•
در دههء اخیر اما امکان تنفسی در امریکای لاتین بوجود آمد که شاید ناشی از آگاهی عمیقتر توده های وسیعتری از مردم و استیصال از فقر و فلاکت و عاملینش از سویی و دامچاله هایی که ایالات متحده به همراه معاونینش در افغانستان و عراق در آن گرفتار آمده بود از سوی دیگر، بود . و این امکان با انتخاب هوگو چاوز و حزبش (اتحاد سوسیالیستی ونزوئلا) برای سازماندهی و ادارهء کشور تنفس آزاد را آشکار کرد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
پنجشنبه
۲۴ اسفند ۱٣۹۱ -
۱۴ مارس ۲۰۱٣
هوگو چاوز رئیس جمهور و قهرمان فراموش نشدنی مردم ونزوئلا و آمریکای لاتین بعد از دوسال مبارزه با سرطان در گذشت. آمریکای لاتین از سالیان دور همواره پدیدهایی استثنایی به جهان مبارزات عدالت طلبانه (سوسیالیستی و آزادی خواهانه )ارایه کرده است.از توپاک آمارو[1] تا سیمون دو بولیوار[2] ، از خوزه مارتی[3] تا زاپاتا[4] تا از آربنز[5] تا آلنده[6] و از چه گوارا[7] تا هوگو چاوز وبسیاری دیگر . هر کدام در مقطعی از تاریخ و در بخشی از امریکای لاتین علیه ستم استعماری و طبقاتی بپا خواسته و با بسیج توده های عظیم مردم گاه به دست آورد های شگرفی رسیده و گاه با توطئه و تهاجم در نیمهء راه متوقف شده اند. قارهء آمریکا از بدو اکتشاف در خون ریزی و کشتار در تاریخ معاصر دست کمی از نقاط دیگر جهان نداشته است. از قتل عام میلیونها تن از بومیان تا محو مطلق تمدن های باستانی و آنگاه سلطهء استعماری و نو استعماری که آن هم همراه با قتل وغارت و توطئه تا هم اکنون ادامه دارد.
هوگو چاوز یکی از این پدیده ها بود. وی که در یک خانوادهء کارگری بدنیا آمده و یک افسر ارتش و مخالف سیستم سرسپردهء ونزوئلا بود در دههء 1980 جنبش انقلابی بولیواریست[8] را با هدف کودتای نظامی و اشغال حکومت سازماندهی کرد که در 1992 به شکست ودستگیری وی منجر شد. وی دو سال بعد آزاد و حزب سوسیالیسم دموکراتیک را بنیاد نهاد و دراتحاد با تعدادی از احزاب مترقی ونزوئلا حزب اتحاد سوسیالیستی ونزوئلا را بنیاد نهاد و در سال 1998 در اوج فساد و فرو پاشیدگی ونزوئلا که نتیجهء حاکمیت دست نشاندهء ایالات متحده و شامل سرمایه داران وابسته و زمینداران بود، از سوی کارگران و طبقات فرودست به ریاست جمهوری برگزیده شد.
