جامعه شناسی واکاوی یک ذهنیت
نگاهی بر مجازات اعدام و تلاش برای لغو آن در ایران (۳)


مژگان ثروتی


• این فرد گمنام کسی نبود جز ولتر. در واقع ولتر قصد داشت موضوع امنیت اجتماعی شهروندان را در کنار رعایت حقوق انسانی مجرم در قوانین کیفری باز تعریف کند. او تنها به این اطلاعیه اکتفا نکرد و همزمان با این اطلاعیه خود نیزنوشتن رساله ای را آغاز کرد که با سوال و موضوع این مسابقه در ارتباط بود. او از این موقعیت استفاده کرد که تحرک جدیدی در اروپا برای اصلاح قوانین جزایی که همچنان از قرون وسطی متاثر بود به راه اندازد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۵ بهمن ۱٣۹۱ -  ٣ فوريه ۲۰۱٣


مقدمه:
قسمت اول این مقاله به بررسی کوتاهی از قوانین کیفری کهن (کارولینا) در قرن شانزدهم و هفدهم اروپا اختصاص داشت . در این قسمت به تعریف جرم و متداولترین اشکال مجازات ها در قرون وسطی پرداخته شد. از جمله سوزاندن یا غرق کردن مجرم، زنده جوشاندن مجرم در دیگ، زنده به گور کردن یا قطع کردن گوش، بینی، دست و سنگسار... نام برده شد. اعدام ها در ملاء عام و صبح زود انجام می شد که رفته رفته به تئاتر خیابانی و جشن های شهری تبدیل شده بود. تا جایی که اعدام در ملاء عام، بخش مهمی از فرهنگ عمومی شده بود.
در این زمان فیلسوف جوانی به نام سزار بکاریا از ایتالیا رساله ای را در نقد قانون مجازات مرگ نوشت که بعدها از آن به عنوان انقلابی در حقوق کیفری یاد شد. قسمت دوم این مقاله‍ی به بررسی دیدگاه بکاریا اختصاص داشت. رساله‍ی بکاریا در سراسراروپا ترجمه و منتشر گردید. پاریس که آبستن ایده های نو و مرکز برخورد روشنفکران و فیلسوفان قبل از انقلاب بود، میزبان این حقوقدان و فیلسوف جوان شد. اندیشه های بکاریا پیرامون نقد قوانین کیفری، فرانسه را در تب جدال فلسفی و حقوقی پیرامون اصلاح قوانین کیفری فرو برد.   


انتقاد ولتر به حقوق جزایی فرانسه و تلاش برای اصلاح آن

ولتر در نامه ای به یکی از دوستانش می نویسد:
"عدم تناسب بین جرم و مجازات در قوانین کیفری فرانسه را باید بربریت خواند"

فرانسوا ماری آروه معروف به ولتر 1 در سال 1694 در پاریس بدنیا آمد. او یکی از موثرترین شخصیت های دوران روشنگری اروپا ، قبل از انقلاب فرانسه است. قرن هیجدهم در فرانسه ، قرن ولتر نامیده می شود. او در پی انتقاد به قدرت مطلق پادشاه و کلیسا به زندان در باستیل محکوم شد. او در مدت یازده ماهی که در حبس به سر برد اولین اثر تراژدی خود به نام "ادیپ" را نوشت و درآن انتقاد از پادشاه و کلیسا را تکرار کرد. این نمایشنامه در سال 1718 در پاریس به نمایش در آمد که با موفقیت زیادی همراه بود. ولتر در سال 1726 بار دیگر دستگیر شد ولی اینبار حکم مجازات او دو سال تبعید به انگلستان بود. این تبعید برای ولتر موقعیتی استثنایی ایجاد کرد. او شدیدا تحت تاثیر فضای روشنفکری انگلستان قرار گرفت و از آزادی بیان، تساهل در دین ، تکثر گرایی و بخصوص از سیستم پارلمانی آنجا متحیر شد. او با آثار افرادی چون جان لاک (1704-1632) و اسحاق نیوتن (1727-1643) آشنا شد و در آثار آنان توضیح و تعریفی جدید از جهان بدون نقش خدا و کلیسا را دید. او در سال 1728 به فرانسه باز گشت و اندیشه های خود را در اثری به نام نامه های فلسفی (نامه های انگلیسی) به نگارش در آورد. اندیشه هایی که از این به بعد در تمامی آثار او قابل مشاهده است.

او در نوشته های نظری و ادبی خود از یک طرف از آزادی و بردباری و مدارا دفاع و از طرف دیگر بر ضد خرافات ، استبداد و تعصبات دینی مبارزه کرد. درگیر شدن ولتر در پرونده ژان کالاس و رسوایی قضایی که در رابطه با این پرونده در فرانسه بوجود آمد، انگیزه ای برای نوشتن رساله ای مهم در باب " مدارا"* در سال 1763 شد. اگر چه او در آثار فلسفی خود به موضوع مدارای مذهبی توجه کرده بود، اما در این رساله بصورت دقیق تر به نقش آن در تضادهای اجتماعی و تاریخی و نقد جدی مسیحیت از جمله خرافات و تعصبات دینی آن پرداخت.
ولتر توسط تاجری پروتستان به نام دومینیک اودیبرت 2 با ماجرای ژان کالاس آشنا شد. او از طریق یکی از آشنایان خود در تولوز اقدام به جمع آوری اطلاعات پیرامون خانواده کالاس کرد و خود با پسر جوان ژان کالاس به نام "دونا" ملاقات کرده و ماجرا را از زبان او شنید.
ژان کالاس (1762-1698) یک تاجر پروتستان در تولوز بود. پسر بزرگ او در رشته حقوق تحصیل کرده بود. اما گرفتن حق وکالت مشروط به کاتولیک شدن او بود. در نتیجه درمغازه پدر خود مشغول به کار شد. او که از بیماری افسردگی رنج می برد ، خود را در 13 اکتبر سال 1761 حلق آویز کرد.
