از : امیر جهانفر
عنوان : در ادامه نظر قبلی
با پوزش از مسئولین محترم اخبار روز، و همچنین خوانندگان گرامی. و به منظور پیشگیری از برداشت نادرست، لازم میدانم توضیحی در رابطه با بندهای ۱ و ۲ خواسته های آقای بنی طرف بنویسم.
من در نوشته ام در اخبار روز (که نشانی آن در نظر قبلی من، که چند سطر پائین تر درج شده)، با وام گرفتن از مصاحبه آقای صدرالاشرافی، ملت و ملیت را شرح دادم، و نوشتم که کشور ما، مانند همه کشور های جهان، دارای یک ملت به نام ملت ایران است. کشور کانادا هم، که علاوه بر ملت نخستین یا اولیه، از سال ۲۰۰۶ میلادی، ملت کِبِک را به رسمیت شناخته، همه ساکنان کانادا را به عنوان ملت کانادا به شمار می آورد، و در گذرنامه همه ساکنان کشور، ملیت کانادایی درج می شود، نه چیز دیگری.
در این جا به تعریف بسیار مخصر و ساده آن از لغت نامه شادروان دهخدا می پردازم.
ملیت به معنی تابعیت به کار رود، و آن رابطه ای است سیاسی که فردی را به دولتی مرتبط می سازد، بطوری که حقوق و تکالیف اصلی وی، از همین رابطه ناشی مشود. خلق هم، به معنی مردم و مردمان معنی شده است.
بنابراین واضح است که ملیت مردم عرب ایران، مانند دیگر ساکنان کشور، ایرانی است. می دانم که درخواست ایشان، در سودای مرحوم ممالک محروسه ایران، بوده و پایه و اساسی ندارد.
درخواست های بند ۲، تا آنجا که مربوط به تشکیل مجلس محلی در منطقه خود مختار، و مسئولیت قانونگذاری محلی و نظارت بر اجرای قوانین، و مشارکت در مجلس موسسان و مجلس شورای ملی می شود، بسیار پسندیده و اجرایی است. ولی مشارکت در هیئت وزیران (دولت مرکزی) به نسبت جمعیت آن، نسنجیده، ابتدایی، غیر ممکن و بسیار عامیانه بوده، و بدون مطالعه و آگاهی از حکومت های فدرال و یا خودمختار، تهیه شده است. چون در یک سیستم دموکراتیک، هیئت وزیران، از مجموعه ای از مدیران خبره و اجرایی کشور (مناطق فدرال یا خودمختار)، و با رأی اعتماد مجلس ملی، تشکیل میشود و به هیچ وجه قابل سهمیه بندی جمعیتی نمی باشد.
۵۲٨۵۹ - تاریخ انتشار : ۶ فروردين ۱٣۹۲
|
از : احمدی از یزد
عنوان : المامور
سوال پشت سوال، اسناد پشت اسناد. همانگونه که نام عربی و سخت فهمی در مورد مسائل تاریخی ایرانی ایشان بر میآید «المامور ولمحظور» میباشند و اصلآ بر روی مبارک نمیآورند. نه فقط ظاهرآ مرغ ایشان یک پا دارد، بلکه باطنآ و نژادی اینطور است. والسلام
۵۲٨۵۰ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲
|
از : امیر جهانفر
عنوان : نگاهی به حکومت های عرب، کرد، لر ترک، گیلک وفارس از صفویه تا پهلوی
آقای بنی طرف در تاریخ ۹ خرداد ۱۳۹۰ نوشته اند:
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۳۸۲۳۴
جغرافیای مردم عرب از شوشتر ودزفول در شمال آغاز می شود و به عبادان وبندر قصبه (اروند کنار) در جنوب، واز روستای صویره در شرق تا فکه و موسیان در غرب گسترده است. بخشی نیز در استان های مجاور نظیر ایلام وبوشهر زندگی می کنند. جمعیت مردم عرب اهواز حدود شش در صد و جمعیت همه عرب های ایران هشت در صد جمعیت کل کشور است. این دو در صد شامل عرب های جزایر خلیج و بنادر جنوب، خراسان و جنوب استان فارس است. (ناگفته نماند که ایشان در ذکر سابقه حکومت آل مشعشع، این جغرافیا را، کل منطقه خوزستان کنونی، کهگیلویه، بویر احمد، کرمانشاه و بخشی از عراق را، به نام مملکت عربستان - که یک واژه فارسی است وبه معنای اقلیم عربهاست - معرفی می نمایند).
