کبوتر با کبوتر باز با باز
پیرامون هشداریه سایت اخبار روز
هادی صوفی زاده
•
دوستان سایت اخبارروز باید درک کنند که گفتمان غالب در ایران آن دیدگاه انسانی نیست که سایت ایشان می گویند و بدان معتقدند... گفتمان غالب آن است که در افکار و ذهنیت اروپا نشینان فارس، سران و بدنه جنبش سبز، روشنفکران ایرانگرای سایت ایرانشهر، روزآنلاین و دهها سایت و نشریه دیگر بچشم می خورد
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
آدينه
۲۵ اسفند ۱٣۹۱ -
۱۵ مارس ۲۰۱٣
سایت اخبار روز یکی از سایتهای انگشت شمار نسبتا آزاد و منطقی از میان سایتهای فارسی زبان است که نقش بسزایی در اطلاع رسانی فعالان سیاسی فرهنگی ملتهای غیرفارس داشته و ستون ویژهای تحت عنوان مساله ملی برای آن بخش از مقالات که به وضعیت سیاسی مناطق غیر فارس می پردازند دایر نموده است. مسئولین سایت در اقدامی نه چندان دور از انتظار ـ حداقل برای من ـ اما سوال برانگیز علیه بخشی از فعالان حقوق ملتها که به گفته آنان تجزیه طلبی و دشمنی میان مردم ایران را تبلیغ می کنند، هشدارنامهای منتشر کردهاند که در قسمت پایانی و جمعبندی هشدار خود، برخلاف انتظار ساکنان ایران با ملتهای مختلف سرزمین ایران را "ملت" انکار ناپذیر ایران! نام برده است، که گرچه پرداختن به دیدگاه دوستان سایت اخبار روز مروری وسیعتر می طلبد اما در این مطلب سعی برآن است تا از جهاتی به برخی نظرات غیرموجه آنان انگشت گذاشت.
ناگفته پیداست ناخرسندی آنان که به هشدار انجامیده به بهانه سخنانیست که در جریان میتینگ اعتراضی هفته گذشته بروکسل در اعتراض به حکم اعدام روشنفکران ملت عرب از طرف برخی سخنرانان به زبان آورده شدهاست که سخنرانان از اتحاد ملتهای غیر فارس سخن بمیان آوردهاند، اما از محتوای بیانیه پیداست هشدار آنان ریشهدارتر از نگرانی نسبت به سخنان اعلام شده در میتینگ هفته گذشته در بروکسل است و شاید نگرانیشان از فضای کلی حاکم بر جامعه ایران و روابط میان ملتهای ایران است. فضایی که اگر زیاد به عقب برنگردیم می توان گفت از بدو ظهور جنبش سبز در چند سال گذشته به شکاف و بی اعتمادی بیشتر میان ملتهای تحت ستم با ملت فارس دامن زده است.
این دوستان غیرمنصفانه موضوع بی توجهی فارس زبانان به زندانیان مناطق غیرفارس را که زخم های شدیدی در میان ملتهای غیرفارس ایجاد نموده، به بی توجهی فعالان غیرفارس نسبت در مورد زندانیان فارس زبان نسبت دادهاند که بهیچوجه پذیرفتنی نیست، که نوشتهاند "سرنوشت زندانی سیاسی «فارس» برایشان اهمیتی ندارد و زندانی سیاسی وقتی در نزدشان اعتبار پیدا می کند که به «ملیت های غیرفارس» تعلق داشته باشد،" درست گلهای که به دوستان فارس وارد است آنان به دیگران می زنند. بی مناسب نیست که در این باره سخنی از خانم شادی صدر بیاورم که چندی پیش در این رابطه بدرستی اشاره کرده بودند که فعالان فارس زبان سرماخوردگی زندانیان فارس را به سازمان ملل میبرند اما نسبت به اعدام زندانیان دیگر ملت ها بی تفاوتند. از جهت دیگر کوردها هر ساله یاد خسرو روزبه و خسرو گلسرخی، صمد بهرنگی را به شیوههای گوناگون گرامی می دارند اما جریانات فارس زبان گرامیداشت زندانیان و یا نخبگان ملتها نه اینکه برایشان اهمیتی ندارد بلکه بارها شاهد توهین به چهرههای وجیهالمله خود از شیخ خزعل، سیدجعفر پیشهوری و قاضی محمد گرفته تا دیگر شخصیتهای در قید حیات و از حیات رفته از طرف آنان بودهایم و هستیم.
