آیا اسلام در اصل یک نسخه از مسیحیت است؟ - اخبار روز

نظرات دیگران
  
    از : آبان

عنوان : " پرفسور ان مرنینگ" آمریکایی در مصاحبه ای جدید با "القدس العربی" : اغلب تحقیقان دانشمندان معاصر آلوده به عنصر نژادپرستی است.
آقای بی نیاز گرامی سلام

ترجمهء چنین مقاله ای توسط شما محقق گرامی بسیار تعجب انگیز است. زیرا ادعاهای نویسنده و اطلاعاتی که از طریق شما به خوانندگان داده مغرضانه و نادرست هستند. چقدر خوب بود جنابعالی نخست چند تا از ادعاهای او را مورد بررسی و پی جویی قرار می دادید بعد به ترجمه و انتشار آن اقدام می نمودید. تا باعث دادن اطلاعات غلط به خوانندگان محترم سایت وزین اخبار روز نگردد.

این مدعی اسلام شناسی، اساسی ترین مبانی علمی پژوهش از جمله ارائهء آدرس منابع ادعا های خود و بخصوص اصول اخلاقی لازم را در مطالبش رعایت نکرده و آنچه که ادعا نموده بیش از هرچیز ناشی از خصومتی است که با دین مهربانی دارد. او در واقع مانند اسلام شناسان اولیه با عینک نژادپرستی به تحلیل تاریخ اسلام پرداخته است. زیرا تاریخ اسلام را بر اساس یک خیالپردازی خصومت بار و آنگونه که خود دوست داشته نشان داده است.
البته از جهاتی این شیوهء غیر علمی و متعصبانهء جناب اولیگ را باید درک کرد به این دلیل که جهان امروز مانند صد سال پیش که مسلمانان عمدتآ بیسواد و گرفتار استعمار بودند، و امثال گلدزیهر در کشورهایشان جولان می دادند و در کنار غارت منابع اقتصادیشان، منابع مکتوبشان را نیز در اختیار گرفته و حتی دستکاری می کردند نیست.
از طرف دیگر امروزه به دلیل امکان دسترسی عمومی به منابع تحقیقاتی، خیلی راحت می توان به واورنه سازی های اینگونه تاریخ نویسان پی برد . برای نمونه در پاراگراف نخست این مطلب می توان نادرست بودن چندین گزاره ء جناب اسلام شناس آلمانی را متوجه شد.
اجازه بدهید با همدیگر، پاراگراف نخست را که پاسخ او به سئوال نخست مصاحبه اش است را بعنوان مشت نمونهء خروار سطر به سطر مرور کنیم تا نشان دهم که حتی یک جمله صحیح در ادعاهای اولیگ آلمانی وجود ندارد.

ادعای اول اولیگ: "بقول گلدزیهر آغاز اسلام بسیار ناروشن است"
پاسخ من: واقعیت این است که این ادعا نشانه ای از حقیقت ندارد بلکه از یک خودبزرگ بینی و مطلق نگری عمیقآ ناشیانهء مبتنی بر نژادپرستی و احساس مالکیت جهانی دارد. چنین اشخاصی، چون خودشان شناخت ناروشنی از یک پدیده ندارند فکر می کند شناخت بقیه نیز از این پدیده ناروشن است. در واقع گلدزیهر با این ادعا، بیگانگی خود با اسلام را به دیگران و بخصوص به مسلمانان که دارای هزاران پیوند فرهنگی، روایت شفاهی و کتاب تاریخی معتبر در مورد تاریخ اسلام هستند و از این طریق حتی تصویری روشن از کوچه ها و ساکنان مدینهء ۱۴۰۰ پیش دارند تعمیم داده است.
ادعای دوم اولیگ" قرآن هیچ اطلاعی درباره‌ی زندگی [حضرت محمد (ص)] به ما نمی‌دهد"
پاسخ من:این دروغ گوبلزی نشانهء بی اطلاعی از قرآن و یا پنهان کردن حقیقت از چشم خواننده است زیرا قرآن در آیات متعددی به زندگی و شخصیت پیامبر پرداخته و از طریق قرآن می توان به اطلاعات زیادی از زندگی ایشان رسید. از جمله عرب بودن او، اهل مکه بودن او، یتیم بودن او، مبارزهء او با مناسبات ناسالم از قبیل بت پرستی و دختر کشی، مهاجرت او به مدینه، پیمان نامه های او، تاسیس دولت او، زن و دختر داشتن او، و بسیاری از اطلاعات دیگر.

