زبان و فرهنگ ایل قشقایی
زبان مادری و نقش زبان اول در رشد مغز و شخصیت کودک
اشکبوس طالبی
•
آخر کجای این کار عیب دارد اگر ایرانیان تورک زبان با بازنگری الفبای واحد تورکی بخواهند در کنار آموختن زبان فارسی، زبان مادری خود را در سطح خواندن و نوشتن نیز فرا بگیرند؟ آموزش زبان تورکی قابلیت اجرا شدن در سرزمین هایی که اکثریت تورک زبان دارند، عملی است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۷ فروردين ۱٣۹۲ -
۶ آوريل ۲۰۱٣
پیشگفتار:
زبان قشقایی ها تورکی قشقایی است که زبان مادری و رسمی این ایل می باشد. این زبان شاخه ای از تورکی اغوز غربی جدید می باشد (جواد هیات). این زبان در اثر تداخل با زبان فارسی و لهجه های لری، به تدریج از زبان ترکی اغوز کمی فاصله گرفته است. شاید به همین خاطر است که گروهی به غلط تورکی قشقایی را "تورکی فارس" نام گذاشته اند.
بنا به گفته دکتر جواد هیات زبان شناس آذربایجانی، "زبان تورکی قشقایی با زبان آذری و استانبولی یک منشا دارد." البته از لحاظ گویش و کاربرد کلمات، لهجه تورکی قشقایی با لهجه های زبان آذری و استانبولی مقداری متفاوت است. و این تفاوتها جزیی هستند و بیشتر جنبه کاربردی، صوتی و گاهی دستوری یا گرامری دارند و این تفاوت ها به حدی نیستند که این ملیت ها و اقوام تورک زبان، سخن و کلام یکدیگر را نفهمند و یا با هم ارتباط هنری، موسیقیایی و فرهنگی نداشته باشند. به همین خاطر می بینیم که زبان فاخر میرزا ماذون شاعر بنام قوم قشقایی با زبان استاد شهریار شاعر بلند آوازه آذربایجانی هم خوانی وهمزادی مشابهی دارند. بنا به تحقیقات دکترهیات و دکتر حمید نطقی، زبان شناسان آذری، ترکی اغوز جدید، پس از آمدن سلجوقیان در قرن پنجم هجری شکل گرفت و تا قرن نهم هجری، لهجه های تورکی با هم تفاوت چندانی نداشته اند. لذا شاخه های تورک های اغوز، زبان های یکدیگر را به خوبی درک می کرده اند و شاعران تورک زبان، نیر به یک میزان، در بین تورکان محبوبیت و پذیرش داشته اند. پس از قرن 15 میلادی یعنی مقارن قرن دهم هجری (حدود 500 سال پیش)، تورک های اغوز به دو شاخه اغوز شرقی و اغوز غربی منقسم گردیدند و آرام آرام از یکدیگر جدایی یافتند. جایگاه زبان تورک های قشقایی در این تقسیم بندی به شکل زیر مشخص می شود.
در این جا با استفاده از کتاب "سیری در تاریخ زبان و لهجه های ترکی،" نوشته دکتر جواد هیات، لهجه های تورکی رادر شاخه های مختلف ترسیم می کنیم و موقعیت زبان "تورکی قشقایی" را در رابطه با سایر شاخه های زبان تورکی اغوز روشن می کنیم.
تورکی قشقایی دست نخورده تر از تورکی آذری و تورکی استانبولی است زیرا تا حد زیادی از تداخل ترکی ایغوری (تورکی مغولی) و سایر شاخه های تورکی شرقی برکنار مانده است و از در هم آمیختگی کلمات فرانسوی، انگلیسی و عربی، آن طور که در تورکی استانبولی مشاهده می شود به دور مانده است اما متاسفانه در عوض درمحاصره تنگاتنگ با زبان فارسی و گویش های دیگر در سراشیبی استحاله و نابودی قرار گرفته است. تا حدی که نسل جوان امروزی قشقایی درخواندن و درک و فهم زبان مادری شان که در اشعار میرزا ماذون تجلی یافته است، عاجزند.
به نظر نویسنده این سطور، زبان ترکی قشقایی به علت نداشتن کتابت و محدودیت جمعیتی و پراکندگی جغرافیایی از هجوم زبان های فارسی،کوردی و لری دور نمانده است. لذا در نتیجه این زبان در جهت استحاله در زبان فارسی پیش میرود و این ا ستحاله با قدرت گرفتن رضا شاه در سایه سیاست زبان واحد کشور واحد و فرهنگ واحد، سرعت بیشتری گرفت تا جایی که تورکی صحبت کردن در فارس تا مدتی با تحقیر و محدودیت همراه بود . بی جهت نیست که زبان رایج تورکی قشقایی امروز با تورکی قشقایی دیروز (100 سال پیش) بسیار متفاوت است و شاید به همین علت است که برای جوانان امروز قشقایی ، خواندن وحتی درک زبان فضولی،ماذون ، یوسف علی بیگ و حتی شهریار، چندان ساده و روان نییست.