دوستان سایت اخبارروز باید درک کنند که گفتمان غالب در ایران آن دیدگاه انسانی نیست که سایت ایشان می گویند و بدان معتقدند، و اگر چنانچه دو سازمان راه کارگر، اتحاد فدائیان بدلیل وجود برخی افراد تورک زبان نگرشی معقول نسبت به مسئله ملیتها در ایران دارند نباید ان را به تمام ایران تعمیم داد. نگرش و دیدگاه سایت اخبار روز در مورد ملتها حتی در سازمان فدائیان اکثریت نیز در اقلیت است. گفتمان غالب آن است که در افکار و ذهنیت اروپا نشینان فارس، سران و بدنه جنبش سبز، روشنفکران ایرانگرای سایت ایرانشهر، روزآنلاین و دهها سایت و نشریه دیگر بچشم می خورد. سایت اخبار روز اثبات نموده که با دیگران تفاوت دارد، اما رویکرد فعلی ببهانه شعار تظاهرات بروکسل در تناقض کامل با رسالت و گذشته آن است. از آنان انتظار است که برای شفاف سازی بدون واهمه بر اجرای رفراندوم مثل آنچه در چک و اسلواکی و یا کانادا و یا سودان انجام گرفته، فرهنگ سازی نماید نه اینکه عبارت ملت انکارناپذیر را برای جامعه چند ملتی ایران بکار ببرند. عبارت ملت ایران درست بمنزله انکار هویت ملی دیگر ملتها و در تضاد کامل با مفاهیم حقوق بشری نیز میباشد.
یادآوری این نکته که ظهور جنبش سبز یعنی نیرویی که از زیر آوار دیکتاتوری ارتجاعی خمینی تجدید حیات نموده بود و ادعای مردم سالاری (از نوع دینی اش) داشت، متاسفانه توانست در مدت کمی اکثر نیروهای سراسری (فارس زبان) در داخل و خارج را باخود همراه کند و تمام مرزبندیهای سیاسی و فکری تعریف شده را بهم زد و صف بندی جدیدی در در عرصه سیاسی دور خود شکل داد، تاثیرات جنبش سبز بر جریانات خارج از کشور بگونهای بوده که اکثر جریانات را در فرهنگ خود حل نمود تا جائیکه برای نمونه تفاوت فکری، سیاسی و تشکیلاتی گروه حزب دموکراتیک مردم ایران با احزاب طرفدار جنبش سبز مشخص نیست و اصلا معلوم نیست با چه سیغهای این حزب در کاتاگوری احزاب چپ تعریف می شود؟ و نمونهای دیگر مشخص نیست سازمان جمهوری خواهان ملی ایران چه تفاوتی با سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و یا جبهه مشارکت دارد که در کاتاگوری جمهوری خواهی خود را تعریف می کنند.
بیانیههای هر از چند گاهی از طرف عناصر جبهه ملی بویژه علیه ملت عرب، بیانیه افرادی در طیف چپ علیه ائتلاف دو حزب کوردستانی (حزب کومله و حزب دموکرات)، بیانییههایی مبنی بر اخراج کوردها، عربها و ملتهایی که داعیه کسب حقوق ملی دارند توسط ملی ـ مذهبیها، نوشتههای توام با تفکرات فاشیستی از طرف افرادی در خارج و داخل کشور بمناسبت روز زبان مادری نظیر بیژن صف سری، خسرو سیف از حزب ملت ایران، و بسیاری از عناصر فضای مجازی نمونه آشکار دشمنی فارس زبانان با حقوق دیگر ملتهاست که به تضاد و شکاف ملی در جامعه ایران درآمده، و نشان از این است که ملتها نه با حکومت مرکزی بلکه با یک فرهنگ شوینیستی کور روبرویند.
بر خلاف دیدگاه دوستان اخبار روز که دموکراتیزه کردن ایران برای عموم ایرانیان را در نامه خود گنجاندهاند، با صدها دلیل می توان گفت ایران واحد با ساختار ملی و فرهنگی که داشته و دارد قابل دموکراتیزه شدن نیست و دموکراتیزه کردن ایران در گرو فروپاشی ایران و استقلال ملت های تحت ستم است و مطمئنا فارسها نیز از فروپاشی ایران نفع خواهند برد و به یک دموکراسی واقعی خواهند رسید. در ضمن دموکراسی خواهی ایرانگرایان با نوع دموکراسی ملیت ها کاملا فرق دارد و منطبق با دموکراسی خواهی فعالان غیر منطقهای نیست. دغدغههای سیاسی کورد، تورک، عرب و تورکمن و بلوچ دغدغه یک فارس نیست. در بهترین حالت دموکراسی مورد نظر ایرانگرایان مشروط به محدود نمودن خواسته ملتها تعریف می شود.