ادعای سوم اولیگ:" فقط چهار بار مفهوم «محمد» در قرآن آمده است"
پاسخ من: اگر اشتباه از مترجم نباشد ظاهرآ اولیگ برای گمراه کردن خواننده به جای "نام" از "مفهوم" استفاده کرده. زیرا مفهوم بیشتر به معنی و صفت یک اسم اشاره دارد نه خود اسم. بنابر این برخلاف عبارت نویسنده معنی و صفت پیامبر دهها بار در قرآن آمده و به خاطر وفور همین معانی و توصیفات، تنها نیاز به ۴ بار حضور "نام" او در قرآن بوده است.

ادعای چهارم اولیگ:" فقط در یک جا با یقین می‌توان گفت که سخن از یک پیامبر عرب است"
پاسخ من: به نظر می رسد اولیگ با جملهء " سخن از یک پیامبر عرب است" می خواسته هم به قرآن دروغ ببندد و هم به خواننده تلقین کند که پیامبر اسلام فقط پیامبر عربها است و خصوصیت جهانی ندارد. اما این گزاره دروغ محض است نخست اینکه در هیچ جای قرآن عبارت "پیامبر عرب" نیامده. بلکه در آیات زیادی مخاطبین او و پیامش را تمام انسانها دانسته است. ثانیآ قران در هر ۴ مورد نام پیامبر را به صراحت برده و هیچ مسلمان و محقق منصفی در این صراحت ها تردید نداشته و ندارد. می توان با جستجو در سایت پارس قرآن این ۴ مورد صریح را دید و دروغ نویسنده را دریافت. http://parsquran.com/data/search.php?page=۱&user=far&quantity=D۹۸۵D۸ADD۹۸۵D۸AF&lang=ara

ادعای پنجم اولیگ:
:" { اسم پیامبر }احتمالاً به آیاتی متعلق است که بعدها به قرآن افزوده شده است"
پاسخ من: این دروغ گوبلزی آنقدر بزرگ است که احتیاجی به پاسخ ندارد. زیرا اولیگ آلمانی منکر شواهد بیشمار و گزارشات موثق تاریخی شده است. یقینآ او هیچ سند و منبعی برای دروغ خود ندارد. وقتی معیارهای اخلاقی یک پژوهش رعایت نشوند و هدف وسیله را توجیه کند می شود به سادگی خروج حرف از دهن هر ادعایی کرد. کوه را کاه گفت، مورچه را فیل، و روز را شب. مثلآ یک نفر می تواند بر خلاف تمام شواهد عقلی و نقلی و علمی و تاریخی صرفآ از روی خصومت با فردوسی یا ایرانیان ادعا کند که "احتمالآ"! فردوسی نسخه اصلی شاهنامه را از روی خاطرات یکی از افسران هیتلر رونویسی است!!!

ادعای ششم اولیگ:" مفهوم «مکه» فقط یک بار، آنهم بدون هیچ ارتباطی، آمده است.
پاسخ من: این نیز یک مغالطهء گمراه کننده است. به این دلایل: نخست اینکه نام مکه علاوه بر اینکه یکبار در ۴۸:۲۴ به شکل "مکه" آمده، یکبار نیز در ۳:۹۶ به شکل "بکه" که مطابق بافت آیه و استدلال لغت نویسان و مفسرین معتبر مسلمان منظور مکه است آمده. ثانیآ مفهوم مکه در ده ها آیه ء قرآنی دیگر مستتر می باشد و این استتار یک ویژگی ارزنده ادبی است. مشابه کابرد ضمیر در زبان و یا اشاره به ویژگی های یک پدیده در ادامهء یک متن. طبیعی است که با آمدن ضمیر و یا اشارات وصفی، دیگر نیازی به تکراراسم نیست و این عدم تکرار عیب متن و زبان نیست بلکه حسن آن است. از طرف دیگر برخلاف ادعای نویسنده کاربرد کلمهء مکه در آیه مربوطه ارتباط بسیار تنگاتنگی با موضوع دارد بخصوص اینکه در آیهء بعدی نام "مسجدالحرام" نیز آمده است.

