چالش های فراروی ایران
چرا ایران از گفتگو با غرب هراسان است


بهزاد خوشحالی


• ایالات متحده ی آمریکا نیک دریافته است که مسیر حرکت ایران و نظام حاکم بر آن-صرفنظر از معادلات ناگهانی- سقوط و سرانجام فروپاشی است و به همین دلیل، در شرایطی ایران را به مذاکرات و گفتگوهای مستقیم فرا می خواند که یقین دارد پذیرش یا عدم قبول این پیشنهاد، کفه ی ترازوی منفعت را به سود این کشور سنگین تر خواهد کرد ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲٨ بهمن ۱٣۹۱ -  ۱۶ فوريه ۲۰۱٣


جمهوری اسلامی تدریجا به این قناعت نزدیک شده است که به سوی پایان "ذخیره‌گاه های حرکت و قدرت"، می رود و توان خود را به عنوان یک کنشگر فعال از دست می دهد. در گستره ی داخلی، می توان ادعا کرد حاکمیت، هرگز با چنین بحران مشروعیتی رویارو نبوده است و در پهنه ی منطقه ای و بین المللی نیز، هم وجاهت دیپلماتیک خود را از دست رفته می بیند و هم، در بازی توازن منطقه ای، فاقد نقش یک بازیگر پیشرو است.
همزمان ایالات متحده ی آمریکا، اکنون در ارزیابی خود به این نتیجه رسیده است که می تواند با استفاده از شرایط ویژه شده ی جمهوری اسلامی، به حداکثر "فایده" دست پیدا کند.
اما ارزیابی ایالات متحده از وضعیت کنونی ایران مبتنی بر چه عواملی است:
الف: پریشانی داخلی
ب: واگرایی داخلی
پ: واگرایی منطقه ای
پ: انزوای دیپلماتیک

الف: پریشانی داخلی: در این مورد باید به چند نکته پرداخته شود:
-شکاف در حاکمیت و نمود تدریجی تبعات ناشی از وجود کانون های متعدد قدرت در نظام:
اکنون می توان به روشنی نشانگان شکاف در حاکمیت را دید. ناهماهنگی در تصمیم سازی ها، تداخل وظایف، طرح اختلافات به صورت علنی و رسانه ای کردن آن، ظهور روزمرگی در برنامه های اجرایی و مهمتر از همه، ادعای مالکیت و پافشاری بر حقانیت از سوی هر یک از کانون های قدرت، نمایی غیرقابل انکار می نماید. پیش تر، حضور رهبر ایران به عنوان مرشد اعلی و به بیانی دیگر، "فصل الخطاب"، در بسیاری موارد، نقطه پایانی بر اختلافات و شکاف ها می توانست باشد اما اکنون شکاف ها از یک سو چنان گسترده اند که رهبر به تنهایی نمی تواند پوششی از جنس مصلحت بر آن بگستراند و از سویی دیگر مشروعیت رهبر نیز رو به نقصان گذارده است.

- تحریم های ویرانگر
برای کشوری که در دوره ی ده ساله ی اخیر، ارز ناشی از فروش ذخایر نفت، دولت را به "بیماری هلندی" گرفتار ساخته است در کنار فقدان مدیریت کارامد اقتصادی که مهمترین ویژگی آن بی برنامگی و عدم درک درست از علم اقتصاد می تواند باشد، وضع شدیدترین تحریم ها در یک سال اخیر، ایران را درمسیر سقوط با شیب نزولی تند قرار داده است.

- بحران های عمیق اجتماعی و فرهنگی: آنچه در ایران می گذرد خبر از حرکت به سوی فروپاشی اجتماعی و فرهنگی می دهد. اکنون دیگر هیچ داده ی آماری در حوزه های اجتماعی و فرهنگی به سود ایران نیست. بحران اجتماعی و فرهنگی دیگر به چنان درجه ای رسیده است که حتی عناصری از حاکمیت نیز مرحله ی ورود به "اخطار قرمز" را به عنوان یکی از مهمترین تهدیدهای پیش روی ایران، وارد گفتمان روزانه نموده اند.

ب: واگرایی داخلی
مهمترین دو مساله ای که در این چارچوب باید بدان پرداخته شود ابتدا واگرایی مردم به مثابه مجموعه ی ایران و ایرانی از "حاکمیت" و دیگری واگرایی "ملیت" های ساکن ایران از "سیستم ایرانی" است.

- واگرایی مردم به مثابه مجموعه ی "ایران" و "ایرانی" از "حاکمیت"
مردم ایران اکنون از هر دوران دیگری در جمهوری اسلامی، از وضعیت موجود ناراضی هستند. شکاف میان نظام و مردم هر لحظه بیشتر و حتا همچنان که مصطلح است "دایره ی خودی ها، تنگ و تنگ تر می شود". نظام دیگر نمی تواند مطالبات فزاینده ی مردم را در عرصه های عمومی با ایدئولوژی حاکم، پاسخ گوید از یک سو و از سوی دیگر، بسیاری از مطالبات "اینجا" و "اکنونی"مردم به طور کلی در تعارض با ایدئولوژی موجود است. به همین خاطر، پیوند مردم ایران با حاکمیت، با گذشت زمان زاویه دارتر می شود.
در این میان باید به موضوع دیگری اشاره نمود که از اهمیت کمی برخوردار نیست و آن، از دست رفتن تدریجی "مشروعیت نظام" است. ایرانی اکنون به خوبی دریافته است که ارکان نظام چنان غرق فساد و تباهی گشته اند که ایدئولوژی، تنها همان تعبیر "افیون توده ها" را به اذهان آحاد شهروندان متبادر می سازد و دستگاه قضاوت نیز به تار عنکبوتی تغییر ماهیت داده است که حشرات کوچک را می خورد و به حشرات بزرگ-یا بهتر بگوییم حلقه ی خودی ها- اجازه ی عبور می دهد.