کشور ترکیه که تاریخ سیاهی در ارتباط با دیگر ملتها و ادیان دارد،بنا به گذشت زمان و مسیر عقلانی که آن کشور گام بر میبردارد شاهد هستیم که هر از چند گاهی ژنرالها و یا نظامیان ترکیه که در سرکوب و کشتار کوردها سهیم بودهاند، در سن پیری بجهت عذاب وجدان پرده از جنایات خود بر میدارند و طلب عفو میکنند، اما متاسفانه در ایران ژنرالهای ایرانی در قالب جنبش سبز نه اینکه از گذشته خود پشیمان نیستند بلکه تمام تلاششان قدرتیابی مجدد و ادامه راه نیمه رفته خود هستند. نگرانی ملتهای تحت ستم از قدرتیابی دوباره سبزها را نباید دست کم گرفت.
چرا اتحاد ملتهای تحت ستم مهم است؟
سالهاست ایرانگرایان خواسته ملتها در ایران را مذهبی می پندارند و در توجیه اندیشه خود خواسته کورد و بلوچ و تورکمن را با انگیزه مذهبی (سنی) معرفی می کردند و اما اینک که دو ملت عرب و تورک که شیعی هستند با جدیت به دنبال هویت ملی خود هستند. برای ایرانگرایان قابل تحمل نیست و اتحاد ملتهای تحت ستم بمنزله شکست پروژه دیرینهای که از بدو شکست دو جمهوری کوردستان و آذربایجان ایرانگرایان با جدیت دنبال شده تا بار دگر در ایران تجربه حکومتهای آذربایجان و کوردستان اتفاق نیفتد.
تظاهرات بروکسل باری اولین بار توانسته ملتهای عرب، تورک آذربایجانی، کورد، بلوچ و تورکمن را در کنار هم برای یک خواسته مشترک قرار دهد و اینکه فارسها در میتینگهای اعتراضی شرکت نمی کنند امری مسبوق به سابقه است و برای خود من که سالهاست در اعتصابات و میتینگهای کشور نروژ بمناسبتهای گوناگون حضور دارم فارسهای مقیم نروژ چه به لحاظ فردی و یا بهصفت حزبی در همکاری و یا همدردی با کوردها شرکت ننمودهاند. اساسا تفاوت زیادی در کیفیت زندگی فارسها نسبت به دیگر ملتها بچشم می خورد که رفتار و سبک زندگی فارسها در اروپا این ذهنیت را در اذهان قوت می بخشد که ادعای دموکراسی و آزادی برایشان فانتازی و یا یک سرگرمیست. در بدترین حالت اکثر فارس زبانان به ایران رفت و آمد دارند.
در این زمینه خانم شادی صدر به موضوع مهمی در صفحه فیس بوک خود اشاره کرده که عین آنرا می آورم "اتحاد پایدار همه ایرانیان برعلیه رژیم توتالیتر اسلامی در صورتی میسر خواهد بود که روشنفکران و فعالان اتنیک فارس جنبش ضدنژادپرستانه ای را که در میان اتنیک های غیرفارس شروع شده و نضج گرفته، به رسمیت بشناسند و حتی خودشان نیز به این جنبش بپیوندند. یکی از مظاهر اساسی آگاهی ضدراسیستی برای روشنفکران اتنیک فارس، نقد هژمونی فرهنگی/زبانی فارس ها در ایران و تلاش برای رسمیت دادن به زبان های ملی و طبیعی اتنیک های غیرفارس است. اصل برابر- حقوقی اتنیک های غیرفارس با فارس ها، اصلی است دموکراتیک و مترقی. هرکس که به این اصل ابتدایی حقوق انسانی باور ندارد، نمی تواند انتظار داشته باشد تا شعارها و پیام های او در مورد دموکراسی و حقوق بشر جدی گرفته شوند."
اتحاد در هر جامعهای مثبت است، فکر اتحاد میان جریانات متعلق به ملتهای تحت ستم تازهگی ندارد و در گذشته نیز کنگره ملیتهای ایران فدرال وجود داشته است.اما آنچه که سایت اخبار روز ارائه داده، ادامه سیاست تفرق و پراکندگی است که بیماری مزمن ایرانیان است. نباید فراموش نمود دو حزب کوردستانی که بیشتر از همه جریانات در ارتباط با جریانات سراسری هستند بخاطر اتحاد و درج پروتکول میان خود ماهها مورد محاکمه نیروهای سراسری و اطلاعیه نویسی علیهشان بودند!
یک ضرب المثل فارسی هست که می گوید کبوتر با کبوتر، باز با باز.