درفضای مذهبی آن زمان افرادی که خودکشی می کردند با احترام به خاک سپرده نمی شدند. خانواده برای آنکه خاکسپاری شایسته ای را امکان پذیر کند، سعی می کند که خودکشی او را پنهان کند. به همین سبب در بین مردم شهر- که بیشتر کاتولیک بودند- شایعه شد که آنان فرزند خود را به قتل رسانده اند. زیرا به تصور آنها او نیز همانند برادر دیگرش – لوئی- قصد کاتولیک شدن را داشته است. در صورتی که تغییر مذهب لوئی به سالها پیش باز می گشت و کاملا مورد پذیرش خانواده قرار گرفته بود. بدون آنکه موضوع خودکشی مورد تحقیق قاضی قرار بگیرد، ژان کالاس - پدر خانواده - دستگیر و روانه زندان شده و در 9 مارس 1762 به مرگ با چرخه محکوم می شود که نوعی اعدام توام با شکنجه دردآور (قطعه قطعه کردن اعضاء بدن) بود. در حالیکه ژان کالاس تا آخرین لحظه به بی گناهی خود اصرار داشت در 10 مارس 1762 به چرخه مجازات سپرده و اعدام شد.
ولتر بعد از آنکه به خطای قضایی صورت گرفته در پرونده کالاس مطمئن می‌گردد، پرونده او را با هزینه خود دنبال می کند. ولتر به افراد ذی نفوذ آن زمان، نامه های بسیاری ارسال می کند و با این کار توجه سراسر اروپا را به این پرونده معطوف می کند. اواعدام فرد بیگناهی چون ژان کالاس را لکه ننگی بر دامن بشریت می نامد. تلاش او برای اعاده حیثیت خانواده در نهایت در 9 مارس 1765 به نتیجه می رسد و به خانواده غرامت پرداخت می شود. موفقیت ولتر در این پرونده ، به گونه ای پیروزی بر نظام قرون وسطایی حاکم بر فرانسه قبل از انقلاب بود.
او در رسالهء خود در باب" مدارا" به نقش مذهب در جنگ های خونباردر قرن شانزدهم و فجایعی که بخصوص در این قرن در اروپا ایجاد کرده است، اشاره دارد. او می نویسد ببرها برای رفع گرسنگی یکدیگر را می درند و انسانها یکدیگر را برای یک سطر از یک نوشته بیرحمانه نابود می کنند. به اعتقاد او زمانی که انسان ها به این باور برسند که هیچ کس تمام حقیقت را در خود ندارد و از مطلق اندیشی فاصله گرفته و به هر چیز با دیده شک بنگرند ، با دیگران مدارای بیشتری خواهند داشت. او با توجه به اصل اساسی مردم روم باستان، نگرانی از بی حرمتی به خدایان (کفر گویی) را تنها از آن خدایان می داند و در نتیجه آن را شایسته مجازات نمی داند. او حتی در یکی از اثرهای نمایشی4 خود با ایده عدالت الهی به چالش در آمد. او در بیست سال پایانی عمر خود (بعد از جریان ژان کالاس) به نقد جدی اعتقادات و تعصبات مذهبی ،استبداد و خرافات پرداخت وسوالاتی بنیادی در این مورد مطرح کرد؛ از جمله آنکه:
به راستی فضیلت چیست؟ در حوزه اخلاق بشری ، عدالت به چه معنی است؟
تئودور بسترمن 5 کتاب فلسفه تاریخ را - که ولتر در سن هفتاد سالگی نگاشته است - کتابی برای آزاد اندیشان معرفی می کند. از دید او این کتاب پیرامون تاریخ دین نیست، بلکه ولتر در این کتاب به شیوه ای ادبی به نقد جدی کلیسای کاتولیک و آموزه های آن پرداخته است. ولتر ریشه‍ی استبداد ، نابرابری ، بی عدالتی و جنگ را در آموزه های کلیسای کاتولیک می بیند. او تسلط اندیشه و آموزه های مذهب مسیحیت و کلیسای کاتولیک روم را دلیل اصلی آزار و تعقیب روشنفکران و آزاد اندیشان ، سانسور و ممنوع کردن کتاب هایی با مضامین روشنگری و خطا های قضایی می داند و به این نتیجه می رسد که ایجاد نظم و عدالت واقعی در جامعه تنها از طریق جدایی کلیسا و حکومت امکان پذیراست.
