طبقه کارگر و احزاب سیاسی


بهمن خدادادی


• اما مشکل جایی روی می دهد که این دسته از فعالین [سازمانی] قائل به تفاوت گذاشتن بین مطالبات تشکل کارگری و خواسته های سازمان و فرقه متبوع خود نیستند و همواره مطالبات کارگری را فدای خواسته های گروهی خود می کنند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۴ اسفند ۱٣۹۱ -  ۲۲ فوريه ۲۰۱٣


• از هر ۱۰ واحد تولیدی، ٨ واحد وضعیت بحرانی دارند.
• طی ۱۵ روز گذشته ۱۲۰۰ کارگر نورد لوله صفا برای دومین بار از صبح امروز اعتصاب کردند. آنان خواهان پرداخت دستمزدهایشان هستند.
• با وجود پایین بودن درآمد سرانه ایران نسبت به دیگر کشورها، بالاترین قیمت مواد غذایی در دنیا متعلق به ایران است. بر طبق این آمار۵ دهک شهری و ۶ دهک روستایی فقر غذایی دارند.
• کوچ اجباری دو سوم پزشکان عمومی به مشاغل دیگر.
• از هر ۵ کودک ایرانی یک نفر محروم از تحصیل و از هر ۱۰ نفر کودک، یک نفر مجبور به کار کردن است. سه میلیون کودک ایرانی -معادل ۲۲ درصد- ترک تحصیل و ۱.۵ میلیون نفر از آنان کار می کنند.
• تحصن کارگران اداره راه، مقابل استانداری کهگلویه و بویر احمد.
• تجمع نمایندگان کارگران نی بر خوزستان، مقابل کاخ ریاست جمهوری.
• تجمع معلمان باز نشسته، مقابل فرمانداری دشتستان.
• تجمع تعمیرکاران اتومبیل سنندج، مقابل استانداری.
• تجمع بازنشستگان ذوب آهن، مقابل مجلس.
• اعتصاب کارگران پتروشیمی بندر امام.
• اعتصاب کارگران متروی اهواز در واکنش به پرداخت نشدن ۶ ماه از حقوق خود.

تمام موارد فوق در ماه گذشته صورت گرفته و این تنها گوشه ای از مبارزات کارگری در ایران است. بسیاری از موارد دیگر به دلیل نبود امکانات و سرکوب، رسانه ای نمی شود.
از موارد فوق میتوان چند استنتاج داشت:
• طبقه کارگر در ایران در صحنه مبارزه است و مدام و پیگیرانه این نقش را ایفا می کند.
• به دلیل بحران اقتصادی و سیاسی موجود در جامعه، سمت و سوی مطالبات کارگری عموماً صنفی است.
• هر مطالبه صنفی بلافاصله به خواسته ای سیاسی بدل می شود. به این دلیل که در برابر قدرت حکومتی حامی سرمایه داران می ایستد.

