فریره یا فریدمن؟
در دفاع از آموزش انتقادی سجاد علی مالک برگردان: بابک پاکزاد
•
برای فریدمن و رز، هدف تولید کارگری است که از نظام ناعادلانه اقتصادی که مقصر اصلی مشکلات کنونی است حفاظت کند. برای فریره، هدف آموزش این است که دانش آموزان را توانا سازد به گونه ای شکوفا شوند که به شکلی انتقادی تحلیل کنند که چطور به این وضعیت نا امیدکننده رسیده ایم و چگونه می توانیم تغییر آن را آغاز کنیم. فریره یا فریدمن؟ انتخاب با ماست
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۹ بهمن ۱٣۹۱ -
۱۷ فوريه ۲۰۱٣
آموزش مفهومی است که هر روز به طریقی به روش ها و اشکال متفاوت، مستقیم یا غیر مستقیم ، با آن مواجه هستیم. مدت هاست که آموزش همچون اکسیری برای رسیدگی به بزرگترین بی عدالتی های فراگیر در جامعه، در نظر گرفته می شود. بی عدالتی هایی چون: فقر، جرم و جنایت، نژادپرستی، پدرسالاری و نابرابری اقتصادی – اجتماعی. تعامل ما با آموزش متاثر و بر مبنای حساسیت های روابط قدرت مانند طبقه، قومیت، جنسیت، جغرافیا و تجربه زندگی ، اشکال گوناگونی پیدا می کند. برای برخی، این تعامل ، خود را در پرسش از بهترین اقدامات و فلسفه آموزشی آشکار می سازد.
برای برخی دیگر،آن بیشتر حول دسترسی به دانش و پرسش از ارائه آن دور می زند. بنابراین، تعامل مفهومی ما با آموزش خالی از جهت گیری یا محاسبات ایدئولوژیک نیست.آموزش در خدمت کدام اهداف و چه کسانی است؟آموزش به واقع به چه چیزی شبیه است؟آیا وقتی آن را می بینیم، می شناسیم؟ یا ممکن است آن را با چیزی دیگر اشتباه بگیریم؟ همان طورکه نظریه پرداز تاثیرگذار تعلیم و تربیت انتقادی پائولو فریره خاطر نشان کرد:
آموزش، یا کنش هایی است که به مثابه ی ابزاری جهت تسهیل ادغام نسل جوان در منطق نظام حاضر مورد استفاده قرار گرفته و سازگاری را به همراه می آورد، یا آن که به کنشی برای آزادی بدل می شود ، به ابزاری که به مدد آن مردان و زنان به شیوه ای انتقادی و خلاقانه با واقعیت درگیر می شوند و کشف می کنند چگونه در دگرگون کردن جهان اشان مشارکت کنند.
اخیرا، توماس فریدمن ، ستون نویس مشهور نیویورک تایمز درباره گسترش دوره های آموزشی آزاد آنلاین از سوی نهادهایی چون Stanford و MIT و همچنین از سوی کمپانی هایی نظیر Coursera وUdacity مطالبی نوشته است.در حالی که فریدمن این پدیده را به مثابه یک "انقلاب" مورد استقبال و خوش آمدگویی قرارداده ، اظهار داشته است که" هیچ چیز، پتانسیلی بیش از این برای بیرون کشیدن تعداد هر چه بیشتر مردم از فقر را ندارد – از طریق فراهم کردن یک آموزش قابل دسترس برای آن ها جهت برعهده گرفتن یک شغل یا پیشرفت در شغلی که هم اکنون از آن برخوردارند. برای حل بزرگترین مشکلات جهان ،هیچ کار دیگری، پتانسیلی مانند باز کردن قفل مغز یک میلیارد نفر دیگر از مردم را ندارد." او مقاله اش را با حکایات افرادی که از دوره های دانشگاهی آزاد آنلاین منتفع شده اند ادامه می دهد.
فریدمن این ابتکار آموزشی و تکنولوژیکی را به مثابه امکانی تلقی می کند که به کارگران خارجی اجازه خواهد داد از آموزش های رسمی برخوردار گردند که برای رقابت با کارگران جهان اول به آن نیاز دارند.سیر استدلال چنین است که این امر نهایتا به سود شرکت های چند ملیتی خواهد بود که ذخیره ای بزرگتر از کارگران ماهر فنی برای استخدام خواهند داشت. این فاعلان بخش خصوصی که با تعداد هرچه بیشتری از کارگران ماهر و به نسبت ارزان تجهیز شده اند، استخدام پرمنفعت تری را پیشنهاد خواهند کرد و درآمد بیشتری ایجاد می کنند و نهایتا فقر را در جهان سوم کاهش می دهند.
