پرسه در ایده ی دولت وحدت ملی!
فرهاد مرادی
•
با این حساب میتوان احتمال داد هاشمی رفسنجانی با مطرح کردن ایدهی دولت وحدت ملی، به خاطراتش پناهنده شده تا باور واقعیتهای خشن پیرامونش را به تأخیر بیندازد. تلاشی مذبوحانه برای بازسازی دورانی که نسناسهای همیشه در صحنه عربده میکشیدند :"خامنهای زنده باد، هاشمی پاینده باد!
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
دوشنبه
۲۵ دی ۱٣۹۱ -
۱۴ ژانويه ۲۰۱٣
"یه حبه قند"[۱] – آخرین فیلم رضا میر کریمی – در نگاه اول چیزی نیست مگر مدل جدید یکی از همان ملودرامهای اخلاقی – عاطفی که برای روزگار از دست رفتهی گذشته دلتنگی میکنند. تمام فیلم پر است از تیپها و آدمهایی قدیمی که با وسایل قراضه ور میروند. داستان فیلم هم خط رمانتیکی را پی میگیرد. خانوادهای از اهالی یزد و در عین حال مذهبی و سنتی در پی تدارک برگزاری جشن عروسی دختر کوچکشان به نام پسند با پسر کوچک خانوادهای هستند که گویا پیش از این مَلاک بودهاند و حالا هم دستشان به دهانشان میرسد. داماد جدید خانواده در خارج از کشور روزگار میگذراند و از قرار معلوم پسند هم باید راهی فرنگ شود. دایی خانواده، که بعد از بیوه شدن خواهرش سرپرست این خانوادهی بیپسر است، راضی به پا گرفتن این وصلت نیست. اول به خاطر پسر خواندهاش قاسم که پیش از این خواستگار پسند بوده و دوم به این خاطر که خانوادهی داماد جدید را از ما بهتران میداند. با این وجود دخترهای خانواده یکی یکی به خانهی مادری میآیند تا در مراسم عقد غیابی خواهرشان شرکت کنند. صبح روز مراسم به طور اتفاقی یک حبه قند در گلوی دایی گیر میکند و الفاتحه! قاسم – که سرباز است – برای حضور در مراسم عقد به مرخصی میآید اما خودش را در مراسم ختم پدرخواندهاش میبیند. در طی مدت کوتاه حضورش دست به کار تعمیر وسایل از کار افتاده و کهنهی خانه میشود، یکی دو نگاه دخترکُش به پسند میاندازد و دست آخر بیخبر خانه را ترک میکند. پسند در پیاش میدود ولی پیدایش نمیکند. بعد از رفتن قاسم پسند دچار تردید میشود؛ آیا باید به هویت و دلبستگیهایش پشت کند و راهی فرنگ شود؟ یا در همین آب و خاک بماند و آیندهاش را با قاسم بسازد؟ اگر چه به ظاهر فیلم با چنین تعلیقی به پایان میرسد، اما خیلی زیر پوستی به تماشاگر حالی میکند نه تنها خوشبختی پسند بلکه خوشبختی مابقی فامیل به این موضوع گره خورده که پسند در همین مناسبات کهنه بماند و آنچه خود دارد "ز بیگانه تمنا" نکند.