ادعای هفتم اولیگ:" . مفهوم‌‌ مدینه («شهر») سه بار در قرآن آمده که معلوم نیست آیا منظور فقط «شهر» به معنی کلی‌ست یا منظور مدینه‌[«شهر پیامبر»] است."
پاسخ من: یک دروغ گوبلزی دیگر. زیرا کلمهء مدینه بیش از ۱۰ بار در قرآن آمده. آدرس برخی آیاتی را که کلمهء "مدینه" در آنها آمده و در حداقل ۴ مورد آنها اشارهء صریح و روشن به "شهر مدینه"ء پیامبر است را در اینجا می نویسم تا خواننده محترم بیشتر به وارونه سازی های جناب خاورشناس پی ببرد: سوره ۱۲ آیه ۳۰ (۱۲:۳۰)
و ۱۸:۱۹ و ۲۸:۱۸ و ۲۸:۲۰ و ۳۶:۲۰ و ۶۳:۸ و ۲۷:۴۸ و ۳۳:۶۰ و ۱۵:۶۷ ۲۸:۱۵ و ۶۳:۸ و ۹:۱۰۱ ۹:۱۲۰ برای دیدن متن آیات به سایت پارس قرآن مراجعه شود.

ادعای هشتم اولیگ: "در قرآن هیچ اشاره‌ای به شبه‌جزیره‌ی عربستان نشده است"
پاسخ من: اینهم از سئوال واره های بنی اسرائیلی است که هیچ نشانه ای از صداقت ندارد و گویی او از جغرافیا و تمدن سازی چیزی نمی داند و اطلاع ندارد که اسامی مناطق همه قراردادی هستند و به مرور زمان می توانند تغییر کنند و بیشتر تقسیم بندی ها و نام گذاری های جغرافیایی در دوران جدید درست شده اند و سابقآ نیازی به این تقسیم بندی ها و نامگذاری ها نبوده.

ادعای نهم اولیگ:" همه‌ی «اطلاعات» درباره‌ی آغاز اسلام از احادیث برگرفته شده‌اند"
پاسخ من: این هم یک ادعای گزاف است. در پاسخ شماره یک نوشتم که قرآن تصویری بسیار روشن از زندگی و شخصیت پیامبر و بسیاری حوادث دیگر زمان خود ارائه داده است.

ادعای دهم اولیگ:"زندگینامه‌‌های پیامبر در قرون ۹ و ۱۰ میلادی نوشته شده‌اند"
پاسخ من: چناب اولیگ بی توجه به تاریخ اسلام و زندگی مسلمانان و گزارشات قرآن یک مغالطهء دیگر صورت داده است. او طوری وانمود کرده که انگار این همه کتاب به یکباره از آسمان افتاده اند یا از زمین سبز شده اند. اما حقیقت این است که اگر چه نسخه های قدیمی تر که چه بسا از طریق از جمله حمله های صلیبی و غارت های استعماری از بین رفته اند اما تمام نویسندگان بعدی مسلمان منابع خود را که کتاب ها یا اشخاص بوده اند به صراحت ذکر کرده اند. یعنی اینکه این گزارشات از راه های مستند و موثق به آنها رسیده اند. البته گزارشات مجعول که معمولآ توسط افراد مغرض یا نادان وارد شده اند موضوع دیگری است و برای ما اهمیت چندانی ندارند.

متاسفانه وقت کم بنده و محدودیت کامنت نویسی، اجازه توضیح بیشتر و پاسخ به سایر پاراگراف های مصاحبهء اولیگ آه‍یمانی را به من نمی دهد. اگر چه همین بررسی کوتاه به اندازه کافی وارونه سازی های او را نشان داده است.