ولتر در سال 1766 تفسیری در باره‍ی کتاب سزار بکاریا در باب "جرائم و مجازات" می نویسد. برای ولتر انتشار کتاب بکاریا که نقدی در حوزه قوانین کیفری اروپا بود، یک شانس بود. در واقع پشتوانه ای بود برای مبارزات فکری و عملی او برای اثبات اینکه ، ادامه حقوق جزایی قرون وسطی‌ که بخش بزرگی از آن ریشه در تعالیم دینی دارند، روندی غیرانسانی و غیر اخلاقی است. او با نوشتن تفسیری بر رساله بکاریا ، آن را به جامعه آنروز فرانسه معرفی کرد. او به مفهوم مجازات پرداخته و معتقد بود که مجازات را نباید انتقام یا بازتولید کردن عدالت الهی معنی کرد، بلکه مجازات بایستی نوعی بازتو لید عدالت اجتماعی باشد. مجازات در واقع امری انسانی است که باید خردمندانه با آن برخورد شود. فلسفه ولتر بر این بود که با بالا بردن مدارا و بردباری حکومت و گسترش برادری و آزادی اندیشه، آرامش و نظم در جامعه تضمین می شود. لذا او تلاش می کرد که توجه دولتمردان را هر چه بیشتر به اهمیت نفش مدارا و برداری در نظم و امنیت اجتماعی جلب کند. او به لحاظ تاریخی ، جوامعی را که به چندین خدا اعتقاد داشتند بردبارتر از سایر جوامعی می دانست که تنها به یک خدا باور دارند.6
همزمان با ولتر دو فیلسوف دیگر ژان ژاک روسو و مونتسکیو7 نیز در فرانسه به فعالیت های نظری مشغول بودند. مونتسکیو(1755-1689) در سال 1748 در کتاب روح القوانین خود- یعنی نزدیک به شانزده سال قبل از انتشارکتاب سزار بکاریا - عیلرغم آنکه به اعتدال مجازات اشاره دارد - معتقد بود هر گاه که یک شهروند به امنیت اجتماعی صدمه زده و یا منجر به مرگ انسانی شود ،شایسته مرگ است. ژان ژاک روسو(1778-1712) در کتاب قرارداد اجتماعی خود مجازات مرگ را توجیه می کند. او معتقد است که اگر هدف یک قرارداد اجتماعی حفظ امنیت اجتماعی و شهروند خود است، باید برای حفظ آن از هر وسیله ای استفاده کرد. البته ولتر نیز در آثار خود مجازات مرگ را از اساس رد نکرد. اما تلاش گسترده ای برای اعتدال و محدود کردن آن از طریق روشنگری و نشان دادن ریشه های این خشونت کرد. از نظر او مجازات وسیله ای است که از طریق آن دولت می تواند ازجامعه در مقابل جنایت دفاع کند. ولتر مخالف تئوری انتقام در قوانین کیفری بود. او اعتقاد داشت که یک فرآیند قضایی واقعی به موضوع پیشگیری جرم بیش از مجازات مجرمین توجه دارد. او به این امر تاکید داشت که برای پیشگیری از جرم و جنایت در جامعه باید قانونگذاران به رابطه نوع جرم و مشکلات فردی یا اجتماعی مجرم توجه کنند. بعبارت دیگر باید بررسی شود که کدام جرم با کدام یک از مشکلات فردی یا اجتماعی ارتباط مستقیم دارد؟ بطور مثال او دزدی را با فقر انسان در ارتباط می دانست. در نتیجه ولتر برای کاهش دزدی به مبارزه با فقر در جامعه توجه داشت. او از عدم تناسب بین جرم و مجازات در قوانین جزایی فرانسه انتقاد می کرد و معتقد بود که باید بین جرم ومجازات تناسب منطقی وجود داشته باشد. او اعتقاد داشت که نمی توان جرم ساده ای چون دزدی را با مجازات سنگینی چون اعدام پاسخ داد. به نظر او این روش، یعنی متناسب نبودن جرم و مجازات با یکدیگر، مجرمان را به جرم سنگین متمایل می کند. او اینگونه قوانین کیفری را در نامه ای به دوست خود – سروان - در سال 1760 بربریت خواند. او تلاش می کرد حقوق کیفری را سکولار و از دست قوانین دینی خارج کند.
روشنگری با تکیه بر نقد صریح دین تا هنگام مرگ ولتر در فرانسه ادامه پیدا کرد. موضوعاتی از جمله نقد کلیسا ، انجیل و انتقاد از روحانیون ، اساس ادبیات فلسفی و ادبی آن زمان را تشکیل می داد. از مرگ ولتر به بعد کم کم ادبیات به سمت سیاست های اجتماعی متمایل شد و موضوع هایی چون قانون و طرح سوال های اساسی از آن، بحث رفرم در ساختار های سیاسی و اجتماعی و همچنین زیر سوال رفتن قانون اساسی از جمله قانون جزایی مورد توجه فیلسوفان قرار گرفت. اصلاح طلبان برروی محدود کردن نفوذ کلیسا در حوزه های اجتماعی و سیاسی تاکید کردند و خواستار تحقق ضوابط دموکراسی در حوزه قانون بخصوص قوانین جزایی شدند. گسترش این مبارزه فرانسه را وارد مرحله‍ی جدیدی از انقلاب کرد.   
درپانزدهم فوریه 1777 درروزنامه برن اطلاعیه ای به چاپ می رسد با این مضمون که یک انسان دوست( که علاقمند است گمنام باقی بماند) مبلغ 50 لیر برای فردی که بهترین طرح (رساله) را درحوزه قانون گذاری به ویژه قانون کیفری ارائه کند، در نظر گرفته است. رساله ای مورد قبول بود که به طور دقیق و کامل به موضوعاتی چون قانون جزایی، فرآیند دادرسی ،اشکال بازرسی و تحقیق و تفحص و... پرداخته باشد. نوشتن رساله نیز به زبانهای ایتالیایی، فرانسوی، آلمانی و لاتین قابل قبول بود. نویسندگان می بایست در نوشتن این رساله به موضوعات زیر دقت می کردند:
1- به مسئله انسانیت (هومانیسم)
2. به امنیت جامعه شهروندی؛ رساله می بایست تا اول جولای 1779 ارسال می شد.
این فرد گمنام کسی نبود جز ولتر. در واقع ولتر قصد داشت موضوع امنیت اجتماعی شهروندان را در کنار رعایت حقوق انسانی مجرم در قوانین کیفری باز تعریف کند. او تنها به این اطلاعیه اکتفا نکرد و همزمان با این اطلاعیه // خود نیزنوشتن رساله ای را آغاز کرد که با سوال و موضوع این مسابقه د ارتباط بود. در واقع او از این موقعیت استفاده کرد که تحرک جدیدی در اروپا برای اصلاح قوانین جزایی که همچنان از قرون وسطی متاثر بود به راه اندازد. او در این رساله تلاش کرد که توجه همگان را به عنصر پیشگیری ازجرم و نه مجازات مجرم جلب کند و یک بار دیگر انتقاد جدی را به قوانین کیفری فرانسه وارد کرد. 8 ولتر سال بعد در سی مای 1778 در گذشت.
