دریچه‌ی امید در انتخابات خرداد - سرور نیکخواه



اخبار روز: www.iran-chabar.de
چهارشنبه  ۱۶ اسفند ۱٣۹۱ -  ۶ مارس ۲۰۱٣


اکنون که انتخابات رئیس جمهور جدید در پیش است، جناح‌های سیاسی در مقابل یک‌دیگر صف‌بندی و برای بالابردن سهم آرای خود به‌شدت تلاش می‌کنند. مصداقِ بارزِ این صف‌بندی را می‌توان در درگیری‌های دو جناح ولایت فقیهی درون نظام، یعنی اصول‌گرایان از یک‌سو و جناح احمدی‌نژاد-مشائی از سوی دیگر، مشاهده نمود. اصول‌گرایان مدت‌هاست با انتسابِ لقبِ "انحرافی" به طیف احمدی نژاد-مشائی، مرزبندی کاملا روشنی کرده و در فکر آنند که برای رد هر کاندیدایی از این طیف توسط شورای نگهبان، جوسازی کنند. و طیف احمدی نژاد-مشائی نیز تاکنون زیرکانه موفق شده است با مانورهای حساب شده و تحریک‌آمیزِ، خود را به‌عنوان جایگزین مخالف با بیت رهبری به صحنه بیاورد. رفتار احمدی‌نژاد در چند ماهه‌ی اخیر، تائیدگر این تز است که وی قصد دارد مجلس را به‌منظور عزل او از مقام ریاست ِجمهوری اسلامی از طریق استیضاح خود، تحریک نماید. از این راه او قادر خواهد بود از این امکان که استیضاح دولت طبق قانون اجبارا باید از رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی پخش شود، استفاده نموده و با استناد به حیف و میل‌های جناح رقیب، بحران جدی برای نظام و موجودیتش ایجاد نماید، به‌طوری که راه دیگری جز عزل او از ریاست جمهوری توسط مجلس، یعنی تکرار همان روشی که در مورد بنی صدر اجرا شد، برای اصول‌گرایان باقی نماند. در این صورت احمدی‌نژاد می‌تواند خود و طیف سیاسی‌اش را به‌عنوان مظلوم و اصول‌گرایان و بیت رهبری را به‌عنوان ظالم در افکار عمومی جلوه دهد و این تصور را ایجاد کند که با جناح مخالف در دفاع از منافع مردم تضادی حل‌ناشدنی پیدا کرده است. او با این روش قادر خواهد بود، علاوه بر طرفداران سرسختش، بسیازی از مخالفین نظام را به انتخاب مشائی یا شخص دیگری از طیف خود سوق دهد.

البته اصول‌گرایان و بیت رهبری نیز به این تاکتیک احمدی‌نژاد واقف شده‌اند و تا کنون از دادن چنین امکانی که وی بتواند عزل خود را تحریک کند، طفره رفته‌اند و به‌اصطلاح تهاجم او را با جاخالی دادن بی‌اثر کرده‌اند. با تمام انتقاداتی که اصول‌گرایان به طیف "انحرافی"دارند، تا این لحظه از استیضاح احمدی‌نژاد صرفنظر کرده‌اند ورهبر پس از درگیری اخیر وی با لاریجانی‌ها در ارتباط با استیضاح وزیر کار سعید مرتضوی در مجلس اعلام نمود که "به‌زودی درباره این‌گونه بداخلاقی‌ها" با مردم صحبت خواهد کرد. آن‌طور که پیداست این رویاروئی‌ها تا روز انتخابات ادامه پیدا خواهند کرد، زیرا هر دوطرف از همه امکانات خود در کلیه سطوح نظام و جامعه، می‌توانند در راستای جلب آراء و حفظ موقعیت خود، استفاده کنند. اما قبل از پرداختن به پیامدهای درگیری بین خودی‌ها و غیرخودی‌ها و به‌خصوص اصلاح‌طلبان، این سئوال مطرح است که انگیزه‌های واقعی میان این دو طیف کدامند وریشه‌های تضاد عیان شده آن‌ها از چه جنسی هستند؟

۱- از نظر اجتماعی هر دوطیف به اصطلاح "خودی" نظام، ماهیت فراطبقاتی دارند، یعنی هردو آن‌ها از طرف اقشار ثروتمند اشرافی، مالکین و بورس‌بازان، سرمایه‌داران، اقشار متوسط، کارگران و کارمندان، پیرامونی‌ها و روستائیان و از همه مهم‌تر روحانیت و نظامیان در کلیه‌ی نهادهای قدرت حمایت می‌شوند، با این تفاوت مهم که نسل اول انقلاب، روحانیون، سرمایه‌داران تجاری به‌ویژه بازاریان کلان و نخبه‌گان ارشد در موسسات سیاسی، اداری و نهادهای قدرت سهم بیش‌تری از حامیان اصول‌گرایان و بیت رهبری را دارند، در حالی‌که نسل دوم بعد از انقلاب، کارگران، پیرامونی‌ها، بدنه نهادهای سیاسی، اداری و نظامی سیستم و اصولا اقشار فقیر بیش‌تر طرفدار طیف احمدی‌نژاد هستند.