براساس پژوهش های میدانی و مطالعاتی ایشان، بین ۶۶ تا ۷۰ در صد جمعیت استان خوزستان (عربستان ایران) را عرب ها تشکیل می دهند. (البته آقای کاظم موفق، بر اساس مستندات خود، این تعداد را قبول نداشته و آن را بیش از ۳۵ در صد می دانند).
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۴۸۷۳۵
روز جمعه چهاردهم سپتامبر ۲۰۱۲ ، برابر با ۲۳ شهریود ۱۳۹۱ سیمناری بین المللی در پارلمان فرانسه در پاریس برگزارشد که موضوع آن ایران در بستر قیام های بهار عربی، و مسأله خلق های غیرفارس در ایران بود. که ایشان در سخن رانی خود، بخشی از خواسته های خود برای مردم خوزستان را، بیان کردند. من چند قسمت آن را نقل می کنم.
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۴۷۹۷۹
بند ۱- اعتراف به ملیت خلق عرب ایران و درج آن در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران.
بند ۲ - تشکیل مجلس محلی در منطقه خود مختار که مسئولیت قانونگذاری محلی و نظارت بر اجرای قوانین را دارا باشد، و مشارکت خلق عرب ایران در مجلس موسسان و مجلس شورای ملی ونیز مشارکت در هیئت وزیران (دولت مرکزی) به نسبت جمعیت آن.
بند ۸ - اولویت استخدام در بخش دولتی و خصوصی با خلق عرب ایران، در مرحله بعد با دیگر اقلیت های ملی متولد و ساکن در منطقه خود مختار می باشد.
من در نوشته ای در اخبار روز، به تفصیل نظرات ایشان را نقد کردم. حتا در مواردی نقل قول های نادرست ایشان را از کتاب های ارجاعی خودشان، یادآور شدم، ولی ظاهرن مرغ ایشان یک پا دارد. کسی که حدود شش ماه پیش، هنوز هم، اولویت استخدام را به گروه نژادی خاص (اعراب هموطن) می دهد، نژاد پرست است. در حکومت های مردمی و دموکراتیک، واگزاری مشاغل ها و مسئولیت ها، بر اساس شایسته سالاریست. این چنین است که با وجود همه تبلیغات منفی، سیاه پوستی می تواند رئیس جمهور بزرگ ترین قدرت کنونی جهان شود.
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۴۶۴۴۸
نوشته آقای هوشنگ خسروی هم خواندنیست
http://news.gooya.com/politics/archives/۲۰۱۲/۰۶/۱۴۲۱۶۶.php
۵۲٨۴۶ - تاریخ انتشار : ۵ فروردين ۱٣۹۲
|
از : احمد احمدی
عنوان : من نمی دانم مشکل نویسنده چیست؟
با درود
من واقعا نمی دانم که مشکل نویسنده چیست. من از پدری عرب و مادری لر بدنیا آمده ام و هرچه فکر می کنم و هرچه بیشتر تولیدات این سرکار را می خوانم، کمتر متوجه می شوم که مشکل این نویسنده چیست.
جنبش های مشروطه و ملت سازی، چه در ایران، افغانستان و یا ترکیه و آلمان و فرانسه، همه و همه جنبشهائی ارتجاعی، ضد بشری و تبهکارانه بوده اند.
اینکه این یا آن منطقه ی جغرافیائی به کی تعلق داشته یا کدام قوم اول ساکن آن بوده و بعد کی آمده، چه نامی داشته و حالا چه اسمی داره...اینها همه نشانی از سردرگمی انسانهائی دارد که آنقدر قاطی کرده اند، که دیگر نمی دانند مشکلشان و مشلات بشر چیست. وگرنه باید از آفریقا شروع کنیم، جائی که همه ی انسانها از آنجا آمده اند و بر سر این نام و مناطق آن جنگهای "جرج بوشی" راه انداخت.
