درحاشیه عزل منصور اسانلو
این کمپین تا مغز استخوان ارتجاعی باید بدون اما و اگر محکوم شود!


مجید تمجیدی


• هدف و تمرکز این نوشته آسیب شناسی سندیکای کارگران شرکت واحد و ارزیابی نکات مثبت و منفی این نهاد طی حیات چند ساله آن و یا ارزیابی از فعالیت ها و عملکرد اعضای هیئت مدیره از جمله ریئس مدیره آن یعنی منصور اسانلو نیست. تمرکز این نوشته بر موضوع هتک حرمت و زن ستیزی در کمپین ارتجاعی جاری است که علیه مریم ضیاء و منصور اسانلو برپا شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ٣۰ بهمن ۱٣۹۱ -  ۱٨ فوريه ۲۰۱٣


هدف و تمرکز این نوشته آسیب شناسی سندیکای کارگران شرکت واحد و ارزیابی نکات مثبت و منفی این نهاد طی حیات چند ساله آن و یا ارزیابی از فعالیت ها و عملکرد اعضای هیئت مدیره از جمله ریئس مدیره آن یعنی منصور اسانلو نیست. تمرکز این نوشته بر موضوع هتک حرمت و زن ستیزی در کمپین ارتجاعی جاری است که علیه مریم ضیاء و منصور اسانلو برپا شده است.
جمهوری اسلامی ایران دارای اجزاء هویتی ارتجاعی متعددی است. هتک حرمت شهروندان و زن ستیزی آشکار دو جزء مهم هویتی این رژیم طی بیش از سی سال بوده است. اپوزیسیون آزادیخواه و برابری طلب جمهوری اسلامی در شفاف سازی هویت خویش از جمله با ارجعیت دادن به حفظ حرمت شهروندی و مقابله با توهین به کرامت انسانی و مبارزه برای تامین برابری جنسی به مقابله با این رژیم پرداخته است. این البته روی امید بخش این سکه است. روی تاسف بار و تاریک این سکه این است که جمهوری اسلامی موفق شده است ارزش ها و روش های ارتجاعی خویش را به ارزشها و روش های لایه های وسیع تری از مردم خارج از دایره حکومتی از جمله در میان کنشگران جنبش های اجتماعی تبدیل کند. بخشی از مردم بوِیژه آنجا که منافع شان تامین میشود به پاسداران این ارزش ها تبدیل میشوند. مردان نمونه برجسته این بخش از مردم اند. بخش اعظم مردان مخالف جمهوری اسلامی هستند اما همین ها وقتی پای منفعت شان بویژه در حوزه زندگی خصوصی پیش میاید مدافع دو آتشه ارزشها و قوانین ارتجاعی همین رژیم می شوند. بخش دیگری از مردم حساسیتی به عادی شدن این ارزشها و روشها در جامعه از خود نشان نمی دهند. استدلال شان نیز این است که جامعه عقب مانده است و و واکنش های عقب مانده عادی است و با اتخاذ این موضع انفعالی به عادی تر شدن بیشتر این ارزشها و شیوه ها و گسترش آن در جامعه یاری می رسانند. به نظر می رسد بخش بزرگی از اپوزیسیون جمهوری اسلامی نیز به دلایل مختلف و عمدتا از سر مصلحت طلبی سیاسی و بخشا بدلیل فرصت طلبی سیاسی و حذف رقیب و مخالف با توسل به هر وسیله ای، حساسیتی نسبت به پاسداری از ارزش های ارتجاعی توسط افراد و سازمانهای خارج از حکومت نشان نمی دهند. چگونگی برخورد با کمپین ارتجاعی جاری علیه مریم ضیا و منصور اسانلو معیاری برای تشخیص موضع شفاف افراد و سازمانها در رابطه با این حوزه است.
دو پیش فرض غلط
به منظور جلب توجه به پیام اصلی این نوشته ضروری است که مقدمتا به دو پیش فرض غلط پرداخت:
پیش فرض اول
"مسائل سندیکای کارگران شرکت واحد مسائل داخلی آن است و نباید در آن دخالت کرد". این اسطوره ابداع سنت های حاشیه ای است و ربطی به سنت های اجتماعی ندارد. در تمام دنیا تشکلی که علنی فعالیت می کند نتیجتا خود را در معرض توجه، کنجکاوی، پژوهش، ارزیابی، قضاوت و نظردهی عمومی قرار میدهد. سندیکای کارگران شرکت واحد و فعالین آن نیز از این امر مستثنی نیستند. آرشیو کتابخانه های کارگری در کشورهای مختلف دنیا مملو از رساله ها، کتب و مقالات و اظهار نظرات متعدد عمدتا از جانب افراد، پژوهشگران، روزنامه نگاران و فعالین خارج از سندیکاها و اتحادیه ها و تشکل های کارگری است. بدرجه ای که دسترسی اعضای یک سازمان و تشکل کارگری و افکار عمومی به اتفاقات درونی آن سازمان بیشتر باشد احتمال آسیب و صدمه به آن حتی تحت یک رژیم سرکوبگر نیز کمتر و سلامت درونی آن بیشتر می شود.
