الهه ی امید


حمید آقایی


• آنچه که در این شرایط بسیار بحرانی می تواند عنصر امید به آینده را به ایرانیان، بویژه نسل جوان باز گرداند هنر و استفاده از اشکال متفاوت هنری می تواند باشد. مردم ما اگر روحیه مثبت و امید با آینده و اعتمادِ بخود را باز یابند، بهتر میتوانند آینده سیاسی خودرا رقم بزنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲٣ دی ۱٣۹۱ -  ۱۲ ژانويه ۲۰۱٣


با گذشت بیش از یک دهه از آغاز هزاره سوم میلادی نه تنها امیدِ بسیاری از مردم برای دنیایی عادلانه و آزاد تحقق نیافته است، بلکه اکنون بیش از هر زمانِ دیگری سایه سنگینِ ترس، بی اعتمادی، فقر، تبعیض، جنگ و تخریبِ محیط زیست بر بخش وسیعی ازسیاره ما گسترده شده است.
با این وجود اما ملل و فرهنگهایِ ساکن این کره خاکی در شبهای سرد و طولانی زمستان به اشکال و بهانه های گوناگون جشنهای نور و امید را برگزار می کنند، تا عنصر فراموش ناشدنیِ امید به آینده را زنده نگاه دارند.
بواقع، این عنصر "امید" چیست که برخی آنرا پنداری کاذب و برخی دیگر آنرا رمز و رازِ گشایشِ خوبی ها و آینده بهتر برای بشریت می نامند. عنصری که ردپای آنرا می توان در گذشته های بسیار دور و در اکثر اسطوره ها و افسانه های ملل و تمدنهای بشری یافت. از باستانی و پر معناترینِ این افسانه ها، از افسانه پاندورا و صندوقچه اش، که عنصر "امید" در آن محبوس مانده بود، میتوان نام برد.
مطابق اساطیر یونان، پاندورا اولین زنی است که توسط خدایان خلق میشود، مشابه آنچه در متون دینی درباره حوا آمده است. بر خلافِ افسانه های دینی که آدم و حوا بدلیل عدم فرمانبرداری از دستور خداوند، مبنی بر نزدیک نشدن به درختِ ممنوعه، از بهشت اخراج شدند، پاندورا و همسرش ظاهرا بر روی همین زمین خلق می شوند و صندوقچه ای پر از بلایا و بیم و امید های انسانی بعنوان هدیه، و شاید توشه راه، دریافت می کنند. صندوقچه ای که تا زمانی که بسته بماند و نهان هایِ آن آشکار نشوند، این زوج همچنان می توانند در صلح و آرامش به زندگیِ بدون خطر و ترس ادامه دهند.
پاندورا، اما بخاطر کنجکاوی های بیش از حد، درِ صندوقچه را برای لحظه ای باز میکند، اما بسرعت به اشتباه خود پی می برد و در نیمه باز صندوقچه را می بندد. در این فاصله کوتاه اما، تمامی بلایا و بدبختی ها از صندوقچه خارج و پراکنده میشوند، بجز عنصرِ "امید".
همانطور که از داستان اخراج آدم و حوا تفسیر های بسیاری شده است، افسانه پاندورا نیز به اشکال گوناگون تعبیر گشته است. برخی از فلاسفه مانند فردریش نیچه معتقدند که امید نیزاز جمله همان بلایا بوده است که نتوانسته ازصندوقچه آزاد گردد. زیرا که امید، بنظروی، جهان واقعی را با همه بدبختی ها و بلایایش از برابر چشمانِ انسان پنهان می سازد و انسان را مشغول پنداریِ غیر واقعی بنام "امید" می نماید.
فیلسوفان مثبت نگری نیز هستند که معتقدند در این صندوقچه عناصر مثبتی نیز وجود داشته اند که آنها نیز در فاصله کوتاهِ باز ماندنِ درِ صندوق آزاد گشته اند؛ و این تنها عنصر "امید" می باشد که بعنوان یک وسیله مهم برای یافتن این عناصرِ مثبت و رها شده از صندوق، محبوس مانده است؛ و از آن به بعد هدف انسان همانا رهاسازی عنصر امید، بمثابه وسیله و ابزارِ دست یابی به عناصرِ مثبت این زندگی، شده است.
در افسانه های دینی مربوط به خروجِ آدم و حوا کمتر از عنصرِ امید، آنطور که در اسطوره های یونان آمده است، صحبت می شود، بلکه بجای آن به آدم و حوا وعده داده می شود که پیامبرانی از جانب خداوند اعزام خواهند شد تا انسان را مجددا به سوی زندگی بهشتی اش راهنمایی کنند، و بدین طریق، او را از رنج بلایای زمینی نجات دهند.
در واقع امر تنها امیدی که به آدم و حوا و نسلهایِ بعدیشان داده می شود، امیدِ به فرستادن پیامبرانی از جانب خداوند و بازگشت به بهشتِ موعود است. در حالیکه عنصر امید که در صندوقچه پاندورا محبوس مانده بود، برای انسان ناشناخته است و خود اوست که باید آنرا کشف کند و، مطابق نظر برخی از فلاسفه، بعنوان ابزار برای دست یابی به عناصرِ مثبت دیگری که از صندوقچه آزاد شده اند بکار گرفته شود.