هوگو چاوز بلافاصله بعد از رسیدن به ریاست جمهوری با اعلام جنبش بولیواریستی همچون سوسیالیسم قرن 21 ، دست به کار تغییرات بنیادی در قانون اساسی و ساختار حکومتی ونزوئلا در جهت حقوق کارگران و به حاشیه رانده شدگان و سیستم تعاونی ها با کنترل کارگری و همچنین اصلاحات ارضی اساسی شد. او همچنین خدمات رفاهی – اجتماعی عظیمی را سازمان داد که در تاریخ امریکای لاتین و جهان بی سابقه بود. تحولاتی که او در جامعهء ونزوئلا بوجود آورد چندان عظیم و غیر قابل انکار بود که حتی دشمنان قسم خوردهء او نیز قادر به انکار آن نبوده اند. این خدمات علاوه بر ایجاد حس اعتماد بنفس و قدرت دخالتگری درطبقات محروم که بخش عمده ای از علل عقب ماندگی در کشورهای عقب ماندهء جهان و حتی بخش پیشرفتهء جهان است، توانست عوامل مادی آن همچون بیسوادی ، گرسنگی ، فقر و بی خانمانی را تا حدودی بسیار زیادی از بین ببرد. در انتهای این مقاله آماری را ارایه خواهم داد تا موید این ادعا باشد. اما قبل از آن باید به دست آوردهای بسیار ارزشمند دیگری که هوگو چاوز این فرزند دلاور و شرافتمند آمریکای لاتین و جهان سبب ساز آن بوده است اشاره کنم. در سال 1998 که چاوز به ریاست جمهوری برگزیده شد فقط دو کشور در آمریکای لاتین (شیلی و اروگوئه ) دارای حکومتهای مردمی و چپگرا بودند اما در 2012 از ده کشورِ آمریکای لاتین نٌه کشور دارای جکومت های مردمی وچپگرا هستند که همهء آنها نیز از کمکهای مادی و معنوی بیدریغ ونزوئلا به رهبری هوگو چاوز برخوردارند. وضع در آمریکای مرکزی هم آهسته تر (به جهت نزدیکی جغرافیایی با ایالات متحده)، در این جهت سیر می کند ، اخیراً پنج کشور از ده کشور آمریکای مرکزی دارای حکومتهای مردمی و چپ گرا بودند، که هندوراس با کودتای اخیر ایالات متحده از ردهء خادمین مردم خارج و به خادمین سرمایه جهانی و ایالات متحده پیوست. اعتماد به نفس و امید و اعتماد به رهایی از یوغ برده گی و ستم ملی و طبقاتی، امید و اعتمادی بود که از پس جنبش بولیواریستی هوگو چاوز و دست آوردهایش آمریکای لاتین و مرکزی را در نوردید و پیامش به سرتاسر جهان رسید و مشعلی شد از پس خموشی مشعل بلشویسم روسی، کمونیزم چینی و ویتنامی و غیره . . . (که همهء آنها نیز در ابتدا در آرزوی سعادت انسان و حاکمیتی انسانی بودند ، اما دریغا که در شعلهء مشعل خود سوختند)، مشعلی که به نظر می رسد خموشی را در آن راه نیست، چرا که بر افروخته از نیروی آگاهی میلیونها مردمی است که در دهه های پیشین همه نوع تلاشی در جهت آزادی ، استقلال و عدالت اقتصادی که آمریکای لاتین همواره سردمدارش بوده است کرده اند. از جنبش ضد استعماری تا جنبش طبقاتی، از کودتا تا احزاب رسمی و ازسازمانهای زیرزمینی و چریکی تا بکار گیری سلاح پارلمانتاریسم وانتخابات آزادی که اغلب با کودتاهای امریکایی- سی آی ا سرنگون و با جنایت کارانی چون آگوستو پینوشه و امثالش جایگزین شده اند.
در دههء اخیر اما امکان تنفسی در امریکای لاتین بوجود آمد که شاید ناشی از آگاهی عمیقتر توده های وسیعتری از مردم و استیصال از فقر و فلاکت و عاملینش از سویی و دامچاله هایی که ایالات متحده به همراه معاونینش در افغانستان و عراق در آن گرفتار آمده بود از سوی دیگر، بود . و این امکان با انتخاب هوگو چاوز و حزبش (اتحاد سوسیالیستی ونزوئلا) برای سازماندهی و ادارهء کشور تنفس آزاد را آشکار کرد. سالهای پس از آن این واقعیت برای مردم تثبت شد که در انتخاب خود اشتباه نکرده اند و از همین رو آن را در چهار انتخابات بعدی با قدرت تمام تکرار کردند و با این که 95% رسانه های کشور که در متعلق به بخش خصوصی و در مالکیت سرمایه داران وابسته به ایالات متحده و طبعاً دشمن سرسخت سوسیالیسم و چاوز و زحمتکشان بود و بی وقفه به تبلیغات و لجن پراکنی علیه چاوز می پرداخت ، در هر چهار انتخابات نه تنها با اکثریتی قاطع هوگو چاوز را به ریاست جمهوری خود برگزیدند بلکه در کودتایی که همان خود فروختگان به سرمایه با همکاری ایالات متحده در سال 2002 ترتیب دادند، جان بر کف از زاغه ها و کارخانه ها به خیابانها سرازیر شدند و با حضور و تظاهرات چند میلیونی و عزم قاطع خود چنان قدرتی را به نمایش گذاشتند که توطئه گرانی که 24 ساعت قبل همهء موسسات دموکراتیک را تعطیل و بانکداری را رئیس جمهور نامیده بودند ازدرعقب کاخ ریاست جمهوری گریختند و بالاجباردقایقی بعد هوگو چاوز را از بازداشتگاه خود به کاخ ریاست جمهوری باز گرداندند[9].
