از : الف باران
عنوان : تنها رژیم دموکراتیک منطقه...!
حکومت اسراییل را آنطور میشناسند که تبلیغ شده است, بدون مقدّمه به مقدمه کتابی از "بهروز افراشته" با نام "در خطه حکمرانی اسراییل" اشارهای داشته باشیم.
"میخواستم یاداشتهایی را که در صفحات بعد میخوانید،ابتدا برای خودم بنویسم،با خودم درد دل کنم.حوصله پر چانگی نداشتم..کسی که از دوزخ بر میگردد،حوصله پر چانگی ندارد.از کجایش بگوید ؟ از کجایش شروع کند ؟ بسی گفتنی هست،که عمر کفاف نمیدهد همهاش را بگویم . عمر شنونده،دست کم حوصلهاش نیز وفا نمیکند، همهاش را بشنود. پس چرا صفحات را سیاه کنم؟ چرا دل خواننده را بیازارم ؟ چرا ؟ شاید میخواستم به وعدهای که دادم وفا کنم...
سیمای آن زن فلسطینی در ذهنم دور میزند که از خانهاش بیرون آمد تا جلویش را جاروب کند،وقتی پرسیدم آیا برایش از ما کاری ساخته است،پاسخ داد:"بروید به مملکت خودتان و هر چه در این جا دیدید تعریف کنید،نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر". و حالا که این صفحهها را سیاه میکنم میبینم که نه تنها یک کلمه ،که هزار کلمه کمتر می نویسم و دینم را به آن زن فلسطینی ادا نمیکنم و از این ناتوانی گرفتار کابوسی هستم که در آنجا شروع شد و هنوز بر آن پایانی نیست. همهاش با خود دردل میکنم و با طعنه میگویم که این جنایت نه در یک رژیم
"تمامیت خواه" بلکه در "تنها رژیم دموکراتیک منطقه"صورت میپذیرد و زیر لب بدون اینکه بگوش آدمی زادی برسد زمزمه میکنم "اگر دمکراسی این است پس..."
من در اینجا صفحاتی سیاه کردم،اما نتوانستم همهاش را بگویم،صد کلمه کمتر گفتم و دین خود را به او ادا نکردم،که جلوی خانه را جارو میکرد و مرحبایی گفت.و من در شگفتیام که آن مردمان میتوانند هنوز لبخند بزند و "مرحبا" گویند.
کسی مرا به عنوان آدمی غمگین و افسرده نمی شناسد.اما وقتی آنجا را دیدم،با خودم گفتم که اگر مرا به چنین روزگاری گرفتار کنند ، بیدرنگ به زندگی ام پایان میبخشم.خودم سرم را زیر آب میکنم.شاید آن "بزرگوانی" که مردم آن دیار را به چنین روزگاری گرفتار ساخته اند ، از آن مردم همین انتظار را دارند....ادامه
۵۱۰۰۱ - تاریخ انتشار : ٣ بهمن ۱٣۹۱
|