۲- وجه مشترک هر دو طیف اما تا مدتی قبل تفسیر ولایت فقیهی از اسلام بود، که خمینی بانی آن است، باز با این تفاوت که اصول‌گرایان و بیت رهبری همواره بر ادامه حیات نظام خمینی بدون چون وچرا پافشاری می‌کنند، در حالی‌که طیف احمدی‌نژاد پس از انتخابات ۱٣٨٨ به رهبری مشائی با کوشش‌های زیرکانه و به‌طور سیستماتیک از محور ولایت فقیهی فاصله گرفته است. آن‌ها با طرح انتظار ظهور مهدی و تماس مسقیم با وی جهت دریافت دستور از او در امور سیاست‌گذاری، عملا مشروعیت خامنه‌ای را زیر سئوال برده‌اند و علاوه برآن با طرح رجوع به هویت ایرانی به‌منظور جلب اقشاری از جامعه که از حضور دین در کلیه امور خسته شده‌اند، قدم به قدم از رهبری فاصله گرفته و اکنون آشکارا در مقابل آن عرض اندام می‌نمایند. رفتار محافظه‌کارانه خامنه‌ای با طیف احمدی‌نژاد نشانگر آن است که وی این طیف و احمدی‌نژاد را جدی تلقی می‌کند و می‌داند که او به منظور حفظ تناسب قوا به‌نفع خود، دچار حتی کوچکترین اشتباهی نباید بشود. اما هردو طیف از باورها و اعتقادات مردم سوء‌استفاده می‌کنند و آن‌ها را وسیله‌ی کسب مشروعیت برای قدرت خود قرار داده‌اند. اصول‌گرایان و بیت رهبری هنوز قادرند بخش عمده‌ای از ایرانیانی که به اسلام اعتقاد عمیق دارند و به بیت رهبری هم اعتماد دارند، جلب نماید، در حالی‌ که بسیاری دیگر از پایه اجتماعی ولایت فقیه در این فاصله درک کرده‌اند که اسلام خامنه‌ای بیش‌تر سبب اسلام‌ستیزی شده و با این تجربه طرفدار جدائی دین از دولت شده و به خیل طرفداران اصلاح‌طلبان پیوسته‌اند. طیف احمدی‌نژاد اما کوشش دارد با سوء‌استفاده از باورهای خرافاتی و یا از ساده‌لوحی آن‌هائی که هنوز معتقدند که وی به نبرد با استکبار و ثروتمندان زالوصفت برخاسته است و یا ساده‌اندیشانی که ژست‌های ایرانی‌گرائی او را باور کرده‌اند، برای ادامه حیات خود مشروعیت پیدا کند و قدرت خود را پایدار نماید. در این‌جا این سئوال مطرح است که انگیزه واقعی این دو طیف چیست وریشه درگیری‌های این دو طیف چه بستری دارد؟

٣- برای جواب به این سئوال لازم است حتا اگر به اختصار هم که شده ارزیابی مختصری از ماهیت دولت ولایت فقیهی پس از انقلاب انجام گیرد. در این‌که این دولت مانند قبل از انقلاب یک دولت رانتی است کم و بیش میان صاحب‌نظران توافق کلی وجود دارد. اما این دولت رانتی علاوه بر این خصلتش، خصلت کلینتالیستی (وابسته‌محوری) نیز دارد. بدون درک دقیق این خصلت، تقسیم جامعه به دوبخش "خودی" و "غیرخودی" و در ادامه آن به تقسیم خودی‌ها به چندین طیف و درگیری بین آن‌ها قابل فهم نیست. سیستم‌های کلینتالیستی قادرند با تکیه به خصلت رانتی یعنی درآمدهای "خدادادی" و قابل انحصار دولت و تزریق