هوگو چاوز علاوه برتغییرات بنیادی داخلی در جهت منافع تودهای مردمِ زحمتکش و کارگران و زاغه نشینان در گسترهء منطقه ای و بین المللی هم با دخالت های انقلابی و مترقی به دستاورد های شگرفی رسید. که از نمونه های آن فعال کردن مجدد اوپک و سهم گذاری تولید و عرضهء نفت بود که در اثراز هم پاشیدگی اوپک و تولید بی رویه برخی کشورها قیمت آن بشدت سقوط کرده ودر 1998 به حدود 16 دلار در بشکه رسیده بود. در کنفرانس سران اوپک که به همت چاوز در سال 2000 بعد از 25 سال در کاراکاس تشکیل شد، بار دیگر نظم و سهم گذاری تولید برقرار و موجب صعود قیمت نفت شد که این خود گشایشی بود برای کشورهایی چون ونزوئلا که دارای دولت های مردمی و بخش اعظم این در آمد را صرف رفاه، درمان و بهداشت، سواد آموزی و تکامل اجتماعی توده ها می کردند. تلاش عمدهء دیگری که چاوز در سالیان گذشته بر آن تمرکز داشته، خارج کردن داد و ستدهای عمدهء بین المللی بویژه نفت از حوزهء دلار آمریکا بوده است و این در مرام و معرفت بانکداران و قماربازان وال استریت و همچنین حکومت ایالات متحده جرمی نابخشودنی بود که صدام حسین و قذافی جانشان را بر سر آن نهادند که در این زمینه نیز با همکاری کشورهای دیگر به موفقیت های عمده ای دست یافته است. باری مردم ونزوئلا با همراهی و حمایت بی دریغ خود از هوگو چاوز و حزب متحد سوسیالیستی ونزوئلا فرمول مشهور وینستون چرچیل این خادم تاریخیِ سرمایه را که علت موفقیتش در به بند کشیدن و استثمار میلیونها انسان آسیایی و آفریقایی و آمریکای جنوبی را " اکثریت نادان و اقلیت خائن" توصیف کرده بود با وجود اقلیتی خائن ، با آگاهی و شناخت انقلابی خود به زباله دان تاریخ روانه کردند.
باری دست آوردها ی انسانی ، سوسیالیستی و انقلابیِ 14 سال حاکمیت حزب " اتحاد سوسیالیستی ونزوئلا" به رهبری هوگو چاوز در کشور، منطقه و جهان چندان عظیم و پر ارزش است که تنها دشمنان ذاتی و یا خواب زدگان در رویا بر آن چشم فرو می بنددند. در زیر آمارهایی از این دست آوردها ارایه می شود، گر چه شاید نیازی بدان نباشد چرا که هر جوینده ای می تواند با اندک تلاش و تحقیقی بسیار بیش از این را در سامانه های اینتر نتی بیابد.[10]
1- مبارزه با فقر[11]
فقر شدید از 42% در 1998 به 9.5 % در 2008 کاسته شد
فقر عمومی از 50.5% به 33.4% در همان زمان کاسته شد
طی ده سال 1998 تا 2008 بیست میلیون نفر از پروژهء مبارزه با فقر بهره مند شده و 2.1 میلیون سالمندان از حقوق بازنشستگی برخوردار شده اند.
2- سواد آموزی[12]
ریشه کنی بیسوادی در ونزوئلا با کمک هزاران معلم داوطلب کوبایی از سال 1999 آغاز و در سال 2005 بیسوادی با رقم 96% و در سالهای بعد با 99.6% افراد بالای 15 سال بیسوادی ریشه کن شده است و 7% تولید ناخالص ملی به سواد آموزی و تحصیلات اختصاص داده شده است و دهها دانشگاه ودبیرستان و دبستان جدید تاسیس شده است.