با احترام و با تشکر از سایت اخبار روز
۵۱۷۱۲ - تاریخ انتشار : ۲ اسفند ۱٣۹۱       

    از : ریش ریش

عنوان : ریشه در ریشه شد این داستان
نمیدانم چرا فقط اسلام است که ریشه در مسیحیت و گاه در یهودیت و بعضی وقتها هم در زرتشتیت پیدا کرده و حضور خودش زیر علامت سوال میرود.
آخر انگار یادمان رفته که ما بشر ها همه به هم شبیهیم بدون آنکه حضور یکی از ما بخاطر شباهتمان به دیگری زیر علامت سوال برود. همچنین است در مورد شباهت زبانها. شباهت غریب ایتالیائی و اسپانیائی و فرانسوی، مانع آن نمیشود که بپذیریم هر سه این زبانه جدا از هم، و علیرغم شبهتهایشان وجود دارند و از هم تقلید نکرده اند.
به اسلام که میرسد فوراً شباهتی با تورات و انجیل و گاتها در آن پیدا میکنند تا بگویند قرانشواقعی نیست، محمدش واقعی نیست و خودش هم کپی ست.
آخه بابا جان، طبیعی ست که دانش بشر و فلسفه و رهنمود های مذهبیش در تمام تاریخ با هم شباهت داشته باشد چون بشر از یک طبیعت واحد میآید.

من شیله پیله ای در این تنگ نظریها می بینم. تمایلی برای زدن زیر اعتقادات و عوامل هویتی بخش عظیمی از بشریت تا بتوان آنها را پشت سوپرمارکت های محصولات خودشان بکشانند و سرکیسه کنند
۵۱۲٨۹ - تاریخ انتشار : ۱۷ بهمن ۱٣۹۱       

    از : مسعود امیرخلیلی

عنوان : سقوط ساسانیان
با درود

این نوشته نشان می دهد که اعراب مسلمان در جنگ های فرضی نهاوند و قادسیه بر ایران غلبه نکردند، بلکه این اعراب ایرانی بودند کحه پس از شکست ساسانیان از بیزانس در ایران قدرت را به دست گرفتند:

http://www.chubin.net/?p=۱۰۱۰۲

اگر موافق هستید ان نوشته را در سایت خود منتشر کنید.

شاید این نوشته نیز برای شما جالب باشد:

