اصلاح طلبان زرد، اصلاح طلبان سبز، خاتمی، و انتخابات


محمدعلی اصفهانی


• بعضی خبرها و وقایع اتفاقیه هستند که انسان را هر قدر هم که خویشنن دار و تکثرگرا و بردبار باشد، اگر نه به نثار دشنامی چند، دستکم به کمی خویشتن ناداری و کمی تکثرناگرایی و کمی نابردباری وسوسه می کنند. و از جمله ی این وقایع اتفاقیه، ظهور ناگهانی «اصلاح طلبان زرد» در برابر اصلاح طلبان سبز است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۷ اسفند ۱٣۹۱ -  ۱۷ مارس ۲۰۱٣


بعضی خبر ها و وقایع اتفاقیه هستند که انسان را هر قدر هم که خویشنن دار و تکثرگرا و بردبار باشد، اگر نه به نثار دشنامی چند، دستکم به کمی خویشتن ناداری و کمی تکثرناگرایی و کمی نابردباری وسوسه می کنند.
و از جمله ی این وقایع اتفاقیه، ظهور ناگهانی «اصلاح طلبان زرد» در برابر اصلاح طلبان سبز است.

نشانه های اصلاح طلبان سبز را می دانیم. و در تجربه های ی سالیان دراز با آن آشنا شده ایم. به خصوص در تجربه ی گرانبهای «جنبش سبز».
اما نشانه های اصلاح طلبان زرد چیست؟:
ـ «اصولگرا» نیستند، چون بر عکس بسیاری از «اصولگرایان»، به هیچ اصلی اعتقاد ندارند.
ـ اصلاح طلب هم نیستد، چون پایبندی به هیچیک از الزامات اصلاح طلبی را در آن ها نمی توان یافت.
ـ دردشان یا بیرون رانده شدگی از حوزه ی قدرت است، یا راه نیافتن به آن تا امروز.
ـ به لحاظ اصولی، هیچ مشکلی با اعلام برائت از «اصلاح طلبان سبز»، و مخصوصاً با «سران فتنه» ندارند. اگر اعلام برائت از آنان نمی کنند، از ترس مردم است، و اگر اعلام برائت از آنان می کنند از ترس ولی فقیه است.
ـ وقتی که بوی کباب از هر خانه یی، و مخصوصاً از بیت رهبری بلند شود، آب از لب و لوچه اشان سرازیر می شود.
ـ در صورتی که در سطح وزیر و وکیل و رییس جمهوری و کوفت و زهر مار شدن باشند، در هر انتخاباتی خود را کاندیدا می کنند، حتی اگر از آن ها خواسته شود که برای پذیرفته شدن صلاحیت اشان تنبان خود را به سر بکشند و در کوچه های شهر خود بگردند.

و از این دست نشانه ها بشمار تا می توانی.
اگر هم فکر می کنی که نمی توانی، به دور و بر خودت نگاه کن تا ببینی که می توانی!

--------------------

انتخابات خرداد ۹۲ در همه حال، و در هر چرخشی که رخ دهد، به زیان خامنه ای خواهد بود. بیهوده نیست که او مرتباً به میدان می آید و در مورد این انتخابات هشدار می دهد.
او بر آسیب پذیری خود و کل نظام در برابر مقدمات و موخرات و پیش در آمد ها و تبعات این انتخابات به خوبی واقف است.

به نظر نمی رسد که خامنه ای بتواند به راحتی از شر احمدی نژاد و باند او خلاص شود. دلایل بسیاری بر این مدعا وجود دارد که مجال پرداختن به آن ها در این مجمل نیست. اما کافی است که به شکست های پی در پی باند خامنه ای از باند احمدی نژاد، و به اعتماد به نفس احمدی نژاد در برابر عدم اعتماد به نفس خامنه ای نگاهی بیاندازیم، و انبوه ماجرا ها و اخبار یکی دو سال ـ و به خصوص پنج شش ماه اخیر ـ را در ذهن خود مرور کنیم.