پیش فرض دوم
"بخاطر شرایط امنیتی نمی شود همه مسائل داخلی سندیکا را گفت." عدم فعالیت شفاف و خودداری از گزارش دهی منظم به اعضا و اطلاع رسانی به افکار عمومی به بهانه شرایط امنیتی در شرایطی که وزارت اطلاعات بنا به گواهی خود فعالین سندیکا یک کنشگر در این روابط است فقط توجیه یک خطا است. اینکه ماموران وزارت اطلاعات با نام و نشان به فعالین سندیکا تلفن کرده و با دادن اطلاعات دقیق در مورد جلسات تعهدات در بازجویی ها و یا قرارداد بازگشت به کار را به آنان یادآوری کرده، آنان را از شرکت در فلان جلسه برحذر می دارند نشان می دهد که عدم گزارش دهی شفاف به اعضای سندیکا و افکار عمومی به بهانه رعایت مسائل امنیتی نیز توجیه سنت های حاشیه ای و یا از سر منفعت طلبی ابداع شده است. نمی شود کسی را بدون تفهیم اتهام به جرمی متهم کرد و پیش از فراهم کردن امکان دفاع جرم را جاری کرد و در مقابل خواست شفاف سازی به شرایط امنیتی پناه برد.
صورت مسئله
برای آن بخش از اپوزیسیون که بدلیل خفقان و یا عدم اطلاع از اصل موضوع تاکنون دانش کافی برای قضاوت نداشته است بطور کوتاه اصل موضوع معرفی میشود. چند ماهی است که کمپینی ارتجاعی و مردسالارانه در هتک حرمت مریم ضیاء و منصور اسانلو، مملو از تهدید و ارعاب، ابتدا در محافل مرتبط با فعالین سندیکای کارگران شرکت واحد و در ادامه با استفاده از پست الکترونیکی و در فضای مجازی در جریان است. مقدمتا در محافلی حول و حوش هیئت مدیره سندیکا در جلساتی به آقای اسانلو، بخشا در حضور مریم ضیاء، هشدار داده می شود که رابطه خود را با فعالین زن مرتبط با سندیکا بویژه خانم مریم ضیاء قطع کند. در ادامه اطلاعیه ای(1) با امضای تعدادی از فعالین کارگری و سندیکایی در سطح وسیع به پست های الکترونیکی ارسال میشود. در این اطلاعیه که مضمون آن از جمله در رسانه های جمهوری اسلامی از جمله سایت عصر امروز در اول بهمن ماه انعکاس یافت(2) مریم ضیاء به عنوان فردی که دچار اختلالات روحی و روانی و به طبع آن دچار مشکلات و اختلافات خانوادگی شده و منصور اسانلو به عنوان کسی که با سوء استفاده از شرایط روحی و مشکلات خانوادگی ایشان را بدون اجازه حیات غیبی (همسر سابق مریم ضیاء و از اعضای هیئت مدیره سندیکا) به جلسات مختلف می برده و با ایشان رابطه برقرار کرده است تصویر می شوند. این اطلاعیه که "برای تمامی نهادهای کارگری و حقوق بشری و سیاسی و دانشجویی و اتحادیه های کارگری ارسال می شود" ضمن رسانه ای و علنی کردن خروج غیر قانونی مریم ضیاء و منصور اسانلو از ایران تاکید می کند که "پناه دادن به نامردانی چون اسانلو و ضیا مساوی خیانت به همه فعالین مستقل کارگری می باشد"
متعاقب این اطلاعیه در دوم بهمن ماه اطلاعیه ای به امضای هیئت مدیره سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و حومه خطاب به فدراسیون اتحادیه حمل و نقل منتشر می شود (3) که در آن خبرعزل منصور اسانلو از ریاست هیئت مدیره سندیکا "به علت انجام تخلفات متعدد و عدم پایبندی به تعهدات خود و نادیده گرفتن هشدارها و اعتراضات درونی سندیکا" اعلام می شود. در این اطلاعیه بدون مشخص کردن موارد اتهام با تعدیل در شیوه بیان مسئله عدم حمایت از منصور اسانلو مطرح میشود.
