از : فرح طاهری
عنوان : فقط یک نظر
من مانند دوستانی که نظراتشان را نوشته اند، فکر نمی کنم.
به نظر من تریاکی یا عرق خور بودن نویسندگان و شاعران، برای نویسنده این مطلب مهم نیست. او همانطور که نوشته، می گوید گفتن این چیزها به درد کسی نمی خورد، مگر اینکه خوراکی شود برای برنامه های تلویزیونی رژیم مثل هویت و چراغ. و من فکر می کنم او این را از سر خیرخواهی نوشته نه کینه ورزی. او که از خودش اینها را نگفته، بلکه از حرف های مکتوب خود نویسندگان نقل کرده، اگر ایرادی باشد باید به بزرگان ادب مان باشد که چرا چنین با یکدیگر برخورد می کنند. نویسنده ی مقاله چه اینها را بنویسد و چه ننویسد، این حرف ها در آن کتاب و در آن مصاحبه منتشر شده است و دیگر نمی شود حذفش کرد.
آقای بخشمند می نویسد:
«ای کاش دکتر کدکنی از سایه میخواست که در بازگویی خاطرات خود، از نقل مطالب و موضوعاتی که نگفتنشان مخاطب را از نکات مهم ادبی، سیاسی و اجتماعی محروم نمیکند، خودداری کند. این، دعوت به خودسانسوری نیست، هوای جغرافیای سخن را داشتن است. اینکه او در جوانی با کدام دوستان به تریاکخونه رفته یا نرفته به هیچ دردِ بی درمان مخاطبش نمیخورد. اینکه سایه در پاسخ سئوالِ: نیما تریاکی بود؟ بگوید: «نه، تریاک نیمایی بود»، شاید نه تنها از دیدگاه خاصی «مسئله» نباشد که هیچ، نوعی طنز هم تلقی شود؛ اما [و این اما برای آنهایی که در این مُلک زیسته و میزیند، خیلی مهم است]، این قسم سخنها میتواند ماتریال حاضر وُ آمادهای باشد، آنهم از زبان آدمی مثل سایه، برای کسانی که شبانه روز، «چراغ» بهدست بهدنبال تدارک «هویت» برای هنرمندان این سرزمین هستند.»
۵۱۵۹۲ - تاریخ انتشار : ٣۰ بهمن ۱٣۹۱
|
از : امیر آمویی
عنوان : پوزش و اعتذار
آقای بخشمند،
با سلام و در خواست پوزش به خاطر تایپ نادرست نام شما.
آمویی
۵۱۵۶۷ - تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱٣۹۱
|
از : امیر آمویی
عنوان : قلم در راه ضلال
با سلام
با دامون عزیز و دیگر عزیزانی که نوشته ی آقای بخشمندی را در جهت تخریب چهره ی روشنفکران و شاعران میبینند کاملا همرأیم.
آقای بخشمندی، به قول معروف، لب در دهان گشاد شیپوری نهادهاند که در دست "آنها"ست - البته با صداقت کامل هم در آن میدمند؛ ولی تنها صدایی که از آن خارج میشود صدای ناهنجار تخریب صداقت است: صداقتی که قربانی فریبی بزرگ شده و خود را در لباس صداقت پنهان کرده است. ایشان، به چنارهایی که در چشم ناکسان است توجهی ندارند، دغدغه ی خاطرشان خاری است که شاید در چشم یاران باشد؛ قلم راه ضلال مینماید و خاک در آب زلال میپاشد.