در این زمان جنبش فراماسونری 9 دوران شکوفایی خود را می گذراند. کانون های فراماسونری خود را در سراسر اروپا گسترش داده و دارای لژهایی بودند. فراماسونری به یکی از شبکه های بزرگ جنبش روشنگری در قرن هیجدهم تبدیل شده بود. بسیاری از فیلسوفان مطرح آن زمان در لژها عضویت داشته و به بحث های جدی روشنفکری و نقد از وضعیت موجود می پرداختند . منشی ولتر فراماسون بود. ولتر نیز در هفت آوریل 1778 عضو لژ10 فراماسونری شد. ولی در واقع بسیاری از فراماسون های آن زمان تحت تاثیر ایده های ولتر بودند تا اینکه ولتر تحت تاثیر فراماسونری باشد. از جمله نقد هایی که او بر انجیل و مذهب مسیحیت و کلیسا داشت، مبانی حرکت های مبارزاتی بر ضد کلیسا شده بود. 11 بسیاری از ایده های روشنگری این زمان ، آئین های لژهای فراماسونری است .12
در سال 1780 در فرانسه آکادمی های معروفی13 در حوزه جرم شناسی ، فعالیت هایی را آغاز کردند و برای حل مسائل و مشکلات اجتماعی جوایز نقدی تعیین کردند. در این تحقیقات سوال اساسی این بود که تا کجا قانون کیفری فرانسه را می توان با توجه به کرامت انسانی و آزادی های شهروندی معتدل کرد؟ در سال 1781همان آکادمی یک جایزه دیگری برای حل مسئله دیگری در نظر گرفت. آیا باید غرامت برای متهمی که بیگناهی او ثابت شده ، در نظر گرفت؟
با مرگ ولتر تلاش و بحث های فلسفی و اجتماعی پیرامون اصلاح قانون کیفری پایان نگرفت و دور جدیدی از بحث ها این بار به مجمع ملی کشیده شد. 14 گفته می شود که زمانی که ژان پل سارتر(1980-1905) فیلسوف فرانسوی نزدیک به دو قرن بعد بصورت رادیکال اقدام به پخش اعلامیه های مائوئیستی در خیابانهای پاریس می کرد در هنگام دستگیری خود گفت: " هرگز یک ولتر را در فرانسه دستگیر نمی کنند ". او با این جمله بر این موضوع تاکید داشت که مطابق عقیده فرانسوی ها ، هر نویسنده ای حق دارد که در حوزه سیاست و عدالت اجتماعی فعال باشد و این حق به گونه ای با نام ولتر در فرانسه در هم تنیده شده است. 15

گیوتین دستگاه ترور درانقلاب فرانسه

"نه تنها در انقلاب فرانسه مجازات مرگ لغو نشد، بلکه انقلابیون گیوتین را به ماشین ترور مخالفین جمهوری تبدیل کردند
ویکتور هوگو می نویسد؛ تنها جایی را که انقلابیون فرانسه ویران نکردند، همانا داربست های اعدام بود."


در سال 1791 موضوع مجازات مرگ به یکی از مهمترین بحث ها و جدل های مجلس فرانسه تبدیل شده بود. ماکسیمیلیان روبسپیر(1794-1758) در مجمع ملی استدلال های خود را در مخالفت با مجازات مرگ ارائه داد. او این نوع مجازات را نه تنها بی فایده ، بلکه غیر عادلانه دانست. او اعلام کرد که مجازات مرگ، نژاد انسانی را به زنجیر کشیده است. قوانینی که در آن مجازات مرگ در نظر گفته شده است، متن آن را نه با جوهر که با خون نوشته اند. او فریاد می زند: یک فاتح که اسیر خود را می کشد بربر است نه فاتح.
در اول دسامبر 1789 و بیست و یک ژانویه 1790 پزشک فرانسوی ژوزف اینیاس گیوتین (1814-1738) 16 مسئله برابری انسانها در مجازات به ویژه در اجرای مجازات مرگ یا بعبارتی حقوق برابر برای همه فرانسوی ها در حوزه قانون جزایی را مطرح کرد. در قوانین جزایی کهن ، تفاوت بارزی در مجازات بین فقیر و غنی وجود داشت و گیوتین اصرار به تغییر آن داشت. تا آن زمان تفاوت اشکال مختلف مجازات مرگ بر اساس پایگاه های اجتماعی مجرم اجرا می شد. 17
دکتر گیوتین در لژ فراماسونری فرانسه فعال بود. او با توجه به اهداف اولیه فعالیت های فراماسونرها یعنی برابری، برادری ، آزادی و انسانیت، اهداف خود را در قوانین جزایی دنبال می کرد. او در 24 اگوست 1774 لژی 18 را بنیان گذاشته و به سایر لژهای فراماسونری فرانسه پیوست. لژهایی که در درون خود بحث های جدی فلسفی و اجتماعی را توسعه داده و یکی از جنبش های قوی روشنفکری در فرانسه آنروز محسوب می شد.
گیوتین اعتقاد داشت در مجازات، همه اشراف هستند و در نتیجه باید همه به شکل یکسان مجازات شوند. طبق قوانین جزایی آنزمان اشراف با شمشیر گردن زده می شدند و گروه های فقیر جامعه به شیوه های زجرآور دیگری اعدام می شدند. بطور مثال آنان حلق آویز یا سوزانده یا زنده زنده در دیگ ها جوشانده و یا بر روی چرخه چندتکه می شدند. طبق متون مقدس بخشی از گناهان مجرمین تنها در حین مجازات و با رنج کشیدن هنگام مرگ بخشوده می شد و آنها بایستی با رنج خود تقاص و کفاره‍ی گناهان خود را می دادند. اما گیوتین به آن معترض بود . معترض به رنجی که مجرمین در حین مجازات می کشیدند. او این سوال را مطرح می کند که به واقع چه تفاوتی میان عمل مجرم و مجری قانون - که چنین مجازاتی را اعمال می کند– وجود دارد؟ در همان زمان این بحث مطرح شده بود که نباید با اصرار بر مجازات مرگ ، بحث اجتماعی و انسانی آن و به ویژه اثرات اجتماعی و روانی آن فراموش شود.