برایتان آرزوی کمی آرامش می نمایم.
با سپاس
۵۲۷۶٣ - تاریخ انتشار : ۲ فروردين ۱٣۹۲
|
از : الف ـ پرسشجو
عنوان : فقط یک سوال از نویسنده مورخ و با اطلاع از تاریخ حکومت ها در ایران و یک توضیح کوتاه تاریخی
آیا قبل حمله اعراب بایران، اصولآ اعراب دارای فرهنگ و تمدن و گذشته ای بوده اند؟ و قدمت تاریخی نام عربستان نسبت بایران و خوزستان چقدر است؟از جنبش میزا کوچک خان جنگلی در گیلان همین مقدار اطلاع دارند که بیان کرده اند « فراموش نکنیم که جنبش جنگل به رهبری میرزا کوچک خان جنگلی بر اساس این میراث تاریخی، خواستار خود مختاری مملکت گیلان ورسمی شدن زبان گیلکی در این ایالت خود مختار بود». و اگر قادر هستند رئوس برنامه جمهوری گیلان را اشاره ای بنمایند. واگر اطلاعی ندارند، بهتر است که سکوت را در مورد تاریخ پیشه نمایند چون حنایشان درمورد گیلان لااقل رنگ ندارد و آنهم بخاطر دشمنی دیرینه ای که بین مردم کاسپین (گیلان) و قوم اشغالگر عرب وجود دارد. گیلانیان اخرین قوم ایرانی بودند که به اسلام گرویدند ان هم در زمانی که قدرت اعراب روبه پایان بود تقریبا ۳۰۰سال پس از ظهور اسلام و بدون علت نیست که در کتابهای ادبی قدیم ضرب المثلی یافت می شود که می گوید اگر مرگ خواهی به گیلان رو که این مثل حکایت از دشمنی مردم گیلان با بیگانگان وخائنان به ایران دارد و هرگز جنایتی که اقوام عرب بایران ببار آورده اند را فراموش ننموده اند. ونیز از سویی دیگر حکایت از دلاوری وجنگجویی مردم گیلان دارد. مقاومت گیلانیان در برابر اعراب وحملات مکرر انان به قزوین برای دفع اعراب تا انجا ادامه یافت که قزوین به باب الجنه معروف شد وخلیفه مامون در هنگام سفر خود به خراسان انگاه که مردم قزوین جلویش راگرفتند وخواستند که به سبب مقاومت در برابر دیلمیان از انان مالیات نگیرد با این درخواست انان موافقت کرد همچنین خلیفه فتوا داد که هرکس چهل روز در قزوین بماند به بهشت میرود (حماقت خلیفه را نشان میدهد) که ظاهرا این فتوا به این دلیل داده شده بود که سپاهیان عرب خلیفه از قزوین به سبب تازشهای پیاپی دیلمیان وتلفات بسیار سنگین اعراب می گریختند وعده زیادی از مردم قزوین نیز از ترس اینکه دیلمیان به سبب همکاری انان با خلیفه مردم این شهر را قتل وعام کنند از این شهر گریختند. سالها بعد مرد اویج دیلمی سردار دلاور گیلان نیز که از این خطه بر خاسته بود سعی کرد تا سلسله ساسانیان را از نو زنده کند و اداب ورسوم ایرانی را از نو زنده کند در این راستا خود جشن های کهن وبزرگ ایرانی را ترتیب میداد ودر انها شرکت می کرد هر چند که به دست نامردمان به نامردی کشته شد. پس از مرداویج قهرمان ملی ایران ویکی از سرداران بزرگ گیلان خاندان بویه از خاک گیلان برخواستند تا ایرانی نو بسازند خاندان بویه فرزندان بویه ماهیگیر بودند که در روستای کیاکلیش که در دیلمان امروزی در اطراف شهر سیاهکل قراردارد زندگی میکرد.