http://www.chubin.net/?p=۷۵۷۸

موفق باشید
۵۱۲۶۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۱       

    از : حافظه تاریخ

عنوان : ‎ریشه تمامی ادیان جملگی در گورستان تاریخی بشریت نهفته است‫.
‎ در مقاله آیا اسلام در اصل یک نسخه از مسحیت است؟ نقل قولی از ایگناز گلدزیهر گویا یکی ازپدران اسلام شناسی منعکس شده که «آغاز اسلام بسیار ناروشن است»‫.‬ سوال اساسی اینست که آیا هیچ دین و مذهبی آغاز روشن و مشخصی دارند؟ و آیا منبع «کپی برداری» معتبری را در فرم ذات و روند پدید آئی آن را صد در صد مطمئین «ثبت» گشته دارند؟ کدامین از ادیان حاضر فعلی ‫(‬ طرفدارن موسی، عیسی و محمد‫)‬ بطور قاطع میتوانند ادعا کنند که آغاز روشن و یا «اولین» پیام بر کاملآ نوینی بوده اند؟ آنچه روشن و قابل اثبات است که همه این ادیانها در رابطه در شرایط اجتماعی و حغرافیائی «ظهور» کردند و کم و بیش هم از هم رونویسی نمودند‫.‬ آیا همه این «کپی برداریها» از دین و مرام میترا خدای خورشید در ایران و یا از فراعنه های مصر‫(‬خدای خورشید‫)‬ سرچشمه میگیرند؟‫.‬ اینکه چگونه آئین میترا از سرزمینهای آریائی به سراسر اروپا و افریقا راه یافته است هنوز هم ناروشن است‫.‬ اینکه میترائیسم بسیار پیشتر و حتی قبل از آئین زرتشت بوده است جای بحث و مجادله ای نیست‫.‬ تاریخ نگاری بنام پلورخ نوشته است که رومی ها اولین گرویده های این آئین باستانی ایران بودند که توسط سربازان رومی آئین میترائیسم را از کیلیکها آموختند که در آسیای میانه ‫(‬ ترکیه کنونی و مناطق مرزی سوریه ‫)‬ که در همسایگی امپراطوری پارت و سپس ساسانی قرار داشتند‫.‬ صدها سال قبل از پیدایش دین مسیح در اروپا و قبل از گرایش کنستانتین امپراطور روم بآن، آئین میترائیسم در تمامی نواحی تحت اشغال امپراطوری  روم، اروپا، شمال افریقا و بریتانیا برقرار میشد. ودر اروپا تا زمان رسمی شدن دین مسیحیت ، تولد میترا را  با شکوه بسیارجشن میگرفتند و جشن وشادی و شب زنده داری شب زادروز میترا را بمراسم کریسمس (تولد حضرت مسیح که درآنزمان ششم ژانویه بود) ترجیح میدادند‫.‬ بسیاری از نمادها و پرستشگاه‌های میترائیسم در سراسر اروپا و مفاهیم آیین مسیحی و رفتارهای مسیحیان باقی مانده‌است. با وجود براین از نشانه های احترام و دلبستگی فراوان اروپاییان به آیین میترائیسم، جای جای اروپا خصوصآ  در ایتالیا وجود دارد، نامگذاری روز نخست هفته به نام خورشید است، که در همه یا بیشتر فرهنگهای اروپایی نام نخستین روز هفته معنای "روز مهر" یا "روزخورشید" را دارد. با گسترش روزافزون مسحیت در اروپا مانعی در برگزاری جشن میترا نبود در حدی که حتی مسیحیان هم این شب را گرامی میداشتند.  متولیان کلیسا بسیار کوشیدند که مراسم جشن تولد میترا و یا شب یلدا را از رونق بیاندازند و از خاطره ها بزدایند، زیرا بین میترائیسم و مسیحیت شباهتهای زیادی وجود دارد میترا نیز همچون حضرت مسیح از سوی «پدر» خدا به زمین فرستاده شد تا جهان را نجات دهد. هر دوی آنها در آخرین روز زندگی زمینی در ضیافتی (شام آخر) شرکت میکنند و میترا سوار ارابه خورشید میشود و همانند حضرت مسیح به آسمان عروج میکند. و طرفداران هر دو آئین معتقدند که آخر جهان آتشی عظیم در تمام جهان در بر میگیرد و تنها پیروان آنان آسوده خواهند بود‫.‬ بیا این داده های تاریخی نشان میدهد که تا چه حد «کپی برداری» ادیان و بینشهای اجتماعی از یکدیگر مجاز بوده است‫.‬ با توجه باینکه سعی میگردد که دین مسیح را برگرفته از دین موسی بسازند و دعوای تاریخی طرفداران این مذاهب در علل بصلیب کشیدن مسیح در ثابت نمودن «اولیت» و قبولاندن هر یک از آنان در ثبت «اولین و آغازگر» است‫.‬ «آغاز» پرستش نه در محدوده زمان و مکان میتوان گنجانید و نه میتوان «ارث» بخشی از مردمان جهان دانست‫.‬ همه ادیان و رهنمودهای اجتماعی خوب و یابد مال مجموعه گذشته بشریت است و هیچکدام از آن امروزه با رشد افکار اجتماعی نه فقط مورد نیاز بشریت نیست، بلکه پیروی نمودن تعصب آمیز از آن هم بسیار ضرر آمیز برای سلامت بشریت است‫.‬ افکار و قوانین اجتماعی روان و مدام در حال دگر گونی هستند و هیچگاه تابعیت از دین و مرامی را نمیتوانند ابدی پذیرا باشند حتی بازور شیمشیر و باروت‫.‬ این قبیل مقاله نویسی از جانب کسیکه سمپاتی بسیار بیکی و آنتی پاتی زیاد بآن یکی دارد، فقط برای ایجاد زمینه «فعالیت» یکی از ادیان با «خراب» کردن یک دین همجنس و همسنگر تحمیق گر دیگر است و بس‫. بقوا ضرب المثلی « نه قم خوبه نه کاشون، لعنت به هر دوتاشون‬» ‫(‬ در مثال مناقشه نیست‫).‬‬ این مقاله از روی دشمنی تهیه گشته تا برای زمینه آگاه سازی تاریخی.
۵۱۲۴۴ - تاریخ انتشار : ۱۶ بهمن ۱٣۹۱       