گیوتین تاکید داشت که با جرم باید فردی برخورد شود و باید از انتقال پیامدهای نامطلوب مجازات به خانواده‍ی مجرم جلوگیری شود. از دید او جرم یک فرد نباید بر روی فرزندان یا خانواده و نزدیکان او اثر گذاشته و به خاطر آن همه چیز از جمله حیثیت و منزلت اجتماعی خود را از دست بدهند. از همان ابتدا گیوتین بر روی کرامت انسان ها تاکید داشت. او بر این امر پای می فشرد که جنازه اعدام شدگان باید به خانواده‍ی آنها تحویل داده شود تا با نظر آنها به خاک سپرده شده و از این طریق بتوانند با او وداع کنند. عملی که در قرون وسطی متداول نبود. این بحث ها نه تنها در آن زمان – یعنی سالهای پایانی قرن هیجدهم- یک انقلاب سیاسی و فکری، بلکه انقلابی در فرهنگ نیز بود. این بحث های فلسفی و حقوقی که بدنبال یک سیستم حقوق عقلانی بود ، خود بتدریج زمینه و اساس یک سیاست اجتماعی مدرن را پایه ریزی کرد. از جمله بحث های جدی مطرح در این زمان این بود که:
آیا قاضی اجازه قضاوت تا آخر عمر را دارد؟ یا باید قضاوت به لحاظ زمانی محدود شود؟ آیا قاضی باید توسط شاه انتخاب شود یا مردم؟ مسئله هیئت منصفه (ژوری) و خوردن قسم قبل از وارد شدن به جایگاه شهود از جمله‍ی دیگر مسائل مورد بحث بودند.19
بحث ها و جدل های مجمع ملی در سال 1791 اگر چه به لغو مجازات مرگ (اعدام) نیانجامید، اما تغییراتی را در نحوه‍ی اجرای مجازات اعدام به همراه د اشت. در مارس 1972 مجمع ملی با اکثریت آراء استفاده از گیوتین برای اجرای مجازات مرگ را به تصویب رسانید. اولین اعدام با گیوتین برای راهزنی به نام پلتیر 20 که در 25 آوریل 1792 در ملاء عام انجام شد، اجرا شد. برای دیدن آن جمعیت فراوانی جمع شدند. بر عکس اشکال پیشین مجازات مرگ که یک پروسه طولانی و همراه با شکنجه مجرم بود، این بار روند اعدام خیلی سریع انجام شد. این درست خلاف انتظار مردمی بود که با هیجان و اشتیاق برای تماشای یک صحنه‍ی طولانی از اجرای حکم اعدام گرد هم آمده بودند. این دقیقا همان امری بود که دکتر گیوتین دنبال می کرد.21 یعنی پایان بخشیدن به آن صحنه های زجر آور و غیر انسانی که به یک مراسم و جشن مردمی تبدیل شده بود. دکتر گیوتین چنین تغییراتی را انسانی کردن مجازات مرگ اعلام کرد. چرا که با اعدام بوسیله گیوتین رنج انسانی به هنگام مرگ به حداقل می رسید.22
از این زمان به بعد اشکال متفاوت مجازات مرگ به زدن گردن توسط گیوتین برای تمام مجرمین با پایگاه های اجتماعی متفاوت - فقیر و غنی- تغییر پیدا کرد. مهم تر اینکه شکنجه برای گرفتن اعتراف نیز تا حد زیادی محدود شد.
دستگاه گیوتین فرزند انقلاب فرانسه بود، اما اختراع دکتر گیوتین نبود. دکتر گیوتین نه تنها دستگاه گیوتین را اختراع نکرد، بلکه آن را هم طرح ریزی نکرده بود. در واقع پزشکی به نام آنتوان لوئیس طرح این دستگاه را ارائه داد که بعدها به نام گیوتین نامگذاری شد. تاکید دکتر گیوتین بر روش گردن زدن از اینرو بود که در نظر داشت از شکنجه در اشکال متنوع مجازات مرگ جلوگیری کند و مدت اجرای مجازات مرگ را کوتاه و بدینوسیله رنج انسانی را به حداقل برساند. شاید به خلطر در خواست و تاکید او بر این روش، که به مرگ سریع مجرم منجر می شد و از زجر کشیدن او جلوگیری می کرد، این دستگاه به نام او نامیده شد. در هر حال نام او با د ستگاه جدید اعدام گره خورد، 23 و او از این امر رنج می کشید، 23 و او از این امر رنج می کشید.
ویکتور هوگو در سال 1830 می نویسد؛ کریستف کلمب نتوانست اسم خود را به کشفی که کرده بود گره بزند و دکتر گیوتین نتوانست نام خود را از این اختراع جدا کند. تلاش بسیار گیوتین برای تغییر نام دستگاه اعدام بی نتیجه ماند. او نامه به حکومت وقت و مجلس نوشت، ولی آنچه که بر سر زبانها افتاده بود را نمی توان تغییر داد.24
اصرار گیوتین برای اعمال این روش اعدام دلیل دیگری هم داشت. درحقیقت تلاش او برای حذف جلاد در اجرای حکم اعدام بود . او می خواست که قتل مستقیم انسانی به دست انسان دیگر (جلاد) - تحت عنوان اجرای مجازات - را مانع شود. با روش قطع سر بوسیله‍ی یک دستگاه، دستگاه بود که بین مجرم و جلاد قرار می گرفت. مطابق قوانین وقت جلادان اجازه نداشتند در شهر زندگی کنند. آنان احترامی در جامعه نداشتند. از اینرو آنان گاه دارای زندگی دوگانه ای در جامعه بودند. جلادان هنگام اجرای وظیفه همیشه صورت خود را می پوشاندند که شناخته نشوند. بسیاری از آنان در نهایت یا خودکشی می کردند و یا به بیماری های روانی دچار می شدند. بسیاری از جلادان جدید می بایستی جلادان قدیم را به دار می کشیدند چرا که آنها خود به جنایتکاران جدید تبدیل شده بودند. 25   در مقابل گروهی هم مخالف اجرای گیوتین بودند و این شکل از مجازات مرگ را نقد می کردند. آنان در استدلال خود بر این امر تاکید داشتند که در این شیوه از مجازات ، رفته رفته مردم به ریختن خون عادت می کنند.