۵۲۷۴۹ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣۹۲
|
از : احمد
عنوان : بحث انحرافی
بعضی از دوستان به بحثی شدیدأ انحرافی دامن می زنند
در اینکه فرهنگ غالب در هر دورانی فرهنگ طبقه حاکم است که از نظر علمی شکی در آن نیست. شکل گیری طبقه سرمایه دار وابسته و بخش فوقانی طبقه متوسط هم ناشی از تحولات درونی جامعه ایران نبود آوردن رضا خان و ادامه آن محمد رضا پهلوی هم در راستای منافع سرمایه جهانی بود. نهایتأ منافع غرب داشتن رژیم متمرکز مستبدی در ایران بود. در راستای تمرکز مورد احتیاج غرب اقوام دیگر ایرانی مورد تهاجم مداوم فرهنگی و اقتصادی مضاعف قرار گرفتند.
این را نمی توان کتمان کرد که ترکیب جمعیتی خوزستان در ۱۰۰ سال گذشته به ضرر قوم بومی تغییر کرده امکانات اقتصادی اساسأ در اختیار ساکنان بومی قرار داده نشد.
بدیهی است برای فمهمیدن این احتیاج به ولگردی در کتب تاریخی نیست. قطعأ راه حل فدرالیسم و برابری برای همه ایرانیان است. گشتن در کتب تاریخی برای یافتن اینکه زبان فارسی برتر است ریشه در شوینزم دارد قطعأ فعال ترین زبان در این لحظه زبان انگلیسی است بر چنین منطقی باید زبان فارسی را با انگلیسی تعویض کرد؟
در سد سال اخیر ستم مضاعفی به اقوام ایرانی تحت بهانه تمرکز اعمال شد باید این ستم را روشنفکران برابری دوست به رسمیت بشناسند و با ستمدیده ها اظهار همدردی بکنند بحث های آکادمیک را باید بدور از جنجال و با رعایت ظوابط علمی و در محیط های تحقیقاتی ادامه داد
عید همگی مبارک
۵۲۷۴٨ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣۹۲
|
از : فرهاد الف
عنوان : قابل توجه نویسنده
در وجود جعلیات و اثبات عداوت نویسنده در این مقاله به ایران و ایرانیت تنها همین یک نکته و اشاره بس که وی حتی نام فارس در کتاب جان گوردون لوریمر را هم حذف کرده و اسم کتاب را به صورت "فرهنگ خلیج، عُمان و شبه جزیره عرب" آورده است. خودتان قضاوت کنید بیطرفی نگارنده را . نام واقعی کتاب Gazetteer of the Persian Gulf, Oman and Central Arabia
حال این جعل و حذف نام فارس از نام کتاب جان گوردون لوریمرGazetteer of the Persian Gulf, Oman and Central Arabia توسط جناب بنی طرف موقعی مفهوم جالبتری به خودش میگیرد که ایشان در همین مقاله و در بخشی از حذف ادعائی نام عربستان در کتب به عنوان بی شرفی فرهنگی نام میبرد.
دیگران بکنند بی شرف فرهنگی اند، اما آقای بنی طرف که مثلا مورد ستم "فارس ها"! هم قرار گرفته به این جعلیات روشن و تاریخی دست بزنند بی شرف فرهنگی نیستند. جناب بنی ظرف من که به شما باور ندارم.
۵۲۷۲۶ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣۹۲
|
از : برزویه طبیب
عنوان : چرا هردو طرف بحث اب درهاون میکوبند؟
به فرض این منطقه مورد بحث ده هزار سال عربستان بوده و تحت حکومت مشعشعیان ، ومردم ان از نظر تبار و زبان و سنن با مردم شیراز متفاوتتند . ولی حالا این مردم میخواهند تحت تابعیت حکومت واحدی با شیرازی ها باشند . حالا چون در رستم التواریخ چنان نوشته شده است ، این مردم چاره ای ندارند و باید تحت حکومت یکپارچه نباشند؟ از طرف دیگر ، فرضا تمام انها اصلا پارسی زبان هستند و از نوادگان کورش و پایبند به سنن ایران باستان و حکومت مشعشعیان هم دروغی تاریخی است . ولی این مردم میخواهند تحت حکومت جداگانه ای باشند . حالا چون در شاهنامه چنان سروده شده چاره ای جز اتحاد با شیرازی ها ندارند؟ تعجب میکنم چرا هردو طرف بحث اب درهاون میکوبند؟ اگر این مردم میخواهند جدا شوند ، به خونخواهی مشعشعیان نیست . اگر میخواهند یگانگی پیشه کنند ، بخاطر حفظ میراث کورش نیست .برزویه طبیب
۵۲۷۱٨ - تاریخ انتشار : ۱ فروردين ۱٣۹۲
|
از : علی کبیری
عنوان : از عربستان تا اِنجلستان!
