جمهوری اسلامی، گذار از "تمامیت خواهی استالینیستی" به "تمامیت خواهی نازیستی"
بهزاد خوشحالی
•
تمامیت خواهی کنونی جمهوری اسلامی به موازات قدرت رهبر، از وجود دولت به عنوان نمای بیرونی و بازنمود کننده ی کشور در چشم غیر تمامیت خواه استفاده می کند. غافل از آنکه تنها به عنوان یک نماد، وارث منطقی جنبش تمامیت خواه است و ساختار دولت (به مثابه ی دولت هشت ساله ی دکتر احمدی نژاد) از فرمانروای جنبش (به مثابه ی دستگاه رهبری) وام می گیرد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۱۲ بهمن ۱٣۹۱ -
٣۱ ژانويه ۲۰۱٣
"هانا آرنت" می گوید: "دیکتاتوری توتالیتر آگاهانه به راه جنون کشیده نمی شود. نکته ی بنیادین آن است که سردرگمی ما در برابر ویژگی ضد فایده گرایانه ی دولت تمامیت خواه، از این برداشت نادرست ما سرچشمه می گیرد که تصور کنیم با یک "دولت عادی (دیوان سالار، بیدادگر یا دیکتاتوری) سروکار داریم..."
او ادامه می دهد: "فرمانروایان تمامیت خواه به محض آنکه به قدرت می رسند به تاکید می گویند کشورشان را تنها به عنوان ادارات مرکزی یک جنبش بین المللی و منزلگاهی در راه فتح جهان تلقی می کنند و شکست و پیروزی را بر مبنای قرن ها و هزاره ها ارزیابی میکنند و ادعا می کنند منافع جهانی آنها همیشه بر منافع محلی اشان برتری دارد (نگاه کنید به سخنان نظریه پردازان ولایت فقیه، شعار صدور انقلاب، رهبری امت اسلام، رهیری جنبش های اسلامی در منطقه و دیدگاه های رهبران جمهوری اسلامی از آغاز تاکنون)
واقعیت کاملا ساختگی در آینده
"آرنت" در باره ی ضرورت وجودی "ساختن واقعیت ساختگی در آینده" رژیم های تمامیت خواه می گوید:
"آنچه یک ناظر خارجی را به عنوان یک "جنون شگفت انگیز به تحیر می کشاند(مصداق عینی در مورد ایران امروز، ایالات متحده و اروپا است) و دچار سرگشتگی می کند چیزی جز برتری مطلق جنبش بر دولت، ملت، مردم و حتی مقامات بلند پایه ی رژیم تمامیت خواه نیست. تدابیر زیرکانه ی فرمانروایی تمامیت خواه که تمرکز مطلق و برتر قدرت را به دست یک انسان می سپارد در گذشته هرگز آزمایش نشده بودند. (البته در نازیسم و استالینیسم به آزمون گذارده شدند و بعدها در بعثیسم و اکنون، در جمهوری اسلامی "به روز آوری شده اند)
به همین دلیل هیچ بیدادگری در تاریخ (به استثنای حکومت های تمامیت خواه) نبوده است که تمامی منافع محدود و بومی اقتصادی، ملی، انسانی و نظامی را قربانی یک "واقعیت کاملا ساختگی در آینده ی دور" سازد." (سخنرانی های چند ساله ی اخیر رهبر جمهوری اسلامی در زمینه ی مقدمات ظهور منجی موعود و تبلیغات رسانه ای دستگاه روحانیت و همچنین رییس جمهور احمدی نژاد در این زمینه، مصداق عینی این نگره است).
همانندی جنبش تمامیت خواه با دولت تمامیت خواه
"از آنجا که حکومت تمامیت خواه در راس قدرت به اصول بنیادی جنبش وفادار می ماند (در مورد جمهوری اسلامی، این وفاداری همان اصل ولایت فقیه و ضرورت بنیادگرایی اسلامی است) همانندی شگفت انگیز "تدابیر سازمانی جنبش" (به مثابه ی رهبری جمهوری اسلامی) با "دولت تمامیت خواه" (به مثابه ی دولت آقای احمدی نژاد) دیگر نباید مایه ی شگفتی شود.