فرانسه در این زمان با یک بحران اقتصادی و اجتماعی روبرو بود. فقر و گرسنگی همه جا گسترده شده بود و قیمت نان روز به روز افزایش پیدا می کرد. نابسامانی های اقتصادی و اجتماعی با ریخت و پاش های دربارهمخوانی نداشت. اصلاحات اجتماعی و اقتصادی اجرا شده، شکست خورده بود و انتقاد از سیستم سیاسی و قدرت مطلق پادشاه روز به روز شدت می یافت. موج تظاهرات بر علیه پادشاه ، پاریس را فرا گرفت و تظاهرات به خشونت گرائید که در نهایت به عزل پادشاه از سلطنت انجامید. لوئی شانزدهم چند ماه بعد ازقانونی شدن اجرای اعدام بوسیله‍ی گیوتین، دستگیر شد. روبسپیر(1794_1758) در سخنرانی خود در سوم دسامبر 1792 شدیدترین مجازات را برای او خواستار شد. او که خود از مخالفان مجازات مرگ بود و تاکید بر لغو آن داشت، اینباراعدام پادشاه را بعنوان شرطی برای آینده جمهوری و انقلاب در خواست می کند. او که اعتقاد داشت مجازات مرگ نژاد انسانی را به زنجیر کشیده است و متن قانونی که مجازات مرگ را مجاز می کند متنی است که با خون نوشته شده است ، در این زمان در سخنرانی خود می گوید که، "متاسفانه باید از این واقعیت تلخ بگویم که لودویگ باید بمیرد تا سرزمین پدری زنده بماند".
در مقابل او مارکی دو کوندورسه (1794_1743)26 مخالف مجازات مرگ برای پادشاه بود. مارکی دو کوندورسه ریاضیدان، فیلسوف و روشنگر فرانسوی در انقلاب فرانسه بود. او تنها فیلسوف معاصر خود بود که برای لغو کامل مجازات مرگ در فرانسه تلاش می کرد. او بر این عقیده استوار ماند و در تمامی مراحل مجمع ملی از این ایده دفاع کرد. او در مخالفت با مجازات مرگ برای لویی شانزدهم می گوید: " مجازات خیانت به کشور مرگ است، اما متاسفانه این مجازات، مخالف اصول اخلاقی من است. لذا به آن رای مثبت نخواهم داد." در مقابل روبسپیر که خیانت پادشاه به وطن را دلیل کافی برای اعدام او اعلام کرد، کندروسه تاکید بر رعایت کامل آئین دادرسی داشت. او لغو مجازات اعدام را مشخصه مهمی برای پیشرفت تمدن بشری می دانست. او می نویسد:"من همیشه مجازات مرگ را نا عادلانه می دانم ، بخصوص وقتی که برای مجرمی صادر شود که بتوان او را بدون خطر برای جامعه و دولت در زندان نگاه داشت." او در مقابل روبسپیر استدلال می کرد که اعدام یک انسان آن هم یک پادشاه بدون تاج و تخت نباید به از دست رفتن جایگاه واقعی یک دولت منجر شود. اواعتقاد داشت که لغو مجازات مرگ یکی از ابزارهای موثری است که بشر را به کمال می رساند. تلاش های کندورسه بی نتیجه ماند. پادشاه محکوم به مرگ شد و اجرای اعدام با گیوتین در 21 ژانویه 1793 در میدان معروف به انقلاب به اجرا در آمد. سال بعد در ژوئیه 1794 روبسپیر خود نیز به همان زنجیری که نژاد انسانی را به بند کشیده ، گرفتار و گردن زده شد.
در مارس 1794 کندورسه توسط گارد انقلابی دستگیر و به زندان افتاد و در 24 مارس قبل از آنکه به گیوتین سپرده شود ، در زندان بدلیل نامعلومی درگذشت.27
کندورسه این مبارز شجاع مدافع لغو مجازات مرگ ، خود قربانی همان مجازات شد. او در تاریخ مبارزه برای لغو مجازات مرگ، جایگاه ویژه ای در انقلاب فرانسه دارد. او لغو مجازات مرگ را نشانه ای از پیشرفت و تمدن می دانست. او با اعتقاد به اینکه یک جمهوری واقعی باید از قانون مجازات مرگ صرفنظر کند، در مقابل فیلسوفانی چون روسو و انقلابیونی چون روبسپیر ایستادگی کرد و در نهایت به مقاومت او - پس از 200 سال – در سال 1981 با لغو کامل مجازات اعدام در فرانسه پاسخ داده شد.
