از مجموعه تنها زن ۲
در برابر آینه


داریوش لعل ریاحی


• گاهی که در تنهایی ، مقابل آیینه قرار میگیرم
از خودم میپرسم ، باخودت چه کردهای ، چه میکنی ؟
تصویر تکیده و شیار هایی که روز به روز عمیقتر میشود ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
پنج‌شنبه  ۵ بهمن ۱٣۹۱ -  ۲۴ ژانويه ۲۰۱٣


 از مجموعه تنها زن

در برابر آیینه

دوشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱٣۶۷


گاهی که در تنهایی ، مقابل آیینه قرار میگیرم

از خودم میپرسم ، باخودت چه کردهای ، چه میکنی ؟

تصویر تکیده و شیار هایی که روز به روز عمیقتر میشود

موهایم ،نگاهم ، و در زیر پوستی چنین درهم ، دلم

دلم و آن همه رویا

دلم و آن همه شور و حال

چه کسی بهتر از خودم میتواند با من حرف بزند

با این همه ، وقتی به دیگران نگاه میکنم

آنها را گرفتار تر از آن میبینم که دیگر به خود بیاندیشم

تکرار بی تحرک و خالی از هیجان روزها

زمان را بدون اینکه متولد شود ، می کُشد

آدمها چنان بر تارهای این کلاف به هم پیچیده چنگ انداخته اند

چنان پاپیچ زندگی شدهاند که در هر تکانی

بیشتر در عمق گرفتاری فرو میروند

هیچ لبی به خنده باز نمیشود

هیچ صورتی ، اشگ شوق به دیده ندارد

بهترین سرگرمی ، خواب

و عشق ورزیدن ، گناه نابخشودنی تولدی نا خواسته

یا به هم پیچیدنی ، بی مقدمه و ناگذیر

نا گذیر از انباشته گردیدن تمایلاتی ناهمگون

که نه آرامشی و نه پروازی را ، تداعی خواهد کرد

پس من نمی بایست ناراحت چیزی باشم

که اگر هم بود ، به ناچار دراین برزخ فرو میافتاد

وقتی بیاد میآورم

چگونه در آخرین روز های باهم بودنمان

قدم به قدم به مرز بیگانه شدن از هم ، نزدیک میشدیم

وقتی بیاد میآورم

عشق ورزی پر شکوهمان ، چگونه به ورزش باستانی ، تبدیل شده بود

وقتی بیاد میآورم

برای خریدن ، پختن و هر چیز کوچکی

چه مشکلات بزرگی ، فرا رویمان بود

وقتی رفتن به رستورانی برای خوردن پیتزا به همراه یک آبجو

برایمان به رویا ، تبدیل گشت

پر واز تو برایم ، مفهوم دیگری مییابد

و در کندن از این خاک ، سرزنشت نمیکنم

این است که با همه این ناملایمات

تو را عمیقأ ستایش خواهم کرد

تو توانسته ای قسمتی از بودنمان را ، به زندگی تبدیل کنی

تو دوالپایی را که بر ذهنت چنگ انداخته بود

از وجودت کندی و به دور انداختی

تو خانه را سمپاشی کردی

اکنون می بایست به انتظار میوهها و محصول تمامی تلاشهایت ، بنشینی

صمیمیت و صداقت بی نظیرت ، نتیجهای جز موفقیت ، نخواهد داشت

تو هرگز دچار شرمندگی و شکست نبوده ای

این همه

آن چیزی است که به من توان مقاومت میدهد

این آن چیزی است که مرا به آینده ، امید وار میکند

بنا براین

پایان گفتگویم با تصویرم ، زیاد به ناکجا آباد نمیکشد

اگر چه شیار های گونه ام عمیقتر شده

بگو میرسد ، روزی که دست نوازش تو را بر خود داشته باشد

میرسد پایان همه رنجها



داریوش لعل ریاحی