از : بهروز
عنوان : تاکتیک سوسیالیستی یا قالب کردن سوسیالیسم بورژوایی
درباره حق تعیین سرنوشت چیزی نمی گویم چون آقا/خانم باران برای در رفتن از مخمصه تئوریک و پراتیکی که در آن گیر کرده به آن پناه برده است. در این رابطه ایشان فقط رک و پوست کنده جواب بدهند در شرایطی که جمهوری اسلامی در چالش با اردوی امپریالیستی به سرکردگی امریکا قرار دارید ایشان علیه این حکومت موضع دارند و الزاما با امپریالیست ها "همسو" می شوند یا برای آن که تردامن نشوند به شیوه اسلاف خود حزب توده و اکثریت زیر پرچم جمهوری اسلامی خواهند رفت؟
تئوری انقلابی مارکسیستی مجموعه ای از نقل قول ها نیست که در هنگام نیاز برای تزیین یک بحث از آن استفاده کرد و بعد در گنجینه گذاشت و درش را بست، و هیجدهم برومر و کاپیتال و گراندریسه را به باد فراموشی داد. شما و همگان آزادند که هر موضع سیاسی دلخواه را اتخاذ کنند - و البته این آزادی را من اعطا نمی کنم - اما این را نمی توان زیر اسم و بیرق مارکسیسم انجام داد. نه فقط سوسیالیست ها به تکامل اجتماعی کمک کرده اند و نه آنان منحصرا استخراج کننده قوانین تاریخی بوده اند اما وقتی کسی مدعی می شود چاوز یک سوسیالیست طبق تعاریف مارکسیستی است باید بتواند این را اثبات کند.
مضافا، همان طور که گفتم بحث بر سر بهبود یک سری شاخص های اقتصادی اجتماعی در این یا آن کشور نیست. می توان به آمارهای منتشره از سوی ملل متحد و نهادهای وابسته مراجعه کرد تا تغییر این شاخص ها را در تعداد فراوانی از کشورها با ساختارهای متفاوت نشان داد. روی هم ریختن خروارها از داده های حسی در قالب آمار و ارقام و نظرسنجی و نظایر این ها کمکی به ترسیم چشم انداز روندهای اجتماعی نخواهد کرد. همان طور که قبلا گفت در دهه شصت و هفتاد میلادی حزب کمونیست شوروی و احزاب مشابه در اروپای شرقی آمار و ارقام مشعشعی منتشر می کردند که حزب توده هم همان ها واو ننداز بلغور می کرد اما تحولات یک دهه بعد عمق پوسیدگی نظام های بوروکراتیک و سرمایه داری دولتی را نشان دهد.
این که کمونیست ها تاکتیک های منعطفی در حمایت از احزاب خرده بورژوایی و بورژوایی در خدمت استراتژی خود اتخاذ کرده اند امری واضع و مبرهن است که فقط مبتلایان به بیماری کودکانه چپ روی انکار می کنند اما این چه ربطی دارد با تبلیغ یک جریان بورژوایی به عنوان سوسیالیست، و دولتی کردن را سوسیالیستی قلمداد کردن، و کیش شخصیت و توده گرایی را به عنوان اعمال قدرت دمکراتیک توده ای معرفی کردن؟ این ها همان تفاوت های ظریفی است که ندیدنش باعث شد احزاب پروشوروی به دنباله روی صرف از رژیم های خرده بورژوایی و بورژوایی خاورمیانه تا انحلال طلبی پیش بروند.
آن چه من می گویم و فهم آن نیز دشواری خاصی نمی طلبد آن است که حکومت چاوز فاقد ماهیت سوسیالیستی و نوعی حکومت طبقات متوسط است که در دوران های کشاکش طبقاتی در زمانی که هیچیک از طبقات اصلی جامعه قدرت تعیین قطعی روند تاریخی را ندارد به قدرت می رسند و قیافه نیرویی مستقل از طبقات اجتماعی می گیرند و سرانجام در یک فرایند استحاله به پایان کار می رسند.
۵۲۴۰۶ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱
|
از : سهراب
دستاوردهای چاوز در مقایسه با حکومتهای قبلی ونزوئلا برای طبقات محروم قابل توجه است. حکومت او سوسیالیستی نیست؛ نباشد. قرار نیست که فقط سوسیالیستها به بشریت خدمت کنند. حکومتهای دمکراتیک غیر سوسیالیست هم میتوانند بدون لغو استثمار، تا حد معینی زندگی تودهها را بهبود بخشند. مسئله مقایسه نسبی چاوز با آندرس پرز است. وظیفه سوسیالیستها است که در شرایط دمکراتیک، برنامه خود را ترویج کنند و نظر اکثریت را جلب کنند. بدنبال تشکیل حکومت، گامهای بعدی را بردارند. در صورت عدم جلب نظر اکثریت مردم، حرکتهای کودتایی و... اسماً دیکناتوری پرولتاریا و عملاً دیکتاتوری یک حزب اقلیت خواهد بود. نتیجه این مدل حکومتی و انحطاط آن را هم در بلوک شرق دیده ایم.
نظر «باران» در مورد تعیین سرنوشت ملتها بدون دخالت ببگانگان کاملا صحیح است، اما با توجه به داد و ستد بینالمللی کشورها، اگر حکومتی مانند رژیم فاسد خامنهای و سپاه، ملتی را به شدت سرکوب کند، آیا مبادله اقتصادی با چنین حکومتی (خرید نفت،..) دخالت در امور داخلی کشور به نفع حکومت و به ضرر عامه مردم نیست؟
۵۲۴۰۱ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱
|
از : دامون سروی
عنوان : چالش و بزنگاه
۱-می توان از دوست گرامی و اهل تئوری،"بهروز " پرسید اگر ساکن ونزوئلا بود در میانه صف آرایی جبهه حامیان چاوز و جبهه راست مخالف او( که بیگمان این جبهه بندی صوری و بر سر لحاف ملا نبوده اگر بوده یکی بیاید بگوید تا ما روشن شویم.حتمن طبقاتی بوده و هست) کجا می ایستاد. آیا مانند یکی از کمونیستهای ونزوئلا عمل می کرد که در زمان انتخابات ونزوئلا جلوی دوربین می گفت تا وقتی چاوز به مردم خدمت می کند از او حمایت می کنم یا اینکه کتاب "۱۸ برومر " زیر بغل می زد و دور از"هیاهو" به زاویه پناه می برد..
۲- اگر بخواهیم ذره بین بدست کتابهای مارکس و انگلس ( و البته نه دیگر رهبران مارکسیسم ، چونکه لابد به آن اندازه " قدیس" نیستند) را بکاویم و از جنبش هایی که خارج از ذهن ما و با هر ویژگی ای پدید می آیند غافل شده و حتا به این دلیل که در نمونه های مارکس نیامده ستیز کنیم همان می شود که شاملو گفت" خورشید را نهاده با ساعت شماته دار شب و روز تعیین می کنیم"
۳- بدبینی نسبت به گونه هایی از جنبش مردمی که ای بسا آلوده به "دمدمی بودن طبقه متوسط" و یا روستایی هستند سبب نوعی ناب گرایی می شود که پیشاپیش دست رد به همه حرکت های مردمی"غیر ناب " می زند. این دیدگاه وقتی چند میلیون مردم با شعار " رأی من کو؟" به خیابان می آیند خود را کنار می کشد مبادا آلوده شود. و بدین گونه ناب گرایی به ورطه بی عملی می افتد. یعنی "از چاله در آمدیم و در چاه شدیم"
۵۲٣۹٨ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱
|
از : الف باران
عنوان : تروتسکیسم یائسه...
آقای بهروز ( ۲=۱+۱) و این معادله فقط در ریاضیات صحت دارد وگرنه امثال شما را با هیچ انسان دمکرات ، آزادیخوه و یا وطن پرستی نمیتوان یکی دانست !