از سال 1792 به بعد انسان های بسیاری به گیوتین سپرده شدند و میدان انقلاب در پاریس مرکز مشخصی برای اجرای گیوتین شد. 1794 نوبت به اعدام فرزندان انقلاب رسید و مهمترین و با نفوذترین آنها به دست گیوتین سپرده شدند. در پنجم آوریل همان سال ژرژ ژاک دانتون یکی از رهبران انقلاب فرانسه با عده ای از یارانش در ملاء عام گردن زده شدند. به حدس تاریخ نگاران در این دوران در پاریس - در میدان کنکورد فعلی- نزدیک به سه هزار نفر و در کل فرانسه نزدیک به چهل هزار نفر گردن زده شده اند. 28 ویکتور هوگو (1885-1802) نویسنده و شاعر بزرگ قرن نوزدهم فرانسه در رمانی به نام " آخرین روز یک محکوم" که روزهای آخر عمر یک محکوم به مرگ را تشریح می کند، می نویسد که " تنها جایی را که انقلابیون فرانسه ویران نکردند ، همانا سکو های اعدام بود" . انقلاب فرانسه نه تنها مجازات مرگ را لغو نکرد، بلکه اعدام در وسعت بیشتری در قالب ترور ادامه یافت. تاریخ فرانسه از یک سو شاهد تاریخی خونین است و از سوی دیگر شاهد شکوفایی ایده ها و اندیشه ها ی نو و روشنگرانه در حوزه های اجتماعی و فلسفی- حقوقی است. قرن هیجدهم به خاطر نقد از متن الهی برجسته شده است. روشنفکران این قرن تلاش کردند تا فهم دیگری از مجازات ارائه کنند و نقش نفرت و انتقام را در مجازات از بین ببرند. آنان مجازات ابدی در متن الهی را هولناک خواندند. هنرمندان - از جمله نقاشان ، شاعران و رمان نویسان - در تغییر پارادایم فکری در سیستم کیفری آن زمان نقش بسزایی داشتند. جهنم و شکنجه های آن موضوع اساسی بسیاری از آثار هنرمندانی درقرن چهاردهم (دانته) تا قرن نوزدهم بود.
گیوتین در فرانسه تا سال 1981 استفاده می شد. آخرین حکم اعدام توسط گیوتین در دهم دسامبر 1977 برای فردی به نام حمید جندوبی (1977-1949) متولد تونس بدلیل تجاوز ، قتل و دست داشتن در فروش زنان برای روسپی گری به اجرا گذاشته شد. او آخرین فردی بود که در اروپای غربی با گیوتین اعدام شد. در نهایت اعدام در فرانسه در سال 1981 لغو و در سال 2007 به طور رسمی از اصول قانون اساسی فرانسه شد.
در گوشه ای دیگر از اروپا شهر لندن در قرن هیجدهم ، شهر دار و اعدام خوانده می شد. اصلاح قوانین کیفری انگلستان با نام ساموئل روملی (1812-1757) 29 تداعی می شود. کار نظری او ادامه کار فکری ساموئل جانسون (1784-1709) 30 و بکاریا بود. در همین زمان نویسنده و حقوق دان و سیاستمدار یوولانوس (1811-1744) 31 یکی از مدافعین لغو مجازات مرگ در اسپانیا ، به فعالیت های گسترده ای دست می زند.
در مقابل مخالفین مجازات مرگ، بخشی از فیلسوفان کلاسیک و فرمالیست نیز موافق مجازات مرگ بودند . امانوئل کانت (1804-1724) می نویسد "او قتل مرتکب شده است پس باید بمیرد". شوپنهاور (1860-1788) می نویسد "اول قتل را از جهان از بین ببر بعد مجازات مرگ را". ویلهلم فریدریش هگل (1831-1770) علیرغم آنکه قائل به محدود بودن مجازات مرگ بود می نویسد "در مقابل قتل ضرورتا مجازات مرگ قرار می گیرد". بحث های نظری پیرامون لغو مجازات مرگ و ضرورت آن در قرن نوزدهم ادامه پیدا کرد. در بخش بعدی به بررسی دیدگاه های نظری و بحث پیرامون مجازات مرگ در بین حقوق دانان، پزشکان و فیلسوفان در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم خواهم پرداخت.

ادامه دارد

مژگان ثروتی
Mojgan.servati@gmail.com

* آرشیو مقالات قبلی نویسنده:
www.akhbar-rooz.com


* Über die Toleranz; veranlaßt durch die Hinrichtung des Johann Calas im Jahre 1762.
(1François Marie Arouet
(2Dominique Audibert
(3 بعد از لوتر و رفرماسیون (اصلاحات مذهبی) اروپا شاهد جنگ های خونین اعتقادی بین پیروان پروتستان و کاتولیک بود. بدنبال جنگ های سی ساله مذهبی (1648-1618) که بین پروتستان ها و کاتولیک ها آغاز شده بود ، بسیاری از کشور های اروپا را در گیر خود ساخته بود. در اکتبر 1648 پیمان صلحی بین دو طرف درگیر در مونستر (وستفالن) امضاء شد، که به نام عهد نامه وستفالی معروف شد. اگر چه این عهد نامه بر برابری مداهب مسیحیت تاکید داشت ولی این پایان کار نبود. در قرن هیجدهم مذهب رسمی فرانسه کاتولیک بود. پروتستان ها علیرغم حق سکونت در فرانسه اما با تبعیض های زیادی روبرو بودند. خرافات و تعصبات مذهبی همچنان در بین مردم شایع بود.
(4Candide
(5 Theodor Bestermann
(6 Voltaire, Die Werke-, zum 300 Geburstag- Berlin 1994.S. 167-169.
)Voltaire, Friedrich der Große, Briefwechsel(
(7 Charles- Lois de secondat, Baron de la Brede et de Montesquie und Jean-Jacques Rousseuau.
(8Vgl.Hertz,Eduard(1887), Voltaire und die französische Strafrechtspflege im Achtzenten Jahrhundert. Ein Beirtag zur Geschichte des Aufklärungszeitalters, Ferdinand Erke, Stuttgart. S, 426-447. Und
Voltaire, Die Werke- zum 300 Geburstag- Berlin 1994. S. 247ff.