پذیرش صلاحیت مشایی (که به اعتقاد من نه آنگونه که می گویند، با از ما بهتران غیر زمینی، بلکه با از مابهتران زمینی روابط مستحکمی دارد) دور از ذهن به نظر می آید، اما با توجه به وحشت آشکار حامنه ای از باندی که احمدی نژاد و مشایی چهره های بیرونی آن هستند، نمی توان آن را مطلقاً غیر ممکن دانست.
احمدی نژاد اگر موفق نشود که مشایی یا مهره یی دیگر را، با شانس بالای پیروزی، به صحنه ی انتخابات بیاورد، درست ترین کاری که می تواند انجام دهد، و احتمالاً انجام خواهد داد، اعلام ناتوانی از برگزاری انتخاباتی است که «شرایط قانونی» برگزاری آن فراهم نشده است، و برگزار کردن آن «خیانت به سوگند قانون اساسی» خواهد بود.
او می داند که در صورت وادادن، بعد از پایان دورات ریاست جمهوری، کارش را خواهند ساخت. حتی شاید اعضای باند خودش.

میان «اصولگرایان» سنتی، وحدت نظر و وحدت عمل لازم وجود ندارد. و میان ولی فقیه با آن ها نیز.
رفسنجانی هم نمی تواند گزینه ی خوبی برای خامنه ای باشد. حتی از سر ناچاری. چرا که او در صورتی که دوباره به قدرت بر گردد، خرده حساب ها و کلان حساب های بسیاری برای تسویه کردن با خامنه ای دارد، و ضمناً ناچار است که پاره یی از انتظار هایی که نیرو های بینابینی، و حتی بسیاری از مردم، از او دارند را پاسخ دهد.

شاید رویکرد اصلاح طلبان زرد به خامنه ای، دو سویه باشد. یعنی خامنه ای هم برای وقت خریدن، و نجات خود از مخمصه، به آن ها روی آورده باشد، یا سرانجام به آن ها روی بیاورد.
حالا یا فقط به منظور گرم کردن بازار انتخابات؛ یا به منظور تقویت کردن شانس کاندیدایی سازگار تر با خود را با استفاده از سرشکن شدن آرا ؛ و یا به منظور داشتن یک رییس جمهوری اصلاح طلب زرد واداده ی وارفته ی شل و ول و لق و لوق و بی پایگاه و از اینجا مانده و از آنجا رانده که به مراتب بیشتر از یک اصولگرای استخواندار و با ریشه اما غیر خودی، قابل کنترل خواهد بود.

تعقیب و دستگیری بی وقفه ی «اصلاح طلبان»، و توقیف مستمر نشریات آن ها، شاید در همین راستا باشد، و به دو منظور:
ـ کم کردن شر رسانه های داخل کشوری یی که می توانند در مسیر تحقق این هدف ـ با هر انگیزه یی ـ کارشکنی کنند.
ـ خالی کردن میدان از اصلاح طلبانی که حاضر نیستند در آستانه ی بهار و سبز شدن عالم و آدم، در کنار زرد ها بنشینند.

آیا بسیاری از مردم، بر مبنای همان اصل «انتخاب میان بد و بد تر»، در چنین دام احتمالی یی خواهند افتاد و ناخواسته در یاری ولی فقیه شرکت خواهند کرد؟
نباید پاسخ به این پرسش حیاتی را به آینده واگذاشت. باید از اساس، صورت مسأله را یکسره پاک کرد.
و این، هوشیاری مردم و سبز ها را می طلبد.
طرد کامل، و افشای بی ملاحظه و بی وقفه ی هر اصلاح طلب زردی که خود را کاندیدای ایفای نقش در این بازی می کند، و ابراز نفرت عمومی نسبت به او، می تواند بازی احتمالی را هنوز شکل نگرفته به هم بریزد.

--------------------

اما افراد و جریان های سیاسی درون صف خلق، از اصلاح طلب تا انقلابگرا، غیر از پرداختن به وجه سَلبی، پرداختن به وجه ایجابی را نیز باید در دستور کار خود داشته باشند.
فرصتی استثنایی و زودگذر پیش آمده است. مثل خیلی فرصت های استثنایی و زودگذر دیگر در فاصله ی آغاز جنبش تا امروز.