    از : امیر آمویی

عنوان : خاک در چشم
خاک در چشم

این نکته که اسلام در مسیحت ریشه دارد، حرف تازه‌ای نیست، البته درست هم هست. محمد که خود را تا این اواخر خاتم پیامبران می دانست! اما این که "اسلام" با این "اسلامیت" و "عربیت"ی که دارد، ریشه در "ایران ساسانی" و "امپراتوری بیزانس" (که سوریه‍ی مسیحی بخشی از آن بود) داشته باشد، از آن حرفهایی است که قبول کردنش دست کم برای آنان که با تاریخ دوره‍ی ساسانیان و امپراتوری بیزانس آشنایی دارند، اگر بسیار مشکل نباشد، به یک جمجمه‍ی توخالی نیاز دارد.

ما می دانیم که تولد یک ایدئولوژی (دین) توحیدی بزرگ در تاریخ تحول و تکامل ملل زمانی رخ داده که بانیان آن ایدئولوژی یا دین در پی ایجاد وحدت، یگانگی و اتحاد سرزمینهای پراکنده‍ی خود بوده اند. در ایران دوره‍ی ساسانیان و نیز در بیزانس نیازی به طلوع چنین ادیانی نبود! در ایران دین زرتشت و در بیزانس مسیحیت پاسخگوی وحدت ایدئولوژیک توابع دو امپراتوری بود و از مدتها قبل قدرت های بزرگ شکل گرفته بودند. یک نظام منسجم سیاسی و اداری نیز در هردو ایجاد شده بود.

مهم‌تر این که به چه دلیل عناصر ایرانی و رومی می بایست دست به کار سرهمبندی دینی شوند که تکرار مکرر همان اقوال پیشین بود و تازه زبان آن هم زبان عربی، یعنی زبان قومی که عقب مانده‌ تر از خودشان بود، قومی که هنوز هم از مدنیت با معیارهای مدرن به دور است و ظاهرا از این سیاهچاله بیرون نخواهد آمد. این بسیار عجیب است! متفکران دو امپراتوری پیشرفته با این کار خود چه می خواستند به دست آوردند؟

همان طور که می دانیم، این اعراب بودند که می خواستند با اتکاء با دین اسلام (فکر وحدت بخش)، خود را از تفرق و تسلط سیاسی دو امپراتوری ساسانی و روم نجات دهند. بنا براین سازندگان آن دین باید در میان آن اعراب ظهور می کردند؛ در حالی که دو امپراتوری ساسانی و روم در این ماجرا زیان فراوان دیدند و هنوز هم دارند می بینند. هم در ایران و هم در اروپا (اسپانیا و ...) مردمی که از تسلط اقوام عقب مانده جانشان به لب رسیده بود سالها مبارزه کردند تا خود را نجات بخشند. در اسپانیا، پس از حدود چهار صد سال اعراب با زور بیرون رانده شدند و در ایران نیز با ترفندی دیگر که خلق خاندان عباسی و بعد تشیع بود به تسلط جنایتکارانه‍ی امویان پایان داده شد، بدون این که از عواقب آتی این ترفند هیچ گونه آگاهی داشته باشد.
آیا این پژوهشگران یهودی که امروز می‌خواهند ریشه‍ی اسلام را در ایران و سوریه پیدا کنند، دست به کار توطئه ای دیگر برای ایجاد یک امپراتوری نوین یهودی نیستند؟ آیا آنان خاک را از سرمان برمی‌گیرند تا چشم مان بریزند؟

آمویی
۵۱۲۱۹ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣۹۱       

    از : شرق

عنوان : با احترام
ای گل گمان مبر که به شب جشن می روی/شاید به خاک مرده ای ارزانیت کنند.
یوسف, به این رها شدن از چاه دل نبند/این بار می برند که زندانیت کنند.
۵۱۲۱۲ - تاریخ انتشار : ۱۵ بهمن ۱٣۹۱       