انشقاق میان اعضای حزب (و در مورد جمهوری اسلامی کارویژه ای نوین به نام سپاه پاسداران به مثابه ی موتور محرکه ی جنبش تمامیت خواهی) و همراهانی که در سازمان های پیشگام متشکل شده اند، بی آنکه "ناپدید" شوند به هم نواختی بخش هوادار جمعیت کشور (در جمهوری اسلامی با استفاده از ابزار مذهب) می انجامد که اکنون (به مدد تبلیغات، رسانه و آموزش) به صورت هواداران جنبش (و در مورد جمهوری اسلامی بسیج، لباس شخصی ها و ...) سازمان یافته اند" (آرنت، توتالیتاریسم، ص۲۲۰)
منحصر ساختن قدرت به یک طبقه ی ممتاز
"آرنت" ادامه می دهد:
"افزایش تعداد هواداران از طریق منحصر ساختن قدرت به یک طبقه ی ممتاز چند میلیون نفری (و در ایران، چند صد هزار نفری) و ایجاد لایه های نخبه ی چند صد هزار نفری (و در ایران اسلامی چند ده هزار نفری با عنوانی مصطلح به نام متعهد متخصص) تعدیل می شود". (آرنت در اینجا به منحصر ساختن ساختار حزبی اشاره می کند اما در مورد جمهوری اسلامی، این نقش را "سپاه پاسداران انقلاب اسلامی" به درستی بازی می کند)
تعدد ادارات، تداخل وظایف و سازگار کردن رابطه ی هواداران با شرایط نوین (این تداخل وظایف در تلاش برای ادغام وزارتخانه ها در راس دولت و افزایش تعداد ادارات با عناوین مختلف در قاعده ی هرم دولت جمهوری اسلامی در سال های اخیر شتاب و فزونی گرفته است) به معنای آن است که ساختار تودرتو و لایه لایه ی جنبش که در آن، هر لایه ای پیشاهنگ لایه ی پیشرو بعدی است حفظ شده است.
در نهایت، دستگاه دولتی به سازمان پیشگامی از دیوان سالاران هوادار جنبش تبدیل می شود (و شده است) که کارکرد آنها :
۱-در امور داخلی گسترش اعتماد در میان توده های شهروندان همنواخت است
۲-در امور خارجی فریفتن جهان خارجی و غیر تمامیت خواه است
(در این زمینه به ویژه در امور خارجی-موضوع انرژی هسته ای و حقوق بشر- جمهوری اسلامی به توفیق نسبی در فریفتن جهان خارجی دست یافته است)
رهبر و رییس جمهور، ادعای ایجاد و وجود ظرفیت دوگانه
وی در بخش دیگری از کتاب خود می نویسد:
"رهبر با ظرفیت دوگانه اش به عنوان رییس دولت و رهبر جنبش، اوج بی رحمی مبارزه جویانه را از یک سو (در مورد جمهوری اسلامی سرکوب بی رحمانه ی جنبش سبز) و هنجارمندی اعتمادبخش را از سوی دیگر در شخص خویش ترکیب می کند".
(یکی از مهمترین و موثرترین ابتکارات جمهوری اسلامی، از اینجا آغاز می شود که رهبر جمهوری اسلامی با ابتکار اندیشیده ی "دوگانه ی رهبر-رییس جمهور" و "نمایش اختلاف" با هدف بی نشان کردن آثار سرکوب و محو نشانه های آن در یک دوگانه ی رهبری-رییس جمهوری، یک بار در سیمای رهبر و یک بار سیمای رییس جمهور، هنجار مندی خود را در ایجاد قابلیت و اعتماد در میان هواداران و همچنین فریب جهان خارج در چرخه های زمانی مشخص، دست به دست می کند تا درادامه وانمود کند جنبشی به نام جمهوری اسلامی (شخص ولایت فقیه)، می تواند از دولت (شخص رییس جمهور) متمایز باشد)
جنبش تمامیت خواه، دولت تمامیت خواه
یکی از مهمترین تفاوت های جنبش تمامیت خواه (به مثابه ی دستگاه رهبری جمهوری اسلامی) و دولت تمامیت خواه (به مثابه ی دولت کنونی آقای احمدی نژاد) آن است که دیکتاتور تمامیت خواه (در مورد جمهوری اسلامی شخص دکتر احمدی نژاد) شاید و باید هنر تمامیت خواهانه ی دروغ گویی را موثرتر و گسترده تر از رهبر جنبش (آیت... خامنه ای) به کار بندد.