الا یا شیخ بنی طُرُف
قال فتاً لِبنی طُرُف بارع/ما الذی تبحث فی الشارع؟
فقال شیخ علی شبابهه/لا أعرف ما أقوم به جلالهه
*******************************************************************
میفرمایند:
« رضا خان و نظریه پردازان ونویسندگان و شاعران یکی از ملل ششگانه برای آسیمیلاسیون ویکسان سازی زبانی و فرهنگی جامعه چند ملیتی ایران از هیچ کوششی فروگذار نکردند. شعارآنان "ایران یک کشور یک نژاد و یک زبان" بود... »
خب، گذشته از پای چوبین استدلالشان در مورد رجوع دادن ما به کتاب مستطاب یأجوج مأجوج "رستم التواریخ" در مورد تاریخ عربستان در دوره ی خانخانی فئودالهائی از قبیل مشعشعیان که با سوء استفاده از هرج ومرج، در گوشه ی جنوب غربی از خوزستان مأوا گرفته و در هر برهه ای خراجگزار دولتی بودند، که نیازی به سخن دیگر نمی بینم، که دوستان در این باره گفته اند، اگر گوش شنوا و چشم بینائی باشد. اما مایلم در مورد زبان به شرف عرض مبارکشان برسانم، همانطور که مستحضرند از لحظه ای که هر ایرانی از بطن مادر به خِشت فرو میافتد، زبان عربی را با خواندن اذان در گوش راستش، و چون به سن بلوغ دینی شرعی رسید، همان زبان را از طریق نماز گزاردن با تکرار پنج مرتبه در ۲۴ ساعت به او تحمیل کرده، و در مدرسه با صرف ضربَ، ضربو... به ضرب دگنک و توپ و تشر یک شیخ بد ترکیب پر ریش و پشم، و در ازدواج از طریق شیخ محاسن حنائی محضردار، و در طلاق از زبان شیخ ژولیده ای دیگر، و بعد از ممات، با چس ناله های قاری، باید با صبر جمیل و حزن طویل، پذیرا شود. بگذریم از آنکه هر بار در مقابله با بلیات باید نماز وحشت بجا آرد و در هنگام مجاهده با طرّاران، آیت الکرسی مزه مزه نموده و در هر وعده از نماز به عَر و تیزهای موذن، اوقات فراغت را با زجر ملالت در هم آمیزد. و اما یا شیخ بنی طُرُف، به من بگو که مگر اینجا جز عربستانست و شما را چه غم از هجرت یاران، که "آب در کوزه و ما تشنه لبان میگردیم/یار در خانه و ما گرد جهان میگردیم." آیا جمع کثیر اعراب مقیم لندن نیز بنا دارند تا قسمتی از آن دیار را عَرَبُ الاِنجلستان کنند؟
۵۲۷۱۷ - تاریخ انتشار : ٣۰ اسفند ۱٣۹۱
|
از : peerooz
عنوان : " بی شرفی فرهنگی "
امید که این کامنت چون کامنت های دیگر سانسور نشود.