ارتباط منطقی بین سه گزینه بالا، چنین صورت بندی می شود:
خواسته ها و سمت و سوی جنبش کارگری به هستی و شرایط زیسته آن مرتبط است و درک این ارتباط می تواند سنجش و معیاری برای هر دوره از تاریخ جنبش کارگری باشد.
پدیده های اجتماعی وپرسش و پاسخ هایی که حول خود می آفرینند، از ذهن فرد یا افرادی که کنکاش کرده اند بر نمی خیزد؛ بل به عکس از شرایط مادی استنتاج می شوند. از این رو طبقه کارگر نیز مستثنی نیست و به همین دلیل امروز طبقه کارگر ایران به درستی و بنا بر اخبار و مشاهدات هر روزه، در مبارزه ای پیگیر به دنبال تحقق خواسته های صنفی خود است و حل آنها پیش شرط پرداختن به مسائل دیگر واساساً امکان ورود به مرحله دیگری از مبارزه را فراهم می کند. اما نباید این گونه برداشت شود که باید به مسائل سیاسی بی اعتنا بود. (منظور مسائل سیاسی کلان است.) چرا که طبقه کارگر به عنوان یک طبقه بزرگ اجتماعی قطعاً یکی از پایه های قدرت اجتماعی هم هست و قدرت اجتماعی همواره درصدد است که به قدرت سیاسی تبدیل شود.
باید دانست که زبان گویای طبقه کارگر در سیاست، نمایندگان سیاسی آن طبقه هستند -یعنی ما به ازای سیاسی طبقه کارگر- که شامل احزاب، افراد و سازمان های سیاسی کمونیست می باشند. هنر این افراد و سازمان ها باید این باشد که ادامه ی مبارزه طبقه کارگر باشند، مطالبات صنفی را به خواسته های سیاسی ترجمه کنند و وارد نزاع قدرت در سطح کلان شوند.
اما آیا به راستی چنین است که یک ما به ازای سیاسی، با بهره مند بودن از حمایت ما به ازای اجتماعی خویش، با دیگر جریانات سیاسی منازعه می کند؟ آیا ارتباط ارگانیکی بین طبقه کارگر با افراد و احزاب و سازمان های سیاسی طرفدار طبقه کارگر وجود دارد؟ آیا اساساً گفت و شنودی بین آنان برقرار است؟
پاسخ به دو پرسش فوق هم "آری" و هم "خیر" است.
"آری" به این معنا که عواملی از احزاب و سازمان ها در درون جنبش کارگری حضور داشته و دارند.
"خیر" به این معنا که درک مشترکی بین آن ها و طبقه کارگر وجود ندارد و متاسفانه این حضور تا به امروز به جای رفتن به سمت تشکل یابی فربه تر و منسجم تر، به همان موجودیت نیم بند کارگران هم ضربه زده است.
آنان هیچ گاه خود را فعال کارگری ندانسته اند بلکه مقدم بر آن خود را فعال فرقه و جریانی خاص در درون جنبش کارگری معنا کرده اند. نباید فکر کرد که الزاماً سازمانی بودن و هم هنگام درون تشکلی کارگری فعال بودن، امر نامطلوبیست بلکه به عکس، ایده آل و مطلوب است.
اما مشکل جایی روی می دهد که این دسته از فعالین قائل به تفاوت گذاشتن بین مطالبات تشکل کارگری و خواسته های سازمان و فرقه متبوع خود نیستند و همواره مطالبات کارگری را فدای خواسته های گروهی خود می کنند.
این دسته افراد همواره سعی می کنند نظرات گروهی خود را بر تشکل های کارگری تحمیل کنند. حال آنکه –همانطور که در ابتدای این نوشته مطرح شد- خواسته های جنبش کارگری نه از ذهن افراد، بلکه از مادیت اجتماعی آنان منتج می شود. این دسته از فعالین بهتر است با فعالیت در متن جنبش کارگری به صحت یا عدم صحت نظریات سیاسی گروه خود برسند و رابطه را وارونه کنند تا بتوانند درکی دقیق تر از مسائل کارگری داشته باشند.
مورد دیگر این است که این فعالین نمی توانند عمومیت کارگران را مورد خطاب قرار دهند و در تکاپوی یافتن و همراه شدن با آن دسته از کارگرانی هستند که هم نظر و هم عقیده ی آنان باشند. از این رو ادعای نمایندگی کردن طبقه کارگر، مدعای پوچی است.
روشنفکران و سیاسیون طبقه کارگر به این دلیل که نمی توانند زبان مشترکی با طبقه کارگر داشته باشند و همواره نگاهی از بالا به کارگران داشته اند، بی ربط به طبقه کارگر بوده و هستند و اساساً درکی از زندگی یک کارگر به صورت زنده و عینی ندارند. از این رو خواسته های سیاسی خود را همواره در بحران می بینند. "تشکل، انشعاب، اتحاد" سیر پایان ناپذیر و سرنوشت محتوم آنان گشته است. از این رو بسیاری از سیاسیون چپ و کمونیست، اکنون پراکنده و نامتشکل هستند و با این حال فرمان تشکل برای کارگران صادر می کنند!
اینان برآورده نشدن خواسته های سیاسی خود را به دلیل عدم ارتباط ارگانیک با طبقه کارگر، با فرافکنی و تهمت و افترا نسبت به طبقه کارگر جبران می کنند. از این دست میتوان به نمونه های زیر اشاره کرد:
طبقه کارگر وجود و حضور سازمانی و متشکل ندارد. منظم نیست. آگاهی ندارد. به آگاهی نیازمند است. سیاست رادیکال ندارد. خواسته های صنفی را مطرح می کند. طومار جمع آوری می کند. درخواست تجمع از وزارت کار می کند. به دنبال گرفتن مجوز برای تشکل و اتحادیه خویش است. سندیکا درست می کند. با جنبش های بورژوایی متحد نمی شود و....
آری، از نظر اینان همه این موارد، منفی قلمداد می شود و این ها را چونان اتهامی به طبقه ی کارگر نسبت می دهند.
دوستان فراموش می کنند که اتفاقاً بخشی از این موارد، نه وظیفه طبقه کارگر، که وظیفه فعالین سیاسی طبقه کارگر است.
طبقه کارگر ایران حضور دارد؛ آن چه موجود نیست حزب طبقه کارگر است. چنان حزبی که مدافع سرسخت مطالبات کارگران باشد، از هر نوع و به هر درجه از تشکل یابی کنونی کارگران استقبال کند و باعث تقویت آن شود؛ نه اینکه بر نوع خاصی از تشکل یابی پای بفشارد. حزبی که خود را در کنار و هم رزم طبقه کارگر ببیند، به طوری که قادر باشد مراحل مختلف مبارزه را درک و بر مبنای آن اهم مطالبات کارگری را بازگوید و در ادامه، خواسته های صنفی را ازمراکز متعدد و پراکنده، به یک خواست سیاسی سراسری تبدیل کند.
به نظر می رسد ناتوانی افراد، احزاب و سازمان های کمونیست و طرفدار طبقه کارگر، خود به بار گرانی بر گـُرده طبقه کارگر تبدیل شده است.

بهمن خدادادی