مطالب را باید برای شما بصورت بسیار ساده توضیح داد و تکرار کرد که درک آن برای شما آسان باشد : " تعیین سرنوشت ملتها بعهده ملت هاست ! " اگر درک این مطلب برای شما دشوار است به کتابهای مقدماتی جامعه شناسی و یا حقوق بزبان ساده در بخش دموکراسی و حقوق مردم مراجعه بفرمایید تا این مهم برای شما حل شود.ولی اگر به کتابهای "مستعمره نمودن کشورها" و یا "قوانین جنگلی" برخورد کردید، بدانید که آن کتابها متعلق به پنج قرن گذشته میباشند که استعمار گران تصمیم گیری در سرنوشت ملتها را وظیفه خود دانسته اند.
شما اگر تصمیم گیری برای تغییرات و یا سرنگونی حکومت ایران را حق مردم ایران نمیدانید بهتر است از همان کشورهای استعماری کنونی بخواهید تا نام شما را در لیست "ارتش آزادی بخش ایران" همانند سوریه قرار داده و به رسمیت بشمارند. دوستان دیگر هم توجه داشته باشند آنانکه خدمات هوگو چاوز را در ونزوئلا مثبت نمیدانند همان سیاستی را دنبال میکنند که در سوریه و عراق لیبی یوگسلاوی دنبال کرده اند . این سیاستها جهانی است و در سیاست فردای حکومتی ایران هم دخالت دارند . امروزه چنین تبلیغ میشود که هر کس با دخالت بیگانگان در ایران مخالفت نماید او را طرفدار رژیم میشناساند ! سیاستی که بین رنگها فقط سیاه و سفید را میشناساند !
دموکراسی در هر کشوری محصول مبارزات مردم همان کشور است ولی سینه زنان استعماری مبلّغ "دموکراسی وارداتی" بوسیله فرشتگانی با بالهای آهنین از آسمانها هستند. آنها دموکراسی در ونزوئلا را قبول ندارند آنها دموکراسی پیاده شده در لیبی،عراق و مصر،تونس و افغانستان کنونی را میخواهند .
۵۲٣۹۷ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱
|
از : بهروز
عنوان : هویت؟
جناب حبیبی نه. ما در یک پایتخت اروپایی سکنی نداریم که بعد از نوشیدن قهوه ای داغ در یک روز دلپذیر نفسی سرخوشانه بکشیم و چندکلامی روی این صفحه تایپ کنیم. ما در اینجا حتی برای نوشتن یک یادداشت کوچک در هراس لو رفتن آی پی و دار مکافات هستیم (این که مثل مارکسیست های لگال هم نمی خواهیم با اسم و رسم حرف بزنیم موضوعی است که به خودمان بستگی دارد و فکر کنم کمال بی انصافی است کسی که در گوشه ای امن نشسته از این بابت از مردم داخل کشور ایراد بگیرد). بنابراین ما را معذور دارید. در مورد آمار و ارقامی که شما میفرمایید این بحث دیگری است. من کاری به شاخص های توسعه ای که سازمان بهداشت جهانی و یونسکو و ملل و متحد و غیره می دهد کاری نداشتم. از این داده های حسی در جمهوری اسلامی هم می توان فراوان یافت از جمله آمار مربوط به کاهش مرگ و میر کودکان زیر ۵ سال، مرگ و میر مادران در هنگام تولد، افزایش امید به زندگی و غیره و غیره. ولی دوست گرام ما اینجا بسان جامعه شناس های بورژوا قصد زیر و رو کردن این آمارها در ونزوئلا یا کشور دیگری را نداشتیم. این یک بحث تئوریک در مورد ماهیت طبقاتی چاوز و دولت او بود. با سپاس از توضیح شما.
۵۲٣۹۲ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : آقای بهروز عزیز، شما لطف کنید و همان بحث قبلی را ادامه دهید. آنچه من در باب «بیداد نظری» نوشتم، خیلی لازم بود
ولی متأسفم که از اصل بحث دور شدیم.
لطفن ادامه بدهید.
امروز امکان بحث را ندارم. شاید فردا به شما پیوستم. همینقدر بگویم که مردی بزرگ در مدت کوتاهی تحولاتی عظیم در کشور ثروتمند فقر زده ای ایجاد کرد و این خاطره ی تاریخی فراموش نشدنی را برای همیشه در پیشانی دفتر تاریخ ثبت کرد و رفت. بروید آمار دوست و دشمن را در باب تاریخ قبل از آمدن او و بعد را بخوانید. حالا هر اسمی که خواستید رویش بگذارید. همسویی «الف باران» با جمهوری اسلامی است؛ همسویی شما با کیست در این پیچ غریب تاریخی!؟
چرا راحت به مردم توهین می کنید. چرا از آن همه که من به احترام شما و دیگران نوشتم هیچ درسی نگرفتید!؟
آیا خوب است که «الف باران» هم در آید و بگوید: شما با اسد مخالف اید زیرا طرفدار آن لمپن های سلاح بدست هستید که وقتی سربازی مأمور و معذور را اسیر می گیرند با هم مسابقه می دهند برای کشتن اش تا بهشت خود خریده باشند!؟
این در گیری سوریه چه سودی برای مردم جهان و خود مردم سوریه داشته!؟
هدف که در گیری نیست؛ هدف نتیجه است.
من نیز اعتقاد دارم که اسد دیکتاتوری حقیر و آدم کش و ضد آزادی است. ولی آنهایی که آدم سر می برند تا به بهشت بروند را بخاطر دیکتاتور بودن اسد، تأیید نمی کنم. تأیید که شاخ و دم ندارد.
این ویرانی عظیم کشور سوریه به هر دلیلی که شروع شده باشد، را تاریخ فردا نخواهد بخشید. خود سازمان ملل حالا صداش در آمده که آقا این شیوه جواب نمی دهد؛ دست نگهدارید. شما چگونه از آن جنایات طرفداری می کنید!؟ اگر نمی کنید پس چرا فقط به نقد یک طرف بر خاسته اید.
سوال دیگری دارم: آیا شما حاضرید که در کشور من و شما آن ویرانی صورت گیرد تا مثلن ما به آزادی برسیم. آیا در بین ویرانه های شهرهای سوری که آدم نگاه می کند یاد ویرانه های جنگ جهانی دوم می افتد؛ می توان آزادی و عدالت جستجو کرد!؟
سوال مهمی است، نه؟
من فردا اگر وقت اجازه دهد به بحث شما عزیزان خواهم پیوست. ولی برای اینکه شما تأثیر تاریخی و غریب و جاودان مرد را بیشتر دریابید، لطفن در بخش جهان همین سایت نظر چپ های آلمانی را هم بخوانید که اینگونه حماسی آغاز می شود که در زیر می آید.
و لطفن از مارک زنی به یکدیگر پرهیز کنید تا بحث سپید و بی لک و پیس انجام گیرد. خود شما در خانه ی شیشه ای یک اسم مجازی نشسته اید و معلوم نیست کیستید؛ و سنگ نیز پرت می کنید. اگر «الف باران در باب شما اشتباه کرده، این که به ده روز جدل احتیاج ندارد. آدم خودش را معرفی می کند و یا وابستگی حزبی خود را اعلام می دارد. من اگر روزی عضو حزبی جریانی بشوم، این نه مایه ی شرم من، بلکه مایه ی افتخار من است؛ پس به همه ی جهان اعلام می دارم. زیرا زندگی جدیدی را آغاز کرده ام. من ناچار به دادن آن توضیح شدم. ولی شما هم با سکوت در پشت یک اسم مستعار به حاشیه راندن بجث کمک کردید.
من شما را نمی شناسم؛ شاید واقعن آدم خوبی باشید و نام مستعارتان هم به حق باشد. ولی پشت همان نام مستعار پیوسته طلبکار جهانید. این شیوه ی خوبی نیست. البته شما شاید عمدی این کار را نمی کنید. بسیاری از مردم نابکار جهان عمدی این کار را می کنند. یعنی طلبکار می شوند تا بدهکار نباشند. این شیوه گرچه بار ها لو رفته، ولی همچنان از آن سود می جویند. البته من در باب شما هنوز به قضاوت ننشسته ام، پس این سخن من شامل شما عزیز نمی شود. یعنی این شباهت می تواند اتفاقی باشد. مگر اینکه عکس اش ثابت گردد.
