« جاکش »


علی اصغر راشدان


• مرتیکه جاکش خنگ خر. نگو واسه چی بد دهنی میکنم. خبرچین یه رتبه م از جاکش پائین تره. حیف نون نتونست یه مینی بوسو با چل تا آدم فکسنی پرت کنه ته دره. میگه میخواستم پرتش کنم ته دره، چرخ جلوش گیر کرد به یه سنگ و پرت نشد که نشد. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲ بهمن ۱٣۹۱ -  ۲۱ ژانويه ۲۰۱٣


 مرتیکه جاکش خنگ خر. نگو واسه چی بد دهنی میکنم. خبرچین یه رتبه م از جاکش پائین تره. حیف نون نتونست یه مینی بوسو با چل تا آدم فکسنی پرت کنه ته دره. میگه میخواستم پرتش کنم ته دره، چرخ جلوش گیر کرد به یه سنگ و پرت نشد که نشد. باز بهم بگو بد دهنی نکن. خر پدرته، مگه مینی بوسه فرغون بود که یه سنگ بتونه جلوشو سد کنه؟ نه، تو پیزی شو نداشتی! چلتا آدمو که تو مینی بوس دیدی خشتک تو زرد کردی. واسه پرت کردن یه مینی بوس با چل تا آدم فکسنی خنگ بازی در میاری و عاجزی. واسه چی وقتی از درقوزآباد اومدی و یه پات تو چاروق بود و اون یکیش تو گیوه پاره، خودتو به کوچه علی چپ نزن، همون وقتی رو میگم که وارد شهر شدی و پمپ بنزینو دیدی و شروع کردی دورش چرخیدن و زیات کردنش، با صدای بلن گفتی:
« امامزاده جون ترو به گلوی بریده علی اصغر از این منجلاب فقر و بدبختی نجاتم بده! »
    یادت نرفته که؟ واسه چی بهت که گفتن برو با قمه و قداره آدمای اون قصر نیارون، سر کوچه گل سنگ رو از دم قتل عام و تیکه پاره کن و قصرو واسه خودت تصرف کن. نصف روزم نکشید، اون همه زن و مرد و صغیر و کبیرو ساطوری کردی و خم به ابروت نیاوردی؟ حالا یه سنگ جلو پرت شدن مینی بوسه رو به ته دره میگیره؟ میدونی اگه من این دستورو داده بودم و تو این افتضاحو در میاوردی چیکارت میکردم؟ با کله پرتت میکردم تو چاه مستراح. دور چاه مستراحم سنگ داره دیگه، نشونت میدادم که سنگ نمیتونه جلو پرت شدن هیچی رو به اون ته ها بگیره. بی عرضه پخمه خنگ خر!
    حالا کسی نیست از این چلتا آدم فکسنی کانون نویسندگان بپرسه شوما تو ارمستان چیکار داشتین؟ سر پدراتون اونجا چال بود؟ میخواستین برین نوشته های مشعشوتونو اونجا بخونین که چی بشه؟ مملکت خودتون و همه دنیارو بهشت برین کردین، فقط ارمنستان مونده بود که بهش برینین؟ وای به روزگاری که بچه آدمیزاد گرفتار خود شیفتگی و خود بزرگ بینی بشه! نویسنده های مردم دیگه میرن آمریکا، اروپا و صد تا کشورای از خودشون بیتر نوشته هاشونو میخونن. اینام مثلا میخوان ادای آدمای اهل ادب و فرهنگو دربیارن. اونم واسه کی؟ واسه یه عده ارمنی! برین پی کارتون پدرآمرزیده ها! تو دنیا جای درست و حسابی کمه که بن کردن به ارمنیا! ارمنی جماعت چی میدونه هنر و ادب و ادبیات چیه؟ خیال میکنه آش شوله قلمکاره! حالا شوما میخوائین برین ارمنستان که مثلا اهن و تلپ کنین، شونه بالا بندازین که این مائیم طاووس علیین شده؟ برین کشک تونو بسابین! نکنه واسه چش چرونی و موس موس کردن دنبال خوشگلای ارمنی بودین؟ مردم میرن بورکینافاسو آدم شکار میکنن و میارن قم که اسلام ناب محمدی رو تو ناف آفریقا رواج بدن، اینا میخوان نوشته های هنری و ادبی مشعشونو واسه ارمنیا بخونن و بکشونن شون اینجا. اینقد از مرحله پرتن که نمیدونن ما از دست همین ارمنیای عرق ساز و عرق فروش خیابون پدرثانی تهرونم به تنگ اومدیم و برنامه داریم هر چی زودتر نفی بلدشون کنیم. اینا میخوان برن ارمنستان نوشته های مشعشونو قرائت بفرمان و بازم ارمنی شیفته مملکت کنن و بکشونن اینجا! اینجاست که میگم اینا واسه لای جرز و همون ته دره جون میدن. حالا، این دفه قسر در رفتن. دنیا که به آخر نرسیده. نفس یکی یکی شونو میگیریم. طناب دور گلوشون می پیچیم، زیر ماشین شون میگیریم، گرفتار ایست قبلی شون میکنیم. هزار جور سلاطون به جونشون میندازیم. سگ جوناشونم میندازیم تو هلفدونی و اونقده نگاهشون میداریم و فشارشون میدیم که از عادت زشت نفس کشیدن دست وردارن. مردن یه جور نیست که. عزرائیل با هزار شکل میره سراغ آدمای موی دماغ و موذی!.....