روایت اخلاقی – عاطفی "یه حبه قند" به هر نحوی که بالا و پایین شود، دست آخر نمیتوان حتی اندکی عقلانیت در آن کشف کرد. "یه حبه قند" از تضادهای تیپهای اجتماعی با هم و با جامعه آغاز میکند، اما در نهایت با یک چرخش زمخت سعی دارد تا همه را با هم آشتی دهد؛ یک جور اقدام اخلاقی در فضایی مملو از عواطف نوستالژیک. با این همه ناکارآمدی نتایج اخلاقی این قصه بافیهای شبه رمانتیک، پیش از اینها در میدان واقعیت تجربی اثبات شده، اینجا تنها چیزی که باقی میماند تقلیل تضادهای اجتماعی به مشتی تضاد عاطفی چهره به چهره میان افراد است. اینگونه دستکاریها به نوعی تحریف صورت مسئله محسوب میشود. بنابراین در تقابل با این دیدگاه باید قاطعانه ماسک آرامش قلابی اخلاقگرایان را بر صورتشان جِر داد و بیش از گذشته بر سیاست پافشاری کرد. " فکرهای اجتماعی در گود زورخانهی سیاست شاخ به شاخ میشوند.[۲]" اعتبار چنین گزارهای بیش از هر جایی با مرور لیست زندانیان سیاسی خودش را نمودار میکند. حرف چندان پرتی نیست اگر مدعی شویم زندانهای ایران در حال حاضر کلکسیونی از نمایندگان تمامی طبقات و خرده فرهنگهای شهری است. فعالین کارگری، فعالین حقوق زنان و کودکان، دانشجوها و روزنامه نگارها نمایندگان طبقات و خرده فرهنگهای شهرنشین هستند که توسط دستگاه سیاسی به گروگان گرفته شدهاند. این مهم در حکم نشانهی انکار نشدنی تضاد عمیق و ریشهدار دستگاه سیاسی ایران با اکثریت قاطع شهرنشینهاست. مشت اخلاق گرایان اهل مدارا که شعار "زنده باد مخالف من!" لقلقهی زبانشان شده، در این جا باز میشود؛ آشتی طبقات و خرده فرهنگهای شهری با دستگاه سیاسی ایران عملاً امکان پذیر نیست، آن هم در چشم اندازی تاریخی که حضور یکی در گرو حذف صد در صد طرف مقابل خواهد بود. تحلیل رادیکال باید این پرسش را به میان بکشد که تقلیل تضادهای اجتماعی - سیاسی به تضادهایی عاطفی – اخلاقی در زندگی روزمره و تلاش برای آشتی دادن طرفهای متخاصم و بازگشت به سنتها دقیقاً به چه معناست؟ آیا میتوان معنایی غیر از حفظ وضعیت موجود را برای آن متصور بود؟ موضعی تا این اندازه ریاکارانه را تنها باید به زبان سیاسی ترجمه کرد تا حقیقت وضعیت را آشکار نماید. ایدهی تشکیل دولت وحدت ملی برگردان سیاسی پیامی است که پندهای اخلاقی – عاطفی فیلم "یه حبه قند" در پی صورت بندی آن است؛ ایدهای که در آستانهی انتخابات ریاست جمهوری اصلاح طلبان بر آن پافشاری میکنند و پیش از آنکه توسط دستگاه سیاسی اسقاط شود باید به وسیلهی نیروهای مترقی از ریخت و قیافه بیفتد.
شکست جمهوری اسلامی در تحقق آرمانهای اسلام سیاسی، علامت نارسایی خود این مفهوم است. انتقاد انتزاعی اصلاح طلبان مبنی بر اینکه آنچه امروز میبینیم "اسلام حقیقی"، "مردم سالاری دینی" راستین و در یک کلام "جمهوری اسلامی" وعده داده شده نیست، نشانهی ناتوانی آنها در رویت یگانه امکان تحقق آرمانهایشان در دل همان واقعیتی است که نقدش میکنند و آرمانهای خود را در برابر آن عَلَم میسازند. از این رو بدون روترش کردن و لب ورچیدن باید به احمد جنتی حق داد که در واکنش به اظهارنظرهای اخیر هاشمی رفسنجانی بگوید:" کسانی که خود را مرد سیاست میدانند و نقش بالایی در حکومت داشتند آیا خجالت نمیکشند که حرف دشمنان خارجی نظام را میزنند و حرف بیگانگان را تکرار میکنند؟"[٣]