- واگرایی "ملیت" های ساکن ایران از "سیستم ایرانی"
ملیت های ایران اکنون دیگر نه به طور کامل اما تا حد بسیاری، تمایل خود را به مرکز از دست داده اند چرا که اساسا دیگر، نه "تهران" را مرکز می دانند و نه خود را "پیرامون". ملیت های ایران، هویت خود را بازیافته اند، خود را همچون خود می پندارند، چون خود (در تمامی حوزه ها) حضور و مشارکت دارند،به مثابه خود، به ارزیابی می پردازند و ویژگی های رفتاری ایشان، به مثابه یک ملت، نمود پیدا می کند. شدت واگرایی از مرکز به گونه ای است که اکثریت غالب شهروندان از ملیت های ساکن ایران، اکنون حتا دمکراسی را در نظام احتمالی آینده ی ایران، برای دستیابی به حق تعیین سرنوشت ملی خود، دنبال می کنند. مرزهای ذهنی تشکیل شده در میان ملیت های ایران، بیش از هر زمان دیگر به عینیت نزدیک شده است و هرچه از عمر نظام جمهوری اسلامی می گذرد بر شدت این نوع واگرایی افزوده می شود.

پ: واگرایی منطقه ای
به جرات می توان گفت "ایران"، اکنون یک جزیره ی تنها در خاورمیانه است. تقریبا کشوری در منطقه وجود ندارد که در مقاطع گوناگون با ایران و بر سر موضوعات گوناگون، گرفتار چالش نشده باشد. تروریسم، پیش از هر مفهوم دیگری در مورد کارویژه ی سیاسی ایران کاربرد دارد. اتهام جاسوسی در کشورهای منطقه با هدف تقویت نیروهای رادیکال، تلاش برای براندازی رژیم های منطقه، صادرات اسلحه به صورت غیرمجاز به نیروهای تندرو اسلامی، و مهم تر از همه، پشتیبانی بدون چون و چرا از رژیم سوریه، ایران را به دشمن بالقوه ی تمامی کشورهای خاورمیانه تبدیل کرده است. در کنار این موضوع، تهدید یک جمهوری اسلامی هسته ای نیز در کنار تحریم های فزاینده، واگرایی ایران را به شرایط کم سابقه ای در تاریخ روابط منطقه ای این کشور تبدیل نموده است.

ت: انزوای دیپلماتیک
همه ی عواملی که در موارد بالا بدان اشاره شد به علاوه ی آنچه ایران، از ابتدای انقلاب تاکنون، به روش آزمون و خطا در پهنه ی بین المللی انجام داده اکنون وضعیتی را به وجود آورده است که در بیشتر مناسبات دیپلماتیک، هزینه های رابطه، افزون بر فرصت ها است و شکاف هزینه-فایده در دیپلماسی ایرانی، با یک ضریب فزاینده به زیان ایران تغییر می کند. علاوه بر آن، تحریم های اعمال شده بر روی ایران بر اثر پافشاری این کشور بر مساله ی هسته ای، به "پدیده ی انزوای سیستماتیک دیپلماسی ایرانی" منجر شده است.

سخن پایانی
ایالات متحده ی آمریکا تمامی موارد فوق را به خوبی می داند و نیک دریافته است که مسیر حرکت ایران و نظام حاکم بر آن-صرفنظر از معادلات ناگهانی- سقوط و سرانجام فروپاشی است و به همین دلیل، در شرایطی ایران را به مذاکرات و گفتگوهای مستقیم فرا می خواند که یقین دارد پذیرش یا عدم قبول این پیشنهاد، کفه ی ترازوی منفعت را به سود این کشور سنگین تر خواهد کرد.
ایران علاوه بر مساله ی هسته ای، دو مساله ی بسیار مهم دیگر نیز با جامعه ی جهانی دارد: "تروریسم دولتی" و "نقض سیستماتیک حقوق بشر". دو موضوعی که حتا به فرض توافق بر سر مساله ی هسته ای (که من آن را بعید می دانم)، در ذات مایه ی جمهوری اسلامی به عنوان یک نظام تمامیت خواه و ایدئولوژیک که از همان ابتدا با داعیه ی صدور انقلاب به منطقه و جهان و همچنین نابودی اسراییل نضج پیدا کرد با هیچ ابزاری بجز نابودی جمهوری اسلامی قابل تغییر و یا اصلاح نخواهد بود.
موضوع اصلی در اینجا دیگر مذاکره ی ایران با آمریکا یا تداوم وضعیت کنونی نیست، آنچه باید گفت این است که: بازی دو سر باخت برای "ایران، این پیرمرد بیمار خاورمیانه"، آغاز شده است، پیرمردی که دیر یا زود، به تاریخ خواهد پیوست...