تئاترِ سیاسی جمهوری اسلامی


حمید آقایی


• تنها می توان به دو دلیل در این تئاتر سیاسیِ ولایت فقیه شرکت کرد، یا برای برهم زدن بساط این نمایشِ دروغین و اثبات این حقیقت که رهبری جمهوری اسلامی دیگر هیچ مخالف جدی ای را حتی از درون خود نمی تواند تحمل کند و یا برای برخورداری از سهمی از قدرت و پذیرش آگاهانه رلی در سناریوی حفظ قدرت ولایت فقیه ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۱۱ فروردين ۱٣۹۲ -  ٣۱ مارس ۲۰۱٣


واسلاو هاول نمایشنامه نویس و رئیس جمهور فقید چک می گوید: "سیاست یک نمایش و تئاتر بیش نیست، بنابراین سعی کن آنرا خوب بفهمی." وی می نویسد: "سیاستِ بدون یک آغاز و پایان، سیاستِ بدون جنبه های نمایشی، بدون حضور و همدلی انسان ها، بدون مراحل و مراتب گوناگون، بدون تحول که در مقابل چشمان دنیا بشکل یک درام واقعی با شرکت مردم معمولی انجام می گیرد، یک سیاستِ اخته و بی بو و خاصیت است".

اصولا زندگی بشر نمایشی از تراژدی ها و شادی های او است، و آنچه که نمایشنامه نویس به صحنه در می آورد تنها می تواند بخشی و برداشتی از این زندگی واقعی باشد. حال هر اندازه این نمایش و تئاتر به واقعیت های زندگی نزدیکتر باشند و آدمی بتواند خود و جامعه اش را در صحنه ها و سناریوهای آن پیدا کند، احساس خواهد کرد که خود نیز جزئی از آن تئاتر شده است. تئاتری که پرده ها و نمایشهای آن تفاوت چندانی با وقایعی که در زندگی روزانه اتفاق می افتند ندارند و انسان می تواند با آنها همدل و همزبان شود.

واسلاو هاول با این تعریف از سیاست و با دقتی که در بکارگیری کلمات در این تعریف از خود نشان می دهد دست روی یک تفاوت بسیار آشکار بین دو گونه از "سیاست ورزی" می گذارد. در اینکه سیاست و بطور کلی زندگی انسان نمایش و تئاتری است که هرکس به تناسب استعدادها و موقعیت اجتماعی اش نقشی در آن بعهده می گیرد شکی نیست. اما همانطور که واسلاو هاول می گوید این نقش ها یا می توانند باعث همدلی و دخالت مردم در صحنه سیاست شوند و بدین طریق، نمایشی که بر روی صحنه می آید به واقعیت های زندگی مردم نزدیکتر باشد و یا باعث بیگانگی مردم نسبت به سناریوهای چیده شده گردند.

با این فرض که سیاست، نمایش و تئاتری بیش نیست می توان تفاوت بین دو گونه ی اصلی از "سیاست ورزی" را به خوبی بتصویر کشید. در یک نظامِ توتالیتر و دیکتاتوری هدف اصلی کارگردان حفظ و گسترش قدرت است. بنابراین آنچه که به صحنه آورده می شود در واقع امر چیزی جز امیال، سیاست ها و برنامه های رهبران این نظام نخواهد بود.

اگرچه سناریست ها تمام تلاش خود را بخرج می دهند که صحنه های نمایش را واقعی جلوه دهند، اما بدلیل عدم همدلیِ مردم با نمایش و بیگانگی آن با زندگی روزانه، معمولا در این امر موفق نمی شوند. واقعیتی که در میدان نمایش و در محیط تئاتر رقم زده و به صحنه آورده می شود تنها محدود به چهاردیواری تئاتر است.

این "واقعیت" اما جلوه های دیگری نیز دارد. سناریو نویسانِ این تئاتر و رهبران این نظام خود خوب می دانند که آنچه که می گویند و می نویسند دروغ است و آنها را صرفا برای حفظ قدرت خود بافته اند. مردم نیز می دانند و احساس می کنند که آنچه نمایش داده می شود دروغ های ساخته و پرداخته کارگردانان و بازیگران این تئاتر، که مردم خود را با آنان بیگانه احساس می کنند، هستند. و جالب این است که رهبران دیکتاتور و کارگردانان نیز بر این واقعیت آگاهند که تماشاچیان باوری به آنان و نمایش هایشان ندارند. واقعیتی که تنها در محیط عمومی تئاتر شکل می گیرد و زمانی که پا از تئاتر بیرون می گذاری در هم فرو می ریزد.

در حقیقت در محیط تئاتر و در میدان نمایش واقعیتی جدید که بکلی متفاوت با واقعیت های بیرون از تئاتر است اتفاق می افتد. دروغی که همه، از دروغ سازان آن تا تماشاچی های آن، می دانند که دروغ است و صرفا برای حفظ قدرت صحنه سازی شده است.