توجیهاتی در فضای سراسری حاکم است که عموما از طرف فارسها پخش می شود که جامعه ایران در هم تنیده است و عباراتی با این مضمون که مادرم کورد و پدرم تورک و خودم ایرانی هستم، خودم مازنی هستم، اجدادم از کوردستان هستند، و حکایات اینگونه بطور روزانه در ابتدای مطالب و بویژه کامنت گذاری به امری رایج درآمده تا بلکه بتوانند راه را بر حل مسائل جاری بگیرند. و حتی فراتراز آن موسوی را داماد لورها خظاب کردن و یا زهرا رهنورد عروس آذربایجان را به موضوعی جدی و سیاسی درآورده بودند. سایت اخبار روز نیز می گوید "ساکنین ایران با صدها رشته پیدا و پنهان با هم در پیوند قرار دارند و "ملت ایران" واقعیتی است انکارناپذیر"...
حال سوال اینجاست آیا هنگامیکه شوروی ١٧ تکه شد هیچیک از ملتها با هم ازدواج ننموده بودند و جامعه آنان مثل ایران درهم تنیده نبود؟ آیا چکی ها و اسلواکی ها در طول سالیان باهم زندگی نمی کردند و یا اینک اروپائیان با افریقایی و امریکای لاتین و شرق آسیا روبط فامیلی تشکیل نمی دهند؟ این دوستان بجای اینکه به روش های تجربه شده در ممالک دیگر توجه کنند یکباره با پیچیده نمودن بافت اجتماعی ایران می خواهند تمام راهحل ها را غیرممکن سازند. در جریان فروپاشی اتحاد شوروی سابق ٢ سال فرصت داده شد تا همه افراد تصمیم خود را مبنی بر تابعیت خود بگیرند و با تصویب تابعیت هم باز هم امکان مراودات بدون ویزا برای سفر به کشورها فراهم است. تسهیلات تاسیس کشورهای مشترک المنافع در همین راستا بود و اگر چند میلیون تورک مقیم تهران را بهانه درهم تنیدگی قرار میدهند، این شرایط شامل حال آذربایجانیان شوروی سابق هم بوده و میلیونها آذربایجانی تبعه روسیه هستند. و یا جمعیت ارمنیهای روسیه به اندازه نصف کل جمعیت کشور ارمنستان است.
برخی دیگر در فراکنی و توجیهات کودکانه تورک بودن خامنهای را بحساب ملت تورک میگذارند، اما به خود زحمت نمی دهند که ببینند استالین هم گرجی بود اما تنفر ملت گرجستان از استالین بیشتر از ملیتهای دیگر شوروی سابق بود تاجائیکه گرجیها بیشتر از تمام ملتهای استقلال یافته شوروی سابق با شدت بیشتر بقایای فرهنگ استالینی را نابود کردند بگونهای که حتی زبان روسی را از متون درسی و کشور خودشان برداشتند و بکلی گرجستان را از فرهنگ استالینیستی پاک نمودند. مطمئنا تورکهای آذربایجان ایران هم در صورت فرصتیابی افکار و فرهنگ خامنهایسم را در جامعه خود پاکسازی خواهند نمود.
موضوع استقلال طلبی:
استقلال طلبی یک حق است و بمعنی میهن دوستیست. یک استقلال طلب از فرط میهن دوستی به استقلال میهنش می اندیشد. یک استقلال طلب کورد به خاک زنجان و یا اراک توجه ندارد بلکه به منطقه جغرافیایی که کوردها در آن سکونت دارند توجه دارد. علیرغم وجود چند میلیون تورک در تهران، تورکها ادعای مالکیت به آن ندارند، عرب و بلوچ و تورکمن نیز به حوزه جغرافیایی خود می اندیشند، اما یک فارس به تمام جغرافیایی ملتها ادعای مالکیت دارند و این روحیه نه استقلال طلبانه بلکه استعمارگرایانه است.
راه چاره: تا زمانیکه فارسها در یک توافقنامه کتبی به اینکه همه ملتهای ایران حق دارند در یک رفراندوم بتوانند از حق تعین سرنوشت خود شرکت داشته باشند مبنی بر اینکه اگر هر ملتی با رای اکثریت ملت خود به استقلال رای داد، رای آن ملت را محترم بشمارند، تن ندهند، ملتها بنا به تاریخ تلخ با ایرانگرایان، تسلیم وعدههای خیالی در زیر لوای دموکراتیزه کردن ایران نخواهند شد. ملت فارس که مدام از حقوق بشر و منشور کوروش! و برتری نژادی خود سخن می گویند باید اثبات کند که به حقوق ملتها احترام قائل اند و با شهامت از هویت ملی هر کدام از ملتهای تورک، کورد، عرب، بلوچ و تورکمن در کنار ملت فارس اعتراف نمایند. این محک مهمی برای دموکراتیزه کردن ایران بقول دوستان اخبار روز است.
|