مردم در داخل کشور دارند هزینه می دهند. آدم باید شهامت داشته باشد و با اسم خود بنویسد؛ و اگر دلایلی برای اسم مستعار خود دارد، اسم مستعار حق اوست. ولی خیلی راحت می تواند برای رفع سو تفاهم در باب نگاه خود به جهان سخن بگوید. تا این همه وقت تلف نگردد در ناشفاف بودن شخصیت و نگاه دقیق یک آدمی. چون اینجا از ما بهتران بسیار متخصص نیز می آیند؛ تا سر بزنگاه ها حرف آخر را بزنند برای کژ کردن مسیر های درست مردمی.
خوب شما تروتسکیست نیستید؛ کی هستید؟ مائوئیست، لنینیست ...؟ کی؟ به یاد داشته باشید که وقتی یک انگشت به سوی دیگران دراز می کنید طلبکار، سه تا انگشت به سوی شما اشاره دارد. این سخن در عمل نیز درست است. زیرا همه ی ما عیب هایی داریم که با اندکی دقت و فراست و انصاف می توانیم کشفشان کنیم.
به بقیه ی حرفهای شما عزیز که در کامنت خود خطاب به من نوشته اید، فردا اگر وقتی یافتم، سعی می کنم جواب بگویم.
و این هم آغاز مقاله ای که در بخش جهان همین سایت آمده:
هوگو چاوز»، زاپاتای فراموش نشدنی امریکا لاتین
یونگه ولت ــ ترجمه رضا نافعی
• او به مردم گفت اگر او نتواند بکار خود بازگردد، در انتخاباتی تازه ای که صورت خواهد گرفت به نیکلاس مادورو، معاونش رای بدهند. هر طور شده باید پیروزی انقلاب بولیویائی را حفظ کرد و از راهی که ونزوئلا در پیش گرفته به سوسیالیسم رسید و دموکراسی نوین را بنا نهاد. این آخرین سخنان او خطاب به مردم ونزوئلا بود
در ضمن من خاطره ی بدی از آقای رضا نافعی عزیز دارم، و حالا نام ایشان را به عمد اینجا آوردم تا بگویم: من شاعری شورشی ام و کنیه توزی را از آنِ مردم حقیر می دانم. داد و بیداد من هم همان پنج دقیقه است و بس. و آن نیز فقط و فقط برای حق و عدالت است؛ زیرا آموخته ام که خود خواه نباشم.
این توضیح را نباید اینجا می نوشتم. باید در یک جلسه ی خصوصی به آن عزیز می گفتم. بیشتر به خاطر شما آقا بهروز زود قضاوت گر اینجا نوشتم، تا فکر نکنید رضا نافعی دوست جان جانی من است، پس مقاله اش را معرفی کرده ام.
چون دیده ام در باب دیگران به قضاوت می نشینید آسان! پس بناچار توضیح خود را همینجا نهادم.
مردی که جهان را لرزانده؛ پاک کن بدست، برای پاک کردن نام اش عده ای از جمله شما عزیز به میدان دویده اند پابرهنه!
چرا؟!
راستی چرا!؟
تا به حال که این جهان پر از پلیدی و بیداد، می سوزاند، می کشت، میلیاردی به غارت می برد؛ شمایان کجا بودید!؟
چرا ما که کنشی نیستیم، این همه مدعی و واکنشی هستیم!؟
شما که به چاوز می تازید، خودتان چه کرده اید؟
از نظر روانی من جواب دو سوال خود را می دانم. ولی جواب را به شما وا می گذارم؛ زیرا دلایل دیگری نیز می تواند داشته باشد. و من دوست ندارم زود قضاوت کنم. از آن بیزارم. و به همین خاطر در میان بحث شما به «بیداد نظری» پرداختم. جواب را به شما وا می گذارم زیرا آدمی هزار پره دارد در پیچیدگی های درون خود و هم در حس طبقاتی خود.
۵۲٣٨۴ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱
|
از : بهروز
عنوان : باران و حمایت از رژیم جمهوری اسلامی
این بحث به حاشیه کشیده شد و اصل موضوع که آیا چاوز یک سوسیالیست بود یا نه به بیراهه رفت، اما خوشبختانه بحث میوه های شیرین تری داد. آقا/خانم باران بعد از سی سال هنوز از "همسویی" با امپریالیست ها هراس دارد و به همین خاطر همان ترهات و خزعبلات حزب توده و اکثریت که نیروهای دمکراتیک و چپ و انقلابی را به همراهی با امپریالیسم معرفی کردند و آن ها را عوامل سی آی ای خواندند تکرار می کند و برای آن که مبادا لکه همراهی با امپریالیسم بر دامن عفیفش بنشیند بلاشک از مبارزات امروز مردم ایران برای آزادی و دمکراسی نه تنها حمایت نخواهد کرد بلکه آن را بسان سرمقاله های کیهان شریعتمداری دست ساخته امپریالیست ها خواهد خواند. بله، گذشت سی سال بلکه سیصد سال هم در ماهیت اپورتونیسم توده ایستی تغییری نخواهد داد. من باب اطلاع شما هم لطف کنید بروید سایت حزب برادر کمونیست سوریه را نگاهی بیندازید که در این هنگامه کودک کشی و شخم زدن شهرهای سوریه توسط ارتش فاشیستی اسد کوچکترین اعتراض نمی کند و به همان گونه رفقای توده ای شما در سایت ها مربوطه.
۵۲٣۷۵ - تاریخ انتشار : ۲۱ اسفند ۱٣۹۱
|
از : بهروز
عنوان : آزادی و انتقاد
جناب حبیبی نظرات شما دو حوزه مختلف را پوشش می دهد: اخلاقیات و حقوق. به طور خلاصه بگویم نقد، با هر فرم و محتوا، در هر زمینه و با هر مدیا، حق انسان است، و نقض این حق به بهانه پاسداشت اخلاق، عفت، عدالت، حقوق جمع، امنیت و غیره، خود منشاء بی اخلاقی، بی عفتی، ستم، سلطه گری و ناامنی می شود، و در همین رابطه بنده شخصا، برخلاف آقا یا خانم باران، به حق نامحدود انسان برای ابراز هستی خود اعتقاد دارم. به نظر من هیچ مصلحت و منافعی مجاز و محق نیست انسان را از حق نقد و ابراز محروم کند، و برخلاف ایشان که به حقانیت مشت آهنین یک کاست معین در ردای پرولتاریا علیه دیگران به بهانه "دشمن خلق" (اتهامی که دادگاههای قلابی استالین در دهه سی و چهل به کهنه بلشویک ها وارد و آن ها را بدان بهانه به جوخه های اعدام سپردند) بودن معتقدند بنده به تکثر کامل سیاسی اعتقاد دارم. اساس سوسیالیسم مارکسیستی انسان و هدف آن رهایی فردیت وی از چنگ نفع طلبی شخصی - که به نوعی توتالیتاریانیسم و سانترالیسم غیردمکراتیک و کیش شخصیت را هم در بر میگیرد - می باشد، و بدین قرار آزادی در سوسیالیسم واقعی - نه شبه سوسیالیسمی که حکومت های فاسد شوروی و اروپای شرقی - بسیار گسترده تر و عمیق تر از آزادی در حکومت های پارلمانی لیبرال بورژوایی خواهد بود.
۵۲٣۵٨ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱
|
از : الف باران
عنوان : تروتسکیسم یائسه...
باید به اطلاع شما رسیده شود که ; حق تعیین سرنوشت ملتها به عهده ملت میباشند و نه بعهده کشورهای عضو آتلانتیک شمالی( ناتو) . صدام حسین ، معمر قذافی ،بشار اسد، احمدینژاد یا نظام ولایت فقیه حکومتهای خودکامه و دیکتاتوری ای هستند که خواستن و یا نخواستن و سرنگونی آنها بعهده مردمان همان کشورها باید باشند.در همین اخبار روز در قسمت جهان تحت عنوان " روزی که جهان گفت نه به جنگ" چنین آمده است :
" ده سال پیش مردم سراسر جهان برخاستند. تقریبا در ۸۰۰ شهر در سراسر جهان، تظاهرکنندگان خیابان های شهرهای بزرگ و روستاهای کوچک را پر کردند، به دنبال طلوع خورشید از استرالیا و نیوزلند و جزایر کوچک اقیانوس آرام، از مسیر استپ های برفی شمال آسیا تا شبه جزیره آسیای جنوبی، در سراسر اروپا و تا سرحد جنوبی آفریقا و سپس جهشی نخست به خطه آمریکای لاتین و نهایتا ، آخر از همه، به ایالات متحده آمریکا .