جناب عزیزی بنی طرف،
بارها این نوشته شما را نقل قول کرده ام که " این به معنای آن است که جمعیت عربها پس از فروپاشی حکومت ساسانی در این منطقه افزایش یافت تا این که در عهد ایلخانان مغول، آل مشعشع که یک خاندان عرب تبار بود، کل منطقه خوزستان کنونی، کهگیلویه، بویر احمد، کرمانشاه و بخشی از عراق را زیر سلطه خود گرفت واز آن پس این مملکت بزرگ به نام مملکت عربستان معروف شد که یک واژه فارسی است وبه معنای اقلیم عربهاست ". ( تبعیض نژادی و عرب ستیزی در ایران (۲) - http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=۳۸۶۶۹
کسی که " کل منطقه خوزستان کنونی، کهگیلویه، بویر احمد، کرمانشاه و بخشی از عراق " را " از آن پس این مملکت بزرگ به نام مملکت عربستان " بداند اعتبار و انصاف و احترام خود را از دست داده است و چاره ای ندارد جز آنکه از چاله به چاه افتاده و دیگران را به " بی شرفی فرهنگی " متهم کند.
قبلا قانون پنج انگشت را جایی ذکر کرده ام و میگویم که " بر تو بر میگردد این نفرین تو".
بقیه نوشته ارزش جواب گویی ندارد و مسئولین اخبار روز که اینگونه مطالب را منتشر میکنند اگر بدرستی آنها باور ندارند باید خود جواب گو باشند.
۵۲۶٨۵ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣۹۱
|
از : اسماعیل وفا یغمایی
عنوان : دلایلی بس ضعیف برای مدعائی بزرگ
اقای بنی طرف گرامی . برای اثبات ادعائی به این سنگینی و اینکه ایران شش مملکت بوده است استناد به دو اثر تقریبا ضعیف از میان صدها منبع قوی تاریخ ایران واقعا کم لطفی است. در ضمن اگر اسامی والیان هر منطقه دال بر مملکت بودن انها باشد و نه والی بودنی که تحت فرمان یک سلطان مقتدر به رتق و فتق امور مشغولند بنده هم می توانم به تبع والی بودن تنی چند از نیاکانم منجمله میرزا اسماعیل هنر یغمائی بر بخشی از دشت کویر آن را مملکت خور و جندق و بیابانک بنامم و فرزندان نایب حسین کاشی که سالها در همین ناحیه به تاخت و تاز مشغول بود می توانند چنین ادعائی داشته باشند. دوست گرامی من نمیدانم واقعیات تاریخی بر اساس تئوریهای ذهنی ما شکل میگیرند یا تئوریهای ذهنی بر اساس واقعیات. در ضمن تکیه بر افرادی مثل شیخ خزعل با پرونده ای که جدا مایه شرم است و در دسترس هم قرار دارد از قتل برادرش تا سر سپردگی به انگلستان و حرمسرای صد نفره و... نشان میدهد که زاویه ذهن و فکر سرکار روی چه مداری در چرخش است که مهم عربستان بودن خوزستان است و بس و بر این اساس باید به هر چیزی چنگ زد.استاد گرامی سالها و قرنها قبل از اینکه اعراب بنی کعب و بنی لام-از قرن ۱۶ تا ۱۹ میلادی، به این منطقه مهاجرت کنند و نام عربستان به این منطقه اطلاق شود خوزستان با نامی دیگر از زمان عیلامیان وجود داشته و نه محل اقوام عرب بل خوزیان و هوزیان بوده و نام اهواز مشتق شده از نام هوز و جمع هوز یعنی محل اسکان خوزها یا هوزهاست. قرنها قبل از رستم الحکما فردوسی در شاهنامه اش بر نام خوزستان و نه عربستان مهر کوبیده است
بشد تیز با لشکر خوزیان برآن سود جستن سرآمد زیان
وزان پس بر کشور خوزیان فرستاد بسیار سود و زیان
همیرفت تا کشور خوزیان ز لشکر کسی را نیامد زیان
