از یک جنگ اتمی جهان را گریزی نیست؟
یونگه ولت - ترجمه رضا نافعی
•
عروج نظامی و اقتصادی جمهوری توده ای چین که در راس آن حکومت مطلقه حزب کمونیست قراردارد چنین تعبیر می شود که هژمونی آمریکا به چالش کشیده شده است. بررسی ها حکایت از آن دارند که بزودی چین که بزرگترین قدرت بازرگانی جهان است تا دهسال دیگر از آمریکا که بزرگترین قدرت اقتصادی جهان است پیشی خواهد گرفت
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
شنبه
۱۷ فروردين ۱٣۹۲ -
۶ آوريل ۲۰۱٣
یک سند محرمانه پنتاگون که تاریخ فوریه 1992 را دارد، سندی است بدنام اما مشهور، معروف به "No- Rivals- Plan" که نشان دهنده تفکر سلطه جو و تجاوز گر آمریکا پس از پیروزی بر اتحاد شوروی در جنگ سرد است. این استراتژی پس از فروپاشی اتحاد شوروی و پیروزی آمریکا در نخستین جنگ علیه عراق ( آگوست 1990 – ژانویه 1991) تهیه شد. نیویورک تایمز در آن زمان بخش هائی از این طرح محرمانه وزارت دفاع آمریکا را منتشر ساخت.
در آن سند چنین می خوانیم: "نخستین هدف ما این است که نگذاریم ( بار دیگر) رقیبی تازه سربلند کند، نه در خاک شوروی سابق و نه در هیچ جای دیگر، رقیبی که خطری در حد خطر شوروی سابق ایجاد کند. این آن فکر عمده ایست که مبنای استراتژی دفاعی تازه برای منطقه است. ما باید مانع از آن گردیم که قدرتی بر منطقه ای تسلط یابد که منابع آن در حدی باشد که بتواند مبنای پیدایش قدرتی در حد یک قدرت جهانی باشد. این مناطق عبارتند از اروپای غربی، آسیای شرقی، منطقه شوروی سابق و جنوب باختری آسیا." افزون بر این علائق و نگرانی های نخبگان (هیئت حاکمه) آمریکا نیز تعریف شده است: " دست یافتن به مواد خام حیاتی، در درجه اول نفت خلیج فارس، پیشگیری از گسترش سلاحهای اتمی و راکت های بالستیک، تهدید اتباع آمریکا بوسیله تروریسم یا چالش های منطقه ای یا محلی و تهدید جامعه آمریکا از طریق خرید و فروش مواد مخدر. ما باید استراتژی خود را بر این متمرکز سازیم که مانع پیدایش هرنوع رقیبی در عرصه جهانی گردیم."
درونمای مشترک 2020 (Clintons „ Joint Vision 2020“)
بر چنین زمینه ای در ماه مه 2000، در دوران حکومت چهل و دومین رئیس جمهور آمریکا، ویلیام کلینتون، سند استراتژیک "Joint Vision 2020 “تدارک دیده شد که هدف آن دستیابی به " برتری تام در همه زمینه ها " در دو دهه قرن بیست و یکم است. طبق تئوری، تسلط نظامی فقط هنگامی بدست آمده است که تسلط در زمین، در دریا و در هوا و همچنین در فضا و در عرصه سایبری قطعی شده باشد. این در عمل به آن معنی است که : "بر اساس علائق و وظائف جهانی ما برای آن که آمریکا بتواند در هر زمینه ای به تسلط دست یابد باید بر آنسوی دریاها تسلط نظامی داشته باشد و دارای این توانائی باشد که بتواند بی درنگ در سراسر جهان اعمال قدرت کند."
سیستم جهانی پایگاه هائی که آمریکا دارد زیر ساخت ضرور برای این انعکاس قدرت را در اختیار این کشور قرار می دهد. آمریکا بزرگترین شبکه پایگاهی جهان را در اختیار دارد. طبق اطلاعاتی که خود آمریکا در اختیار می گذارد این کشور دارای 760 پایگاه در 40 کشور جهان و همچنین 7 منطقه آمریکائی خارج از خاک آن کشور است. این پایگاههای نظامی اساسا 4 وظیفه دارند.
1- جلوی رقیب بالقوه را گرفتن.
2- منابع مهم و راههای حمل و نقل را کنترل کردن
3- نفوذ در کشورهای میزبان
4- مراکز لجیستیک و تختگاه پرش برای دخالت های نظامی بودن.