پول و اعطای مقامات دولتی از بالا به پائین به طرفداران خود و یا اجرای پروژه‌های اجتماعی بنفع اقشار مشخص جامعه، پایگاه اجتماعی و یا ظرفیت‌های آراء انتخاباتی خود را گسترش داده و پایدار نمایند . به‌همین دلیل دستییابی به منابع مالی دولت رانتی به مهم‌ترین انگیزه کسب قدرت تبدیل می‌گردد و کلیه کوشش‌ها در حوزه‌ی سیاسی حول این محور حرکت می‌کند که از دستیابی رقیب به دستگاه حکومتی و منابع ملی جلوگیری شود. به همین دلیل هم هریک از جناح‌ها پس از موفقیت در انتخابات، تغییر مسئولین دولتی و پست‌های حساس دستیابی به منابع مالی دولت را در راس دستور کاری خود قرار می‌دهند. تغییر و تحولاتی را که در طول عمر جمهوری اسلامی تاکنون انجام یافته است، نیز می‌توان و باید از این دید حلاجی نمود. در اولین دوران پویایش جمهوری اسلامی ابتدا در کلیه سطوح دولتی طرفداران جدائی دین از حکومت پاکسازی شدند و جامعه به دوبخش "خودی " و "غیرخودی" تقسیم شد و حکومت اسلامی با قاطعیت تمام در دوران ریاست جمهوری خامنه‌ای و رفسنجانی کوشش نمود با انحصاری کردن منابع ملی و به‌خصوص درآمد نفت و واگذاری مقامات دولتی به طرفداران قشری خود، پایه اجتماعی جناح طرفدار خود را در نهادها و ارکان دولت تحکیم کنند. پس از انتخاب محمد خاتمی به ریاست جمهوری و تولد جنبش اصلاح‌طلبی دوم خرداد این طیف نیز کوشش نمود همان رویه‌ی سنتی انحصارطلبانه طیف‌های طرفدار خامنه‌ای و رفسنجانی را ادامه دهند. اما از سویی خاتمی دفاع از قانون و مبارزه با فساد را به پرچم اصلاح‌طلبی تبدیل نموده بود و از این رو با ادامه رفتار دولتمندان قبلی موافق نبود و طرفداران خود را نیز از اتخاذ رفتار انحصارطلبی برحذر می‌داشت. از سوی دیگر مقاومت شدید رهبری و طرفدارنش مانع از این گردید که رهبری و کلینت‌های (وابستگان قشری) او، مقامات مهم و منابع ملی کسب و قبضه شده را رها نمایند. با شروع ریاست احمدی‌نژاد روال دستیابی به منابع ملی نه‌تنها دوباره رونق پیدا کرد، بلکه او با سرعت و شدت هرچه بیش‌تر، با استفاده از دستیابی به نهادهای دولتی با موقعیت انحصاری کوشش نمود منابع ملی را به قبضه طیف خود درآورد تا از این طریق، یعنی با اجرای سیاست‌های کلینتالیستی، بتواند پایگاه اجتماعی خود را گسترش دهد. درگیری‌های میان قالیباف و احمدی‌نژاد وقطع بودجه لازمه برای گسترش سریع متروی تهران و طفره رفتن احمدی‌نژاد ازجواب‌گوئی به مجلس درباره موارد ناروشن بودجه، حیف و میل سه هزار میلیاردتومانی، پروژه به اصطلاح هدفمند کردن یارانه‌ها و پرداخت نقدینه‌گی به دهک‌های کم‌درآمد و موارد دیگر درگیری میان دو طیف، تبلور جدال درونی بر سر تقسیم و نوع استفاده از منابع ملی در راستای منافع طیفی