بخشی از این قضیه پیامد تورم تعداد همراهان جنبش (به مثابه ی دستگاه حاکمیت جمهوری اسلامی) است و بخشی دیگر به خاطر آن است که گفته های ناخوشایند یک رهبر را نمی توان مانند یک رییس دولت عوامفریب رد کرد (مثال آیت... خامنه ای و دکتر احمدی نژاد در دستگاه دروغ پراکنی جمهوری اسلامی، بسیار عینی تر از آن است که بخواهیم مثال یا مثال هایی برای آن بیاوریم).
منحصر ساختن قدرت به یک طبقه ی ممتاز
اما چرا دولتمرد نخست جمهوری اسلامی، در میانه ی دوره ی دوم از هشت سال سکانداری در دولت نهم، چگونه و چرا به یاد "ملیت گرایی ایرانی" افتاد؟
"آرنت" می گوید:" هیتلر بازگشت مستقیم به "ملیت گرایی" را برگزید حال آنکه پیش از به قدرت رسیدن، برها آن را نکوهش کرده بود ( و تا سه سال پیش، هیچکس و هرگز، از مفهومی به نام "ایرانی، چیزی نه دیده و نه شنیده بود)
"آرنت" ادامه می دهد:" او با گرفتن ژست یک ملیت گرای دو آتشه و ادعای اینکه "ناسیونال سوسیالیسم"، کالای صادراتی نیست، آلمانی ها و غیر آلمانی ها را آرام ساخته و چنین القا کرد که آرزوهای نازی برآورده خواهند شد اگر به خواست های ملیت گرای آلمانی در چارچوب ایدئولوژی "ناسیونال سوسیالیسم" پاسخ داده شود."
( و اکنون دولت دکتر احمدی نژاد با طرح "اسلام ایرانی، دیگر از صدور انقلاب هم سخن به میان نمی آورد و هم، ایرانی های دو آتشه، پان ایرانیست ها، مهاجرن نوستالوژیست و سیاستمداران خارج نشین در رویای ایران بزرگ عصر کوروش و داریوش را نه تنها آرام بلکه بسیاری از آنها را چنان با خود همره ساخته است که با شگفتی بسیار در برخی نشریات غربی به یادداشت هایی با این عنوان برمی خوریم که: "سقوط دولت احمدی نژاد در برابر خامنه ای به سود غرب نیست".)
و "دکتر احمدی نژاد" می تواند با خیال آسوده، به مانند استالین که با اختراع نظریه ی "سوسیالیسم در یک کشور" و انداختن مسوولیت انقلاب جهانی به گردن "تروتسکی"، به افکار عمومی روسیه و جهان غیر روسی آرامش و اطمینان داد تا با حربه ی "اسلام ایرانی" و برجسته سازی "تابو"ی "ایرانی بودن" و "تعظیم در برابر منشور کوروش و انداختن چفیه(نماد ولایت فقیه و فرهنگ اسلامی_بسیجی) و انداختن مسوولیت صدور انقلاب و انقلاب جهانی جمهوری اسلامی به گردن ولایت فقیه(از بنیانگذار جمهوری اسلامی تا نیابت امام زمان و رهبری کنونی)، هم موج نارضایی فزاینده ی مردم ایران را کنترل و هم جهان غیر تمامیت خواه را فریب دهد و در چنین شرایطی است "دروغگویی منظم" برای سراسر جهان- تحت شرایط فرمانروایی تمامیت خواه- با اختراع یک کیفیت ساختگی از واقعیت روزمره ی زندگی، حتی نیاز به تبلیغات را هم بسیار ضروری نمی داند و هدف های خود را به گونه ای بازتولید، بازسازی و "به روز آوری" می کند که بتواند آنها را الهلم بخش سازمان توده ای جنبش خود سازد.( در این مورد می توان به انتخاب نماد پرچم پس از کودتای انتخاباتی در تقابل با نماد جنبش سبز اشاره نمود.)