در همین راستا می توان به سرمقاله پائولین رز گرداننده Global Monitoring Report پیرامون آموزش که از سوی UNESCO منتشر شد اشاره کرد. در نوشته اش، رز خواستار ظهور شخصیتی نظیر بیل گیتس شد تا بارقه سرمایه گذاری جهانی در عرصه آموزش را میان بنیادها و کمپانی های خصوصی برافروزد .بشر دوستی شرکتی راه حلی برای بهبود دسترسی جهانی به آموزش تلقی شده است.در ادامه منطق فریدمن ، رز می گوید:
در مواجهه با این موضوع،نیاز چندانی جهت این که برای آموزش توجیهی کسب و کاری فراهم کنیم وجود ندارد.آن ذاتا با تمام نتایج مثبت توسعه گره خورده است.رشد اقتصادی، بهداشت، تغذیه و دمکراسی ، همه به مدد آموزش و دوره تحصیلی با کیفیت ارتقا پیدا می کنند.اگر تمام بچه های کشورهای با درآمد پایین، مدرسه را با مهارت های ابتدایی خواندن رها کنند، فقر ۱۲ درصد کاهش پیدا خواهد کرد – و این برای کسب و کار بسیار خوب است.بخش خصوصی مستقیما از یک نیروی کار ماهر و تحصیلکرده منتفع می شود.
فریدمن و رز ضرورتا خواستار خصوصی سازی شتابنده آموزش در سطح جهانی هستند. این گرایشی است که پیشتر در ایالات متحده آغاز شده، ما شاهد رشد مدارسی که توسط شرکت های خصوصی اداره می شوند، تاکید سفت و سخت بر نمرات امتحانی، و فشار شدید به اتحادیه های معلمان همراه با این طرز تلقی اشتباهیم که معلمان فقط مسئول عدم کسب اهداف آموزشی هستند.
آن چه این خصوصی سازی قادر به انجام آن است و آن چه توسط نوشته های فریدمن و رز به پیش رانده می شود، انکار در نظر گرفتن موضوعات اقتصادی اجتماعی وسیعتر مرتبط با سرمایه داری جهانی و نئولیبرالیسم است،موضوعاتی که ذاتا با آموزش در پیوند قرار دارند. خطر در پیشرفت های تکنولوژیک نیست که دسترسی بیشتر به آموزش را برای جهان سوم امکان پذیر می کند بلکه در معانی و دلالت های آن است که به شکلی مداوم از بررسی انتقادی آنها درمانده ایم.
به جای خوش آمد گویی و معرفی دوره های آموزشی آزاد آنلاین به مثابه انقلابی در عرصه آموزش در سطح جهان که رنج و فقر را کاهش خواهد داد، چرا نظام جهانی را که به شکل گیری وضعیت نابسامان موجود اجازه ظهور داده ، مورد پرسش قرار ندهیم؟ نوشته های امثال فریدمن و رز فعالانه ما را از تفکر درباره این که چطور به چنین موقعیتی رسیده ایم بازداشته و ناتوان می کند. موقعیتی این چنین که به گفته رز"۶۱ میلیون کودک بازمانده از تحصیل وجود دارد."
به نظر می رسد آن ها به راحتی این حقیقت را فراموش می کنند که برنامه های تعدیل ساختاری صندوق بین المللی پول ، پرداخت های مربوط به امر آموزش عمومی از سوی دولت را بشدت کاهش داد ، و این که خصوصی سازی آموزش به افزایش افتراق و تبعیض اجتماعی ،همان طور که مورد شیلی نشان داد، دامن زد.وقتی به چارچوب مورد استفاده فریدمن و رز اتکا می کنیم،به شکلی فعالانه خود ، مانع می شویم که از خود بپرسیم،چه گونه ای از نظام اقتصادی جهانی وجود دارد که به وضعیتی انجامیده که بشر دوستی شرکت ها و بخش خصوصی راه حلی برای نابرابری های فاحش موجود آن تلقی می شود.
در پایان، همه این ها به پرسش اساسی هدف از آموزش برمی گردد. برای فریدمن و رز، هدف آن، تولید کارگری است که از نظام ناعادلانه اقتصادی که مقصر اصلی مشکلات کنونی است حفاظت کند. هدف غایی این است که ما را متقاعد کنند که درمان مشکلات جاری امان قورت دادن همان قرصی است که بیماری امان را باعث شده. برای فریره، هدف آموزش این است که دانش آموزان را توانا سازد به گونه ای شکوفا شوند که به شکلی انتقادی تحلیل کنند که چطور به این وضعیت نا امیدکننده رسیده ایم و چگونه می توانیم تغییر آن را آغاز کنیم. فریره یا فریدمن؟ انتخاب با ماست.
|