در 70- 80 سال اخیر جامعه ایران و مناسبات بین فرهنگی دستخوش دگر گونی های عظیمی شده ، اما آنچه که مربوط به قشقایی هاست ، چنین به نظر می رسد که:
تمهیداتی آشکار و پنهان به کار گرفته شدند تا هر چه زودتر زبان و بعد فرهنگ قوم قشقایی در فرهنگ و زبان مسلط حکومت مرکزی ایران استحاله شود. برای اجرایی کردن چنین برنامه ای، حکومت مرکزی چندین بار دست به (تخته قاپی) یا اسکان اجباری ایل قشقایی زد. اصلاحات ارضی ، ملی شدن مراتع و جنگلها، بسته شدن ایل راه ها ، واردات بی رویه گوشت از خارج و اضمحلال زندگی وابسته به دامداری، منجر به محدود شدن زیستگاه طبیعی ایلات در ییلاق ها و قشلاق ها شد و افراد دایل به ناچار برای تنازع بقا برای کارهای ساختمانی به حاشیه شهرها روی آوردند. کودکان قشقایی نیز، از حقوق مساوی شهروندی برای آمورش زبان تورکی قشقایی در سطح خواندن و نوشتن، حتی به صورت محدود محروم شدند . وآموزش زبان قشقایی در حد شفاهی متوقف شد یعنی نگاه داشته شد وناچارا برای ادامه حیات و امرار معاش و امکانات شغلی در چهارچوب جامعه ایران مجبور شدند تا به فرهنگ مسلط جامعه ، زبان فارسی و راه ورسم زندگی دیکته شده حکومت مرکزی گردن نهاده و آرام آرام از فرهنگ و شیوه زندگی و زبان مادری خود دست بشویند تا مقبول فرهنگ و زبان حکومت مرکزی قرار گیرند. اما این فرهنگ پذیری و قاطی شدن در فرهنگ مسلط، هیچگونه امکان مساوی اجتماعی-تحصیلی و شغلی برای آنها به ارمغان نیاورد . برای مثال از زمان قدرت گیری رضا شاه- سید ضیاء تا کودتای 28 مرداد 1332، تعداد مدارس ابتدایی برای کل ایل یک ملیونی قشقایی ، شاید به تعداد انگشتان دست هم نبود. بعد ها، تاسیس مدارس سیار عشایری وهمگانی شدن آموزش ابتدایی در ایل ، امید های زیادی را برای حفظ زبان و فرهنگ قشقایی به وجود آورد . اما بی توجهی به زبان مادری وتاکید یک جانبه و عنان گسیخته اموزش زبان فارسی به کودکان قشقایی ، این پروسه استحاله فرهنگی و زبانی را شدت و سرعت بخشید و حیات زبان تورکی قشقایی را حتی در محدوده شفاهی به تنگنا انداخت. یعنی در حقیقت این سیستم آموزشی، زبان و تا حدی فرهنگ سنتی قشقایی ها را ازآنها گرفت ودر عوض به آنهاخواندن و نوشتن فارسی آموخت تا به زندگی شهری دخول کنند و آن چه را که ما امروز می بینیم شکل گیری یک گروه اندک تحصیلکرده و مدرن نسل جدید قشقایی است که در ادرات، سازمان ها بیمارستان ها و مراکز دولتی مشغول کارند و در کنار این پدیده ، پیدایش یک توده عظیم کم سواد بی هویت حاشیه نشین شهری است که دیگر نه قشقایی ایلی دامدار خود کفا هستند و نه به مهارت های اساسی شهروندی دست یافته اند . نه به هویت ایلی- فرهنگی و زبانی قوم قشقایی پای بندند و نه تورکی سخن گفتن را ارزش می دانند . نه در آموزش زبان فارسی می توانند با همسن و سالان شهری خود در شیراز و اصفهان رقابت داشته باشند ونه در پهنه ادبیات و موسیقی ملی ایران سخنی برای گفتن دارند. جمعیتی از آنجا رانده و از این جا مانده. که این گم گشتگی، خود میتواند نتایج تخریبی بیشماری را به شرح زیر در پی داشته باشد.
1. احساس شکست خوردگی ومورد تبعیض واقع شدن که به شکل نیروی گریز از مرکز خودنمایی کرده و یا خواهد کرد.