از نمونه های بسیار بارز اینگونه نمایش های دروغین می توان از جلسات نمایشی مذاکرات دولت در برخی از نظام های توتالیتر، مانند دولت پوتین و مددُف در روسیه و یا نمایش های تلویزیونی مذاکرات هیت دولت در دوران حکومت صدام حسین در عراق و یا حسنی مبارک در مصر و یا نمایش های تلویزیونی کره شمالی نام برد. این نمایشهای سیاسی و بدنبال آن پروپاگانداهای آن همه بر یک محور می چرخئد و قابل توجیه هستند و آنهم حفظ قدرت دیکتاتور و اطرافیان معدود او است.

حفظ قدرت دیکتاتورها اما همواره با یک سناریوی واحد به عرصه نمایش وارد می شود. حفظ کشور و سرزمین آبا و اجدادی و حفاظت از مردم در برابر دشمنان ملت محور اصلی این نمایش های سیاسی را تشکیل می دهد. این نمایش معمولا نیز به شکل واحد و مشابه یکدیگر به اجرا در می آید. دامن زدن به تضاد و تنش با دشمنانی که در مقابل دیکتاتور صف کشیده اند و قصد نابودی او را دارند. در این میان هر واکنشی از جانب این "دشمنان"، در برابر تحریکاتِ دشمن ستیزانه دیکتاتور ، بمنزله شاهدی بر درستی سناریوی حفظ قدرت بکار گرفته می شود و در صحنه تئاتر دائم اعلام می گردد که می بینید که ما حقیقت را می گوییم و دشمنان ما می خواهند کشور و استقلال ما را تحت کنترل خود در آورند.

این سناریو سازی اما محدود به همان صحنه عمومی تئاتر سیاسی می ماند. با بازگشت مردم به زندگی خصوصی اشان، واقعیت های زندگی و تراژدی و شادی های آن مجددا به پرده های تئاتر واقعی زندگی که مردم نقش اصلی در آن دارند باز می گردند. دیکتاتور بر این واقعیت نیز آگاه است که مردم، باوری به نمایشهای او ندارند و در زندگی خصوصیشان به این دروغ ها می خندند. اما تا مادامی که صحنه عمومی تئاتر توسط این مردم بهم نخورد و قواعد بازی رعایت شوند و تا زمانی که ابزارهای قدرت در کنترل دیکتاتور باشند، وی نگرانی زیادی نخواهد داشت.

اگرچه سیاست ورزی، حتی در نظام های دمکراتیک، جنبه هایی از نمایش و تئاتر را در خود دارد و سیاست ورزان با استفاده از روش های نمایشی و تئاتری سعی در بسیج بخشهای اجتماعی هوادار خود دارند، اما تفاوت اساسی با تئاتر دیکتاتورها در این است که پرده های نمایشی آن به واقعیت های زندگی روزمره مردم، به تراژدی ها، به مرگ و زندگی و به شکست و پیروزی های یک ملت نزدیک تر اند. هر اندازه این نزدیکی و تطابق بیشتر باشد، مردمِ حاضر در صحنه، احساس همدلی و هم نوایی بیشتری با بازیگران و نمایشنامه نویسان پیدا می کنند. از این زاویه می توان گفت که اصولا اشکالی بر نمایشی و تئاتری کردن سیاست وارد نیست، بشرط اینکه سناریوها و پرده های نمایش بازتابی از زندگی واقعی مردم باشند.

روش های بحث و مجادله در مجلس عوامِ انگلیس که سابقه و تاریخ آن به قرن هیجدهم میرسد نمونه ای روشن از بکارگیری روشهای تئاتری در زمینه سیاست و سیاست ورزی است که بدلیل باز و بعضا تند و یا همراه با شوخی بودن مباحثات و مناظرات، بعنوان یکی از الگوهای موفق پارلمانی مورد استفاده قرار گرفته است. تداوم این شکل از سیاست مداری و اداره مناظرات و الگو شدن آن برای بسیاری از کشور های دمکراتیکِ دیگر نشان از نزدیک بودن این شیوه ی حکومت داری با زندگی روزمره مردم دارد. اگرچه بسیاری می دانند که این مناظرات جنبه هایی از شو و نمایش را در خود نهفته دارند، اما چون این نمایشِ پارلمانی بازتاب نسبی تئاتر بزرگتر زندگی که همه چیز از غم و شادی و شوخی تا جدیت و توافق و اختلاف در آن حضور دارد، مورد پذیرش عامه مردم قرار گرفته است و مردم نیز در آن شرکت می کنند.

دلیل دیگر بر الگوبرداری از سیستم پارلمانی انگلیس که معمولا دو جبهه موافق و مخالف در برابر یکدیگر قرار می گیرند، بکارگیری روش های عاری از خشونت، ضمن بحث های بسیار جدی است. این روش، باور به نقش مناظرات عمومی و دخالت مردم در سیاست در کادر قراردادهای از قبل تعیین شده اجتماعی را به نمایش میگذارد و تقویت می کند. قراردادهایی که ضامن صلح و آرامش در روابط اجتماعی و مصونیت نسبی مردم از اعمال روش های استبدادی هستند.

