه امریکا و نومحافظه کاران در اینجا بود که تصور نمی کردند که ایران باقی بماند و صدام و ملاعمر قدرت خود را از دست داده و جای آنها را کسانی بگیرند که دوست و متحد منطقه ای ایران گردند.

ولی چنین شد. آنها با مقاومت نیروهای جنگنده در عراق و افغانستان روبروشدند و ایران تا آنجا که در توان داشت در گرفتاری آنها در این دو کشور هزینه کرد تا مانع مرحله سوم عملیات آنها که حمله به ایران بود گردد. ایرانی ها موفق شدند. طرح حمله به ایران از طرف امریکا منتفی شد. رهبران نظامی امریکا آشکارا بیان کردند که توان بازکردن جبهه جنگ جدیدی را بر علیه ایران ندارند.

جنبش ضد جنگ در امریکا و جهان نیز با دیدن صحنه های دلخراش فجایع جنگی در عراق و افغانستان به اوج خود رسیده بود و در نتیجه بخش بزرگی از سیاستمداران در امریکا نیز با همراهی و همسویی با این جنبش، مخالفت آشکار خود را با یک جنگ دیگر بیان کردند. اوباما با توسل به همین جنبش و با سوار شدن بر امواج احساسات ضد جنگ نه تنها جایزه صلح نوبل را از آن خود کرد که برای اولین بار به عنوان یک سیاهپوست به ریاست جمهوری امریکا رسید و به قدرتمندترین مقام سیاسی جهان تکیه زد.

با پیروزی اوباما، قطعی شد که دیگر حمله به ایران منتفی است و او دست دوستی به سوی ایران دراز کرد که متاسفانه از طرف مقامات ایرانی مورد استقبال قرار نگرفت. اما پس از همه این سالها مهم اینست که هنوز هر دو کشور ایران و امریکا در مورد افغانستان و عراق خواهان ثبات حکومت های کنونی در این کشورها بوده و فروپاشی قدرت مرکزی در این دو کشور برای هر دو طرف ایرانی و امریکایی شکست محسوب می شود. با بازگشت طالبان، سعودی ها و قطری ها و ژنرال های پاکستانی پشت دروازه های شرقی ایران صف آرایی خواهند کرد و با کاهش قدرت شیعیان در حکومت مرکزی عراق، وزنه سیاسی به نفع سنی ها که بیشتر متاثر از جریانات طرفدار ترکیه، عربستان سعودی، قطر می باشند چربیده و تنها امکان تاریخی بوجود آمده در عراق، یعنی قدرت گیری شیعیان در عراق و ایجاد "هلال شیعه" در منطقه به نفع ایرانیان برای همیشه از بین خواهد رفت.

امریکا نیز در این صورت بزرگترین شکست تاریخی خود پس از جنگ ویتنام را خواهد خورد و این ضربه جبران ناپذیری به اعتبار این کشور نه تنها در جهان و منطقه که در درون امریکا نیز خواهد بود.

پس اگر هر دو کشور ایران و امریکا برنده ثبات در منطقه ای هستند که بیشترین تقابل آنها در آنجا طی سالهای گذشته خودنمایی کرده است، احتمالا همین ثبات در منطقه پرتنش شاید بهترین دلیل منطقی برای تنش زدایی در مناسبات میان دو کشور باشد، جایی که علیرغم رجزخوانی های سیاسی در تمام سالهای گذشته، هر دو کشور پس از تنش زدایی در برقراری مناسبات سیاسی برنده خواهند بود.

نیروهای امریکایی پس از این همه تلفات و خسارتها می توانند ادعا کنند که پیروز شده و چنان که وعده داده بودند میدان را به سیاستمداران محلی واگذار کرده اند. آنها بدین ترتیب خود را پیروز اعلام می کنند. ایران نیز با وجود دو کشور دوست در شرق و غرب خود، از شر دو دشمن گذشته خود رهایی یافته است.