2. محروم کردن جامعه ازچند گانگی فرهنگی و زبانی مختلف که هرکدام میتوانست به غنای فرهنگ ملی کشورکمک کند.
3. پایین آمدن انگیزه برای یادگیری و نیاز به پیشرفت و احساس بی اعتمادی به خود در رقابت با کودکان همسن وسال و گرایش به ترک تحصیل و جذب بازار کار شدن بی موقع . که در نهایت به عقب افتادگی فرهنگی منجر می شود.
4. گسترش احساس بیگانگی، خصومت، بیعدالتی ، مشکلات شخصیتی و مسئولیت ناپذیری در قبال جامعه و هویت ملی.
5. گسترش انواع الگوهای رفتار ناسازگار اجتماعی، گسترش انواع اعتیاد های ارزان و قابل دسترس، رفتارهای نا بهنجار روانی مثل : افسردگی ،نا آرامی ، بیقراری، دزدی، قاچاق، همسر آزاری، طلاق و ده ها رفتار نابهنجار دیگر که هریک به نوبه خود می تواند امکانات محدود خانواده را به تاراج برده، بر جمعیت بیکاران افزوده، و بر اقتصاد کشور آسیب جدی وارد بکند.
البته واقعیت های تکان دهنده دیگری را هم در ورای جامعه قشقایی و ایران باید مد نظر داشت و قبول کرد که:
رقابت ها ودگر گونی های تند جهانی در 100 ساله اخیر، جنگهای خانمانسوز بین المللی، جنگهای داخلی در کشورهای چند ملیتی، مغلوب شدن ملیت های کوچکتر، شرایطی را به وجود آورده اند تا زیستگاه طبیعی اقوام و ملیت های مغلوب به مخاطره بیفتند. کوچاندن اجباری قوم های مغلوب به مراکز جدید و غیر بومی ،محروم شدن آنها در آموزش زبان مادری، فشار ها و تبعیض های گوناگون حکومت های مرکزی تمامیت خواه بر فرهنگ ها و زبان های اقوام و ملیت های تحت سلطه ، همگی باعث شده اند تا %60 زبان های کوچک دنیا از بین بروند (رحیم رشیدی- وب سایت یونسکو).
بنا به گزارش یونسکو، در سال 2008 میلادی، %96 زبان های دنیا فقط توسط %4 مردم دنیا به کار برده می شود. یعنی زبان های بسیاری در دنیا، توانایی ادامه حیات را از دست داده اند و در برابر زبان های مهاجم دیگر توان مقاومت را از دست می دهند. اگر قبول کنیم که زبان در شکل گیری شخصیت و کارکرد مغزانسان بیشترین تاثیر را دارد، آنگاه بهتر به روند تدریجی و ناپیدای استحاله فرهنگی (Assimilation)، و یا فرهنگ زدایی (Acculturation)، یا حاشیه نشینی (Marginalization)خواهیم برد، و این بی عدالتی آشکار و نقض اساسی ترین حقوق انسانی اقلیت های قومی و زبانی را با گوشت و پوست خود لمس خواهیم کرد. و تازه متوجه خواهیم شد که چگونه فرهنگ چندین گونه جهانی، بسوی یگانه شدن و حذف سایر فرهنگها و زبان های بومی پیش می رود و پدیده جهانی شدن (globalization) به سرعت این پدیده را شتاب می دهد.
باید توجه داد که امروزه شرایط زبانی و امکانات فرهنگی و ... اقوام و ملیت های داخل ایران یکسان نیست بعضی از گروه های قومی نسبتا در شرایط بهتری هستند اما برای قشقایی ها شرایط بسیار حساستر و آموزش زبان مادری این گروه قومی ایرانیان بالکل فراموش شده است چرا که:
1. قشقایی ها یک قوم یک ملیونی عمدتا کوچ رو بودند که از راه دامداری و قالی بافی ، صدها سال در خطه های مرکزی و جنوبی ایران زندگی می کردند . برای دفاع از استقلال ایران حتی با انگلیسی ها هم جنگیدند . این توده عظیم کوچ رو با ملیونها گوسفندان خود، از تهیه کنندگان مهم گوشت کشور بودند. در طول حیات تاریخ سیاسی شان همواره برای نگاهبانی از فرهنگ و زبان خود ، با حکومت های تمامیت خواه مرکزی ایران در تضاد قرار می گرفته اند. متاسفانه رهبران سیاسی و فکری ایل هیچگاه نتوانستند و یا نخواستند در شکوفایی وگسترش زبان ترکی قشقایی نقشی ایفا کنند وآن را از شکل شفاهی به کتابت برسانند. لذا قشقایی ها در هیچ زمان ، حتی در دوران شکوفایی نسبی زبان ترکی درعهد صفویان هم ، از خود صاحب مدرسه، مکتب خانه و یا کانون آموزش زبان مادری نبوده اند. و اشعار شعرای قشقایی یا آذربایجانی ، عمدتا سینه به سینه و شفاهی از والدین به فرزندان منتقل می شده و به ندرت به چاپ، تکثیر و استنساخ می رسیده است.