بوده است. اگر دولت احمدی نژاد راهبردی در سیاستهای عمرانی و اقتصادی خود تا بحال داشته است این چیزی دیگری نبوده است بجز تقسیم پول و امتیاز بمنضور گسترش پایگاه طیف خود و انهم برای مدت کوتاه تا انتخابات بعدی. و درست همین رویه کلینتالیستی او مهمترین علت پراکنده گی برنامه های عمرانی، فروپاشی و بحران اقتصادی میباشد که تبلور آن، همانطوریکه شمار بسیاری از اقتصاددانان کشوردر تحلیل اسفندماه ۱٣۹۱ خود آورده اند، رکود تورمی میباشد. احمدی نژاد این رویه را بیش از هر دولتی قبل از وی بکار برد ودر نظام جمهوری اسلامی شکاف جدیدی بوجود آورد. دولت از طرف دیگر عملکرد دولت احمدی نژاد بهترین اثبات این واقعیت است که مهمترین پیش شرط نجات کشور از بحران اقتصادی جایگزین دمکراسی و تبدیل مردم از موقعیت وابستگی به یک طیف سیاسی به شهروند آزاد و غیر وابسطه به این و آن میباشد. بدین ترتیب برای اولین بار در تاریخ جمهوری اسلامی میان "خودی‌ها" نیز شکاف بزرگی به‌وجود آمد وهردو طیف قابل تمایز اصول‌گرایان و بیت رهبری از یک‌طرف و طیف احمدی‌نژاد-مشائی از طرف دیگر، در کسب و قبض منابع ملی با یک دیگر به رقابت جدی برخاستند. شواهد زیادی نشان می‌دهند که احمدی‌نژاد و طیف او با دستیابی مستقیم به درآمدهای نفتی که درست در دوران ریاست وی با ۶٨۰ میلیارد دلار به اوج تاریخی خود نیز رسید، و با اتخاذ رفتار رابین‌هودی اسلامی خود در سفرهای استانی و روستائی و کمک‌های مالی به صدها پروژه عمرانی و اقتصادی بدون کم‌ترین مطالعات و برنامه‌ریزی‌های لازم و فقط به صرف گسترش طرفداران قشری‌اش موفق شد ظرفیت‌های انتخاباتی طیف خود را میان اقشار فقیر جامعه گسترش دهد وآن طور که پیداست وی قادر هم خواهد بود در رقابت با اصول‌گرایان انتخابات آینده را به‌نفع خود پایان دهد.

اما پس از توضیحات سه‌گانه‌ی بالا درباره‌ی جنبه‌های مشترک و متضاد دو جناح "خودی" رژیم جمهوری اسلامی این سئوال مطرح است که رقابت میان دو طیف"خودی" برای اصلاح‌طلبان یعنی طیف سوم چه پی‌‌آمدهایی دارد و آیا اصولا شرکت این طیف می‌تواند در تغییر قوا به‌نفع دمکراسی و آزادی موثر باشد، یا این‌که بهتر است اصلاح‌طلبان انتخابات آینده‌ی ریاست جمهوری را بایکوت نمایند و مشروعیت آن را زیر سئوال ببرند. جهت تکمیل ارزیابی از پایه‌های اجتماعی لازم به تذکر است که اصلاح‌طلبان نیز یک طیف فراطبقاتی هستند ومی‌توان اذعان نمود که اقشار متوسط جامعه با تحصیلات بالا، یعنی پویاترین و نوآورترین اقشار جامعه، پایه‌ی اصلی این طیف را تشکیل می‌دهند که حول آن بخشی از طبقات و اقشار مخالف با ولایت فقیه گرد آمده‌اند و منتظر فرصت مناسب برای ورود به صحنه سیاسی هستند و در آینده هم خواهند بود.

