جستاره هایی متفاوت درباره کودتای ۲۸ مرداد!
فواد شمس
•
با تمام احترامی که به دکتر مصدق می گذارم اما به واقع روایتی که از نقش ایشان می شود را هم برایم غیر قابل پذیرش است. دکتر مصدق نه قهرمان بود نه کسی که بتواند یک تنه مسیر تاریخ را عوض کند. دکتر مصدق خود محصول این فرآیند تاریخی است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
يکشنبه
۲۹ مرداد ۱٣٨۵ -
۲۰ اوت ۲۰۰۶
۱- یکی از موضوعات جالب جامعه ی ما این است که بعد از رخ دادن هر پدیده و واقعه ی اجتماعی ناگهان هزاران صفحه تحلیل و نوشته و نقد و بررسی به مخاطب عرضه می شود ناگهان هزاران تحلیل گر و کنش گر ظهور می کنند. اینان هر کدام قهرمانانی را به عرش می رسانند و انسان هایی را بر زمین سخت می کوبند و له می کنند. اما این همه در حالی است که در زمان رخ دادن واقعه در اوج و در وسط روی داد و پدیده اینان معلوم نبود در کجای این داستان قرار داشتند؟ در این رابطه می توان به جرات گفت که در مورد کودتای ۲٨ مرداد بیش از هر پدیده ی دیگری تاکنون اینگونه برخورد شده است. به ناگهان نیرو هایی سیاسی و اجتماعی که تا دیروز نه در وسط خیابان ها و عرصه ی عمومی که در زیر زمین خانه هایشان نجوای غرغرگونه مخالفت سر می دادند به وسط جریان افتاده اند و ادعا های عجیب و غریب می کنند و تمام نیروهای فعال در جریان را خائن می نامند و کل تاریخ را به گونه ی دیگر روایت می کنند. اما این همه جریان نیست از طرف دیگر تاریخ را همواره طبقات حاکم بر جامعه روایت کرده اند پس باید با دیدی انتقادی به این تاریخ روایت شده نگاه کرد.
۲- روایت از تحولات و جریانات سیاسی و اجتماعی دهه های ۲۰ و ٣۰ شمسی در جامعه ما هم این گونه است و نقطه ی اوج آن هم به کودتای ۲٨ مرداد باز می گردد. تاکنون بر سر این روایت های وارونه از واقعیت در ذهن ما شکل گرفته است که با واقعیت واقعا جاری در آن که آن سراسر در تضاد است. نیروهایی که در آن زمان حتی در حاشیه جامعه هم نبودند به عنوان کنشگران اصلی جریان معرفی شده اند. فردی که در حجره بازارش و یا گوشه مسجد بوده به عنوان بزرگ بازی گر میدان اجتماع و سیاست معرفی می شود. پیرمردی که بزرگترین کنش های سیاسی و شجاعانه ترینش خوابیدن زیر پتوی بیماری بوده است به عنوان قهرمان ملی میهنی معرفی می شود! ناگهان طبقات حاکم همه چیز را بر سر یک مشت پابرهنه ای که می خواستند نظم اجتماع (بخوانید نظم سرمایه) را به نام جمهوری خواهی و براب ر ی و آزادی طلبی بر هم بریزند خراب می کنند.
٣- من در این گقتار نمی خواهم به موشکافی جدی و دقیق از جریانات بپردارزم که این موضوع خود به تنهایی نیاز به یک تحقیق گسترده دارد. تنها می خواهم با مطرح کردن دیدگاهی متفاوت از آنچه که تا امروز به خورد ما داده شده است اندکی این فضا را که همواره باید چند روایت رسمی را در مورد وقایع تاریخی پذیرفت را بشکنم! این روایت چه از صدای و سیمای رسمی کشور چه ازدرون نشریات و روزنامه های وابسته به بورژوازی ملی و چه از درون جزوات حزبی حزب توده باشد!