2. زبان ترکی آذربایجانی و زبان تورکی استانبولی، زبان رسمی، شفاهی و تا حدی کتبی خلق های مختلف آن سامان بوده است. از زمان به وجود آمدن کتاب( دده قورقوت) در قرن دهم هجری تا کنون، زبان ترکی آذربایجانی واستانبولی علی رغم افت و خیز ها و محدودیت های سیاسی، هیچگاه از تکاپو و خلاقیت باز نمانده و مراحل تکاملی مختلفی را از سر گذرانده اند.
3. دیوان شاعران بزرگ ترک از آسیای میانه تا تا استانبول، از قبرس تا زنجان دست به دست می گشته ودر چاپخانه های قانونی و غیر قانونی در نسخه های فراوان به زبان ترکی چاپ ومنتشر می شده است. اشعار شاه اسماعیل صفوی معروف به شاه ختایی، فضولی، نصیرباکویی، نسیمی، فاخر، واقف، نباتی، وحتی در این اواخر اشعارمعجز، صابر، استاد ساهر، استاد شهریار، صمد ورغون و صمد بهرنگی، عمدتا به صورت زیر زمینی چاپ ودراختیار مشتاقان بی شمار زبان ترکی در این سوی مرز و آن سوی مرزقرار می گرفت . در دوران حکومت طولانی سلسله پهلوی، شاعران ، نمایشنامه نویسان، ترانه سرایان و نویسندگان و عاشیق های آذر بایجانی، هیچگاه لب فرو نبستندو قلم نشکستند. آثارشان علی رغم محدود بودن و غیر قانونی بودن، در باکو یا تبریز چاپ ومنتشر می شد و در تمامی نقاط ترک نشین در اختیار علاقمندان قرار می گرفت.
اما، درست در همین ایام، قشقایی ها در محاصره فرهنگی و نظامی و به دور از تحولات سیاسی – زبانی و فرهنگی منطقه آذر بایجان در تلاش زنده ماندن و حفظ زندگی کوچ نشینی خود بودند. رهبران ایل گمان می کردند که با اسب و تفنگ برنو و یا با واسموس آلمانی می توانند حکومت مرکزی را به عقب برانند وحکومت خود مختار فارس کهگیلویه وبویر احمدرا بنیان نهند. بر بستر چنین سیاست و جهان بینی ، تقریبا تمام انرژی قشقایی ها در جدال دایمی با حکومت مرکزی به هدر می رفت.خشکسالی های پی درپی، بیماریهای عفونی واگیر درایل ، نیروهای انسانی و معیشتی ایلاتی ها را تهدید می کرد و حکومت مرکزی نیز نه می توانست و نه می خواست به یاری این بخش از شهروندان کشوربشتابد! روان شناسی بیگانه ستیزی و خود بزرگ بینی رهبران ایل قشقایی از یک طرف و پایین نگهداشتن شعور فرهنگی و سیاسی توده مردم قشقایی ، از طرف دیگر ، به حاکمان و والیان محلی ایالت فارس و پشتیبانانشان در حکومت مرکزی این فرصت را داد تا قشقایی ها را در ییلاق های مسطح و قشلاق های کوهستانی محاصره کرده و از زندگی پر تحول و پر جنب و جوش جدید شهری جدا ساخته و ارتباط زبانی و فرهنگی آنها رابا فرهنگ نسبتا غنی اجدادشان در آذر بایجان، به کلی قطع کنند و زمینه را برای استحاله فرهنگی این قوم فراهم کنند.
اگر بقایای زبان شفاهی تورکی قشقایی را به عنوان تنها هویت قومی این ایل قلمداد کنیم، می بایست آن را مدیون پیر زنان و پیر مردان ایل بدانیم که چون جان شیرین، آن را در سینه نگاه داشتند و تا حدی به فرزندان خود انتقال دادند. چوپانان، کرنا سرایان، عاشیق ها و میرزاها و شاعران ایلی و در این اواخر موسیقی دان جوان و مبتکر ایل فرود گرگین پورتوانست آهنگها، ملودی ها، ترانه ها و اشعار بزمی ورزمی ایل را به شیوه ای مدرن باز سازی کرده و از این جهت در حفظ زبان و فرهنگ قشقایی و ارتباط مجدد آن با اجداد آذر بایجانی خود، قدم های موثری بردارد و پروسه استحاله شدن این زبان را تا چندی به عقب بیندازد.