دوست عزیز، توفیقتان را آرزومندم
آمویی
۵۱۵٣۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣۹۱
|
از : دامون سروی
عنوان : سانسور
۱- حاشیه نویس محترم ! خواستار سانسور متن از سوی مصاحبه گران شده اید مبادا فرصت طلبان از برخی مطالب علیه سایه و دیگران بهره برداری کنند. البته اگر پیرو نوعی منزه طلبی مذهبی باشیم و بیاندیشیم که انسانها دو دسته اند: پاک و مقدس - و ناپاک، آنگاه برای شخصی چون سایه(که گویا قدسی می دانیدش) عرق خوردن به منزله ناپاکی ست. ولی اگر شاعر و نویسنده و حتا یک لیدر مارکسیست انقلابی را انسانی برخوردار از تاثیر پذیری و هزارجور احساس انسانی بدانیم با عرق خوردن او نباید سینه چاک کنیم.زنده یاد احمد کسروی در کتاب تاریخ مشروطه خود داستانی از گفتگوی ستارخان و تقی زاده روایت می کند که در دوره جنگهای مشروطه خواهان تبریز با استبداد قاجار، تقی زاده از عرق خوردن یکی از فرماندهان(مجاهدین) تبریز شکوه به ستاخان می برد و او پس از تامل می گوید که او را به عنوان رزمنده نصب کرده نه پیشنماز.
تبلیغات منفی علیه روشنفکران همیشه از سوی کهنه پرستان رواج داشته ونباید نگرانش بود. روشن است که آن کسی که نیما را به عنوان سر سلسله شعر نو فارسی بشناسد از تریاک کشیدن و عرق خوردن او مسیر شناختش را تغییر نمی دهد.( مطمئن باشید کسان زیادی حتمن او را از کشیدن تریاک منع کرده اند )
۲-به سایه اندرز داده اید که کاش بجای بی اعتنایی به براهنی کمی او را راهنمایی کرده بود. من می پرسم مگر آن شاعران جوان و پا در راهی که بعدها آوازه یافتند حتمن در حضور سایه بوده اند. از سفره گسترده(یا نیمه گسترده) هر کس به اندازه ظرفیتش بهره می برد.شاید بهره براهنی همینقدر بوده و شما یقین بدانید سایه شاید ظرفیت لازم را در براهنی ندیده که چنان کرده و با این گفته هایش ( که شما بازگو کرده اید) این نکته بیشتر ثابت می شود. شما در هنر نقاشی سهراب سپهری را با هانیبال الخاس مقایسه کنید . الخاص در جایی می گوید که در آن دوره و گویا هنگام برگزاری نمایشگاه نقاشی سهراب سپهری در ساختمان وزارت کشاورزی به اتفاق دوستانش در باغچه ساختمان یک بیل می کارد و روی مقوا می نویسد" آخ" و به بیل آویزان می کند. می توان نوع قضاوت الخاص که هنرمند اثرگذاری بود را در این حرکت دید و لابد شما می گویید خلاف اخلاق است. بعد از انقلاب هم دیدیم که می خواستند از سهراب چه بسازند و واقعن نشد.
۵۱۵۲۹ - تاریخ انتشار : ۲٨ بهمن ۱٣۹۱
|
از : علی توسلیانی
عنوان : آن لولو را ممه برد!
نویسنده محترم خوش قریه!!!!
اگر کمی افق دیدتان را بلندتر کنید میبیند نه جمع شدن در کافه و شرب خمر( وای خطرناکه حسن!) گناهی بزرگ است و نه ابراز احساسات بی سانسور کسی به دیگری
ضمنا شدیدا جامعه در حال تحول است. برادران محترم مرتبط با اداره کل نفاق هم این را فهمیدند که جامعه امروز ایران آن جامعه عصر هویت سازی نیست. این برادران مدتهاست که در خط هجوم نرم!! به مجاهدین دیگر حضور زنان و دختران و ایجاد ابهام روابط نامحدود! در بین اعضای سازمان را که در دهه های قبلی خط اصلی در این زمینه بود را کنار گذاشته اند چون حس میکنند این خط نه تنها دافع مخاطبین بیخبر از همه جا نیست که در واقع تبلیغ پنهان برای مجاهدین در این جامعه دست پخت آقایان است. حالا آن اداره کل این خط را دنیال میکند که مجاهدین در کمپهای خود شدیدا افارغ از مسایل جنسی زندگی میکنند .
