سفر (از مجموعه گلهای دوزخ : مرگ )
ادامه و پایان
شارل بودلر
- مترجم: فریبا عادلخواه
•
از بوی آشنا
باز می شناسیم ارواح را
و می گشایند دست استقبال
به جانب ما
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۲۱ بهمن ۱٣۹۱ -
۹ فوريه ۲۰۱٣
Le voyage ( La mort- les Fleurs du mal)
سفر (از مجموعه گلهای دوزخ : مرگ )
...ادامه و پایان
مترجم فریبا عادلخواه
VII
تلخ است
آموخته ای که در می یابیم
از سفر!
کوچک و یک نواخت
این دنیا
امروز،دیروز، فردا
و هر روز
حکایت تصویر ماست به ما:
یک آبادی وحشت
در کویر محنت!
باید آیا رفت؟ یا ماند؟
اگر میتوانی بمانی
تو،
بمان؛
و برو اگر که باید.
می شتابد یکی
و گرفته دیگری
کنجی را گریبان
بهر گول زدن دشمنی کشنده
و هشیار،
زمان!
و هستند، افسوس!
دونده گانی
خسته ناپذیران،
همچو بنی اسرائیل سر گردان
همچو پیامبران
که نه به کشتی قناعتشان باشد
نه با قطار
هستند دیگرانی که
برای فرار از این ننگین حصار
میتوانند نابود کنند انرا
بی انکه ترک گویند
موطن خود،
این دیار.
زمانیکه که پا نهد سرانجام
بر پشت ما
(زمان)
میتوان آرزو کنیم و فریاد زنیم
به جلو، پیش!
همچون پیشتر زمانها
که می رفتیم
به سوی چین،
با دوخته چشمانی به اعماق
و موهائی
سپرده به باد،
به کشتی می نشینیم
در دریای سیاهی ها
با بشّاش قلبِ مسافری بُرنا
گوش دهید شما، به این صداها
که جذّاب و حزن انگیز
میخوانند:
"از این طرف!
آهای
آنهائی که می خواهند
غذا
اینجاست که می چینند
سدر معطر!
معچزه آسا میوه هائی
که اشتها دارد
دل شما؛
بیائید ومست سازید خود را
از این لطافت اعجاب انگیز
دراین عصری که نیابد
هرگز
انتها؟"
از بوی آشنا
باز می شناسیم ارواح را
و می گشایند دست استقبال
به جانب ما
دوستان بی ریا
"بهرِدمیدن جانی دوباره برروحت
دل به دریا زن
به سوی آرمانت "
به قول او
که زمانی
بوسه می زدیم
زانوانش را.
VIII
ای مرگ،
رسیده وقتش
ای ناخدای پیر
سنگر را بکش
می آزارد ما را
این دیار
ای مرگ!
آماده شویم
بهر حرکت!
گر آسمان و دریا
بسان جوهر سیاهند،
قلبهای ما
که می شناسی تو
ز نور انباشته اند!
زهرت را بریز بر ما
تا تسکینمان
دهد!
می خواهیم
بسوزاند این اتش
مغزمان را،
چه تفاوتی
دوزخ است یا آسمان؟
در قعر منجلاب
فرو رفته آنچنان، در اعماق ناشناخته
برای ره بردن به بدیع .
|