دکترین بوش 2002
آنچه نباید فراموش شود سخنرانی انتخاباتی جورج دابلیو بوش در 23 سپتامبر 1999 در اکادمی نظامی سیتادل در کارولاینای شمالی بود. بوش در نطق انتخاباتی خود اعلام می کند که او بعنوان رئیس جمهور منتخب، چرا و چگونه قصد دارد ارتش آمریکا را در قرن بیست و یکم از بنیاد نوسازی کند. او در سخنان خود از سه هدف استراتژیک نام می برد.
با ایجاد چتر دفاع موشکی باید خاک آمریکا زخم ناپذیر گردد.
- سرانجام پس از آن که او در آغاز سال 2001 به ریاست جمهوری انتخاب گشت در ماه ژوئن 2002 قرار داد ABM با روسیه را یک جانبه لغو کرد. طبق آن قرار داد تعداد چتر های دفاع موشکی می بایست محدود می ماند. اگر تا آن زمان فقط نصب صد چتر دفاعی در یک منطقه مجاز بود، از آن پس دیگر هیچ محدودیتی در کار نیست. لغو این قرار داد تا کنون بزرگترین گام در راه مختل ساختن ثبات استراتژیک بوده است.
- واحد های بزرگ رزمنده باید بی درنگ به مناطق دور افتاده منتقل گردند. بوش می گوید نیروهای نظامی آمریکا باید:" در قرن آینده چالاک، مرگ بار و پرتحرک باشند. برای رسیدن به این هدف باید از حمایت لجیستیک برخور دار بود.ما باید در موقعیتی باشیم که بتوانیم قدرت خود را در چند روز یا چندهفته - ولی نه در چند ماه -، مستقر سازیم. نیروهای زمینی سنگین ما باید سبکتر شوند. و نیروهای سبکتر ما باید مرگبار تر گردند. و باید بتوانیم همه را سریعتر به محل مورد نظر برسانیم."
- بودجه نظامی آمریکا باید افزایش یابد.
پس از ضربه 9 سپتامبر 2001 به برج های دو قلو در نیویورک (NSS) استراتژی امنیت ملی یا دکترین بوش راهنمای عمل شد. او نیز به تبعیت از رئیس جمهور پیش از خود ، کلینتون، مقوله " کشورهای خبیث" را اقتباس کرد.
بوش در سند استراتژیک خود برخورد با " کشورهای خبیث " را چنین توصیف کرد:" ما باید آماده باشیم جلوی کشورهای خبیث و دستیاران تروریست آنها را بگیریم ( بوش عراق، کره شمالی و همچنین ایران، سوریه و کوبا را از زمره این کشورها می داند) پیش از آن که در موقعیتی قرار گیرند که آمریکا، همپیمانان و دوستان آمریکا را با سلاح های کشتار انبوه تهدید کنند یا این سلاح ها را علیه آنها بکار گیرند. ایالات متحده دیرگاهی ست که امکان دست یازیدن به عملیات پیشگیرانه را برای خود تدارک دیده ، تا بتواند به تهدید امنیت ملی خود پاسخ گوید. هر قدر تهدید بزرگتر باشد به همان نسبت خطرناشی از دست روی دست گذاشتن نیز بزرگتر خواهد شد – و به همان اندازه استدلال دفاع پیشگیرانه ضروری تر می گردد، حتی اگر مطمئن نباشیم که دشمن کی و کجا حمله را آغاز خواهد کرد. ایالات متحده در صورت ضرورت پیشگیرانه دست بکار خواهد زد، تا عملیات خصمانه دشمنان خود را ناکام سازد و یا مانع وقوع آن گردد."
بر این پایه بوش در ماه مارس 2003 حمله به عراق را آغاز کرد – از آنجا که شورای امنیت سازمان ملل حاضر به تایید جنگ نشد، بوش بدون کسب اجازه از شورای امنیت با زیرپا نهادن حقوق بین المللی دست به جنگ زد. این یک جنایت جنگی بود که هنوز مجازات نشده است. بوش در سال 2007 فرمان داد نیروهای نظامی در عراق افزایش یابد ، این امر سبب کاهش حملات به نیروی اشغالگر آمریکا گشت.