اداره کل نفاق هم این را فهمید اما بقیه چرا نمفهمند که جامعه ایران عوض شده است و دنیا انی که میشناختید نیست
۵۱۴۷۶ - تاریخ انتشار : ۲۶ بهمن ۱٣۹۱
|
از : سروش
عنوان : میوه های رُسته ز آبِ جان ببین
باد، َکه را، ز آبِ جو، چون وا َکنَد آب، یک رنگی خود پیدا ُکند شاخه های تازهی مرجان ببین میوه های رُسته ز آبِ جان ببین
رومن رولان در کتاب " سفر درونی " ترجمه به آذین می نویسد " کتاب را هرگز کسی نمی خواند، در خلال کتابها ما(نظر ) خود را می خوانیم ، خواه برای کشف و خواه برای بررسی خود. و آنان که دید عینی تری دارند بیشتر دچار پندارند. بزرگترین کتاب آن نیست که پیامش ، بسان تلگرافی روی نوار کاغذ ، در مغز نقش می بندد ، بل آن است که ضربه جانبخش وی زندگیهای دیگری را بیدار کند و آتش خود را که از همه گون درخت مایه می گیرد از یکی به دیگری سرایت دهد و پس از آن که آتش سوزی درگرفت از جنگلی به جنگلی دیگر خیز بر دارد " آقای بخشمند، حتما می دانید ، نقل همین چیزی های بی ارزش از نظر من و شما ،حتما داستان مفصلی در وزارت عشق (ارشاد) داشته و لابلای همین حرف های پیش پا افتاده می توان خیلی مطالب نانوشته را خواند . نیازی نیست که به کدکنی ، میلاد و عاطفه سفارش کنیم و افسوس بخوریم چه چیزها را نپرسیده . قطعا خیلی مطالب پرسیده شده ، منتها به قدر ظرفیت وزارت ارشاد چاپ شده از جمله نشست ، سایه ،استاد محمدرضا حکیمی ، استاد دینانی و احسان اشراقی را در صفحه ۱۱۰۷ بخوانید که طرف های گفت وگو کننده را نماینده شرع (حکیمی) عقل ( دینانی ) زندقه ( سایه) و حیرت و فنا ( استاد اشراقی) نام می برد . امیدواریم حداقل در خارج از کشور آن ناگفته ها چاپ شود . همین مقداری هم که چاپ شده خیلی با ارزش است
۵۱۴۶٨ - تاریخ انتشار : ۲۵ بهمن ۱٣۹۱
|
از : فرهنگدوست
آقای نویسنده! منظور شما از این نوشتهها چیست؟ اگر درنقد اخلاق مریدپروری و تفرعن بعضی از هنرمندان مینویسی، کلامت متین. اما در یک کلام: یک موی همین ابتهاج و شفیعی کدکنی که جیرخوار رژیم ضدانسان و ضد فرهنگ نشدند از تمام دلقکهای مدیحهسرای خامنهای بیشتر ارزش دارد. کمی هم به نابودی اخلاق و فرهنگ در جامعه فعلی ایران توجه کنید.
۵۱۴۶٣ - تاریخ انتشار : ۲۵ بهمن ۱٣۹۱
|
از : امیر آمویی
عنوان : دامی عجیب
با سلام
بعید می دانم. حروفچین باید اشتباه کرده باشد. به توضیح مطلب در زیر همان «خوش قریه» توجه کنید!
ضمنا شما را به نکته ی دیگر توجه می دهم که در آخرین یادداشتم برای حاشیهی مطلب پیشین شما فرستادم (اگر درج نشده باشد حتما خواهد شد!) عنوانش باید چنین باشد: باید دینامیزم نیروها را در نظر گرفت. راستی چه هدفی را دنبال می کنید؟ کوباندن شاعران و روشنفکران در شرایطی که به آنان نیاز هست؟ کار دارد به تخریب نیما هم می کشد! فکر می کنم در دام عجیبی گرفتار آمده اید و آمده اند: تریاک تبلیغ و تخریب روشنفکران.
۵۱۴۶۱ - تاریخ انتشار : ۲۵ بهمن ۱٣۹۱
|