امریکا با تنش زدایی در مناسبات خود با جمهوری اسلامی ایران، با استفاده از نفوذ ایران در دو کشور عراق و افغانستان موفق خواهد شد که سه بحران بزرگ سیاست خارجی خود را در منطقه خاورمیانه یک جا حل کند.

از نظر نفوذ سیاسی، هیچ کشور دیگری موقعیت جمهوری اسلامی ایران را در رابطه با عراق و افغانستان ندارد. و اگر قدرت های دیگری مانند پاکستان در افغانستان از طریق طالبان امکان نفوذ یافته، نفوذ آنها بر طالبان نه در جهت حل مساله افغانستان و در راستای منافع امریکا، بلکه به عکس، در جهت شکست سیاست های امریکا در افغانستان و بازگشت دوباره طالبان به قدرت در این کشور است که برای امریکا افتضاح سیاسی خواهد بود.

در عراق عملا هیچ قدرت دیگری به اندازه ایران نقش تعیین کننده نداشته و حتی در منطقه کردستان عراق نیز جمهوری اسلامی ایران به دلایل گوناگون که در مطلب جداگانه ای قابل بررسی است، از هر کشور دیگری بیشتر تاثیرگذار است.

پس می بینیم که دو تنش برون زا در منطقه که در هردوی آنها یک سرقضیه در دست امریکایی ها بوده، ایران نه تنها بیشترین سود را برده که خود نیز با استفاده از موقعیت و قدرت خود، بیشترین ضربه را نیز به امریکا وارد آورده و دخالت های آنها را در این منطقه بسیار پرهزینه تر از آنچه آنها تصور می کرده اند، ساخته است.

با اینکه هدف پروژه امریکا در منطقه تغییر حکومت در ایران بود ولی حکومت ایران قدرتمندتر از گذشته در منطقه باقی مانده است.

حل بحران سیاسی میان ایران و امریکا نخستین نتیجه اش عاید مردم عراق و افغانستان شده و مرحله گذار در هردوی این کشورها را در روند ثبات سیاسی این دو کشور کم هزینه تر ساخته و چشم انداز سیاسی آن، حکومت های با ثبات در این دو کشور خواهد بود که ضمن همسایگی و دوستی با کشور قدرتمندی چون ایران، از کمک های امریکا هم در بازسازی سیاسی و اقتصادی و هم در رودررویی با جریان های تروریستی در این دو کشور بهره خواهند برد. یعنی این دو کشور می توانند به جای اینکه میدان جنگ باشند، به عرصه همکاری های اقتصادی و سیاسی ایران و امریکا تبدیل شوند.


دو – کاهش خطر تروریسم


تنش در مناسبات ایران و امریکا و جنگ این دو کشور در عراق و افغانستان، به رشد روزافزون تروریسم در این دوکشور و حتی در کل منطقه انجامیده است.

تروریسم القاعده ای گرچه محصول مشترک امریکا، عربستان سعودی و پاکستان در دوران اشغال افغانستان توسط روسها بود، اما در ابعاد جهانی به شکلی که اکنون امکان حضور پیدا کرده، وجود خارجی نداشت. در مطلبی درباره دگرگونی های منطقه پس از انقلاب اسلامی* به این مساله پرداخته ام. انفجار تروریسم و رشد بی رویه آن در منطقه و گسترش آن به همه کشورهای خاورمیانه فاجعه ای است که سایه آن بر سرتاسر این منطقه افتاده است و در نهایت تاسف هنوز امریکا و برخی از کشورهای منطقه و اروپا در همان حال که ادعای جنگ با تروریسم را داشته و با یک دست به جنگ با آن می پردازند، با دست دیگر به کمک تروریسم شتافته و آن را بیشتر مسلح می سازند و چشم بر فجایع تروریسم در منطقه بسته اند.