و در سراسر جهان،این فراخوان به زبان های گوناگون به گوش رسید،"جهان میگوید نه به جنگ ! " فریاد " نه به نام ما " در صدای میلیون ها تن انعکاس یافت . کتاب رکوردهای جهانی گینس گفت بین ۱۲ تا ۱۴ میلیون نفر، آن روز به خیابان ها ریختند و بزرگترین تظاهرات تاریخ جهان را رقم زدند. تونی بن، عضو برجسته حزب کارگر ، فعال جنبش صلح و عضو سابق پارلمان ، میلیون ها لندنی در خیابان ها در آن روز را چنین توصیف می کند،" نخستین تظاهرات جهانی و هدف نخست آن جلوگیری از جنگ علیه عراق بود ". چه ایده ای ! – تظاهرات جهانی علیه جنگی که هنوز شروع نشده بود- هدف، تلاش برای متوقف کردن آن...."
شما در کدام جبهه قرار داشتید و یا دارید؟ آیا مردم دنیا عاشق"صدام حسین" شده بودند ؟! خوشحالی شما از مرگ صدام حسین، خوشحالی شما از مرگ چند میلیون مردم بیگناه آواره یتیم ، بی شوهر بی همسر شده ، زندانی ، شکنجه شده مفقود الاثر،همه چیز از دست داده است ، این است تز انقلابی شما !؟
اگر سیاستی مردمی است باید حق انتخاب را به مردم دهد.مردم تصمیم میگیرند که حکومت صدام حسین،معمر قذافی،بشار اسد،شاهنشاهی یا ملایان را بخواهند و یا با قیامی یا انقلابی آنرا سرنگون کنند. ولی عقاید شما این انتخاب را به دشمنان داخلی حکومتها و یا دیکتاتورها که "مردم" باشند نمیدهد ، بلکه به دشمنان "خارجی" صدام و قذافی ،احمدی نژاد بشار اسدها میدهد . این عقاید با عقاید استعماری یا کولونیزاسیون یکی است !
معلوم است که عقاید "باران" مخالف سر نگونی این حکومت بوسیله نیروهای بیگانه است در اینجا به تیزبینی شما باید شک برد که "باران" را از طرفدارن حزب توده و یا دیگران که نام برده اید میدانید،چون تمام آنها و حزب توده در حال حاضر همانند شما مخالف حکومت بشار اسد میباشند !!
بطور مسلم اگر شما حکومت "ملی چاوز"( آقای بهروز حکومت ملی چاوز نه حکومت سوسیالیستی چاوز ) را قبول نداشته باشید،بطور یقین میخواهید سر به تن بشار اسد حتی برای ثانیهای هم نباشد .در این صورت چه بخواهید و چه نخواهید شما در کنار برادران ارسالی از قطر،عربستان سعودی افغانستان ،پاکستان ،لیبی و در کنار سلفیها،برادران القاعده ای،برادران وهابیها،اخوان المسلمینها قرار خواهید گرفت! سئوال اینجاست چرا سیاست "انقلابی" شما در خطوط موازی با راستترین و عقب افتادهترین انگلهای تروریستی جهان همسویی دارد !
۵۲٣۵٣ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : اگر ما بخواهیم بی عدالتی نظری را بگسترانیم، در عمل شامل خود ما نیز می شود. یعنی به قول حافظ جان شیراز:
چو پرده دار به شمشیر می زند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند
زیر نویس ۲ - نوشتم که: حتی بر علیه به دنیا نیامده ها یورش می بردند.
بگذارید از یک خاطره ی بسیار وحشتناک برایتان بگویم که شنیده ام.
در جنگ های قومی قفقاز، مواردی حتی پیش آمد که زنی حامله، فقط و فقط بخاطر اینکه از قبیله ی خودی نبود را از طبقات بالایی ساختمان به زمین پرت کردند و آن کوچولوی ناز، که مادر منتظر تولد او بود، از شکم پاره شده بیرون افتاد و آن پایین مردمی مسخ شده، قبیله گرا و عمیقن نابینا، روی آن کوچولوی ناز و عزیز و بسیار دوست داشتنی تف انداختند و او را کثیف نامیدند.
شرممان باد اگر می خواهیم آن شویم!
۵۲٣۴۵ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : بیداد نظری خیلی با بیداد عملی فرق ندارد. و ... ۱
بهروز عزیز من شکی ندارم که شما واژه ی نصایح را با خوشدلی بکار برده اید. اما نوشته ی من نصیحت نیست، البته در لابلایش نصیحت هم می تواند وجود داشته باشد. سخن من پر است از مقولات مشکل آفرین در جهان دو قرن ما. به تک تکشان نپرداختم زیرا مطلب بسیار طولانی می شد. پس به شما عزیز و دیگران سپردم تا سر تیتر آن مقولات را باز کرده با ژرف بینی خود ورق بزنید.
در سخن من مقولاتی مثل قضاوت بی بُن، قبیله گرایی، سَمت داری و در نتیجه ناحق ستایی و و و و و وجود دارد.
زیر نویس ۱ - و خوب است در باب بیداد نظری کمی توضیح دهم. چون این اصطلاح از آنِ خود من است.
بیداد نظری بخش بزرگی از دیدگاه های بشر را به خود اختصاص می دهد؛ که عمل بشر نتیجه ی آن نظرات است. و آن به دلایل مختلفی صورت می پذیرد. اصلی ترین آن قبیله گرایی، خود خواهی، خود شیفتگی و ... است. قبیله گرایی هم باستانی و هم مدرن اش مورد نظر است. خاطره و ... نیز در آن نقش دارد. نقش بزرگی دارد.
نمی دانم داستان کوتاه مرا که در مورد تجاوز و جنایت در کهریزک بود را دوستانی که اینجا بحث می کنند خوانده اند یا نه. در بخش خبر صفحه ی اصلی سایت اخبار روز آمده بود: سعید مرتضوی پشت در های بسته محاکمه شد. آن داستان کوتاه من پای آن مقاله ی خبری اخبار روز آمده با این عنوان: «لطفن این برگ را هم بر آن پرونده بیفزایید» آن داستان خیالی نیست، در یک واقعیت بسیار تلخ بُن دارد.
در سرتاسر آن داستان کسی که به شرف و کرامت انسانی اش توهین شده، گرفتار خاطره ی خود گشته. و دچار این گشته که: نمی تواند خاطره را پاک کند - این معضل بخش بزرگی از بشریت بیداد دیده است در جامعه ی پر از بی عدالتی جهان.
باری، بسیار گاه این خاطرات از نهانگاه وجود آدمی بر می خیزد و چون کودک درون تا مرز جنون زهر می ریزد. و وقتی برخاست و جانی دوباره گرفت، اول کار که می کند این است که: حضور خرد را با شمشیر خشم و نفرت سر می زند تا کاملن به سطح آمده صدر نشین گردد. و چون صدر نشین شد، زخم کهنه بکلی باز می شود. یعنی
چون چَنگی تیره، شکفته می گردد خشم آفرین چنان؛ که با چشم بسته فاجعه می آفریند بیرحم، آسان و گاه حتی خندان.
بخش بزرگی از بشریت دچار بیداد نظری است؛ که قضاوت نادرست و بی عدالتی و بی رحمی، و بی انصافی و بیداد عملی نتیجه ی آن است.
در بسیاری از جنگ های قومی جهان، کسانی که دچار بیداد نظری هستند؛ اول به میدان در می آیند کبریت به دست و نفت پاش. گاه این به میدان در آمدن حتی شکوهمند است. یعنی برای گول زدن مردم، نقابی خودی و دلفریب دارد. آتش که شعله ور شد؛ آنها، آن پشت، گیلاس ها را بالا می برند.