این‌ موضوع که برای اولین بار سه طیف سیاسی با اهداف متفاوت برای انتخاب رئیس جمهور در مقابل یک‌دیگر صف‌آرایی می‌کنند، با توجه به ترکیب اجتماعی آن‌ها، خود قابل تامل و بررسی است، زیرا این بار دو طیف خودی در رقابت برای تقسیم آرای طرفداران ولایت فقیه بین خود در رقابت شدید قرار دارند که هردوی آن‌ها به انواع گوناگون قادرند از نهادهای قدرت دولتی به نفع خود استفاده نمایند. این در حالی است که طیف اصلاح‌طلبان از یکطرف برخلاف دو طیف "خودی" نه تنها هیچگونه امکانات دولتی را در اختیارندارند، بلکه تا بحال هدف ضربه های پلیسی و فشارهای تبلیغاتی "فتنه گری" از جانب هر دو طیف درون حاکمیت نیز بوده اند از طرف دیگر در صورتی که اصلح طلبلن موفق شوند با کاندیدای شناخته‌شده‌ای به میدان انتخاباتی وارد شوند، قطعا قادر خواهند بود به تنهائی آرای بیش‌تری از هر یک از دو جناح حاکمیت کسب نمایند و حتا شمار زیادی از آرای طرفداران ناراضی آن دو طیف را نیز به خود جذب نمایند. از این رو آن‌ها بیم آن دارند که تا قبل از انتخابات، رژیم با استفاده از کلیه ظرفیت‌های سرکوب‌گرانه و حقوقی خود حتا موانع بزرگی را برای شرکت آن‌ها در انتخابات به‌وجود آورد.
به‌نظر نویسنده این حالت اما تنها زمانی می‌تواند تحقق یابد که هر دو جناح رژیمی بر سر محروم کردن اصلاح‌طلبان از انتخابات و یا جلوگیری از موفقیت آن‌ها با تقلب در انتخابات توافق داشته باشند، که زمینه چنین توافقی هرچه به انتخابات نزدیکتر میشویم کمرنگ تر میشود. می‌توان اظهارنظرهای بعضی افراد سرشناس مانند عسگراولادی از طیف اصول‌گرایان را به بازشدن و وسیع‌تر شدن بستر فعالیت‌های انتخاباتی اصلاح‌طلبان تعبیر نمود. او چند هفته پیش با "برادر" نامیدن مهندس موسوی و مهدی کروبی دوستان طیف خود را به تعجب وادار نمود و موجب بروز عکس‌العمل‌های منفی اصول‌گرایان نیز گردید. عسگراولادی که از شخصیت‌های متفکر و دوراندیش اصول‌گرایان است، پس از این‌که متوجه شد که اصول‌گرایان هنوز انگیزه پیام او را در نیافته‌اند، به توضیحات روشن‌تری در باب تغییر رای خود نسبت به اصلاح‌طلبان پرداخت واضافه نمود که "جریان انحرافی به‌مراتب خطرناک‌تر از جریان فتنه است" و بالاخره این شخصیت با تجربه طیف اصول‌گرایان درهفته آخر بهمن اذعان نمود که او "برای باز کردن قفل انتخابات ۹۲ گفته است که موسوی و کروبی فتنه‌ساز نیستند."