هرچه قدرت تمامیت خواه آشکارتر شود، هدف های واقعی اش پنهانی تر می شوند
"آرنت" در ادامه می نویسد:
"این امر منطقی است که هیتلر پیش از به قدرت رسیدن، می بایست در برابر هر کوششی در جهت سازمان دادن حزب و حتی لایه های نخبه ی آن بر یک اساس توطئه آمیز مخالفت ورزیده باشد (نگاه کنید به مخالفت های آشکار آیت... خمینی در ابتدای انقلاب با تشکیل حزب جمهوری اسلامی) اما شگفت اینجاست که او از ۱۹٣٣ که قدرت را به دست گرفت کاملا مشتاق بود سازمان اس.اس (و اکنون سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی و سازمان بسیج و گروه لباس شخصی ها) را به یک نوع جامعه ی سرّی تبدیل سازد. به همین سان احزاب کمونیست (این نقش را اکنون سپاه پاسداران به عنوان یگانه نیروی حاکم نظامی-سیاسی بازی می کند) در تضاد با پیشینیان خود گرایش عجیبی به شرایط توطئه آمیز نشان می دهند حتی در جایی که می توانند موجودیت قانونی داشته باشند" (عدول از سخنان آیت... خمینی مبنی بر ضرورت عدم مشارکت و حمایت انتخاباتی ارتش و سپاه و حضور فعال و کنش گرانه ی سپاه پاسداران در انتخابات پس از سال ۱٣۶٨)
او ادامه می دهد:
"هرچه قدرت تمامیت خواهی آشکارتر باشد، هدف های واقعی اش، پنهانی تر می شوند. برای آگاهی به هدف های آخرین روزهای فرمانروایی هیتلر در آلمان، تاکید بر سخنران رانی های تبلیغاتی و کتاب "نبرد من" او خردمندانه تر است تا سخن پردازی های اش در مقام نخست وزیر رایش سوم"
(پیشتر گفتیم که اکنون در جمهوری اسلامی، رهبر و رییس جمهور یک ترکیب در دو هیات متفاوت هستند که با زیرکی تمام و رعایت هر سه گوشه ی "تعامل در مکان"، "تعامل در زمان" و "تعامل در امکان"، "تعامل در نهان" حفظ نظم مستقر موجود و تلاش برای بسط قدرت را به بهترین شیوه ی ممکن فرمانبری می کنند.")
آرنت در ادامه می نویسد:
" از این رو خردمندانه تر بود که به گفته های استالین درباره ی "سوسیالیسم در یک کشور" که برای کسب قدرت پس از مرگ لنین ساخته و پرداخته شده بودند اعتماد نکرد و دشمنی مکرر او را نسبت به کشورهای دمکراتیک جدی تر گرفت".(نگاه کنید به تهدیدات سپاه در سال های اخیر علیه منافع ایالات متحده و متحدان او در منطقه و جهان و تروریسم بین الملل جمهوری اسلامی)
تهدید موجود در ذات عادی شدن اوضاع
آرنت در ادامه می گوید:
"دیکتاتورهای تمامیت خواه ثابت کرده اند که خطر موجود در ذات عادی شدن اوضاع را به خوبی درک می کنند یعنی همان خطر روی آوردن به یک "سیاست ملیت گرایانه" و یا "بنا کردن سوسیالیزم" در یک کشور (در مورد جمهوری اسلامی، اسلامیت در تداوم ولایت فقیه و یا برگزیدن اندیشه ی ناب ایرانی). به همین جهت آنها می کوشند تا از طریق مغایرت دایمی بین گفته های اعتمادبخش ظاهری و واقعیت فرمانروایی شان و با تکمیل روش پیوسته ی "خلاف گفتار عمل کردن" بر این خطر فایق آیند(نمونه ی روش آن را در مساله ی صلح آمیز بودن یا تهدید اتمی ایران و مساله ی حقوق بشر می توان دید).
استالین، این هنر توازن را که مستلزم مهارتی بیش تر از عملکردهای عادی و روزمره ی دیپلماتیک است چندان کمال بخشیده بود که میانه روی اش در سیاست خارجی و یا در خط مشی سیاسی کمینترن، همیشه همراه با تصفیه های خونین در روسیه بود. (بیشترین سیاست های ترور جمهوری اسلامی در دوران هایی صورت گرفته است که جمهوری اسلامی مدعی پایبندی به اصول دیپلماتیک و رعایت موازین بین المللی بوده است).