یکی از مشخصات اصلی بیدادگران نظری، که بیداد عملی حاصل تلاش آنهاست؛ جو آفرینی است. محیط را برای زدن و کشتار آماده کردن است. به یاد دارم کسانی که دارای بیداد نظری بودند در جنگ های قومی قفقاز طرف مقابل را کثیف، پست فطرت و ... خطاب می کردند. و در آن جو پر از خشم کسی نیندیشید که: چطور می تواند یک خلقی از کودک خردسال تازه به دنیا آمده، و حتی به دنیا نیامده۲ گرفته، تا زال زر اش همه کثیف باشند!؟ و در اینسو همه پاک و صابون زده!؟ بعد از مدتی در شهر ها و روستا ها، دیگر آن واژه ی کثیف شد لقب طرف مقابل. یعنی اگر بی لقب کثیف، کسی نام خلق در گیر را می برد، باید هزینه می پرداخت. حد اقل مورد سر زنش قرار می گرفت.
جهانداران این ویژگی های مردم جهان را نیک می شناسند و گاه تلاش می کنند از اعماق تاریخ آن ها را
به روزگار ما بکشانند، و با شبیه سازی کردن زنده اش سازند و بکار اش گیرند. و این اَشکال گوناگونی دارد. بسیار گاه با پوشیدن لباس تو به میدان در می آیند زیرک و برنامه دار. و گاه این برنامه ها چنان پیچیده و حساب شده است که تو نمی توانی هیچ فاکتی بر علیه شان پیدا کنی. ولی نیک می بینی که دارد ویران می کند با نام مردم، و لباس تو را نیز بر تن دارد.
برای پیشبرد همه ی این فرایند، قبل از هر چیز باید منطق و خرد و دانش گرایی و صلح ستایی کشته شود؛ پس خشم و کین و درگیری و خیره سری جانشین آن زیبایان می گردد و نفس کش می طلبد. و قضاوت در چنان جوی آسان تر از آب خوردن می شود.
این نکته را کمی گستردم، زیرا لازم بود. چون کشور غارت شده ی ما در سر یک پیچ تاریخی سر نوشت ساز قرار دارد؛ و آشپزان آن پشت سخت مشغول اند.
پس می بینید که بیداد نظری نه فقط خیلی با بیداد عملی فرق ندارد؛ بلکه اولی بُن مایه، و دست مایه ی دومی است. یعنی بی آن این نشود.
به همین خاطر همیشه گفته ام و باز می گویم: اگر حتی آن جامعه رویایی سوسیالیستی ما هم یک روز در بخشی و یا سرتاسر جهان خود را بگسترانَد؛ باز این سه اصل پیامبر ایرانی زرشت بزرگ صدر نشین سخن خواهد بود: پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک!
یعنی اگر ما از نظر ذهنی دچار بیداد گردیم، ناجوان تازنده اردوی آن، تا ثریا می رود بیداد گر.
یعنی چه؟
یعنی اینکه اول در عرصه ی گفتار خانه می کند؛ و بعد در کردار خود می نماید: زشت، بیرحم، بی انصاف؛ یا زیبا، دلنشین و عدالت گستر. پس می بینیم که اندیشه ما پایه ی عملیات جهان است.
و به همین دلیل نویسنده ی بزرگی چون داستایوسکی گفته: زیبایی جهان را نجات خواهد داد.
خیلی ها از جمله سیاستمداران ترفندیست، شاید بگویند: حالا نویسنده ای یه چیزی گفته دیگه.
در حالی که اینطور نیست. بسیار گاه انسان های حساس در ژرف نگری خاص هستند. و به همین خاطر هرچه حافظ شیراز و مولوی بلخی و ... را بیشتر ورق بزنی، بیشتر کشف می کنی.
شما می توانید اشتباه گر باشید، ولی تروتسکیست نباشید. به نظر من پافشاری باران عزیز روی این نکته خیلی جالب نیست. از سوی دیگر شما بهروز عزیز از کجا می دانید که ایشان خرده بورژوا است؟ یک کارگری هم می تواند نظر او را داشته باشد.
شما شاید در جواب بگویید: این نظر اشتباه است.
مگر کارگر نمی تواند نظر اشتباه بدهد!؟ شما از کجا می دانید که «باران» یک کلمه از تروتسکی و کائوتسکی نخوانده!؟
و دو ده سوال دیگر می توانم با رجوع به بحث های شما عزیزان مطرح کنم که به همین اندک بسنده می کنم. منظورم این است که اجازه ندهیم بیداد نظری حضور انسانی و زیبای ما را تیره سازد. حیف است؛ زیرا آدمی جایگاه اش خیلی بالاتر از اینهاست.
چرا به این نکات پرداختم؟
زیرا این حرف های شما عزیزان، فقط حرف نیست؛ بلکه هم قضاوت است.
و قضاوت را آسان نباید نمود. این سخن نصیحت نیست، اصل زیبا زیستن است. ستون فقرات آن است. ولی ما چون در درگیری ها دچار خشم می شویم، پس فقط به یک چیز می اندیشیم: به هر قیمتی پیروز میدان گشتن و حرف آخر را زدن.
و این بی آنکه بدانیم، خود زنی است در درون. یعنی انگشت تیرگی به زلالِ چشم زیبای خرد فرو کردن است.
پیروز باشید! و به یاد داشته باشیم که گاه پیروزی بر خود، از جنگیدن در جبهه های جنگ، با تفنگ، دشوارتر است.
چرا؟
برای اینکه آن در درون خانه کرده سیاه و مزمن و چسبناک را شستن، گرد آفریدی، رستمی می طلبد در جهان اندیشه.
بهروز و باران عزیز! و این کامنت سخن، گر بگشایی بی تردید دفتری گردد. یعنی نه نصیحت است و نه انشاء. بلکه مقوله های گوناگونی را در خود دارد که هر یک، مقاله نویسی مسئول و خردمند و عادل را به خود می خوانَد.
شاد باشید
۵۲٣۴۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱
|
از : بهروز
عنوان : در پاسخ به دوست گرامی حبیبی
نصایح شما همه قبول اما خطر آن سوی دیوار افتادنی که حزب توده و اکثریت بدان دچار آمدند را فراموش نکنید. این "جنبش همه چیز و هدف هیچ چیز"، این غرق شدن در سیلاب شعارپردازی ها و مسحور مارش های میلیونی شدن نیز به همان اندازه خطرناک و ویرانگر است. حزب توده موجودیت فیزیکی ندارد اما شبح توده ایسم هر از چندگاه به نام های مخلتف احضار می شود...
۵۲٣۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱
|
از : بهروز
عنوان : جانا سخن از زبان ما می گویی...
پیرو بحث قبلی جهت روشن شدن آقا(خانم) باران این صفحه ویکیپدیا را میگذارم تا ببینند همپالکی های تروتسکیستشان (که گاه چون حزب کارگران سوسیالیست بابک زهرایی ورژن دیگری از اپورتونیسم حزب توده را به ظهور می رسانند) مدافعان سرسخت چاوز بودند. بله، قصد من از این بحث سقراطی همان بود که به اینجا برسیم که شاخ و برگ نظرات شما را که بزنیم تویش همان یک توده ای مدافع قذافی و صدام حسین و لابد احمدی نژاد در می آید. از حق نگذریم جمهوری اسلامی در استقلال سیاسی گوی سبقت را از تمام این دولت های "ملی ضدامپریالیست" شما ربوده است، و شاید دیر نباشد که شما نقاب شرمگینی خود را بیندازید و بسان حزب توده و اکثریت در سی سال پیش به دفاع از برادران ضدامپریالیستت در رویارویی شان با غرب برخیزید. درباره استدلال کودکانه شما هم باید گفت مارکس سوسیالیسم خود را با نقد روابط کالایی سرمایه داری آغاز کرد در زمانی که حتی کمون پاریسی هم به وقوع نپیوسته بود. مارکس از نقد منطقی روابط کالایی آغاز کرد و به جمع بندی خود رسید. بی گمان اگر او هم مثل شما استدلال می کرد و منتظر ظهور "اردوگاه سوسیالیسم" خود می نشست و بعد به تئوری پردازی رو می آورد که دیگر مارکسیسمی در کار نبود. این درک شما از سوسیالیسم به عنوان وضعیتی مستقر قرابتی با درک مارکسیستی به عنوان یک جنبش ندار: "کمونیسم برای ما حالتی از اموری که باید مستقر شود یا ایده آلی که واقعیت باید خود را با آن منطبق کند نیست. ما کمونیسم را یک جنبش واقعی که حالت موجود را بر اساس مفروضات حاضر نفی می کند می دانیم." (ایدئولوژی آلمانی). اگر برای شما حتما باید معجزه شوروی و کره و کوبا و چاوز و صدام و قذافی باشد تا اشهد "سوسیالیستی" خود را بگویید یک نقاد دیالکتیکی تاریخ این ایده را از درون تناقضات شیوه تولید سرمایه داری و جنبش نفی سرمایه در درون خود این فورماسیون به دست می آورد.