3- درمان و بهداشت
در مورد درمان و بهداشت هم ونزوئلا با اختصاص 4.2% از تولید ناخالص ملی وهمکاری هزاران پزشک کوبایی به دست آوردهای شگرفی رسیده است.
88.9% مردم ازاین خدمات بهره مند شده اند.
630 هزار و 491 نفر از مرگ نجات یافته اند.
6531 مراکز درمانی عمومی، 479 مراکز تشخیص های تخصصی ، 543 مرکز تخصصی توان بخشی، 26 مرکز درمانی تکنولوژیک بالا، 459 مرکز بیماری های بصری و 3019 مرکز دندان پزشکی .
همچنین با ارایه سیاست های بهداشت و درمان مجانی، حکومت بولیواریستی توانسته است میزان مرگ و میر کودکان زیر 5 سال را از 25.8% در سال 1990 به 13.7% تقلیل دهد.
4- تامین اجتمایی
بیکاری 50% در حاکمیت " حزب اتحاد سوسیالیستی ونزوئلا" کاهش یافته و از 12% به 6.1% در سال 2009 رسیده و هم اکنون با برنامه های اجرایی رو به نزول دارد.
در سال 2007 حداقل دستمزد در ونزوئلا بالاترین در آمریکای لاتین یعنی 327$ آمریکا بوده و علاوه بر آن معادل 139$ بونوس ماهیانه غذایی دریافت می کنند. و همچنین حقوق بازنشستگی معادل حقوق حداقل دستمزد شده است.
5 – رشد اقتصادی
در دوران ده سال جکومت هوگو چاوز ونزوئلا در اثر برنامه های اقتصادی در جهت رشد و سعادت جامعه همواره از رشد اقتصادی بین 4.5 تا 5.5 درصد برخوردار بوده است. ده ها هزار مسکن برای بی خانمانها ساخته شده ، تعداد پزشکان 6 برابر شد واین به جز 8300 پزشک کوبایی است که به سراسر ونزوئلا برای درمان مجانی سرازیر شده اند و نهایت این که دست آوردهای این پدیدهء قرن 21 چندان عظیم و پر شمار است که در اینجا بر شمردن همهء آنها امکان پذیر نیست.
پی نوشت : متاسفانه در بین ایرانیان مدعی چپ و سوسیالیسم و غیره افرادی چون هوگو چاوز، اوو مورالس، رافائیل کوریا، دانیل اورتگا و غیره نه تنها از جذابیتی برخوردار نیستند بلکه اغلب مورد لعن و طعن هم قرار می گیرند که به زعم من در وحلهء نخست ناشی از نگاه تنگ دشمنی با رژیم عقب مانده و سفاک اسلامی ایران است و این که چرا این شخصیت ها با رژیم ایران دارای روابط حسنه یا تجاری یا هردو هستند. این کسان توجه ندارند که اگر درایران یک حکومت دموکراتیک و سوسیالیستی برقرار میبود بسیار بیشتر مورد توجه و علاقه و همکاری شخصیت های پیش گفته قرار می گرفت، و براساس حق تعیین سرنوشت ملت ها به دست خود، مسایل داخلی کشوری چون ایران به مردم خودش ارتباط دارد اما درسطح بین المللی وجهان تک قطبی با هیولایی آدم خوار، آنچه برای این شخصیت ها و کشورشان مطرح است موضعگیری در قبَلِ این هیولا است. حمایت از برنامه های مترقی اوپک، خارج کردن دادو ستد های بین المللی از تسلط دلار و همکاری های اقتصادی، تجاری و نظامی برنامه هایی است در سطح سرنوشت بشریت و این ها را نمی توان قربانی مدعیان ایرانی چپ و سوسیالیسمی کرد که نه دارای انسجام درفکر و نه در سازمان و غیره است. نکتهء دوم تخالف و لعن و طعن دوستان مدعی چپ و سوسیالیسم چنین است که به نظر میرسد معتقدند که این روسای جمهور در کشورهایشان بدون انقلاب و قهر انقلابی و حضور و حاکمیت پرولتاریا و غیره به قدرت رسیده اند و