زبان مادری یا زبان اول: چرا آموزش زبان مادری نه تنها لازم است بلکه ضرورت است و نباید از آن چشم پوشید
دانشمندانی که روی مغز وزبان ورابطه این دو مطالعه کرده اند، به نتایج جدیدی دست یافته اند. این گروه از محققین ثابت می کنند که زبان مادری یا زبان اول، بخش متفاوتی از قشر فوقانی مغز را اشغال میکند وآن بخش از مغز که مرکز آموزش زبان مادری یا ( زبان اول) است، در رابطه با ضربه های مغزی مقاوم تر است. و زبان دوم در بخش دیگری از قشر فوقانی مغز (Cortex) متمرکز میشود. لذا آسیب های مغزی سبب اختلال شدید در یکی از این دو زبان می گردد. در سکته های ایسمیک مغزی ، آسیب وارده بر ناحیه زبان دوم رایج تر است. و شخص آسیب دیده معمولا در ابتدا تواناییهای زبان دوم را از دست می دهد در حالی که هنوز قادر است با زبان اول خود یعنی زبان مادری صحبت کند.* بعضی از روان شناسان کودک از این هم جلوتر رفته اند و ثابت می کنند که زبان مادری از دوران سوم حاملگی بخصوص بین هفته های بیست و چهارم تا تولد شروع می شود چرا که مغز جنین در این دوره می تواند به محرک های صوتی مادر و کیفیت صدای اطراف مادر واکنش نشان دهد. دکتر Nelson و همکارانش در سال 2006 با وصل کردن128 الکترود درمغز کودک تازه متولد شده، امواج مغزی آنها را مورد مطالعه دقیق قرار دادند و مشاهده کردند که کودکان نوزاد به درستی می توانندصدای مادر را از صداهای دیگر تشخیص دهند و حتی این کودکان در خواب نیزمیتوانند چنین واکنش های مغزی را نشان دهند. با توجه به این که مغز کودک با 100 بلیون سلول عصبی فقط یک چهارم رشد خود را طی کرده، اما در عوض نخاع درحد بیشتری فعال شده وکودک رفلکس های مختلفی را از خود نشان می دهد*... روان شناسان ژاپنی هم به این پدیده توجه کرده اند واز آن فراتر می روند و می گویند که در دوره بارداری صدای موسیقی آرام، صحبت کردن ملایم مادر با جنین و قصه خواندن ولالایی او، روی سیستم عصبی – مغزی کودک اثر می گذارد و اولین رابطه عاطفی کودک با مادریعنی attachment را به وجود می آورد که بعدها پایه های آموزش زبان مادری می شود.*
چرا زبان مادری مهم است وچه ارتباطی با رشد مغز و شخصیت دارد؟
زبان آموزی کودکان شامل 4 بخش مجزاست که روی همدیگر اثر می گذارند:
1. گوش کردن
2. سخن گفتن
3. خواندن
4. نوشتن
شنیدن و گوش کردن از ماه های پنجم و ششم حاملگی شروع میشود و از زمان تولد تا 18 ماهگی سایر حس ها به کمک کودک می آیند مثل لمس کردن، چشیدن، بوییدن، دیدن و با چشم، شئی متحرک را دنبال کردن وحتی کپی کردن شکلک های مادر. این حس ها از راه های مختلف از طریق سیستم گسترده شبکه عصبی، اول به نخاع و سپس به قسمت زیرین مغز Amygdala یا مخچه کودک می رسد و باعث واکنش های عاطفی و اساسی کودک می شود. در اوایل 18 ماهگی قسمت های میانی Midbrain و قشر فوقانی مغز Cortex شروع به رشد می کند و ارتباطات نورون های مغزی بیشتر وبیشتر برقرار می شوند. ذخیره سازی این حس ها آرام آرام شروع میشوند وکودک در 5 ماهگی اسم خود را تشخیص می دهد ودر یکسالگی حدود 50 کلمه ودر2 سالگی حدود 200 کلمه را در مغز خود ذخیره کرده است و این کلمات عمدتا کلماتی هستند که با زبان مادری کودک و در ارتباط تنگاتنگ با مادر فرا گرفته میشوند. (Santrock pp.114-117).