بهترین نمونه این رفتار دوگانه امریکا و کشورهای اروپایی و ائتلاف ارتجاعی شیخ های عرب و رهبری اسلام گرای ترک در پشتیبانی از تروریسم در لیبی و سوریه است. امریکا در حالیکه در افغانستان و یمن و بعضی کشورهای دیگر با القاعده در جنگ است و در پی ترور و کشتار اعضا و رهبران این جریان تروریستی است و با هواپیماهای بی سرنشین و موشک های از راه دور مراکز آنها را هدف آتش خود قرار داده است، از سوی دیگر شاهدیم که آشکارا در حمایت از تروریست های القاعده ای و گروه های حامی آنها در جنگ با مخالفین خود در لیبی، سوریه و حتی در ایران با حمایت از جندالله که همان برادرخوانده القاعده است، به تسلیح و حمایت از آنها پرداخته و به قدرت گیری هرچه بیشتر آنها در کل منطقه خاورمیانه و بخش های وسیعی از کشورهای شمال افریقا کمک کرده است. تا جایی که امروزه دیگر القاعده نه تنها در یک یا دو کشور که در همه کشورهای این منطقه در شورش ها و موقعیت های بحرانی که پیش می آید نقش اصلی را یافته و با تجربه جنگ و کشتار حرفه ای که دارد، به سازمانده اصلی جنبش های اعتراضی در کشورهای بحران زده تبدیل می شود.


تروریسم همزمان به عنوان وسیله ای از جانب ایران نیز برای مقابله با امریکا و اسرائیل در طول این سالها بکار گرفته شده است. گاه همزمان هر دو کشور از گروه های تروریستی واحد بر علیه یکدیگر حمایت کرده و آنها را در جنگ غیرمستقیم علیه همدیگر بکار می گیرند.

اما نتیجه این عمل چه بوده است؟

شاید بطور موقت تقویت و سازماندهی تروریسم به هرکدام از این دو طرف دعوا خسارات و هزینه هایی را تحمیل کند، اما در دراز مدت، پیامد اصلی آن ایجاد یک جریان تروریستی است که امروزه نقش اصلی را در ایجاد وحشت و ترور و ناامنی و کشتار در کل منطقه به عهده دارد. و روزانه با بمبگذاری و انفجار و ترور گاه چندین ده نفر را در این کشورها به خاک و خون می کشد.

بازسازی مناسبات ایران و امریکا شاید موثرترین گام برای توقف اینگونه عملیات تروریستی این دو کشور علیه یکدیگر باشد و به تروریسمی که به کمک سازمان های اطلاعاتی این دو کشور از میلیاردها دلار کمک مالی برخوردار شده و به انواع تکنولوژی کشتار دست یافته، پایان دهد.

شاید بتوان گفت که عادی سازی مناسبات ایران و امریکا در اولین مرحله به پایان جنگ تروریستی این دو کشور بر علیه همدیگر منجر شده و در مرحله بعد به کاهش قدرت جریان های تروریستی در منطقه بیانجامد. تنش کنونی میان ایران و کشورهای منطقه و اسرائیل، تقریبا همه سازمان های اطلاعاتی و امنیتی این کشورها را به سوی حمایت از گروه های تروریستی سوق داده که از تروریسم به نفع خود و بر علیه رقیب سیاسی خود سود می جویند.

ادامه وضع موجود به احتمال زیاد به ایجاد سازمان های تروریستی جدید و یا تقویت عنصر تروریستی در برخی از سازمان های سیاسی منجر خواهد شد. مهمترین خطر در رابطه با ایران شاید استفاده اسرائیل و عربستان و قطر از تروریست های جندالله و پژاک و رشد دادن آنها و تقویت عنصر تروریسم موجود در سازمان مجاهدین خلق باشد که اگر بار دیگر به تروریسم روی آورند دست کمی از القاعده نخواهند داشت. سازمان مجاهدین خلق مبتکر خودکشی های انفجاری هستند و حداقل دو دهه پیش از آنکه القاعده از شیوه خودکشی های انفجاری استفاده کند، به این ابتکار جنایتکارانه دست زدند.