استراتژی اوباما 2010
رئیس جمهور کنونی آمریکا فرمان خروج نیروهای آمریکا از عراق را داد که تا پایان سال 2011 به انجام رسید. با این همه عراق به هیچ وجه به آرامش نرسیده است. تقریبا هر روز بمب هائی در این کشور منفجر می شوند. بنا بر پژوهش سازمان بین المللی پزشگان برای پیشگیری از جنگ اتمی، تا امروز، تعداد قربانیان "جنگ جهانی بوش با تروریسم" فقط در عراق ، به یک میلیون و پانصد هزار نفر قربانی تخمین زده می شود.
اوباما دامنه جنگ را به افغانستان و پاکستان نیز توسعه داد. پس از آن که ضربات وارده به نیروهای کشورهای همپیمان با ناتو موسوم به ایساف بشدت افزایش یافت، او نیز همان کاری را که بوش قبلا در عراق کرده بود تکرار کرد و فرمان داد نیروی نظامی آمریکا افزایش یابد. اما این افزایش نیرو هم نتوانست مقاومت مردم را درهم شکند. برغم افزایش نیرو، ضربات وارده به نیروهای اشغالگر هفتاد در صد افزایش یافت. به این صورت تدبیر افزایش نیرو از لحاظ نظامی با شکست روبرو شده بود.
اوباما همراه با اتخاذ تصمیم بر افزایش نیرو در افغانستان اعلام کرد که تا پایان سال 2014 نیروی نظامی آمریکا را از افغانستان خارج خواهد ساخت. برنامه نخستین جنگ که " Counter- Insurgency " ( مبارزه با شورش ) نام داشت تغییر نام یافت و تبدیل شده به " Counter-Terrorism " ( مبارزه با تروریسم) و اوباما در آغاز ژانویه 2013 تغییر برنامه را تایید کرد. تفاوت میان این دو برنامه یا دو تعریف در این است که طبق برنامه دوم اسیر گیری و کشتار توسط نیروی کماندوهای ویژه افزایش می یابد ، بویژه آدمکشی بوسیله هواپیماهای بی سرنشین بشدت فزونی می یابد.
اوباما و همتای افغانی او حامد کرزای هنوز نتوانسته اند در این مورد که پس از سال 2014 چه تعداد سرباز آمریکائی در افغانستان بمانند به توافق برسند. نقشه ناتو این است که با 8 تا 12 هزار سرباز در افغانستان بماند. در عین حال آموزش سربازان و پلیس افغانستان ادامه می یابد. نه پایان اشغال افغانستان توسط آمریکا و ناتو مشخص است و نه پایان جنگ با هواپیما های بی سرنشین در پاکستان و نه جنک داخلی در آنجا. در جنگ هندوکش، یعنی در افغانستان و پاکستان تا کنون بنا بر تخمین 200 هزارنفر نظامی و غیر نظامی کشته شده اند . به این ترتیب تعداد قربانیان " جنگ با ترور" به یک میلیون و هفتصد هزار نفر بالغ می گردد.
استراتژی امنیت آمریکا که هم اکنون معتبر است، در سال 2010 بامضاء اوباما رسیده است. تلاش شده است تا این استراتژی دور از استراتژی بوش در سال 2006 باشد. اما این تفاوت بیشتر در شکل است نه در مضمون. خطوط اساسی سیاست خارجی اوباما نیز همانست که در زمان بوش بود به این معنی که هیچ قدرت رشد یابنده ای مجاز نیست با آمریکا کوس برابری بزند. پرزیدنت این حق را برای خود محفوظ می داند که در عرصه نظامی یک جانبه دست به عمل زند، هرچند که مقوله جنگ پیشگیرانه بصراحت رد نمی شود اما صراحتا نیز از آن سخن نمی رود. در اهداف بیان شده در استراتژی اوباما از تدارک تحقق دموکراسی و حقوق بشر سخن رفته است. برای ناتو نقشی فعال فراسوی منطقه متحدان در نظر گرفته شده است. (NSS) استراتژی امنیت ملی خواستار ایجاد یک سیستم دفاع راکتی محلی است.
این خواست با خواست دوران بوش تفاوتی ندارد، دیگر نکات مطروحه در طرح اوباما نیز چیزی نیست جز تغییر تاکیدات : آمریکا در بهار 2010 جهان را در تغییر می بیند، جهانی که در مرحله گذاراست. تروریسم بین المللی دیگر سخت ترین تهدید برای امنیت آمریکا محسوب نمی گردد. بطور کلی بزرگترین خطر آنست که سلاحهای اتمی در دست تروریست ها و یا کشورهائی قرار گیرد که از تروریست ها حمایت می کنند. مبارزه با القاعده در مرتبه دوم قرار دارد. مقوله ای که بوش مطرح کرده بود " جنگ جهانی با تروریسم" طرد نمی شود ولی ادامه می یابد.