در این دوره است که پایه های زبان آموزی کودک شروع می شود. کودک در ارتباط تنکاتنگ با مادر صدا سازی را از مادر تقلید کرده و آنها را با هم ترکیب کرده و صداهای با معنی می سازد. اول صدای ( ما) یا (نا) تا به (ماما) یا ( ننه و نا نا) می رسد. تمام این پروسه آن طور که ویگوتسکی، زبان شناس معروف روسی می گوید درفضای تنگاتنگ مادر- کودک (Zone of Proximal Development) شکل می گیرد و آموزش زبان اول یا زبان مادری آموخته می شود. ابتدا تک صدایی بعد دو صدایی و بعد چند صدایی و بالاخره کلمه با معنی و سپس ترکیب دو یا سه کلمه بدون فعل ، برای رساندن یک مفهوم جا می افتد. مثل : ماما آب و یا ننه سو. در حدود 2 سالگی یا کمی کمتر، اولین جمله کامل به زبان می آید و کودک آرام آرام به کاربرد و ترکیب جملات آشنا شده، لهجه و گویش مادری را در محیط تقلیدی- آموزشی خانواده فرا می گیرد و سیستم صدا سازی خود را با آن ها تطبیق می دهد. شاید جالب باشد تا خوانندگان را به این نکته توجه بدهم که : 70 تا 80 در صد مشاهدات بالینی و طبیعی روان شناسان کودک، چنین نشان داده اند که اولین واژه به کار رفته در فرهنگ ها و زبان های مختلف واژه "ماما"،" ننه "و "مامی" و مادر" mother" بوده است نه" بابا" یا "آتا "وِیا "father . شاید به همین دلیل است که اولین زبان را زبان مادری یا mother tongue نام نهاده اند نه زبان پدری یا طایفه ای یا کشوری یا ملی. از 3 سالگی به بعد، کودک به اشکال پیچیده تر زبان آشنا می شود و با کاربرد جملات و کلمات ، همخوانی نهاد و گزاره یاهمراهی فاعل و فعل، آشنا تر شده و پا را از محدوده خانواده بیرون می گذارد. گذار از محیط خانواده به بیرون خانواده، و ورود به مهد کودک و مدرسه، از حساسترین تغییرات محیط اجتماعی و پروسه اجتماعی شدن کودک و هویت یابی کودکان است. اما این گذار برای کودکانی که از حوزه زبان مادری به حوزه زبانی- احتماعی دیگری می روند، بسیار پر تنش تر، نا آشنا تر و گاهی ترس آورتر خود را نشان می دهند. کودک به ناگهان احساس می کند که محیط، بسیارنا آشناست و او مهارت های لازمه برای تطابق و همنوایی با محیط جدید را ندارد. مشکل آن وقت دو چندان می شود که معلمین و یا کودک یاران جدید، از فرهنگ و زبان کودک بیگانه بوده و آموزش های لازم را جهت آسان تر کردن ولذت بخش کردن این گذاراسترس زا را نداشته باشند. مگراین که کودک از ابتدا پروسه زبان آموزی را در یک زمان با دو زبان شروع کند و با یک مادر دو زبانه زندگی کند که در این حالت، کودک به طور مساوی با دو زبان صحبت خواهد کرد. در چنین حالتی بنا به تحقیقات دکتر آلن دیویس*، کودک توانایی آن را خواهد داشت تا فقط از یک قسمت قشر فوقانی مغز(Cortex ) جهت جایگزینی لغات و حافظه استفاده کند و این گونه کودکان درکل در توانایی های تفکر و استدلال از کودکان تک زبانه همسن پیشرفته ترعمل می کنند. شاید جالب باشد تا به این نکته نیزاشاره کنم که آسوری های مقیم رضاییه از همان اوایل تولد کودک، همزمان 3 یا 4 زبان مختلف را با کودکان خود صحبت می کنند و کودکان در شرایط مساوی آموزش زبان ، تورکی، آسوری، فارسی و ارمنی را به یک میزان وبا مهارت مشابه یاد می گیرند. روان شناسان کودک و زبان شناسان نیز تاکید می کنند که : در دو سه سال اول زندگی ، انعطاف پذیری مغز به کودکان این امکان را فراهم میکند تا چندین زبان را در یکجا و به یک میزان یاد بگیرند و از نظر علمی هیچکدام زبان دوم نخواهند بود. انجمن توانایی های شنیداری، گفتاری و زبان آموزی در آمریکا، نیز چنین نتیجه گیری کرده است که مهارت در آموزش زبان دوم و یا سوم ، زمانی آموخته می شود که کودک درآموزش زبان اول به مهارت نسبی رسیده باشد. یعنی آموزش صداها در زبان اول، امکانی است سریعتر برای آموزش زبان دوم. مثلا در این مورد خاص، کودکان قشقایی اول زبان مادری خود ترکی قشقایی را فرا می گیرند و هرچه تواناتر باشند بهتر می توانند زبان دوم یعنی فارسی را یاد بگیرند که در این صورت زبان فارسی به زبان ملی یا زبان دوم تبدیل می شود واگر کودک در هردو زبان اول ودوم مهارت بیشتری پیدا کند و ازسنین جوانی به آموختن زبان انگلیسی که زبان سوم و یا زبان جهانی است، روی آورد، در این زبان نیزمهارت پیدا می کند. البته باید در این جا تاکید شود که پروسه زبان آموزی در ارتباط تنگاتنگ با پدیده اجتماعی شدن یا Socializationکودک و پروسه فرهنگی شدن یاacculturation اوهمراه است و اگر محرک های محیطی زبان محدود شوند، پروسه زبان آموزی خزانه لغات هم محدود خواهد شد. بر اساس این داده های علمی است که آموزش پرورش ایالتی کالیفرنیا سالهاست که سیستم آموزش پیش دبستانی ودبستانی را همزمان با دو زبان آسپانیولی و انگلیسی شروع کرده و کودکان درسه سالگی تحت آموزش معلمان آموزش دیده دو زبانه به فرا گیری دو زبان در یک زمان مشغول می شوند که این سیستم آموزشی را آموزش وپرورش دو زبانه (Dual languages) نام نهاده اند.