9) قرن هیجدهم دوران شکوفایی فعالیت های فراماسونری است. در سال 1717 چهار لژ فراموسون به هم پیوستند و لژ بزرگ را تشکیل دادند. در سال 1725 اولین لژهای فرانسوی تشکیل شد. فراماسون ها در آلمان از 1737 با لژ هامبورگ شروع به فعالیت می کنند. شبکه های فراماسونری در مدت زمان کوتاهی سراسر اروپا را در نوردید و به یکی از جنبش های روشنگری اروپا تبدیل شد که نقش چشمگیری در انقلاب های آمریکا و فرانسه بازی کرد. جنبشی که همه انسان ها را از هر طبقه اجتماعی در خود جای داد. اگر چه مبنای اولیه فراماسونری انگلیس برای سازمان های فراماسونری فرانسه مورد پذیرش قرار گرفت، اما خلاقیت انسانی مرزی نمی شناسد. لژهای فرانسوی در خود دست به انقلاب زده ، به بحث های جدی فلسفی و اجتماعی دامن می زنند. لژها موقعیتی بوجود آورند که بحث های ادبی، علمی ، فلسفی و اجتماعی را گسترش داده یک اجتماع فکری را تشکیل دادند که مرکز تبادل فکری انسان هایی با ایده ها و علاقمندی های متفاوت شد. همبستگی افراد به میزانی است که به حمایت همه از جانبه از یکدیگر پرداختند. اهداف خود را بر برابری انسان ها و نا برابری را بعنوان عنصر غیر قابل تحمل در جامعه عنوان کردند. هدف تحقق اهداف فراماسونری است و برای تحقق آن باید با یکدیگر مدارا کرد. تلاش آنها برای ایجاد یک جامعه بهتر و انسانی متعادل است. این مسیر فرانسه را به انقلاب نزدیک تر کرد. دیدگا ه های اصلاحی یکی پس از دیگری مطرح شد. در لژهای فراموسونری فیلسوفان بسیاری فعال بودند از جمله مونتسکیو با ارائه ایده سیستم سیاسی و تاکید بر تفکیک قوا، چهره های به یاد ماندنی فیلسوفان
فعال در انتشار دائره المعارف بزرگ پاریس، مارکی دو کندورسه، گیوتین و ... در حوزه علوم طبیعی شمیست معروف لاویزر که اعلام کرد انقلاب به علوم طبیعی نیاز دارد. یکی از بنیانگذاران روانشناسی مدرن،
Etiene Bonnot de Condillac
Gaspard Monge Comte de Peluse فیزیک و ریاضی دان
و در حوزه نویسندگان و هنرمندان و نقاشان و موسیقیدانان می توان از گوته ، فیشته ، موتزارت ، باخ ،بنیامین فرانکلین، لسینگ و ... نام برد. روشنگری درغرب تنها از طریق کتاب و نامه های روشنفکران گسترش پیدا نکرد ، بلکه ارتباط تنگاتنگ فراماسونرها و لژها و بحث های آزاد اندیشان آن زمان نقش بسزایی در این امر داشت
Schlieper, Andreas(2008), Das aufgeklärte Töten- Die Geschichte der Guillotine, Osburg, Berlin. S.63-70
10) Neuf Sœurs, Les (deutsch: Die Neun Schwestern) ist der Name einer französischen Freimaurerloge in Paris in der Zeit der Aufklärung.
11) Stackelberg, von Jurgen(2010), "Wir müssen unseren Garten bebauen"
Candide als Experimentalroman und andere Voltaire-Studien., Verl. Frey, Berlin, S. 132.
12)Assmann, Jan, „Die Zauberflöte, Oper und Mysterium“ München [u.a.], Hanser, S. 289.
Und sieh dazu: Stackelberg, Jürgen von(2010), wir müssen unsere Garten bebauen. Ed. Tranvía,
Verl. Frey. Berlin, S. 131.
13) Chalons sur Marne und Metz.
14) مهمترین نویسندگانی که از ده سال قبل از انقلاب فرانسه ایده های اصلاحات را در بخش وسیعی از مردم و بین اقشار محتلف منتقل کردند می توان از : 1) Dupaty 2) Brissot 3) mirabeau 4) Condorcet 5) Liquet 6) Chaussard 6) Letrosne 7) Pastoret….. نام برد
15) Stackelberg, von Jurgen (2010), "Wir müssen unseren Garten bebauen"
Candide als Experimentalroman und andere Voltaire-Studien., Verl. Frey, Berlin, S. 51.
16) Joseph- Ignace Guillotin.
17) Helmut.C. Jacobs 2007(Hrsg.), Gegen Folter und Todesstrafe- Aufkläreischer Diskurs und europäische Literatur vom 18. Jahrhundert bis zur Gegenwart. Peter lang, Frankfurt am Main.
18) Grand orient de France..
19)Schlieper, Andreas(2008), Das aufgeklärte Töten- Die Geschichte der Guillotine, Osburg, Berlin. S. 126-129.
20) Pelletier.
21) Sieh dazu: Leder, Karl Bruno (1986), „Todesstrafe, Ursprung, Geschichte, Opfer“, GmbH § Co.KG, München. S. 260f.
22) از قرن هیجدهم به بعد برای آنکه بین قانون مجازات مرگ و هومانیسم تعادل بر قرار کنند، تلاش زیادی شد. هدف این بود که تا آنجا که امکان دارد مرگ را سریع و رنج محکومین به مرگ را کاهش دهند.
23)Sieh dazu: Leder, Karl Bruno (1986), „Todesstrafe, Ursprung, Geschichte, Opfer“, GmbH § Co.KG, München. S. 251.
24) Schlieper, Andreas(2008), Das aufgeklärte Töten- Die Geschichte der Guillotine, Osburg, Berlin, S. 7.
25) Sieh dazu: Leder, Karl Bruno (1986), „Todesstrafe, Ursprung, Geschichte, Opfer“, GmbH § Co.KG, München. S. 299-313.
26) marquis de Condorcet.
27) Vgl. Helmut.C. Jacobs 2007(Hrsg.), Gegen Folter und Todesstrafe- Aufkläreischer Diskurs und europäische Literatur vom 18. Jahrhundert bis zur Gegenwart. Peter lang, Frankfurt am Main. S. 255-261.
28) Sieh dazu: Leder, Karl Bruno (1986), „Todesstrafe, Ursprung, Geschichte, Opfer“, GmbH § Co.KG, München. S. 261.
29) Samuel Romilly.
30)Samuel Johnsons.
31)Gaspar Melchor de Jovellanos.