۴- با تمام احترامی که به دکتر مصدق می گذارم اما به واقع روایتی که از نقش ایشان می شود را هم برایم غیر قابل پذیرش است. دکتر مصدق نه قهرمان بود نه کسی که بتواند یک تنه مسیر تاریخ را عوض کند. دکتر مصدق خود محصول این فرآیند تاریخی است. مصدق محصول زمانه ای است که عبدالناصر ها و جواهر لعل نهروها و سوکارنوها را به وجود آورد محصول دورانی است که بر اثر موازنه ی قدرت بین بلوک شرق و غرب این فرصت برای مردم جهان سوم پدید آمده بود که حول خواست های ضداستعماری فرآیند دولت ملت سازی را نه در یک بستر درست تاریخی از رشد و تکامل نیروهای تولیدی و ابزار تولید در جامعه خودشان که بر اثر یک مدرنیزاسیون از بالا فرآیند را به وجود آورند. حال با رنگ و لعاب ملی گرایی! و مردمی تر! که البته این تجربه به واقع شکست خورد و بعد از آن بود که محمد رضا شاه و سوهارتو و صدام و.. غیره ظهور کردند و رک و راست در مقابل تمام مردم جامعه خود ایستادند و زورکی مردم را مدرن کردند! مصدق نماینده ی بورزواژی نیم بند و به اصطلاح شرمنده ی وطنی و بومی بود که در عین حال که شعارهای استقلال و ملی گرایی می دادند چشم امیدشان به غرب و سرمایه داری بود. همچنان که تا روز ها ی آخر کودتا مصدق نسبت به دولت آمریکا توهم داشت! همچنین در نقاط اوج جریان برای آن که کل شیرازه نظم سرمایه داری بر هم نریزد در مقابل هجوم نیروهای ارتجاعی به جامعه سکوت کرد و یا فرصت های طلایی و تار ی خی یک جامعه را برای تغییرات بزرگ در راستای بنیان نهادن یک جهان بهتر سوزاندند! در زمانی که بین روزهای ۲۵ تا ۲٨ مرداد زمانی آماده شده بود که کل نظام کهنه سلطنت را جارو کرد و جمهوری را برقرار کرد اینان با شرم و رودربایستی در ترس این که چپ قدرت را به دست بگیرد و به قول خودشان مملکت و وطن به باد برود (بخوانید منافع بورژوازی هم از نوع ملی هم از نوع وابسته هم از نوع سنتی و بازاری اش) همه به نحوی دست در دست هم دادند تا کلیت نظم سرمایه داری حفظ شود! همه به خوبی نقش ها را بازی کردند بورژوازی وابسته به سرکردگی شاه لمپن ها را به خیابان ریخت! بورژوازی سنتی و بازار زمینه چینی کردند و خطر بر باد رفتن تمام سنت ها و دین و مذهب را در بوق کردند. بورژوازی ملی و وطنی و بومی نیز با سکوت و بی کنشی و جلوگیری از تغییر کل سیستم به حفظ آن کمک کرد!
۴- البته چپ در این شرایط بسیار اشتباه عمل کرد. نماینده چپ جامعه که حزب توده بود بر اثر تحلیل های اشتباه که نشات گرفته از جزوات و تحلیل های کمینترن و برادر بزرگ تر بود نسبت به مترقی بودن جریان بورژوازی ملی دچار توهم شده بود. از طرف دیگر متاسفانه هیچگاه خود را با آنکه بزرگترین و سازماندهی ترین نیروی موجود بود در قد و قامت کنش و عمل مستقل نمی دید! حزب توده به جای آنکه تضادهای عینی و واقعی و طبقاتی جامعه را مبنای عمل قرار دهد بر تضادهای بیرونی و انتزاعی تاکید می کرد. به جای آنکه خواست کارگران و طبقات پایین جامعه را نمایندگی کند به بازی بزرگان وارد شد و در معادلات جنگ سرد قربا نی ا متیاز دادن و گرفتن شوروی و امریکا شد. شوروی در شرق در جنگ کره درگیر بود و نمی خواست در خاورمیانه جبهه جدید را بگشاید.
به نظر می رسد که نیروهای جامعه ی ما به جای ان که تضادهای درونی جامعه را مبنای عمل سیاسی خود قرار دهند. تضادهای دروغین بیرونی را بر تحلیل های خود سوار کرده بودند. حزب توده به جای آن که تضاد طبقاتی جامعه ی خود را به درستی بشناسد و برای رفع آن نیروهایش را بسیج کند تنها در این چند سال نزدیک به کودتا نیروهای خود را پیاده نظام به منافع بورژوازی به نام میهن و وطن و ملی کرد! متاسفانه در تاریخ معاصر جامعه ی ما انسان های جامعه طبقات پایین جامعه همواره قربانی بازی سرمایه داری جهانی با عناصر داخلی اش شده است. همواره قربانی این توهم که بورژوازی داخلی بهتر از خارجی است است. بورژوازی هم میهن هم دین هم کیش هم وطن هم مذهب هم نژاد و خلاصه هم زبان بهتر از بیگانه است غافل از این که سرمایه داری و بورژوازی تنها یک زبان دارد و ن هم زبان سود و سرمایه است!
۵- خلاصه آنکه بورژوازی ایران در همه اشکالش متحدانه در کنار هم برای حفظ نظم موجود ایستادند و تقسیم کار نانوشته ای کردند! از آن طرف چپ ایران هم در توهمات استقلال طلبانه و ملی گرایانه خویش غرق بود و چشم بر تضادهای اصلی جامعه بسته بود!
این چند خط را نه در مقام یک مقاله و نقد و بررسی جامع و کامل که تنها در حکم جستاره هایی پراکنده ای برای ایجاد یک بحث در بستری متفاوت در مورد یک موضوع آشنا نوشته ام!
|