به هرحال، از هر طریق که نگاه کنیم چه از دیگاه روان شناسان کودک و چه از دید گاه متخصصین مغز واعصاب به همان نتایجی می رسیم که زبان شناسان به نامی چون : پیاژه Piaget ، اسکینرSkinner، ویگوتسکیVigotsky و نوام چامسکی Noam Chomsky بدان رسیده اند. البته با تفاوت هایی: پیاژه روی واکنش متقابل کودک روی دنیای بیرون انگشت می گذارد و او معتقد به فعال کردن سیستم های حسی- حرکتی کودک است و اسکینر روی محیط خانه و محرکهای بیرون که با تقویت و پاداش همرا ه هستند و ویگوتسکی روی نقش مادر و دیگر بزرگسالان که راهنمای کودک هستند و از طریق فرهنگ به زبان آموزی کودک تکیه می کند و نوام چامسکی پر آوازه ترین زبان شناس و فیلسوف دانشگاه هاروارد در آمریکا، روی Language Acquisition Devices یا سیستم های تعبیه شده زبان اموزی کودکان تکیه می کند که کودکان به طور فیزیکی و روانی دارای سیستم ها ی مادرزادی هستند که زبان آموزی را برای آنها ممکن می کند.
نتیجه گیری:
با توجه به داده های علمی و تجربی و آزمایشگاهی متعددی که در دست داریم ( که قسمتی از آنها به اجمال در این جا بیان شده ) ، می توانیم چنین نتیجه گیری کنیم که : آموزش زبان مادری در بین اقوام، ملیت ها و گروه های اجتماعی در کشور ما ایران نا قص و به شکلی آگاهانه و یا نا آگاهانه متوقف شده است . یعنی آموزش زبان اول که پایه و اساس یادگیری زبان ملی ما ( فارسی) و زبان بین المللی ما ( انگلیسی) است ، در همان اوان کودکی در جا زده است وهرگز به سطح عالی تر فرا گیری زبان یعنی خواندن و نوشتن و ارتباطهای کلامی نرسیده است. زبان های کوردی ، تورکی ، بلوچی، عربی ، آسوری، کلدانی ، قشقایی و ده ها لهجه و زبان دیگر در حد شفاهی مانده و راه استحاله در زبان فارسی را می پیماید و زبان فارسی هم به نوبه خود مورد هجوم زبانهای مسلط ترانگلیسی، فرانسوی و عربی قرار گرفته است. حکومت های فارس چه در دوران پهلوی ها و چه در دوران جمهوری اسلامی ، محدودیت نا عادلانه و تبعیض آلودی را به بهانه تمامیت ارضی درحق این زبانها به اجرا در آورده اند و غافل از آنند که ادامه این سیاست و این تبعیض ها ، ضربه های جبران ناپذیری را بر تمامیت کشور دیر پای ما ایران فرود آورده که باعث ضعیفتر و نا رسا تر و آلوده تر شدن زبان ملی ما( فارسی) شده است. شاید به همین دلیل است که از 10 ملیون بی سواد بزرگسال غیر محصل ایران در حال حاضر، اکثریت قریب به اتفاق آنها به اقوام و ملیت های ایران تعلق دارند. وزارت آموزش و پرورش ایران ، آمارتکان دهنده ای را در دست دارد که نشان می دهد که "20 ملیون از جمعیت بالای 6 سال ایران، بی سواد مطلقند و یا به قول قدیمی ها کوره سوادی دارند " نسبت بی سوادی این توده عظیم انسانی در مناطق غیر فارس زبان ایران و استان های مرزی ایران و اقوام و ملیت های غیر فارس ، بسیار تکان دهنده و مایوس کننده است. این گونه تبعیض های آموزشی به اتحاد و وفاق ملی اقوام و ملیت های ساکن ایران آسیب های کاری وارد کرده و نه تنها، میثاق جهانی مجمع عمومی سازمان ملل را در برسمیت شناختن زبان مادری و آموزش آن را زیر پا نهاده (که خود جمهوری اسلامی در سال 2008 آن را امضا کرده است) بلکه، اصل 15 قانون اساسی جمهوری اسلامی را نیز نا دیده گرفته است که: استفاده از زبان های محلی و قومی را در مطبوعات و رسانه ها آزاد دانسته وتدریس زبان های مادری را در دانشگاه ها به رسمیت می شناسد آموزش زبان مادری، درراستای تقویت زبان ملی ما فارسی است و درجهت تقویت تمامیت ارضی میهن ما و بی توجهی عمدی و و یا نا آگاهانه بر این ضرورت فرهنگی ، در خدمت اختلال در اتحاد ملی ماست.