طبیعی است که ابتکار عسگراولادی حساب شده است و هم‌زمان تبلور بروز بن‌بستی است که دو جناح حاکمیت به‌خصوص اصول‌گرایان در آن به‌سر می‌برند. وی برای جلوگیری از پیروزی طیف "انحرافی" احمدی نژاد-مشائی به‌فکر باز کردن جو انتخاباتی افتاده و احتمالا به این نتیجه رسیده است که با ورود موسوی و کروبی به صحنه می‌توان از سوق دادن میلیون‌ها شهروند به دامن رقیب جلوگیری نماید، چرا که با فقدان جایگزین اصلاح‌طلبی و مخالفت با طیف اصول‌گرایان و بیت رهبری، طیف "انحرافی" موفق خواهد شد بخشی از آرای اصلاح‌طلبان را به خود جلب نماید. با همین نوع محاسبات احتمال این‌ هم زیاد خواهد بود که جناح "انحرافی" دست به تاکتیک مقابل بزند و مثلا در ادامه ژست‌های حقوق بشری بازدید از زندان اوین علنا از بیت رهبری لغو حصارت موسوی و کروبی را درخواست نماید و رهبری و اصول‌گرایان را به اصطلاح شاخ مات کند. دیدارجنجالی احمدی نژاد از نزدیکان زهرا رهنورد را میتوان در این راستا تعبیر نمود . اما آن‌چه که قطعا می‌توان گفت این است که رقابت شدید میان دو جناح حاکمیت شرایط عمومی فعالیت انتخاباتی طیف سوم یعنی اصلاح‌طلبان را با وجود تشدید فشارها بر این طیف تا حد غیر قابل تصوری مناسب کرده است و حتا می‌توان اذعان نمود که انتخابات ۱٣۹۲ علیرغم مانورهای مقدماتی تشدید سرکوب از جمله تصمیمات "کارگروه تعین مصادیق محتوای مجرمانه مرتبط با انتخابات ریاست جمهوری" نه تنها از دو دوره انتخاباتی گذشته به‌مراتب آزادتر خواهد شد، بلکه امکانات تقلب در انتخابات نیز بسیار محدود و حتا غیر ممکن خواهد گردید. دلیل آن این است که بر خلاف گذشته که طیف حاکم با دسترسی به کلیه امکانات برای تقلب علیه طیفی که امکانات اجرائی آن به‌مراتب کم‌تر بود، قرار داشت، این‌بار دو جناح از حاکمیت در مقابل یک‌دیگر در انتخابات صف‌کشی می‌کنند که هر دوی آن‌ها از امکانات اجرائی وسیعی برای کنترل و جلوگیری از دخالت‌های مغرضانه رقیب برخوردارند و از آن‌ها هم استفاده خواهند کرد.

بنابراین می‌توان نتیجه‌گیری نمود که رقابت جدی دو جناح حاکمیت شرایطی را به‌وجود آورده که اصلاح‌طلبان بتوانند برنده واقعی انتخابات ۱٣۹۲ شوند. اما اگر این تحلیل درست باشد برای اصلاح‌طلبان پی‌آمدهای سرنوشت‌سازی خواهد داشت: اول این‌که اصلاح‌طلبان فشارهای پلیسی و سرکوبگری در حال حاضر را به تمام دوره قبل از انتخابات تعمیم ندهند و این شانس تاریخی را از کف نداده و از هم‌اکنون بهترین کاندیدای ممکن را در نظر بگیرند. دوم این‌که خصلت کاریسمائی برای این کاندید آن‌طور که در شخص محمد خاتمی به نحو احسن تبلور می‌کند، به‌تنهائی کافی نیست و شاید این‌بار شهامت در تصمیم‌گیری و رودرروئی با بیت رهبری اهمیت بیش‌تری پیدا می‌کند. سوم این‌که اصلاح‌طلبان قبل از انتخابات، الگوئی از مدیریت نهادهای اجرائی را طرح کنند که آشکارا به‌عنوان جایگزین الگوی پرهنجار مدیریت کلینتالیستی (وابسته‌محوری) و قراردادن منافع عام در صدر برنامه دولت آینده و ارجعیت کامل منافع عام بر منافع جناحی قابل لمس باشد. شرکت دادن شخصیت‌های باتجربه و مورد اعتماد مردم از هردو طیف حاکمیت می‌تواند در این راستا مفید باشد. برای نمونه شرکت شخصیتی مانند شهردار تهران قالیباف از طیف اصول‌گرایان و صالحی وزیر امور خارجه از طیف احمدی نژاد-مشائی در مقام‌های مهم کابینه رئیس جمهور اصلاح‌طلب، قدم مهمی در راستای دولت شبه پلورالیستی خواهد بود که مدیریت کشور با توجه به چالش‌های عظیم اقتصادی و سیاسی که ایران هم در درون و هم در سطح بین‌المللی با آن درگیر است، به‌شدت نیازمند آن است.