انتقادهای فعلی اصلاح طلبان به دستگاه سیاسی حاکم بیش از آنکه از وفاداری به خواست اصلاح وضعیت موجود برخیزد، در حسرت آنان بر از دست رفتن روزگار خوش گذشته ریشه دارد. شاید یکی از دلایل حسرت خوردن بر گذشته به دلتنگی افراد برای روزگاری برگردد که در آن جایگاه ممتازی داشتهاند. از این رو آدم وسوسه میشود تا اظهار نظرهای اخیر هاشمی رفسنجانی را در چنین فضایی قرائت کند. زمانی که وی در تببین ویژگیهای دولت وحدت ملی در پاسخ به خبرنگاری میگوید :" فکر میکنم دولت دوران سازندگی که به اذعان نیروهای موافق و مخالف، مجموعهای از نیروهای چپ و راست و مستقل آن زمان بود، نمونهای از دولت وحدت ملی باشد."[۴] ، پیش از هر چیز مکثی کوتاه از سر شیطنت جایز است. آیا امیرکبیر دوران انضباط فکریاش را از دست داده است؟ باید گفت چنین احتمالی دور از عقل نیست. بدون شک آنچه پیرمرد سالخوردهای چون او در واپسین سالهای عمرش تحمل میکند، طاقت فرساست. تفنگداران دهاتی ستون خیمهی نظام، امروز اسلحهها را به طرف خودش چرخاندهاند. اجنهی قد و نیم قدی که تا دیروز برای جفت کردن کفشهای سردار سازندگی تووی سر و کول هم میزدند، دورهاش کردهاند و تیرهای غیبی به سمتش حواله میدهند؛ به قول لسان الغیب "همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر"! کار به جایی کشیده که کاریکاتوریست میانمایه و بیپرنسیبی مثل نیک آهنگ کوثر هم برای او و خانوادهاش خط و نشان میکشد و پاپوش میدوزد. مجموعهی رویدادهای سه سال و نیم گذشته نیز بدون تعارف به او ثابت کردهاند که دیگر مرد گریز از بحران نیست. به یُمن تاریخ نگاری تصویری یوتوبی خاطرهی چهرهی رنگ پریده و صدای بغض آلودش بعد از جلسهی رأی گیری ریاست مجلس خبرگان از ذهن ناظرین سمج پاک نخواهد شد.[۵]
با این حساب میتوان احتمال داد هاشمی رفسنجانی با مطرح کردن ایدهی دولت وحدت ملی، به خاطراتش پناهنده شده تا باور واقعیتهای خشن پیرامونش را به تأخیر بیندازد. تلاشی مذبوحانه برای بازسازی دورانی که نسناسهای همیشه در صحنه عربده میکشیدند :"خامنهای زنده باد، هاشمی پاینده باد!" یکی از شخصیتهای رمان "زندگی در پیش رو" پیرزنی یهودی است به نام مادام رزا که در اوج بیماری تصمیم میگیرد به جای مراجعه به بیمارستان در زیرزمین خانهاش - که آن را "سوراخ یهودی" خود مینامد - روزگار بگذراند، آن هم به این علت که در سوراخ یهودی میتواند بیماریاش را انکار کند اما در بیمارستان نه؛ اصلاح طلبهایی که این روزها گرد هاشمی حلقه زدهاند و از وی اسطورهی عقلانیت و واقع بینی سیاسی میسازند، بد نیست کمی هم به تأثیرات کهولت سن بر مکانیزم کارکرد مغز انسان توجه کنند. برای اولین بار با دیدن فیلم اتریشی "انتقام"[۶] متوجه شدم که در برخی از ممالک فرنگ گواهینامهی رانندگی افراد سالخورده را باطل میکنند. شاید اگر روزی در ایران هم چنین اتفاق خجستهای روی دهد، نسلهای بعد با مطالعهی این بخش از تاریخ معاصر ایران و شنیدن ایدهی دولت وحدت ملی هاشمی رفسنجانی، لبشان به خنده باز شود.
همزمان با نخستین روزهای جنبش سبز، سید علی خامنهای آن را تقلیدی مغلوط و کاریکاتوری از انقلاب ۵۷ توصیف کرد.[۷] در تقابل با این توصیف باید حکم رهبر جمهوری اسلامی را وارونه کرد و مدعی شد که جنبش سبز "نه تنها تکرار طنزآمیز انقلاب ۵۷ نیست، بلکه تداوم و تحقق پتانسیل حقیقتاً سیاسی رخداد ۵۷ است."[٨] این وارونه سازی درخشان مدد میرساند تا هراس حقیقی هیئت حاکمهی ایران در مواجهه با جنبش مردم به وضوح نمایان شود. در خرداد ٨٨ و روزهای بعد از آن مردم در پی برهم زدن وضعیت موجود و در انداختن نظمی نوین بودند. "سیاست راستین همواره متضمن نوعی اتصال یک باره و میانبر بین امر کلی و امر جزیی است."