تا زمانی که «همراهان جنبش»، همچنان در میان مردم حضور فیزیکی داشتند، در محدوه ی همان تعهداتی که به مردم سپرده بودند و توده های میلیونی مردم نیز، همچون بخش بزرگی از نخبگان شایسته و معتبر سیاسی و مدنی و فرهنگی، با وجود علم بر محدود بودن همان تعهدات، به آن ها اعتماد کرده بودند ـ انصاف را ـ از چیزی فروگذار نکردند، و در مسیر حرکت نیز روز به روز به سوی افق های بازتر گام برداشتند.

اما پس از «حصر» بدتر از زندان آن سه تن، پیوسته باید نگران ناتوانی ها، سستی ها، کم درایتی ها، و حتی وادادگی های بعضی ها در میان مجموعه ی کسانی که داعیه دار ادامه ی راه آنان هستند باشیم.
در این باره، و آنچه به نظر من لازم است که افراد و نیرو های سیاسی مستقلی که به صورت سنجیده و هوشیارانه، با «جنبش سبز» همراهی و همگامی می کنند به آن توجه داشته باشند، قبلاً بار ها نوشته ام. ٭

--------------------

- آیا کاندیداتوری خاتمی، در مجموع به سود برهم زدن توازن قوا در جهت منافع جنبش و مردم (از اصلاح طلب تا انقلابگرا) تمام می شود یا به زیان آن؟
موضوع را در دو وجه فرضی اش، مورد بررسی قرار دهیم.

فرض اول:
اگر خاتمی با پیش شرط آزادی زندانیان سیاسی، یا حد اقل «رفع حصر» از رهنورد و موسوی و کروبی، خود را کاندیدا کند، و بتواند ستاد های فعال در سراسر ایران بر پا سازد، و پیشاپیش نیز تعهد بسپارد که در صورت عدم تحقق «رفع حصر» از آن سه تن تا قبل از روز برگزاری انتخابات، نهایتاً از شرکت در خود انتخابات (و نه کاندیداتوری و فعالیت های تبلیغاتی) امتناع خواهد کرد.

جدا از موضوع امکان یا عدم امکان تحقق چنین فرضی در فضای موجود، در آنچه به خود خاتمی بر می گردد، قبل از هرچیز، باید دید که آیا خاتمی کشش و توان چنین کاری را دارد یا نه. تجربه نشان داده است که او بر خلاف موسوی، فرد جدی و پیگیری نیست، و خلاصه نمی شود روی او آنطور حساب کرد که باید.
این را موسوی نیز به خوبی درک کرده بود. او در انتخابات سال ۱۳۸۸وقتی که دید خاتمی حاضر نیست از کاندیداتوری خود، اعلام انصراف کند و منتظر اعلام انصراف اوست، ناچار شد که صریحاً و علناً اعلام کند که تحت هیچ شرایطی به بهانه ی حفظ وحدت، و کاندیدای واحد و این قبیل حرف ها خود را به نفع کاندیدایی دیگر کنار نخواهد کشید.
و به خاطر داریم که این سرسختی موسوی، در ابتدا باعث رنجیدگی خیلی از کسانی شده بود که کمی بعد تر ـ فردای ۲۲ خرداد ـ فهمیدند که چرا او با اتخاذ چنین موضعی، خاتمی را وادار کرد که به نفع او اعلام انصراف کند.

فرض دوم:
اگر خاتمی کشش و توان و یا اصلاً انگیزه ی چنین کاری را نداشته باشد. در آن صورت، کاندیداتوری او روی هم رفته، به زیان جنبش خواهد بود.
بعضی ها این استدلال را مطرح می کنند که در صورت کاندیداتوری حتی بدون شرط و شروط خاتمی می توان در ستاد های انتخاباتی و در تجمعات انتخاباتی او فعال شد، و به جنبش سبز و خواسته های آن تکانی داد و تحرکی بخشید.