در ادامه آقای حیات غیبی، همسر سابق مریم ضیاء و عضو هیئت مدیره سندیکا با باز کردن وبلاگ شخصی با نام "زخمی"(4) با انتشار نامه های تهدیدآمیز از جمله خطاب به منصور اسانلو، مریم ضیاء و خانواده ضیاء با استفاده از ارتجاعی ترین ادبیات و با تکیه بر عدم تمکین خانم ضیاء در دوران زناشویی علاوه بر هتک حرمت شخصی و زیر پا گذاشتن ابتدایی ترین موازین انسانی و برشمردن جرائم اسانلو و خانم ضیاء از جمله خروج غیر قانونی از کشور و زیر پاگذاشتن و خیانت به منافع ملی بدلیل پناهنده شدن به کشورهای سرمایه داری و غیرو در مقام حاکم شرع حکم اعدام صادر آنان را صادر میکند.
انتظار از مدافعین ممنوعیت هتک حرمت ومنتقدین مردسالاری
اگر همه این سناریو به واکنش شخصی مرد ایرانی - اسلامی "زخمی" که "مایملک" خویش را توسط "سارقین" به تاراج رفته می پندارد محدود بود میشد به آن به عنوان نمونه سمبولیک و دریچه ای به بررسی کارکرد مردسالاری در جامعه ایران و عواقب خطرناک آن پرداخت که البته در جای خود مفید است. اما وقتی واکنشی به یک عمل جمعی تبدیل شده و کسانی در نقش کدخدا و قاضی شرع ظاهر می شوند و بر بستر یک کمپین ارتجاعی یاد اختلافات خود با اسانلو افتاده و فرصت را برای حذف رقیب مغتنم می شمارند معنای هر کنش و موضعگیری ابعاد وسیعتری یافته و شایسته پاسخ در همین ابعاد نیز هست.
در واکنش به هتک حرمت مریم ضیاء و منصور اسانلو و مقابله با مردسالاری عریان در وهله اول تمرکز بحث نباید سندیکای کارگران شرکت واحد باشد. به مسائل این سندیکا که سالها است گریبان آن را گرفته است، از جمله عدم شفاف سازی مالی، عدم گزارش دهی به اعضاء، نارسایی در اطلاع رسانی به افکار عمومی، تبدیل هیئت مدیره سندیکا به محافل شخصی، عدم برگزاری مجمع عمومی پس از گذشت چند سال، نقش اخراجها، ارعاب و تهدید مقامات امنیتی و اطلاعاتی رژیم، زندان و دستگیری، وضعیت معیشتی خانواده های فعالین اخراجی و زندانی، بازخریدها، دادن اتوبوس به بخشی از فعالین سندیکا، ساختار سندیکا و به دهها کمبود و خطا از جمله خطاهای منصور اسانلو با مسئولیت رئیس هیئت مدیره و خطاهای دیگر اعضای هیئت مدیره می توان و باید پرداخت. این را به پاس قدردانی از دو اعتصاب بزرگ این سندیکا، در ستایش جسارت برافراشتن عملی ایجاد تشکلات مستقل کارگری در ایران، به پاس قدردانی از آموزش هایی که فعالین این سندیکا طی این سالها به کارگران ایران داده اند و در ستایش مقاومت و فداکاری اعضای خانواده بزرگ سندیکا که هزینه بالایی در این مبارزات پرداخته اند مدیونیم. اما نور اصلی مباحث حول کمپین ارتجاعی علیه اسانلو و ضیاء عمدتا باید بر مسئله دفاع از کرامت انسانی و مقابله با اتهام زنی و مردسالاری عریان افشانده شود. مقابله با کمپین ارتجاعی نیز طبیعتا باید مستقل از صحت و سقم رابطه میان خانم ضیاء و آقای اسانلو و مستقل از ارزیابی نقاط مثبت و منفی سندیکای کارگران شرکت واحد به پیش رود.
