از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : درود بر شما که این بانوی مبارز و پولادین را معرفی کردید. انسانی که نمی خواست سلاح بدست بگیرد؛ به زور به کوهش راندند.
این وظیفه ی همه ی حکومت های ضد مردمی جهان است. زیرا در مبارزه ی برابر پارلمانی توان رو در رویی با نمایندگان واقعی خلق را هرگز ندارند. پس به هر بهانه ای که شده اینها را باید به کوه و کمر راند تا آنها بتوانند خودی بنمایند.
شخصیت و رنج عظیم آن بزرگ بانوی مبارز و ضد آدمکشی که به زور به کوه رانده شده؛ انسان را به یاد این غزل حافظ می اندازد:
درد عشقی کشیدهام که مپرس
زهر هجری چشیدهام که مپرس
گشتهام در جهان و آخر کار
دلبری برگزیدهام که مپرس
آن چنان در هوای خاک درش
میرود آب دیدهام که مپرس
من به گوش خود از دهانش دوش
سخنانی شنیدهام که مپرس
سوی من لب چه میگزی که مگوی
لب لعلی گزیدهام که مپرس
بی تو در کلبه گدایی خویش
رنجهایی کشیدهام که مپرس
همچو حافظ غریب در ره عشق
به مقامی رسیدهام که مپرس
زنده یادش جاودان باد!
ای کاش بچه های کرد ترکیه همه با هم تصمیم بگیرند که خیابانی، میدانی، منطقه ای را به نام او کنند. مهم نیست که آن نام رسمی نباشد؛ مهم این است که مردم آن را به رسمیت بشناسند تا جا بیفتد.
مسافر: آهای تاکسی، خیابان سکینه جانسز.
راننده ی تاکسی: من چنین خیابانی را نمی شناسم.
مسافر: همان خیابان قدیم ... حالا نام اش سکینه جانسز است.
راننده ی تاکسی: خیلی وقته نام اش عوض شده؟
مسافر: همین دیشب کنگره ی خلق تصمیم گرفت.
و تا آخر راه، سکوتی معنا دار در تاکسی پرسه می زند بی قرار.
نام آن خیابان را «سه شهید مظلوم» نیز می توان گذاشت. زیرا وقتی امکان هیچ دفاعی را نداری؛ واژه ی مظلوم از همه ی واژه ها برجسته تر می گردد.
۵۰۹٨۵ - تاریخ انتشار : ۲ بهمن ۱٣۹۱
|