۵۲٣۲۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ اسفند ۱٣۹۱
|
از : الف باران
عنوان : تروتسکیسم یائسه...
"در واقع این بی اعتقادی به تئوری های علمی را می رساند که الزاما باید جایی نوعی سوسیالیسم "واقعا موجود" را یافت تا به سوسیالیسم اعتقاد آورد."
آقای بهروز ; آن تئوریای که نتواند از فکر به عمل تبدیل شود و برای بشریت ارمغانی داشته باشد بهتر همان است که در صندوق خانههای تخیلات بماند. از بیانات شما اینطور استنباط میشود که تئوری مورد علاقه شما از ازلیت تا بحال از حیطه تخیلی خارج نشده و تولدی هم نداشته است. همانند همان امام زمانی که قرار است بیاید و دنیا را به میل خود نقاشی نماید.این تئوری هر چه باشد که چیزی جز تروتسکیسم نمیتواند باشد،مبلّغ جاودانگی اسارت زحمتکشان ایران و جهان است.سوسیالیسم درکشور شوراها و دیگر کشورهای جهان تا زمانیکه تضاد طبقاتی را با آشتی طبقاتی تعویض نکرده بودند وجود داشته است .
در اینجا بحث بر سر حکومتهای "ملی و مستقل" از جمله حکومت چاوز در ونزوئلا است. حکومتهای ملی و مستقل حکومت هایی هستند که تصمیمات سیاسی آن کشورها در همان کشورها انجام میگیرند و این استقلال سیاسی میتواند امکانات پیشرفت در آن کشورها به نفع مردم در ظرفیت سیاسی آن حکومت را پیاده کند.
رهبر کشور لیبی که به دیوانگی و دیکتاتوری مشهور بود ، ولی تحصیلات رایگان، بیمههای درمانی و بسیاری از امکانات زندگی برای مردم را بوجود آورده بود.
تغیرات سیاسی زمانی مثبت و قابل قبول برای مردم خواهد بود که بر دادههای گذشته چیزی بیفزاید و نه همه چیز را برباید .
خدماتی و امکاناتی که دولت "ملی چاوز" برای مردم ونزوئلا انجام داده ،اگر در سایر کشورها انجام گیرد، مردم از آن استقبال خواهند کرد، چه به مذاق تئوری یائسه شما خوش آید و یا نیاید !
۵۲٣۱٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱
|
از : لیثی حبیبی - م. تلنگر
عنوان : سلام بر بهروز و باران؛ و بر همه یاران سلام
بهروز عزیز از اینکه تو می خوانی و اهل کتاب و کند و کاو هستی بسیار زیباست. ولی دوست عزیز این آگاهی های نسبی و گاه سَمت دار تئوریکی نباید شما را گول بزند و فکر کنید که بر همه چیز مسلط هستید و زوایای حوادث جهان دو قرن ما را پیوسته آنطور که باید در می یابید.
بخاطر اردوگاهی اندیشیدن و هم رسم قبیله گرایی که از قرون و اعصار گذشته وارد فرهنگ ما شده، متأسفانه بخش بزرگی از ما دچار بیداد نظری شده ایم. یعنی شما همیشه فکر می کنید حزب و جریان و دیدگاه شما بهترین است، و دیگرانی نیز چنین می اندیشند. انتخاب یک حزب و یا گروه چیز بدی نیست، از لازمات زندگی است. ولی وقتی وارد جزییات و یا مسایل حقوقی می گردیم؛ دیگر باید فراموش کنیم که از آنِ کدام حزبیم. باید به فاکت ها رجوع کرد تا بی انصافی ای صورت نگرفته باشد. وگرنه بد به قضاوت می نشینیم. زیرا با تصمیم از پیش گرفته شده، به میدان در آمده ایم بیرحم - فقط برای زدن. در پای همین اخبار روز، روزانه کم و بیش از این دست بی انصافی های گاه غریب دیده می شود به وضوح.
جمله ای دارم که همیشه تکرار می کنم و می نویسم: دوستان این متن انشا نیست، لطفن دقت کنید.
بهروز عزیز اگر من این متن کوتاه را بگشایم دو ده صفحه گردد و بیش. پس لطفن در ذهن خود آن صفحات را به آرامی و بی تندی نظر، ورق بزنید. تا من وقت مردم را بیش از این نگیرم.
این جسد مرد نیست که دو میلیون نفر را به خیابان های کاراکاس کشانده؛ این اندیشه ی اوست. این نتیجه ی تمایل اوست به حق و عدالت. نباید بی انصاف بود. و هم نباید در لابلای کتاب ها گم شد۱. ما وقتی تصمیم می گیریم بزنیم، دیگر به زوایای دیگر شخصیت فرد نمی اندیشیم.
بگذار یک مثال زنده ی دردناک براتون بزنم. محمود صالحی کارگری بزرگوار و عمیقن رنجدیده است. چندی پیش خاطرات مقاومت کم نظیر خود را اینجا منتشر کرد. در باب اعتصاب غذای خشک خود نوشته بود. آنتی محمود ها، یعنی کسانی که از دیدگاه تئوریکی با او اختلاف نظر دارند، ریختند سر اش. و هیچ کسی، حتی یک نفر نیامد بنویسد، که: ای هموطن، ای ایرانی افتخار آفرین، ای انسان، ای کرد دلیر، ای کارگر دست و دل پینه زده، سر تعظیم فرود می آورم. شرمنده ام در برابرت.
آنهایی که مخالف محمود صالحی هستند، این حقشان است. در همین مخالفت هاست که اصل تکامل یافته زاده می شود. این حق است و زیباست.
ولی ما حق نداریم فداکاری تا پای جان ایستادن مرد را نبینیم، زیرا چون مخالف ماست. این وحشتناک است. این یعنی ما دچار بیداد نظری هستیم. بیدا نظری خیلی با بیداد عملی فرق ندارد.
چرا ننوشتند؟
زیرا گرچه ما در قرن اوج پیشرفت های تکنیکی زندگی می کنیم، ولی هنوز قبیله گراییم. یعنی اگر مخالف ما شریف ترین هم باشد، چون از حزب و قبیله ی ما نیست؛ پس هیچ نیست!
وای بر ما!
درود بر شما که اهل کتابید. ولی هیچگاه هیچ چیزی را مطلق نکنید. جهان جهان کشفیات و تغییرات حالا دیگر ساعت به ساعت است.
فواد شمس عزیز آمده مرد را پوپولیست نامیده و هرچه دق دلی در جهان داشته ریخته سر اش. فواد عزیز من شکی ندارم که شما طرفدار زحمتکشان و کار گران هستید؛ ولی این کافی نیست. باید ژرف تر از اینها به جهان پر از پیچیدگی و لابیرانت ما نگریست.
آیا شما می دانید که اول بار مرد را په کسی و با چه هدفی پوپولیست نامید؟ آیا می دانید چقدر خرج شد تا آن نام جا بیفتد و هزاران چون شما در دامچاله اش گرفتار آیند؟ ایا می دانید که او برنامه های منظمی را پیش می برد تا به آنجا که باید برسند؟
اگر نمی دانید، مگر مجبورید نظر بدهید!؟
چرا ما عادت داریم دانه برچین نیم خورده ی سفره ی دیگران باشیم، بی آنکه بدانیم چه داریم می خوریم؟!
