از : سیامک فرید
عنوان : همین امروز ! فردا دیر است!
وقتی دو سال پیش شنیدم که دوست خوبم خلیل مومنی به بیماری کشنده سرطان مبتلا شده است به همراه رفیقی دیگر تصمیم گرفتیم که شال و کلاه کنیم و برویم دانمارک به دیدن خلیل. روزها از پس روزها گذشت و من و دوست همراه چند بار تلفنی با هم در این باره که کی و چگونه برویم سخن گفتیم. روزها می گذشت و انگاری ما تا ابد وقت داشتیم. اخرین باری که باز قرار و مدار گذاشتیم همین چند ماه پیش بود. خلیل در زمستان سرد دانمارک چند روز پیش رنج سفر را بر ما هموار کرد و رفت.
تلفنی وقتی با رفیق همسفرم در باره مرگ خلیل حرف می زدم ،بغض و حسرت را در صدایش شنیدم و می دانم که او نیز از صدای من چنین احساسی داشت.. من متاسفم خلیل ،من متاسفم و می دانم این تاسف دیگر سودی ندارد.
۵۱۵٨۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ بهمن ۱٣۹۱
|