موفقیت و پایداری این روش اما بستگی به توانایی سیاست ورزان و نمایندگان پارلمان نیز دارد. پذیرفتن این واقعیت که سیاست جنبه هایی از تئاتر و نمایش را در خود دارد و توانایی و استعداد ارائه پرده های نسبتا واقعی و قابل فهم برای مردم و در عین حال قدرت برانگیختن آنان برای حمایت از برنامه ها و سیاست دولتمردان یکی از ملزومات اصلی یک سیاست موفق است.

در این نگاه به سیاست، که باید بازتابی از زندگی واقعی مردم باشد، بخش عمومی و دخالت مستقیم بخش های اجتماعی در اولویت قرار می گیرد. این اولویت در حقیقت به این معنی است که سیاست و سیاست ورزی مبتنی می گردند بر اصالت انسان و نقش خود آگاهانه او در عرصه سیاست و اجتماع و سایر ابعاد زندگی. و همانطور که این زندگی، فراز و نشیب ها، شکست و پیروزی ها و غم و شادی ها را با هم و در هم دارد، سیاست ورزان نیز می بایست با رابطه باز و عاری از دروغ، سناریو های واقعی و مردم فهم در عرصه سیاست پدید آورند.

واضح است که محورهای سیاست و سیاست ورزی در نظام جمهوری اسلامی بر دروغ و انواع سیاست ها و سناریوهای حفظ قدرت استوار است. مانند سایر نظام های دیکتاتور و توتالیتر هم رهبر جمهوری اسلامی می داند که سیاست های دشمن ستیزش دروغ و تماما نمایشی است و هم اکثریت جامعه ایران بر این نمایش دروغین واقف است. رهبر جمهوری اسلامی نیز آگاه است که مردم متوجه این دروغ بزرگ هستند و بنابراین تلاش بسیار جدی داشته و دارد که در صحنه عمومیِ این تئاتر، آشکارا از این دروغ صحبتی به میان نیاید. مهم برای او حفظ آرامش صحنه است و تا زمانیکه کنترل بخش عمومی جامعه را در اختیار دارد، نگران خود آگاهی مردم و به تمسخر گرفتن سیاست های او توسط مردم در زندگی خصوصیشان نیست.

با توجه به اینکه ولایت فقیه جمهوری اسلامی اعتقادی به دمکراسی پارلمانی ندارد و حضور مردم در انتخابات پارلمانی را بمثابه بیعت مردم با نظام جمهوری اسلامی و رهبری آن می داند، می توان به یقین گفت که سخنان او در مناسبت های مختلف مبنی بر تشویق مردم به شرکت در انتخابات با هدف حفظ قدرت خود و بهره برداری های اقتصادی و سیاسی بخش های هوادار خویش است.

تنها می توان به دو دلیل در این تئاتر سیاسیِ ولایت فقیه شرکت کرد، یا برای برهم زدن بساط این نمایشِ دروغین و اثبات این حقیقت که رهبری جمهوری اسلامی دیگر هیچ مخالف جدی ای را حتی از درون خود نمی تواند تحمل کند و یا برای برخورداری از سهمی از قدرت و پذیرش آگاهانه رلی در سناریوی حفظ قدرت ولایت فقیه.

ما از هر این دو نمونه در انتخابات به اصطلاح پارلمانی جمهوری اسلامی شاهد بوده ایم. مهندس بازرگان در زمان حیاتش بدون اینکه منتظر چراغ سبز رهبری جمهوری اسلامی باشد کاندید مجلس شد، با وجودیکه می دانست که صلاحیت او توسط شورای نگهبان جمهوری اسلامی رد خواهد شد. این عمل او بیشتر در راستای بهم زدن بساط انتخابات نمایشی و برملا کردن دروغهای ولایت فقیه قابل توجیه است.

در انتخابات پیش رو نیز، با علم به اینکه شورای نگهبان صلاحیت بسیاری را رد خواهد کرد، کاندید شدن یا با هدف شرکت در مناسبات قدرت است و یا به منظور افشای چندین باره نمایشات انتخاباتی است. در این میان اگر کاندیداهای احتمالی اصلاح طلبان مانند آقای خاتمی منتظر چراغ سبز رهبری برای کاندید شدن باشند و سپس اعلام کاندیداتوری کنند، باید گفت که شرکت ایشان در انتخابات به منزله تائید همه سیاست های سرکوبگرانه سالهای اخیر ولایت فقیه است و برای گرفتن سهمی از قدرت و پذیرش نقشی در تئاتر سیاسی جهموری اسلامی صورت گرفته است.

اما اگر ایشان مستقلا و بدون توافق اولیه ی رهبری خود را کاندید کرد، باید گفت که او آگاه بر این نمایش و برای بهم زدن صحنه های آن که از قبل مهندسی شده است وارد عرصه انتخابات شده است.

http://haghaei.blogspot.com