ایجاد و یا تقویت سازمان های جدید تروریستی خطری است که در صورت ادامه تنش میان ایران و امریکا، افزایش خواهد یافت چنانکه نخستین پرده های آن را در ترور دانشمندان هسته ای ایران دیدیم و در آینده نه چندان دور شاهد ابعاد وحشت آور آن در منطقه خواهیم بود.

تجدید مناسبات و عادی سازی روابط میان دو کشور به این جنگ کثیف پنهانی که در منطقه در جریان است، پایان خواهد داد و به کاهش چشمگیر عملیات تروریستی منجر خواهد شد. این خود یکی از بزرگترین دستاوردهای مذاکرات برای مردم در منطقه خواهد بود.


سه - بهبود روابط ایران با کشورهای منطقه


ادامه تنش موجود در سیاست ایران با امریکا و اسرائیل می تواند در صورت عدم پیشرفت مذاکرات جاری، به جنگ های جدیدی در منطقه منجر گردد. به احتمال زیاد، امریکا آنطور که در عراق و افغانستان وارد جنگ تمام عیار شد، اینبار نه توانایی آن را دارد که وارد چنان جنگی شود و نه رهبران نظامی و بخشی عمده ای از سیاستمداران این کشور با چنین جنگی موافق هستند.

اما گزینه های دیگری در صورت افزایش تنش های موجود در نظر گرفته شده است.

تجربه لیبی و تجربه کنونی در سوریه یکی از این گزینه هاست. بخشی از اپوزیسیون ایران نیز آینده خود را در این تجربه ها جستجو می کند.

گزینه دیگر، جنگ منطقه ای است که شاید پس از آغاز مراحل ابتدایی آن در ترکیبی با مدل کنونی در سوریه نیز تکمیل گردد. این گزینه به احتمال زیاد می تواند یا از طریق حمله وسیع و در هم شکننده ای از طرف اسرائیل آغاز شود و پس از واکنش جمهوری اسلامی ایران به یک جنگ همه جانبه با درگیرشدن کشورهای دیگر منطقه و حمایت همه جانبه امریکا تکمیل شود.

این طرح گرچه ممکن است به بهانه از بین بردن توان اتمی ایران شروع شود، ولی هدف اصلی اش از پای درآوردن توان نظامی و از بین بردن تمام زیرساخت های ایران است. هدف این طرح از جانب اسرائیل، کاهش قدرت منطقه ای ایران برای همیشه است. برای اسرائیلی ها، جدای از اینکه کدام نظام سیاسی در ایران برسرکار باشد، پروژه کاهش قدرت ایران همواره مد نظر بوده است. طبیعی است که تکه پاره کردن ایران و تجزیه این کشور به چند کشور ضعیف و حرف شنو در اولویت قرار دارد و از همه مهمتر است که در این پاره های کوچک، نوکران امریکا و مزدوران اسرائیل هرچه بیشتر در راس قدرت قرار گیرند.

به نظر می رسد که اگر حمله نظامی شروع شود و حکومت مرکزی در ایران توان نظامی و کنترل خود بر سراسر کشور را از دست دهد، موقعیت مناسبی برای پیشبرد پروژه های شبیه لیبی و یا سوریه در دستور روز قرار گرفته و از همین رو، به نظر من اگر مذاکرات ایران و امریکا شکست بخورد، ترکیبی از یک جنگ همه جانبه و مدل لیبی و سوریه را شاهد خواهیم بود. عربستان سعودی نیز می تواند به دلایل گوناگون آغازگر یک جنگ منطقه ای با ایران باشد. تهدیدهای گروه کشورهای همکاری خلیج در خقیقت بیانگرتمایل این مجموعه در بازی جنگ طلبانه ایست که در صورت شکست مذاکرات، می تواند به یکی از گزینه های جدی برای مقابله با قدرت ایران در منطقه تبدیل شود.