بی آنکه بدانیم این خوراک در کدام آشپزخانه ی اختصاصی و با چه هدفی برای ما مردم جهان پخته شده!
۵۲٣۱۰ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱
|
از : پدرو روخا
عنوان : جهالت ناب
درد دل درمند بینوایان آمریکای لاتین بر سر و جان پوک خسروان ایران.
۵۲٣۰۹ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱
|
از : بهروز
عنوان : روشنفکر خرده بورژوا و کابوس بی قبله ماندن
عیب شما آقای یا خانم باران آن است که حتما باید در گوشه ای در این کره خاکی، در صحرای سین کیانگ یا جزیره تاسمانیا یا در جنگلهای کنگو، نوعی سوسیالیسم بیابید وگرنه چرخ سیاره پوزیتویستی شما شروع به لنگر انداختن می کند. در واقع این بی اعتقادی به تئوری های علمی را می رساند که الزاما باید جایی نوعی سوسیالیسم "واقعا موجود" را یافت تا به سوسیالیسم اعتقاد آورد. طبق این انگاره شما، جنبش کارگری کمونیستی هیچگاه نباید شکل می گرفت چون مسبوق به سابقه هیچ حاکمیت کارگری و سوسیالیستی نبود. برای ما آن چه مهم است حقیقت است و تجزیه و تحلیل عملی تاریخ و اجتماع نه غم بی پدر شدن در نتیجه تلاشی "اردوگاه سوسیالیستی". در مورد اتحاد شوروی بسیار مبسوط می توان بحث کرد و شکست محتوم آن را شرح داد که از حوصله این کوتاه نویسی ها خارج است فقط یک نکته را یادآور می کنم که حتی خود لنین هم تا ۱۹۱۴ به عدم وجود پیش شرطهای انقلاب پرولتری در روسیه اذعان داشت و اگر شما حوصله جرئت رجوع به اسناد و مدارک تاریخی ندارید این دیگر با خودتان است. در علم غیب و لدنی شما هم شک کردم که از کجا دانستید من جنبش های آزادیبخش را نفی میکنم؟ متن شما به غایت آشفته است و اگر اتهام زنی های استالینیستی را از آن حذف کنید چیزی از آن نمی ماند. و کلام آخر این متدولوژی شماست که "چون بالاخره باید در جایی سوسیالیسم وجود داشته باشد وگرنه دل ما می گیرد و در مقابل این بورژواهای پس فطرت دچار افسردگی می شویم" از پاسخ گویی به پرسش ها فرار می کنید و با حلول روح حزب توده در شما در مدح راه رشد غیرسرمایه داری در عراق صدام و ونزوئلای چاوز مدیحه می سرایید.
۵۲٣۰٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱
|
از : بهروز
عنوان : آقا یا خانم باران و سوراخ دعای گم شده
جناب باران. اولا دوران انگ زدن های رایج در مدرسه جعل استالینی تمام شده است. دورانی که مردم دسترسی مستقیم به آثار نویسندگان مارکسیست نداشتند و مثلا مائو را باید از کتاب سراسر دروغ "مائوییسم و بازتاب آن در ایران" جوانشیر بشناسند و یا تروتسکی را از روایت های دست چندم، و البته شرط می بندم شما ضدتروتسکی هستید بدون خواندن یک کتاب تروتسکی و ضد کائوتسکی بدون خواندن یک جمله از کائوتسکی. بگذریم. و اما درباره نظرات تروتسکیست ها درباره ونزوئلای چاوز، که اینجا هم بی اطلاعی مطلق شما را نشان می دهد. اگر زحمت به خود می دادید و وبسایت www.marxist.com متعلق به یک گرایش تروتسکیستی به رهبری آلن وود یا www.theinternationalviewpoint.com نظری می انداختید متوجه می شوید که جریان های غالب تروتسکیستی همه عشاق سینه چاک چاوز بوده اند مخصوصا این آلن وود که از عطایای چاوز و افتخار عکس مشترک با او گرفتن حسابی بهره می برد، و در همین راستا بود که تروتسکیست های وطنی از جمله مازیار رازی که به خاطر نزدیکی بیش از حد چاوز به حکومت ایران غر می زدند از انترناسیونال تروتسکیستی اخراج شدند. بله آقای باران یک خط نوشتن مستلزم دو صفحه خواندن است و گرنه چیزی که بها و هزینه ای ندارد حرف بی پایه است.
۵۲۲۹۵ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱
|
از : الف باران
عنوان : تروتسکیسم یائسه...
"..یا در جهت حفظ نظم سرمایه داری و تسهیل انباشت و گردش سرمایه عمل کند که دولت های متعارف بورژوایی چنیند، یا در جهت تخریب نظم سرمایه عمل میکند چنانچه در دولتهای کارگری چنین کرده اند".
اگر از آقای بهروز سئوال شود که این دولتهای کارگری که چنین کرده اند، چه دولت هایی بوده اند جوابی جز دولت کمون پاریس که به مدت ۴۸ روز دوام داشت (مارس ۱۸ تا می ۲۸ ،۱۸۷۱) و چند سال اول در دولت شوراها که تروتسکی افتخار حضور داشتند، دولتی دیگری نمی شناسند . به بیان دیگر تمام دستاوردهای مبارزات مردم جهان منفی بوده و نوع مثبت آن "انقلابهای پی در پی سوسیالیستی" و همزمانی است که در کشورهای صنعتی که قرار است در آخر زمان صورت گیرد،خواهند بود(!) در غیر اینصورت هر انقلاب (حتی انقلاب سوسیالیستی اکتبر روسیه) به دلیل عدم رشد طبیعی سرمایه داری در آن کشورها واجد شرایط انقلاب سوسیالیستی نبوده و اگر هم انقلابی انجام گیرد قابل دفاع نیست،حتی سدی در مقابل انقلاب آخر زمانی آنها خواهد بود .
آقای بهروز از "تخریب نظم سرمایه" سخن گفته اند که همان "سرمایه" را دشمن دانستن و امپریالیسم را نفی و منتفی دانستن است.برای آنها تضاد بین امپریالیست ها و کشورهای تحت سلطه مفهومی ندارد. یعنی اگر هر دولتی که سوسیالیسم نباشد ، سرمایه داری است و سرمایه داری هم قابل دفاع نیست.یعنی اگر فلسطین بوسیله اسراییل اشغال شود، قابل دفاع نیست،چون جنگ بین دو دولت ارتجایی سرمایه داری حماس و دولت صهیونیستی سرمایه داری اسراییل صورت میگیرد و چون دولت فلسطین سوسیالیستی نیست ،قابل دفاع هم نیست ! همینطور اشغال عراق ،لیبی، سوریه ...از نظر آنها دولتی قابل دفاع است که از نوع "سوسیالیستی تخیلی" آنها باشد.آنها نه به حکومتهای ملی اعتقادی دارند و نه برای خدماتی که آنها در کشورشان انجام داده اند.برای آنها "سرمایه" دشمن است و این سرمایه مرز و وطنی ندارد فرقی هم بین سرمایه داری آقای بوش و صدام حسین یا دولت ونزوئلا ی چاوز با دولت کشورهایی که مردم را به ریاضت اقتصادی اجبار میدارند و یا کشور هایی که یک در صدیها به ۹۹ در صدیها حکومت میکنند ، ندارند ...
حال اگر حکومت شوروی از ابتدا تا فروپاشی سرمایه داری دولتی دانسته شود،در جنگ جهانی دوم کمونیستهای شوروی نمی بایستی در مقابل نازیسم هیتلری مقاومت مینمودند ! تصور کنیم که این عقاید، در هر کشور مورد تجاوز قرار گرفتهای تبلیغ شود ، چقدر میتواند مخرب و خائنانه باشد !
۵۲۲۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ اسفند ۱٣۹۱
|
از : الف باران
عنوان : تروتسکیسم یائسه...
آقای رستمی اگر میخواهید به نقد عقاید آقای بهروز بپردازید ، باید تروتسکیسم را کاملا بشناسید . موفق باشید !