بی گمان، تصادفی نبود که سیاست جبهه ی خلقی و طرح قانون اساسی نسبتا آزاد منشانه ی استالین با محاکمه های نمایشی مسکو همراه بود (و بی گمان طرح اندیشه ی اسلام ایرانی پس از انتخابات ٨٨ و سرکوب های متعاقب آن و نیز محاکمه های نمایشی به اصطلاح "سران فتنه" نمی تواند تصادفی باشد).
فاتحان بیگانه
"هانا آرنت" می نویسد : "یک جنبش توتالیتر، قدرت در کشور خویش، به همان صورتی در دست می گیرد ک یک فاتح بیگانه، کشوی را اشغال می کند. او نه به خاطر کشور، بلکه برای منافع کسی یا چیزی دیگر بر کشورش حکومت می کند"
او ادامه می دهد: "تمامیت خواه، مانند یک فاتح بیگانه منابع غنی و صنعتی و مادی کشور خویش را به عنوان منبع غارت و وسیله ای برای تدارک گام بعدی در جهت گسترش تجاوز کارانه ی جنبش می انگارد. از آنجا که این اقتصاد متکی به غارت پی در پی، به خاطر جنبش کار می کند و نه به خاطر ملت، هیچ ملت و هیچ کشوری به مثابه ی ذینفع بالقوهف نمی تواند نقطه ی اشباعی بر این فرآیند غارت بگذارد.
دیکتاتور تمامیت خواه مانند فاتح بیگانه ای است که پیدا نیست از کجا آمده است و غارت او به سود هیچ کس نیست، آنچه به دست می آید، برای تقویت اقتصاد این کشور نیست بلکه تنها به عنوان یک مانور تاکتیکی موقتی به کار می رود. رژیم های تمامیت خواه از نظر اقتصادی همان خاصیتی را دارند که یک دسته ملخ برای یک مزرعه".
(در مورد جمهوری اسلامی، غارت و چپاول منابع اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و همچنین نابودی منابع انسانی در قالب مهیا سازی شرایط نامساعد برای نخبگان فرهنگی و فرار نخبگان –بهتر است گفته شود تبعید نخبگان- از همان روزهای نخست انقلاب و با جمله ی معروف بنیانگذار آن :"می گویند مغزها از ایران می روند به دَرَک که می روند هرجا که می خواهند بروند" آغاز شد. همچنین نگاهی کوتاه به شاخص های توسعه ی انسانی و شاخص های توسعه ی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نشان می دهند که ایران، اکنون یکی از کمتر توسعه یافته ترین کشورهای منطقه است. همچنین وضعیت معیشتی بحرانی مردم پس از اعمال تحریم ها و تحمیل تمامی فشارهای اقتصادی به مردم ایران، نمونه ای دیگر است)
مفهوم نو و بی سابقه از قدرت
مشکل نیروهای تمامیت خواه این نیست که آنها بازی "سیاست قدرت" را به شیوه ای "سنگدلانه" بازی می کنند بلکه مساله بر سر این است که در پشت "سیاست کلی" و نیز "سیاست عملی" آنها، مفهوم نو و بی سابقه ای از قدرت نهفته است:
-بی رحمی
-بی اعتنایی شدید نسبت به نتایج فوری
-بیزاری از انگیزه های فایده گرایانه
-بی ریشگی
-نادیده گرفتن مصالح ملی
-شهوت قدرت
-آرمان پرستی
-اعتقاد به جهان عقیدتی ساختگی
همه ی این عوامل دست به دست هم می دهد تا در سیاست بین المللی (و نیز داخلی) عاملی تازه و مضطرب کننده ای پدید آورند که علاوه بر "پرخاشگری"، قدرت را منحصرا در زور "سازمانی نهفته" به کار آورند (آرنت، توتالیتاریسم،صص ۲۲۷ و ۲۲٨). (در مورد جمهوری اسلامی، بی رحمی وحشیانه در سرکوب مخالفان، بی اعتنایی نسبت به نتایج فوری کنش ها و واکنش های داخلی و بین المللی و تداوم سیاست خشونت و شارلاتانیسم دیپلماتیک، بی ریشگی در ارکان سیستم سیاسی، عدم توجه به مصالح ملی(تهدید مقابله با برنامه ی هسته ای ایران از سوی جامعه ی جهانی، تحریم ها، انزوای تمام عیار در گستره ی بین الملل)، شهوت قدرت و مسابقه بر سر به دست آوردن مناصب موجود در هرم قدرت به هر بهای ممکن، آرمان پرستی ولایت فقیه و تکرار ی تبلیغ جهان عقیدتی ساختگی با سوء استفاده از پارادایم ظهور منجی آخرالزمان و منصوب ساختن خود به حکومت جهانی به اصطلاح مستضعفان، مهمترین مصادیق این مدعا هستند).