چهار – کمک به حل مساله فلسطین


با در نظر گرفتن توضیحات بالا می توان به این نتیجه رسید که یکی از پیامدهای مثبت مذاکرات و عادی سازی مناسبات بین ایران و امریکا در رابطه با کشورهای منطقه این است که امکان مانور را در تنش موجود بین امریکا و ایران از دست کشورهای مرتجع منطقه و اسرائیل خواهد گرفت. در نتیجه آن مساله فلسطین که یکی از موضوعات اصلی بحران زا در تمام چند دهه گذشته در منطقه بوده است می تواند با توجه به منافع جمهوری اسلامی ایران در لبنان و فلسطین و تاثیر نفوذ رهبران ایران بر حزب الله، حماس و دیگر گروه های فلسطینی، مسیر جدیدی را در حل مساله فلسطین پیش رو قرار دهد و ایرانی ها که خود امروز یکی از موانع تحقق صلح در خاورمیانه هستند، به عنصری برای پیشبرد روند صلح تبدیل شده و به حل این بحران کمک نمایند.

حل بحران فلسطین که جز ایجاد دو کشور مستقل فلسطینی و اسرائیلی راه حل دیگری ندارد و تا حدود زیادی همه گروه های درگیر فلسطینی نیز از این راه حل حمایت می کنند. همه محفل های پشتیبان فلسطینی ها را ملزم به پذیرش نتیجه روند صلح خواهد کرد. ایرانی ها نیز چنانکه بارها گفته اند، به نظر گروه های فلسطینی و نتیجه مذاکرات آنها احترام گذاشته و اگر روند صلح با ایجاد دو کشور مستقل فلسطینی و اسرائیلی به پایان برسد، آنها نیز آن را قبول می کنند. این همان پذیرش محترمانه حق کشور اسرائیل از طرف ایران است که از طریق غیرمستقیم ایران نیز می تواند در تسریع آن رابطه نقش داشته باشد. حل این بحران که دستاویزی برای بسیاری از تنش های موجود در خاورمیانه است، برای حل بسیاری از مسائل و مشکلات کنونی در منطقه چشم انداز جدیدی بوجود می آورد. در چنین شرایطی، ایران از آن جهت که یکی از نیرومندترین کشورهای منطقه است، شاید بیش از کشورهای کوچکتر منطقه از افزایش ثبات و تنش زدایی سود ببرد.

معمولا در دوران ثبات و زمانی که حکومت های قدرتمند در منطقه فارغ از تنش به همکاری های صلح آمیز تن می دهند امکان مانور سیاسی و تشنج آفرینی از کشورهای کوچکتر گرفته شده و آنها نیز مجبور خواهند شد به اندازه وجود خود قدرت نمایی کنند. امیرنشین قطر در حال حاضر یکی از قدرت های کوچکی است که از خلاء مناسبات مسالمت آمیز میان قدرت های بزرگ منطقه ای سود برده و نقش فرا منطقه ای بشتر از قدوقواره خود به عهده گرفته است که در بسیاری از موارد نقشی مخرب و تنش آفرین برای کل منطقه است.


پنج – پایان دادن به رقابت های سیاسی اسلام گرایانه


یکی از فرض های دیگر می تواند پایان دادن به رقابت های اسلام گرایانه در این منطقه باشد. ما می دانیم که با انقلاب اسلامی در ایران و سازماندهی مقاومت بر علیه نیروهای اشغالگر شوروی در افغانستان، همانطور که در مطلب جداگانه ای بدان پرداخته ام، پیامدهای انقلاب ایران* در تمام منطقه خاورمیانه نوعی رقابت در اسلام گرایی آغاز شد که هنوز هم ادامه دارد. این رقابت که با رشد انفجارگونه همه منطقه را فرا گرفت، در اشکال گوناگون تا به امروز ادامه داشته است، از رقابت اسلام گرایی انقلابی ضد امریکایی مدل ایرانی با اسلام گرایی طالبانی و پس از آن اخوان المسلمینی گرفته تا رقابت اسلام گرایی شیعه با اسلام گرایی سنی. اما باید توجه کرد که اساس این رقابت ها و رشد اسلام گرایی کنونی و توسعه آن تا امروز و ظهور نوزایی اسلامی در منطقه زیر نام بهار عربی – یا شاید بهتر باشد بگوییم بهار اسلامی – و اوج گیری اسلام گرایی اخوان المسلمینی، می تواند متاثر از انقلاب و حکومت اسلامی در ایران و رشد اسلام گرایی در منطقه باشد.