    از : فرهاد از دهلی

عنوان : دست مریزاد
با سلام من تصادفا توانستم این گفتگو را با ترجمه ای بسیار عالی بخوانم. از مترجم و هم مصاحبه کننده و شونده سپاسگزارم. امیدوارم روزی برسد که نوری در تاریکخانه ی اسلام ناب بیفتد و این سم مهلک تبدیل به خوراکی اسنانی گردد. دوستانی که این مصاحبه را و از این نوع مصاحبه و مقاله را می خوانند و پیدا می کنند باید برای دیگران بفرستند. متاسفانه ما تنبلیم. من از داریوش ممنونم و امیدوارم بازهم ترجمه کند.
۵۱۲۰۱ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣۹۱       

    از : peerooz

عنوان : بشر به امید زنده است
" از سده‌ی ۱۸ میلادی ، روشنگری از سوی بسیاری از مسیحیان به عنوان حمله و تخریب دین‌شان احساس می‌شد - و تا به امروز هنوز هم بخشی از مسیحیان چنین فکر می‌کنند .".

ممنون از جناب داریوش بخاطر ترجمه روان این مصاحبه.
زمانی در یکی از دهات غرب ایران در دریاچه ( استخر طبیعی بزرگی ) شنا میکردیم ( یعنی خود را روی آب نگاه میداشتیم). درآن نواحی شنا - بعکس نواحی ساحلی - معمول نیست. دهاتیها با تعجب و تحسین نگاه میکردند و یکی صادقانه پرسید به چه چیز چنگ میزنیم که خود را روی آب نگه میداریم.

در دنیای حقیقی ، سوال دهاتی , مفهوم حقیقی علت وجود دین است. در جهانی که برآورد نیازهای مادی و معنوی برای بسیاری محدود و یا نا ممکن است و حتی تواناترین افراد نیز بعد از برآورده شدن ممکنات , به سد غیر ممکن ها بر میخورند ، برای ادامه حیات و امید باید به چیزی مانند دین و ایدیولوژی چنگ زد. دین برای بسیاری از مردم مانند آب و نان ضروری ست و بهمین جهت آنرا درست و یا غلط افیون جامعه دانسته اند. بشر به امید زنده است حتی اگر توهم باشد و کسی نمیخواهد این امید را از دست بدهد. این رمز بقای دین و مبارزه برای حفظ آن حتی در جوامع پیشرفته است.
۵۱۱۹۰ - تاریخ انتشار : ۱۴ بهمن ۱٣۹۱       

    از : محمد حسین صدیق یزدچی

عنوان : توصیه به خواندن این مصاحبه و اصل کتاب که خوشبختانه به فارسی برگردان شده
مایلم روی آخرین پاسخ مصاحبه شونده یا پژوهشگر عرصهء اسلام شناسی انگشت نهم. اینکه می گوید برای گذر از ذهنیتی مسلط دینی بر عرصهء عام فرهنگی/تاریخی باید به نقد دین آنهم نقدهائی معتبر آنگونه که حیطه های آنرا این محقق و همکارانش نشان میدهند، اقدام کرد. دین اسلام برای بقای خود در جهان امروز به نقدهائی بنیانی از این دست نیاز دارد.اگر در عنصر ایرانی/مسلمان هشیاری تاریخی پیدا شده باشد. نخستین نشان آن این است که دین مسلط خود «اسلام » را نقادی علمی و مبتنی بر ملاکهای روش شناسانه به انجام رسانند. در این صورت شاید «روشنگری» به میانهء ایرانیان راه جوید. توصیهء من به تمام کسانی که به کار فکری می پردازند آن است که پژوهش هائی از نوع اثر یاد شده در این مصاحبه را جّد بدانند و با تامل بخوانند و بدور از وضع گیری مثبت یا منفی نسبت به اسلام به شناخت و شناخت درست ومعتبر به پردازند.
باید از مترجم این اثر آقای «بی نیاز» هم سپاس گذار بود که برگردان فارسی اثر را انجام داده اند. امیداوارم ترجمه ای معتبر باشد. قهرا آنرا خواهم خواند.
۵۱۱۵۰ - تاریخ انتشار : ۱٣ بهمن ۱٣۹۱