وقت آن رسیده تا طبل نفاق افکنی و تبعیض قومی و زبانی را در کشور ایران به پایان برسانیم ودست دوستی و احترام متقابل را به سوی اقوام تحقیر شده و زبان های فراموش شده دراز کنیم و با یک پوزش خواهی ملی، به تمام مردم این مرزوبوم که قربانی سیاست های نا آگاهانه و نا عادلانه ما شده اند، اطمینان دهیم که آنها نیز مثل ما ایرانی هستند و دارای حقوق مساوی شهروندی. باید درعمل ثابت کنیم که آماده جبران فرصت های بر باد رفته کودکان فراری از مدرسه هستیم و با تلاش مضاعف بخواهیم که به این درد های کهنه التیام ببخشیم و چنان برنامه ریزی کنیم که در یک فرصت زمان بندی واقعی ومشخص، کودک بلوچ در حد یک کودک اصفهانی، شانس قبول شدن در دانشگاه و امکان دست یابی به شغل و کسب و کارمشابه را داشته باشد و کودک قشقایی در حد یک کودک شیرازی سعدی بخواند ودر همان حال، از خواندن ماذون و شهریار، به همان قدر لذت ببرد که یک کودک شیرازی با خواندن سعدی.
آخر کجای این کار عیب دارد اگر ایرانیان تورک زبان با باز نگری الفبای واحد تورکی بخواهند در کنار آموختن زبان فارسی ، امکان این را داشته باشند تا زبان مادری خود را در سطح خواندن و نوشتن نیز فرا بگیرند؟.آموزش زبان تورکی با مواد درسی وا حد و سراسری و کتاب های درسی واحد تحت آموزش معلمان تربیت شده دو زبانه، قابلیت اجرا شدن در سرزمین هایی که اکثریت تورک زبان دارند، عملی است و فرهیختگان تورک که هم به زبان تورکی و هم به زبان فارسی و نحوه تدریس آن آشنایی دارند می توانند مسئولیت های آموزشی ، تکنیکی و اجرایی این مهم را به دوش بکشند. لذا در این صورت آموزش زبان تورکی می تواند چون زبان های انگلیسی ، فرانسه یا عربی به عنوان زبان اختیاری دوم در سطوح ابتدایی تا دانشگاه تدریس شود. بدیهی است که دست اندر کاران آموزش وپرورش کشور، هیات وزیران ،نمایندگان مجلس، سازمان برنامه و بودجه ودر حقیقت تمامی بدنه دولت ، مسئولیت عمده را جهت جا انداختن چنین فلسفه آموزشی و تهیه بودجه و کادرهای اجرایی چنین طرح عملی (کوتاه مدت - دراز مدت) وعد التمندانه را به عهده دارند و نمی توانند از مسئولیت این ضرورت مسلم ملی و شهروندی شانه خالی کنند. ما را و ایران را بشارت باد به چنین روزهای روشن.
مریلند- اسفند1391 شمسی
اشکبوس طالبی – معلم عشایری قشقایی - پریروز
معلم دبیرستان ودانشگاه درتبریز - دیروز
و مدرس روان شناسی در آمریکا - امروز
منابع:
1. A. Davies, Bilingual Education and Bilingualism; 2003
2. American Speech-Language-Hearing Association 1997-2013
3. MIT Encyclopedia of Cognitive Sciences, Cambridge,MA; MIT Press. 80-81
4. Junque. C. P. Vendrell and J. Vendrell, Aspects of Bilingual Aphasia; Oxford; Pergamon; 1995
5. John W. Santrock, Life Span Development 13 Edition; 2010; McGraw Hill; USA
6. سیری در تاریخ زبان و لهجه های تورکی. دکتر جواد هیات
7.گزارش آ قای علی باقر زاده معاون وزارت آموزش و پرورش اسفند 1391 روزنامه مهر
|