[۹]؛ دقیقاً همان امری که در خرداد ٨٨ به وقوع پیوست : مردم با شعار "رأی من کجاست؟!" – سوالی که در واقع پاسخ آن را میدانستند – پا به خیابان گذاشتند، اما دامنهی مطالبات از شعار مذکور فراتر رفت، تا جایی که پذیرش مطالبات از جانب هیئت حاکمه به معنای به سرانجام رسیدن انقلاب ۵۷ و سقوط محتوم نظام مقدس خواهد بود. از این منظر زمانی که محسن هاشمی میگوید:" ما که دنبال براندازی نیستیم، چون اگر این نظام صدمه ببیند اولین کسانی که صدمه میبینندخود ماهستیم؛ همان خانوادهای که شما میگویید؛ خانوادهی هاشمی"[۱۰] میتوان تصویر دقیقتری از ایدهی دولت وحدت ملی ترسیم کرد. نتیجهی به دست آمده خواست همزمان دستگاه سیاسی و مدافعان ایدهی دولت وحدت ملی در سرکوب، طرد و پس زدن جنبش سبز است. محسن هاشمی در همان مصاحبهی نهم دی (تاریخ مصاحبه هم شایان توجه است) به خبرنگار روزنامهی بهار میگوید:" حاج آقا [هاشمی رفسنجانی] دولت وحدت ملی را اینطور عنوان کردند که فرض کنیم شرایط ما شرایط پس از جنگ است، یعنی تحریمها و رفتار آمریکا و اتحاد غرب علیه ایران را یک نوع شرایط جنگی فرض کردهاند، درست زمانی که قطعنامه را پذیرفتیم و جنگ تمام شد." هدف از این مقایسهی تاریخی چیست؟ آیا فقط قیاس شرایط اقتصادی کشور با آن دوران مد نظر است؟ حتی با پذیرش این قیاس مضحک باید نکتهای دیگر را هم از دل آن بیرون کشید. در نگاه رایج نظام مقدس هشت سال اول عمر خود را درگیر جنگ با عراق بود، اما با کمی مداقه سیمای جنگی دیگر هم در همان دوران نمودار میشود؛ جنگ جمهوری اسلامی – به عنوان مصادره کنندهی انقلاب ۵۷ – با سازمانها، گروهها و جریانهایی که در بهمن ۵۷ حضور داشتند. جنگی که با به راه انداختن حمام خون در زندانها، رهبری سید علی خامنهای و روی کار آمدن دولت سازندگی به ظاهر فیصله پیدا کرد. با این وجود جنبش سبز برای حکومت اسلامی امری وحشتزا و اضطراب آور به حساب میآید. شبحی که بر سر کلیت نظام سایه انداخته و آن را وادار میکند تا به چهرهی حقیقی خود خیره شود. با این حال تا جایی که این جنبش در شعار "رأی من کجاست؟!" خلاصه میشد مصلحت اندیشان و دلسوزان نظام از آن به عنوان اهرمی برای برقراری توازن قوای درون سیستم سود میبردند، اما در لحظهای که به تعبیر اسلاوی ژیژک این جنبش به "بازگشت سرکوب شدگان انقلاب ۱۹۷۹" بدل شد (دادگاه "ایران تریبونال" نمونهای از بازگشت سرکوب شدگان را به نمایش گذاشت)، آنها از همراهی با جنبش سرباز زدند و حالا نیز تحت لوای ایدهی دولت وحدت ملی کمر به سرکوب آن بستهاند. اگر آنگونه که محسن هاشمی میگوید " سیاست یعنی اینکه با استفاده از روشهای مختلف بتوانید خودتان را به سیستم تحمیل کنید و در عرصه حضور داشته باشید." باید ایدهی تشکیل دولت وحدت ملی را پیشنهادی دانست مبنی بر اینکه مصلحت اندیشان در سرکوب جنبش با دستگاه سیاسی حاکم همراه خواهند شد، با تدابیر واقع بینانه - آنگونه که در دولت سازندگی رخ داد - فشارهای غرب بر روی ایران را کم خواهند کرد تا در نهایت بتوانند در قدرت سیاسی سهیم باشند. آیا سکوت معنادار شورای هماهنگی راه سبز امید را نیز باید از همین منظر تحلیل کرد؟ آیا شورا عملاً منحل شده است؟ شاید باید اندکی بیشتر صبور بود و وضعیت را با دقت نظر بیشتری رصد کرد.
[۱] www.youtube.com
[۲] mghaed.com
[٣] www.bbc.co.uk
[۴] www.kaleme.com
[۵] www.youtube.com
[۶] www.imdb.com
[۷] www.bbc.co.uk
[٨] پنج چیزی را که باید درباره ی جنبش سبز بدانیم / مراد فرهادپور
[۹] ژاک رانسیر و سیاست رادیکال / اسلاوی ژیژک / ترجمه صالح نجفی
[۱۰] www.baharnewspaper.com
|