حکومت های منطقه برای مقابله با نظام حکومت دینی در ایران و کنترل مردم خود در حمایت از این حکومت دینی می باید خود را به سلاح اسلام مجهز می کردند. برای آنها مقابله با یک حکومت اسلامی بدون مجهز شدن به سلاح مشابه دینی، هزینه بزرگی بوجود می آورد. بدون استفاده از دین، جنگ با یک حکومت دینی برای این حکومت ها اتهام شرک و کفرو ضدیت با اسلام را به همراه می آورد. اتهامی که می توانست در هر کدام از این کشورها پایه های حکومتی آنها را متزلزل نماید. به همین دلیل می بینیم که در همه کشورهای منطقه نوعی گرایش به اسلام گرایی بوجود می آید که نتیجه آن را می توان در رشد و تقویت حضور بی اندازه اسلام گرایان در همه کشورهای منطقه دید.

عادی سازی مناسبات میان کشورهای منطقه با ایران، در پی عادی سازی روابط امریکا با ایران، نیاز به رقابت در اسلام گرایی را از میان خواهد برد.

فروکش کردن اسلام گرایی در ابعاد رقابتی کنونی آن که حتی ترکیه لائیک را پس از ۸۰ سال به اسلام گرایی کشانده، موج اسلام گرایی را و سرمایه گذاری های سیاسی که در پشت آن پنهان شده اند را کاسته و به سکولاریزاسیون در کل منطقه کمک خواهد کرد.

همه ما به تجربه دریافته ایم که رقابت در اسلام گرایی در کل منطقه بیشتر در خدمت و تقویت عناصر بنیادگرایی بوده است. هر چه این رقابت سیاسی بیشتر شدت یافته، عنصر اصلاح طلبانه و میانه روانه دینی در این رقابت ها کمرنگ تر شده و عناصر بنیادگرایی آن در هر دو بخش شیعه و سنی رشد یافته اند.

به نظرم عادی سازی مناسبات امریکا و غرب با ایران، که پیامد مستقیم آن کاهش تنش میان حکومتی دینی ایران با کشورهای منطقه خواهد بود، زمینه های سیاسی رقابت در اسلام گرایی را نیز روز به روز کمرنگ تر کرده و در نهایت به نفع اسلام سیاسی اصلاح طلبانه و میانه رو خواهد بود. در نتیجه، فضای اسلام سیاسی بنیادگرای کنونی در منطقه را تلطیف کرده و نهایتا به نفع سکولاریزاسیون در کل منطقه است که پیش نیاز ضروری دمکراسی برای هر یک از کشورهای منطقه می باشد.

در پایان این بخش باید بگویم که با عادی سازی مناسبات میان ایران و امریکا منطقه ما در آرامش بیشتری خواهد زیست.

ادامه این مطلب پاسخ به پرسش های زیر خواهد بود.


8. آیا لزوما عادی سازی مناسبات میان جمهوری اسلامی ایران با ایالات متحده امریکا به معنای عادی سازی مناسبات ایران با اسرائیل خواهد بود؟
9. پیامدهای درازمدت و کوتاه مدت مذاکرات و احتمال رفع تنش و عادی سازی در مناسبات دو کشور در زندگی مردم چه بوده و تاثیرات سیاسی و اجتماعی کوتاه مدت و درازمدت آن چه خواهد بود؟
10. بهترین آینده قابل تصور در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران با همین رهبری کنونی چیست؟



با احترام،
رضا فانی یزدی
1 ژانویه 2013

*رضا فانی یزدی، نگاهی به دگرگونی های منطقه پس از انقلاب اسلامی تا کنون، سایت اخبار روز
akhbar-rooz.com