۵۲۲٨۶ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۱
|
از : بهروز
عنوان : توده ایسم نوین در ستایش از سوسیالیسم چاوزی
جناب رستمی می فرمایند چون بجز این "سوسیالیسم موجود" چیزی دیگری نداریم به همان بسنده کنید و غر نزنید. آقای رستمی موجودیت این سوسیالیسم موجود شما چه من و دیگر منتقدین آن بخواهند یا نه وجود دارد. بحث بر سر آن نیست. بحث بر سر متر و معیار ارزیابی این سیستم هاست. شما می توانید مانند حزب توده و جزوه ده پانزده صفحه ای ف. م. جوانشیر تحت عنوان "درباره افسانه سوسیال امپریالیسم شوروی" قدری شاخص های کمی درباره سطح زندگی و رشد اقتصادی و غیره را ردیف کنید بعد برای دستاوردهای ونزوئلا و چکسلواکی و مجارستان احسنت بگوید. البته افرادی دیگر چون شما در صف بورژوازی مفتخرانه این آمار را برای کره جنوبی و تایوان و مالزی و و از فراتر برای "بهشت برین" اسکاندیناوی ردیف می کنند و آن را به عنوان آینده ای که ما باید در پی آن باشیم معرفی می کنند. من نه بهبود یک سری شاخص ها در ونزوئلای شما را رد می کنم و نه درآمد سرانه بیست هزاردلاری کره جنوبی و سطح بالای رفاه در آن کشور را. بحث بر سر معیارها و اصول تئوریک مارکسیستی است که امثال شما در آن جایی که به نفعتان نیست از آن می گریزید و به دامن "واقعیت" پناه می برید. اگر نوشته کوتاه من را بخوانید متوجه می شود که من چندان قصد داوری اخلاقی نداشته بلکه خواسته ام شما را به سرشت طبقاتی چاوز ارجاع دهم. براستی آیا چاوز با حافظ اسد و جمال عبدالناصر و بومدین و حتی عمر توریخوس و نظامیان پرویی و خوان پرون چه تفاوتی داشت جز آن که لفاظی بیشتری داشت و لعاب سوسیالیسم بیشتری به کرده هایش می داد و جز آن که در عصر شکست و عقب نشینی جنبش جهانی سوسیالیستی ظهور کرد که برای شما غنیمتی است چون کفش کهنه در بیابان؟ این چیزی که من گفتم بر پایه یک اصل نظری مارکسیستی است که انگلس آن را به روشنی فرموله می کند قرار دارد. یک دولت در برخورد با نظام سرمایه داری سه روش می تواند اتخاذ کند: یا در جهت حفظ نظم سرمایه داری و تسهیل انباشت و گردش سرمایه عمل کند که دولت های متعارف بورژوایی چنیند، یا در جهت تخریب نظم سرمایه عمل می کند چنان که دولت های کارگری چنین کرده اند، و یا با استقلال نسبی در میان طبقات متخاصم در میانه بحران های اجتماعی ظهور می کنند که دولت های بوناپارتیستی خوانده می شوند (مانند لویی بناپارت در ۱۸۵۱ تا ۱۸۷۰، دولت کرنسکی در فاصله فوریه تا اکتبر ۱۹۱۷ و سایر نمونه ها). البته اگر شما حوصله خواندن مباحث تئوریک در مورد این دولت ها ندارید این دیگر با خود شماست. می توانید به سرعت این بحث را تمام کنید و به تحسین سوسیالیسم حافظ اسدی و هواری بومدینی و صدام حسینی و هوگو چاوزی بپردازید.
۵۲۲٨۵ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۱
|
از : الف رستمی
عنوان : آقای بهروز خان ...
مطابق با نظر شما، شوروی سرمایه داری دولتی، اروپای شرقی سرمایه داری دولتی، چین و ویتنام و ... خائن به سوسیالیسم، راه رشد غیر سرمایه داری هم که مسخره، کشورهای ترقیخواه آمریکای جنوبی هم که بناپارتیست و سرمایه داری و ....
پاسخ شما در مقابل این پاسخ که چرا محصول عمل اینهمه کمونیست و سوسیالیست در دنیا نتیجه ای جز این نداشته و جز به خیانت به قول شما به چیزی نینجامیده، چیست؟
اگر چنین تصویری از تاریخ مبارزات مردم جهان دارید، آیا از خود پرسیده اید شخص شما و همباورانتان چه ویژگی ای خاص و معجزه آسایی دارید و چه برنامه و عمل اعجاز انگیزی ارائه داده اید که بر اساس همان منابع (بعید می دانم کاملا هم خوانده باشید) همان راه را بروید و و نتیجه ای به خیال خود ۱۸۰ درجه متفاوت حاصل اید؟
آیا فکر نمی کنید آنچه ارائه می دهید آن تاثیر را ندارد که تخریب چهره ای که می کنید می گذارد؟ آیا خودتان را تا به حال محک زده اید؟ حاصل این شیوه برخورد فقط آن است که مارکسیسم و سوسیالیسم و تلاش بشر در آن راه تخریب شود و بی باوری به آن دامن زده شود.
اگر قدری از مطلق پنداری دست بکشیم می شود در همه آن تلاش های صورت گرفته نقاط مثبتی در کنار انتقادات دید و فکر کرد تاریخ سوسیالیسم، تنها تاریخ موجود همه کمونیست ها و سوسیالیست هاست ...
۵۲۲۷٨ - تاریخ انتشار : ۱٨ اسفند ۱٣۹۱
|
از : حسینی
عنوان : سپاس
دست شما درد نکند از ترجمه خوبتان. امید که مردم ما از مردم کوبا بیاموزند که می بینند از جانب کشورشان چگونه و با چه سخاوتی به بهداشت ونزوئلا کمک می شود و آنها چاوز را دزد نمیخوانند.
از اینکه بانک جهانی و صندوق بین المللی پول سیاستهای نولیبرالی را در ایران پیاده کرده اند و ارزش پول کشور را چنین ساقط کرده اند جای هیچ اندوهی نیست. از اینکه آمریکا و همپالگی هایش با تحریم جان و مال مردم ما را تا حد نابودی کامل به خطر انداخته اند، جای نگرانی نیست. فقط اینکه چاوز احمدی نژاد را تنگاتنگ در بغل میگیرد یا کمکهایی! از ایران به آمریکای لاتین میرسد، این تنها معیار ارزیابی چاوز میشود.
۵۲۲۶٨ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣۹۱
|
از : بهروز
عنوان : فقر تئوریک و تسلیم به جنبش همه چیز و هدف هیچ
دو دهه بعد از فروپاشی سرمایه داری دولتی شوروی تئوری های آکادمیسین های "اردوگاه سوسیالیستی" کماکان به نشو و نمای خود ادامه می دهد حتی در میان نویسندگان جپ نو مجتمع در مانتلی ریویو. نویسنده با کلافگی بحث های تئوریک درمورد ماهیت طبقاتی چاوز و گروه حامیش را از پنجره بیرون پرت می کند و شروع می کند به ردیف کردن آمارهای مربوط به استانداردهای زندگی در ونزوئلای تحت حکومت چاوز. چنین آمار و ارقام و شاخص هایی را حزب توده و نمونه های عربی آن در مصر و سوریه و لیبی و الجزایر و عراق در مورد راه رشد "غیرسرمایه داری" و تحولات با سمتگیری سوسیالیستی در این کشورها فراوان منتشر می کردند و با مقایسه جوامع مستعمراتی، نیمه مستعمراتی و نیمه فئودالی این کشورها در قبل و بعد از قدرت گیری جنبش های خرده بورژوایی و بورژوازی ملی با شور و شوق بی حد چنان از آینده سوسیالیستی این کشورهای سخن می گفتند که حتی سرکوب برادران خود تحت این حکومت ها را با بهانه های مختلف توجیه و تاویل می کردند. واقعیتی است که چاوز و حکومتش نمونه یک دولت بوناپارتیستی بودند که گاه با نقاب سوسیالیسم و گاه با نقاب ملی گرایی بین دو اردوی سرمایه و کار و خلق و امپریالیسم میی ایستند، اثر موقتی خود را بر روندها می گذارند و سپس محو می شوند.
۵۲۲۶۵ - تاریخ انتشار : ۱۷ اسفند ۱٣۹۱
|