روند عزل اسانلو از ریاست هیئت مدیره سندیکا با روند هتک حرمت اسانلو و مریم ضیاء و کمپین ضد زن علیه خانم ضیاء بشدت در هم تنیده اند. اعضای هیئت مدیره سندیکا این را بیش از هر کس دیگر می دانند. تلاش برای تهیه لیستی از خطاهای اسانلو مستقل از این روند به شفاف تر شدن مسئله کمکی نمی کند. اگر خطاهایی مبتنی بر اساسنامه و تعهدات درونی سندیکا از طرف هر یک از اعضای هیئت مدیره سندیکا انجام شده است مستقل از این پروسه قابل بررسی است. بار کردن این تخلفات بر روند شفاف سازی حول یک تصمیم معین بر متن یک روند معین اگر از سر فرصت طلبی و حذف رقیب نباشد کمکی به شفاف سازی روند یک تصمیم گیری سرنوشت ساز نمی کند . واقعیت این است که در این روند مردسالاری آشکاری خود را بروز داده است که نمی شود با هیچ استدلالی آن را لاپوشانی کرد. در اختلافات و رقابت های درونی هیئت مدیره سندیکا، متشکل از فقط مردان، زنی (همسر سابق یکی از اعضای هیئت مدیره سندیکا) به سوژه تبدیل شده است. این نه تنها پدیده غریب و ناآشنایی نیست بلکه سرنوشت روزمره زنانی است که در جنگ و رقابت میان مردان به عنوان ضعیف ترین حلقه سنگر مورد تعرض قرار می گیرند. در جامعه مردسالار زن مایملک مرد است و هویتی مستقل ندارد. خانم ضیاء هویت مستقلی مبنی بر فعالیت و مبارزه برای آزادی فعالین سندیکای شرکت واحد وقتی 500 نفر از آنان دستگیر شدند، داشتن نقش موثر در ایجاد شبکه خانواده های اعضای سندیکا وقتی که همه فعالین دستگیر شده بودند، مبارزه برای حقوق کودک و زن ندارد. هویت ایشان در سنت مردسالار تعلق ایشان به مرد است. در گذشته به حیات غیبی تعلق داشته اند و با قطع این رابطه مالکانه مرتکب خیانت شده و لایق سنگسار و اعدام است. اکنون اگر وارد رابطه ای هم شده باشد این رابطه ضعیف ترین سنگر مالک جدید است و با حمله به ایشان پیروزی بر مرد رقیب تامین می شود. در هر دو حالت ایشان قربانی و سوژه است و بازنده. این تصویر مردسالارانه از زن است و در نزاع مردانه این تصویر است که به ارتجاعی ترین شکل به اهتزاز در می آید. اگر فعالین کارگری و اعضای هیئت مدیره سندیکا از قباحت این تصویر به هراس نیافتاده اند این عمق و ریشه مند بودن مردسالاری در میان آنان را نشان میدهد. اگر برای توجیه عزل اسانلو اعضای هیئت مدیره بدنبال طولانی کردن لیست خطاهای ایشان هستند نشانگر سماجت و عمق مردسالاری در میان آنها است. اذعان به نقش مهم مردسالاری در این روند از طرف این فعالین البته شجاعت می خواهد.
جنبش و اپوزیسیون انتقادی ایران در سالهای انقلاب در میان هیاهوی ضد امپریالیستی صدای آزادیخواهانه فعالین معدود جنبش زنان را نشنید. جامعه ایران، بویژه میلیون ها دختر خردسال و جوان و زن، با حاکم شدن ارتجاعی ترین قوانین طی بیش از سی سال تاوان سنگینی برای این کوری و کری پرداختند. در فضای مردانه حفظ سندیکا به هر قیمتی نیز ممکن است کسانی کر و کور شوند. اما پرسش این است که آیا جنبش آزادیخواهانه اپوزیسیون در مبارزه علیه جمهوری اسلامی باز هم در رابطه با مردسالاری کر و کور خواهد شد؟ البته روی سخن این نوشته با سنت اپورتونیسم سیاسی که در هر مقطع و با توسل به هر وسیله به دنبال حذف رقیب است نیست. روی سخن این نوشته با آن بخش از اپوزیسیون است که عمیقا به خواست های آزادایخواهانه و انسانی که مطرح می کند معتقد و به آن متعهد است. از این بخش اپوزیسیون خواستار محکوم کردن بدون اما و اگر کمپین ارتجاعی علیه مریم ضیاء و منصور اسانلو درخواست بالایی نیست.

زیرنویس:
1) در اواخر دیماه اطلاعیه ای با امضای تعدادی از فعالین کارگری و سندیکایی به آدرسهای الکترونیکی افراد، نهادها و سازمانهای متعددی ارسال شده بود که در آن ضمن افشای خروج غیر قانونی مریم ضیاء و منصور اسانلو از کشور و وجود رابطه میان آن دو تاکید شده بود که "پناه دادن به نامردانی چون اسانلو و ضیا مساوی خیانت به همه فعالین مستقل کارگری می باشد"
2) www.asremrooz.ir
3) www.syndicavahed.asia
4) http://zakhmi2013.blogfa.com