اما به نظر من، این استدلال، دستکم یک نقطه ی ضعف عمده دارد:
خاتمی اگر بدون پیش شرط هایی که در بالا آمد، خود را کاندیدا کند، پیشاپیش، عقب نشینی جنبش را پذیرفته است. و در چنان صورتی، دیگر سخن از جنبش در ستاد ها و تجمعات انتخاباتی او، سخن از جنبش در هیأت کنونی آن نخواهد بود؛ بلکه سخن از جنبشی شکست خورده خواهد بود که به یک عقب نشینی خفت بار تن داده است.
مگر آن که کسانی بخواهند بروند و آن تجمعات را با نام حمایت از جنبش سبز به هم بزنند و شلوغبازی به راه بیاندازند، که البته کار بسیار زیانبخش و تفرقه افکنانه و نفرت انگیزی است که آبرویی برای جنبش باقی نخواهد گذاشت.
به زبان ساده تر، یعنی یا باید رفت و برای شکست و عقب نشینی جنبش هورا کشید، و یا باید رفت و به نام دفاع از جنبش شلوغ بازی در آورد و مفت و مجانی بهترین خدمت را به دشمنان جنبش کرد.

و نباید چنین شود.
ـ هم به این دلیل که جنبش، علی رغم آرزو ها و تمنیات آشکار یا پنهان بدخواهانش، گرچه ظاهراً آرام به نظر می آید، هرگز شکست نخورده است، و با نخستین توفان خواهیم دید که خاکستر ها کنار می روند و آتش پنهان، شعله ور خواهد شد.
ـ و هم به این دلیل که دشمن، در چنین صورتی، احساس هرچند کاذب پیروزی خواهد کرد، و بر جنایات خود که یک قلمش همین پر کردن زندان ها و بگیر و ببند هاست، خواهد افزود.

رد صلاحیت کردن خاتمی،برای خامنه ای کار آسانی نیست، و هزینه های داخلی و خارجی بسیاری خواهد داشت.
خاتمی را مردم، راحت تر از خامنه ای می توانند رد صلاحیت کنند. در صورتی که او بدون پیش شرط های لازم، وارد گود شود.

برای ولی فقیه، در صورتی که نتوانسته باشد باند رقیب و نیرومند و مصمم و در راه اهداف خود ثابت قدمی را که فعلاً احمدی نژاد و مشایی چهره های آشکار و بیرونی آن هستند از صحنه ی انتخابات حذف کند، و یا در صورتی که نتوانسته باشد مهره ی خاص الخاص خود را به جای یک اصولگرای استخواندار و با ریشه اما غیر خودی و متکی بر باند های دیگر قدرت، بر کرسی ریاست جمهوری بنشاتد، یک خاتمی بی خاصیت، که در صحنه ی بین المللی بتواند مشکلات موجود را تا حدودی حل و فصل کند، و در صحنه ی داخلی معرف شکست جنبش و عقب نشینی آن باشد، و در حالی مراسم تحلیف را به جا بیاورد که حتی دوستان نزدیک خودش در زندان و حصر هستند، شاید چندان هم غیر قابل تحمل نباشد.
مگر نه این است که خامنه ای نیز خود اینک در شرایط وارفتگی و اضمحلال ، تنها انتخابی که در پیش روی خویش دارد انتخاب میان بد و بد تر است؟
۲۷ اسفند ۱۳۹۱

--------------------

٭ از جمله، در مقاله ی «حتماً در پای همسایه خاری هست...» ـ به همین قلم ـ ۱۰ تیر ۱۳۹۱
www.ghoghnoos.org

٭٭ خوانندگان گرامی، لطفاً از موضوع مهم دیگری که با جان هم میهنان ما که میان مالیخولیای «رهبر پاکباز مقاومت» و اوهام شوم و خونین او از سویی، و سلاخی «رهبر معظم انقلاب» و نزاع های داخلی عراق از سوی دیگر، به گروگان گرفته شده اند بستگی دارد غافل نمانند. داده های تازه، از جمله داده های ۴۸ ساعت اخیر، ابعاد نهفته ی دیگری از این گروگان گیری رذیلانه را بر ملا ساخته است که باید جداگانه در باره اش نوشت.

فصلی برای جنایت، فصلی برای معامله در کریدور ها، فصلی برای عربده و تهدید‌
www.ghoghnoos.org

شاید فردا برای ما و ساکنان لیبرتی دیر شده باشد
www.ghoghnoos.org