بر همین مبنا است که عنصر امید، ظاهرا پس از تاثیر پذیری از اندیشهای فلسفی و اسطوره های یونان باستان، وارد متون دینی می شود، اما اینبار و همواره در کنار و پیوسته با ایمان و اعتقاد به وجود اراده ای ماورا طبیعت، که می تواند به انسان چیزهایی را بدهد و امور و پدیده هایی را محقق سازد که خارج از توانایی و امکانات انسان است، بکار گرفته می شود.
به سخن دیگر عنصر امید در ادیان تبدیل به انتظارِ دریافت چیزی، یا رسیدن به هدف خاصی از طریق نیروهای ماوراِ قدرت انسان و طبیعت می شود. در چهارچوب و به پیرو این تعریف از "امید" است که دعا و تکرار مستمر آن (از طریق ذکر) یکی از تجویزهای اصلی ادیان برای تحقق امید ها و آرزوها ( از طریق نذر کردن) می گردد.
در مقابل اما در اندیشه هایِ فلسفی یونان باستان، عنصر امید، در درجه اول عنصری است که توسط خود انسان باید کشف شود و مورد استفاده قرار گیرد. ارسطو "امید" را انتظار مواجهه با تجاربِ آینده بشری تعریف می کند و افلاطون امید را مترادف با انتظار برای لذت های آینده می داند.
بر خلاف ادیان که امید همواره با عنصر ایمان، دعا و تحقق یک آرزو از طریق دخالت نیروهای ماورا طبیعت و معجزات معنا پیدا می کند و بکار گرفته می شود، در فلسفه یونان باستان امید( به تحقق یک آرزو) و رسیدن به هدفِ مطلوب از طریقِ عمل و تجربه های بشری و تکرارِ مداوم آنها و اعتماد به نتیجه بخش بودن این تجربه ها میسر می گردد.
در ادیان امید بدون ایمان به خدا معنا و کارکردی ندارد و راه تحقق آن دعا و نیایش است، ودر فلسفه یونان باستان اما امید همراه با عنصر "اعتماد" بکار میرود و معنی پیدا می کند. امید در اندیشه های دینی نیرویی است که انرژی بخش و منبع آن خارج از انسان قرار دارد، امید در فلسفه یونان اما نیرویی است که منشاء آن در درون خود انسان قرار گرفته است.
پس از قرون وسطا و در دوران روشنگری، عنصر "امید" بار دیگر با رجوع به فلسفه و تراژدی یونان باستان به معنای اولیه اش باز میگردد و بُعد و وجهه "اعتماد" (بجای ایمان) به آن افزوده می گردد. زمین از محوریتش بعنوان مرکز عالم می افتد و نیروهای طبیعی و قوانین آن شناخته می شوند، و انسان! بار دیگر با دوپای خود بر زمین فرود می آید، سیاره خود را در می نوردد و بتدریج راههای نوینی را در زمینه شناخت خود، علوم و شناخت طبیعت و مهمتر از همه هنر به مثابه وسیله و ابراز نمایش "انسان"، و امیدها و آرزوهای انسانی، میگشاید؛ امید ها زنده میشوند و به جهان و به آینده انسان به دیده مثبت نگریسته می شود.
همانطور که در یونان باستان، هنر و تراژدی ابزارِ انسان برای نمایش جلوه های انسانی و طبیعی بودند، هنر در دورانِ پس از روشنگری و بطور مشخص در عصر رمانتیک در اروپا وسیله ای میشود برای اضافه شدن ابعاد و جلوه های نوینی به عنصر "امید". اکنون در کنارِ عنصر اعتماد، احساسات انسانی، شجاعت، کنجکاوی و جستجوی ایده ال های انسانی به آن افزوده می گردند. در دنیای رمانتیک، امیدها و آرزوهای انسانی دست یافتنی تر بنظر می رسند و انسان شجاعت و نیروی شاداب و رشد دهنده خود را، که در مسیر تکامل طبیعی آموخته و دست آورده است، مجددا بازمی یابد
در دوران کنونی نیز، با وجود بحرانهای گوناگون از تهدید جنگ، بحرانهای اقتصادی و محیط زیستی تا اختلافات قومی و مذهبی، بنظر می رسد که بیش از هر چیز هنر (به اشکال گوناگون آن) می تواند بار دیگر عنصر امید و اعتماد به انسان و آینده را زنده کند. هنر در واقع کلید رمز باز گشایی صنوقچه پاندورا و آزاد سازی عنصر "امید" است.
آنچه که در این شرایط بسیار بحرانی می تواند عنصر امید به آینده را به ایرانیان، بویژه نسل جوان باز گرداند هنر و استفاده از اشکال متفاوت هنری می تواند باشد. مردم ما اگر روحیه مثبت و امید با آینده و اعتمادِ بخود را باز یابند، بهتر میتوانند آینده سیاسی خودرا رقم بزنند.
در شرایطی که یاس و نا امیدی به آینده مثل یک خوره به جان مردم ما افتاده است و همه احساس میکنند که در باتلاق استبداد دینی حاکم و بن بست های این رژیم در حال فرو رفتن بیشتر و روز افزون هستند، هنر، تئاتر، موسیقی های زیر زمینی، حتی طنز، می توانند روحیه دهنده اصلی به مردم ما باشند، کما اینکه بنظر می رسد که نسل جوان ما با استفاده از تئاتر، موسیقیِ زیر زمینی، شعر و داستان نویسی در حال ترسیم آینده بهتری برای خود و کشورش است.

http://haghaei.blogspot.com