تمامیت خواهی "جمهوری اسلامی" و اراده ی تشکیل "جامعه ی مردگان"
سیاست های جمهوری اسلامی با تاثیرپذیری از قواعد تمامیت خواهی برای چیرگی بر مردم مستلزم چیست؟
-مردم به مثابه قربانیان شکنجه دیده، بدون هرگونه اعتراضی تسلیم اراده ی قدرت" ولایت فقیه" شوند
-مردم تا حدّ "انکار هویت خوبش" بی ارزش شوند
-انسان به حد ابتدایی ترین واکنش های طبیعی(و البته غریزی) تنزل یابد و به سان مجموعه واکنش هایی درآید که هر لحظه می توان، او را با واکنشی دیگر تغییر دهد
-مردم را پیش از مرگ و به خاک سپردن، نابود سازد
جمهوری اسلامی تنها در این صورت می تواند "آرزوی تسلط تمام به انسان" ها و تشکیل "جامعه ی مردگان" را محقق سازد.
نتیجه
الگوی دگرگونی تکاملی، نقطه ی مقابل الگوی انقلابی است. در حالیکه در برداشت های انقلابی دگرگونی بر ناپیوستگی تاکید می شود در برداشت های تکاملی فرآیند های پیوسته ی اجتماعی-سیاسی مد نظر قرار می گیرند که فرایندهای افزایشی و در عین حال جهت دار و بنابر این "انباشتی" هستند.تصور می شود پویایی ها یا دگرگونی های تکاملی از برهم کنش پیچیده ی برآیندهای گزینش و سازگاری ناشی می شوند بنابر این از کنش متقابل عوامل محیطی و عوامل ارادی ناشی می شوند. فرآیند پایدار دگرگونی در طول زمان مهمترین مشخصه است که با گزینش دگرگونی های معین جریان بعدی دگرگونی ها را گزینش می کند.
تمامیت خواهی کنونی جمهوری اسلامی به موازات قدرت رهبر، از وجود دولت به عنوان نمای بیرونی و بازنمود کننده ی کشور در چشم غیر تمامیت خواه استفاده می کند. غافل از آنکه تنها به عنوان یک نماد، وارث منطقی جنبش تمامیت خواه است و ساختار دولت (به مثابه ی دولت هشت ساله ی دکتر احمدی نژاد) از فرمانروای جنبش (به مثابه ی دستگاه رهبری) وام می گیرد.
تحت دستاویز بنای ایرانیت در جمهوری اسلامی و استفاده از سرشتی ماهوی به نام "ولایت فقیه" (به مثابه ی رکن اساسی حکومت) تحقق چیره گی تام صورت عمل به خود می گیرد.
اما رژیم های تمامیت خواه ثابت کرده اند که آرمان شهر تمامیت خواه فارغ از شکست یا پیروزی باید –وضرورتا باید- محقق شود.
هیتلر می توانست در بحبوحه ی عقب نشینی های نظامی از لذت نابودی یهودیان و استقرار کارخانه های مرگ برخوردار شود (و جمهوری اسلامی از ارعاب، سرکوب، شکنجه، بازداشت، زندان و مرگ مخالفان و حتی منتقدان درون نظام) اما ماهیت اسلام ایرانی به مثابه ی ناسیونال سوسیالیسم پیامد نهایی جز جنگ به دنبال نخواهد داشت چراکه باید گفت بدون جنگ "سوزاندن پل های پشت سر" و تحقق هدف های نهایی تمامیت خواهی جمهوری اسلامی امکان پذیر نخواهد بود.
منابع:
-توتالیتاریسم، هانا آرنت، ترجمه ی محسن ثلاثی، نشر ثالث، ۱٣٨٨
-در جستجوی هویت تازه، تالیف: محمود نکو روح، نشر چاپخش، ۱٣۷٨
- درآمدی انتقادی بر تحلیل سیاسی، کالین های، ترجمه ی احمد گل محمدی، نشر نی، ۱٣٨۵
|