بجز فردوسی فارس سرکوبگر!!«ابن منظور» به سال ۷۱۱ ه. ق. در «لسان العرب» اشاره داردکه : و الخوز جیل من الناس، اعجمی معرب، یعنی: «خوز» قوم یا قبیلهای از مردم عجمند. از سوی دیگر «خوز» را به معنی «شکر» و «نیشکر» نیز معنا میکنند. زیرا خاک حاصلخیز و بارور خوزستان، استعداد ویژهای برای رشد این گیاه داشته و آنجا بهترین محصول نیشکر را به دست میدادهاست.در کتاب «مجمع التواریخ و القصص» خوزستان به نام «حجوستان» و «حبوجستان و اجار» آمدهاست که به نظر میآید، برگرفته از زبان پهلوی با عناوین «حبوجستان» و حوجستان است. همچنانکه در بعضی از گویشهای رایج در این استان «بختیاری» برای ادای حرف «خ» از «ح» نیز بهره میگیرند. بنابراین واژگان «اوج»، «هوز»، «هوج»، «حوز» و «خوز» در سیر تحول و تطور لفظی با پسوند «ستان» و «اوجستان» به تدریج بر اثر سایش تلفظ، از «هوجستان» به «خوزستان» تغییری یافتهاست.[منبع بعدی فقط مربوط به جمله بعدی است] در متون پارتی نیز واژه هوزستان اشاره به همان نام خوزستان در دوران نوین دارد. بحث فراوانست اما با کمال معذرت عرض کنم با قیچی کتاب رستم الحکما و حکومت مشعشعیان و جناب خزعل مهاجر نمی توان تکه ای از پیکره مملکت ایران را جدا نمود. مطمئن باشید که ستم ننگین ملی از گرده تمام ملیتها باید برداشته شود و رای حتما رای ملیتها خواهد بود ولی مساله تجزیه حکایت دیگری است که احتیاج به رستم الحکما ندارد باید رک و وست کنده بیان کرد ما تجزیه میخواهیم.با عرض معذرت نوشته شما برای اثبات آنچه در پی انید بسیار ضعیف است و فقط میتواند کسانی را راضی نماید که درکی بسیار سطحی از تاریخ ایران داشته باشند. امید اینکه چیزهای بهتر و قویتری از جانب سرکار ارائه شود. با درود
اسماعیل وفا یغمایی
۵۲۶٨۴ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣۹۱
|
از : البرز
عنوان : اتحاد برای آفریدن و نهادینه کردن دموکراسی و رعایت حقوق شهروندی تک تک شهروندان ایرانی
جناب آقای بنی طرف، شما نوشته ای، «... برای آسیمیلاسیون و یکسان سازی زبانی و فرهنگی جامعه چند ملیتی ایران از هیچ کوششی فروگذار نکردند....» اما شما هنوز میتوانید در کنار تکلم و نوشتن به زبان فارسی، به زبان شیرین عربی، هم تکلم کرده و هم بنویسید، علیرغم تمام آن کوششهای شوم.
علیرغم تمامی کژی های موجود درتاریخ نزدیک ایران، صحبت از جامعه چند ملیتی ایرانی میکنید. به بیانی دیگر به جامعه ای به نام ایران، هنوز هم معتقدید، چه اگر غیر از این بود، حرفی از آن به میان نمی آوردید. اما وقتی به مجموعه ادله مطرح شده در نوشتارتان مراجعه می کنم، میبینم شما سوای اثبات هویتی مستقل برای ایرانیان عرب زبان، در پی اثبات مکانی جغرافیایی نیز هستید، از جایی که تسلط آنچنانی به تاریخ ندارم و شما حتی تاریخ نگاری آقای کسروی را هم زیر سئوال میبرید، صدق و یا عدم صدق فاکتهای تاریخی شما را به تاریخدانان جمع وامیگذارم.
اما سئوال اینجاست، وقتی که شما با جد و جهد فراوان مشغول پاره کردن تمامی پیوندهای میان ایرانیان عرب زبان با سایر ایرانیان هستید. چگونه است که هنوز هم خود را ایرانی دانسته و صحبت از جامعه چند ملیتی ایرانی میکنید؟
لازم است که بگویم، قلبا خوشحالم از اینکه شما هنوز هم خودت را ایرانی میدانی، نوروز را به شما و تمامی ایرانیان شادباش گفته و برای همه سالی سرشار از نیکی، اتحاد برای آفریدن و نهادینه کردن دموکراسی و رعایت حقوق شهروندی تک تک شهروندان ایرانی صرفنظر از رنگ پوست، تبار و نوع زبان را دارم
۵۲۶٨۲ - تاریخ انتشار : ۲۹ اسفند ۱٣۹۱
|