برنامه هایشان هم نه انقلابی بلکه اصلاحی و در نهایت در خدمت بورژوازی یا خرده بوژوازی و غیره است. به این کسان باید گفت که در این کشورها مانند بسیاری از کشورهای تحت استعمار کهنه و نو به جهت اغتشاش طبقاتی که توضیح آن نیاز به بحث مجزایی دارد، اساساً نه طبقهء بورژوا و نه طبقهء پرولتاریا به مفهوم کلاسیک و مارکسی آن وجود ندارد. و آنچه وجود دارد یک اولیگارشی رانت خوار، سرمایه دار- زمیندار و انبوه عظیمی از به حاشیه راندگان و زاغه نشینان و کارگران فصلی و نیمه بیکار و روستائیان بی زمین و کم زمین غیره است. و سوسیالیسمی که در این نوع کشورها سر بر می آورد سوسیالیسم پرولتاریای با آگاهی طبقاتی و قدرتمند و سازمان یافته ای نیست که در جهت تکامل نیروهای تولید حرکت و خواهان برقراری دیکتاتوری پرولتاریا و یا دموکراسی پرولتری و یا هر چیزی از این دست باشد. سوسیالیسم این کشورها به قول امیل دورکهایم فریادی از درد است[13]. گذشته از این باید این کسان باید به این پرسش پاسخ گویند که در کشورهایی که دارای طبقهء کارگر صنعتی عظیم همچون ایالات متحده ، آلمان و ژاپن و غیره که دقیقاً در تعریف کلاسیک و مارکسی از پرولتاریا می گنجد هستند، چرا پاسیفیسم حاکم است و چرا حتی تلاش قدرتمندی در جهت اتحاد طبقاتی و ابراز تمایلی در جهت کسب قدرت سیاسی دستکم از دههء 50 ببعد مشاهده نشده است. این پرسش و یا این که در صورت محال اگر زمام امور کشوری با مشخصه های ونزوئلا به دست آنها داده می شد چه میکرند بیش از هوگو چاوز کرده است و پرسش های بسیاری دیگر از این دست که نیازمند پاسخ های روشن اند و چشم فرو بستن بر آنها خطایی است نابخشودنی که تنها از به خواب رفتگانی که با رویا های خود دل خوش می دارند بر می آید.
سرژ آراکلی
14 مارچ 2013
sergeara@yahoo.com
[1] - Túpac Amaruمتولد 1742 در پرو رهبر مبارزات ضد استعمار اسپانیا که در 1781 اعدام شد.
[2] - Simón Bolívar متولد 1783 در ونزوئلا رهبر جنبش استقلال بسیاری از کشورهای آمریکای لاتین که قصد اتحاد کشورهای امریکای لاتین را داشت.
[3] - Jose Marti متولد 1853 در کوبا ، شاعر نویسنده و قهرمان ملی کوبا و چهرهء برجستهء ادبیات آمریکای لاتین.در جنگ استقلال کوبا کشته شددر 42 سالگی کشته شد.
[4] - Emiliano Zapata متولد 1879 در مکزیک ، انقلابی و قهرمان ملی مکزیک که درجریان انقلاب ارضی، در 1919 با توطئه به قتل رسید.
[5] - Jacobo Árbenz رئیس جمهورمترقی و مردمی گوااتمالا از1951 تا 1954 که با توطئهء آمریکا وکودتای نظامی از کار برکنار شدو به تبعید رفت
[6] - Salvador Allende رئیس جمهور چپگرا و مردمی شیلی از 1970 تا 1973 که با توطئهء آمریکا وکودتای نظامی کشته شد.
[7] - Ernesto "Che" Guevara متولد 1928 انقلابی آرژانتینی که در انقلاب کوبا شرکت و به شهرت جهانی رسید و در 1967 در جنگلهای بولیوی کشته شد.
[8] - Revolutionary Bolivarian Movement-200
[9] - www.youtube.com
[10] - www.globalresearch.ca
[11] - www.venezuelasolidarity.org
[12]- www.themilitant.com
[13] - www.goodreads.com
|