زنده ام بیهوده،با امیدِ دیداری که نیست


کریم سهرابی


• زنده ام بیهوده،با امیدِ دیداری که نیست
مانده ام در انتظارِ دیدنِ یاری که نیست

این بلا را بر سرِ خود، من خودم آورده ام
تا، ز تنهائی بکوبم، سر به دیواری که نیست ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۷ اسفند ۱٣۹۱ -  ۲۵ فوريه ۲۰۱٣


 
 
آخرین دیدارت
در آئینه-حتی-میَسر نشد
--------------

زنده ام بیهوده،با امیدِ دیداری که نیست
مانده ام در انتظارِ دیدنِ یاری که نیست

این بلا را بر سرِ خود،من خودم آورده ام
تا، ز تنهائی بکوبم ،سر به دیواری که نیست

من که فردائی ندارم،این همه گفتن چرا ؟
از مرورِ خاطراتِ پار،و پیراری که نیست

خلوتی می خواهم و ،هم صحبتِ دریا دلی
گریه ی مستانه ای ،با یادِ دلداری که نیست

شکوَه دارد زندگی، از دَوره گردی های من
بی ثمر،در جستجوی دُرِ شهواری که نیست

سَیل، روزی می بَرَد این خلقِ دایم خُفته را
در میانِ این هزاران، چشمِ بیداری که نیست

با تَرنُم های شعرت، حالِ یاغی را بساز
عشق را فریاد کن با شعر،گفتاری که نیست

کریم سهرابی کالیفرنیا ۲/۲٣/۲۰۱٣