چین زیر نظر است
در اکتبر 2011 هیلاری کلینتون وزیر خارجه آمریکا طرح تاریخی تازه ای برای سیاست خارجی آمریکا عرضه کرد. در 14 اکتبر 2011 مقاله ای از او در مجله فارن پالیسی منتشر شد ." سده آمریکا در اقیانوس آرام " که در آن این اظهار نظر چشمگیر را می خوانیم:" سیاست آینده در آسیا رقم می خورد نه در افغانستان یا عراق و ایالات متحده آمریکا در مرکز رویداد ها حضور خواهد داشت." اوباما در نوامبر 2011 زبان صریح تری بکار گرفت. او در یک دیدار رسمی از استرالیا گفت من به " تیم امنیت ملی در دستگاه اداری خودم دستور داده ام که حضور ما در منطقه آسیائی اقیانوس آرام (پاسیفیک ) و ماموریت ما را در آنجا الویت درجه اول بسازند. بنا بر این کاهش بودجه دفاعی ما - تکرار می کنم: شامل هزینه های ما در منطقه پاسیفیک آسیائی نخواهد شد. یکی از جمله های اساسی این نطق این بود :" ایالات متحده آمریکا یک قدرت منطقه پاسیفیک است- و ما اینجا هستیم که اینجا بمانیم." میشائیل اشتورمر ، نویسنده ثابت روزنامه " ولت " متعلق به کنسرن اشپرینگر( کنسرن رسانه ای با نفوذ و محافظه کار آلمانی.م) در ارتباط با آن نوشت : " یک هشدار صریح به چین ." این سخن باید اشتیاق " اژدهای سرخ" را به گسترش فرونشاند.
باید این نطق اوباما را بعنوان یک نطق تاریخی ارزیابی کرد اوباما اعلام کرد که در داروین واقع در شمال استرالیا یک پایگاه دائمی دریائی جدید با ظرفیتی برای 2500 سرباز ایجاد می کند. تفسیر استفان کورنلیوس در 18 نوامبر 2011 در روزنامه آلمانی " زود دویچه" از سخنان اوباما چنین بود :" نقشی که Ramstein و Grafenwör ( پایگاه های نظامی آمریکا در آلمان. م) در اروپا داشتند بزودی " داروین" خواهد داشت. این فقط آغاز است. " داروین" اعلام یک نظام نوین جهانی است. باراک اوباما آنرا اعلام کرد."
چه روی داده است؟
در عرصه سیاست آمریکا در برابر چین اوباما نیز ادامه دهنده سنت بوش است. در سال 2006 ، در گزارش چهارساله پنتاگون تصریح شد که "در میان همه کشورها چین دارای بزرگترین قدرت بالقوه برای هماوردی نظامی با آیالات متحده آمریکاست". روز 15 آوریل 2006 روزنامه "نویه زوریخر تسایتونگ" نوشت: در پی این تشخیص تعداد ناوهای هواپیما بر در پاسیفیک از 5 به 6 ارتقاء یافت و زیردریائی های اتمی از اتلانتیک به پاسیفیک منتقل شدند. به این ترتیب نسبت سنتی 50 به 50 تغییر کرد و اینک 60 درصد از زیردریائی های اتمی در منطقه پاسیفیک در حرکتند و 40 در صد در اتلانتیک. افزون بر این آمریکا ازآغاز سال 2006 یک اسکادران بمب افکن رادار گریز از نوع B-2 در جزیره گوام در اقیانوس آرام باختری مستقر کرده است.
عروج نظامی و اقتصادی جمهوری توده ای چین که در راس آن حکومت مطلقه حزب کمونیست قراردارد چنین تعبیر می شود که هژمونی آمریکا به چالش کشیده شده است. بررسی ها حکایت از آن دارند که بزودی چین که بزرگترین قدرت بازرگانی جهان است تا دهسال دیگر از آمریکا که بزرگترین قدرت اقتصادی جهان است پیشی خواهد گرفت. چین در پی آنست که تا سال 2020 در آمد ناخالص ملی خود را دوبرابر سازد. آمریکا می کوشد تا بر همکاری های اقتصادی خود با چین بیافزاید اما در عین حال برتوانائی های نظامی خود نیز می افزاید. از این گذشته هنوز در آسیا از دوران جنگ سرد حلقه ای از پایگاه های نظامی آمریکا در کره جنوبی، ژاپن، دیه گو گارسیا و گوام وجود دارند. این ها پایگاه هائی هستند که تسلط آمریکا را بر پاسیفیک باختری تثبیت می کنند و قراردادهای نظامی آمریکا با ژاپن، تایوان،کره جنوبی و تایلاند را تضمین می کنند.
آمریکا با تعمیق مناسبات خود با فیلیپین،سنگاپور، ویتنام و تایلند و یا با ایجاد مناسبات با برمه و لائوس، که همه با کمک فعال دولت جدید ژاپن صورت می گیرد ، شبکه پایگاههای خود را گسترش می دهد. پایگاههای کنونی آمریکا در افغانستان، پاکستان، و قرقیزستان مکمل حلقه محاصره چین هستند. فقط ناوگان هفتم آمریکا که در پایگاه " گوام" مستقر است 285 ناوجنگی در اختیار دارد که وظبفه 180 ناو آن حضور در منطقه اقیانوس آرام است. ناوگان هفتم از از ناوگان پنجم ، که مستقر در خلیج فارس است، بزرگتر است. در حال حاضر چین فقط 80 کشتی جنگی دارد. ولی بگونه ای نظام مند، در محدوده بودجه نظامی موجود نیروی نظامی خود را گسترش می دهد. هزینه نظامی چین در سال 2011 به 143 میلیارد دلار بالغ می گشت که برابر است با فقط یک پنجم از بودجه نظامی آمریکا.
چالش در دریای جنوبی چین
در حال حاضر جمهوری توده ای چین در دو منطقه با چالش دریائی روبروست: یکی چالش با ژاپن است، بر سر جزائر سن کاکو- دیائو (که تایوان هم دعوی مالکیت آنها را دارد) و دیگری چالش بر سر دریای جنوبی چین است. چین با استناد بر قرارداد پتسدام و نیز با تکیه بر نقشه های دریائی موجود از دوران امپراتوری " مینگ " بین سالهای 1368 و 1644 میلادی سراسر دریای چین را از آن خود می داند و به همین دلیل با تمام کشورهای منطقه مانند فیلیپین، مالزی، برمه، اندونزی و ویتنام اختلاف دارد. از دیدگاه آمریکا و ناتو چین " نابکار" ی است که گویا خواست های بیش از حد دارد. در مجادلات حقوقی ناگفته می ماند که تمام کشورهای ساحلی دریای چین – باستثنای اندونزی- بر سر حق حاکمیت دریائی با یکدیگر اختلاف دارند. البته دعوی چین بر سر حق حاکمیت بزرگتر از دیگر کشورهاست، ولی دعوی ویتنام هم کمتر از چین نیست.
دریای چین یکی از آبراه های مهم است. یک سوم از داد و ستد های جهانی و 80 درصد از آمد و شد های دریائی چین در این منطقه صورت می گیرد. نکته مهم دیگر منابع نفت و گازی است که حدس زده می شود در اعماق این دریا وجود دارد. که میران آن طبق همین حدسیات بالغ بر یک هشتم از از منابع شناخته شده نفت جهان است. میزان گاز نیز به یک هشتم از منابع گازجهانی تخمین زده می شود.
اوباما در سال 2010 علام کرد که آمد و شد دریائی در دریای جنوب چین بخشی از علائق ملی آمریکاست. آمریکا در ماه اکتبر یک ناو هواپیما بر به دریای جنوب چین فرستاد و به کشورهائی که در برابر چین قرا دارند قول حمایت داد. بدیلی که در برابر تسلیحات مستمر و نظام مند قرار دارد منشور سازمان ملل برای حقوق دریائی و راه حل هائی است که برای حل ا ختلافات ارائه می دارد.
آمریکا 16 رزمناومجهز به موشک هدایت شونده و ناوشکن مجهز به موشک که مجهز به موشک های ضد موشک هستند را به ناوگان اقیانوس آرام منضم ساخته است. قرار است تا سال 2018 پنج کشتی جنگی دیگر نیز بر آنها افزوده شود. وظیفه این ناوگان، بطور رسمی ، دفاع در برابر راکت های کره شمالی اعلام شده که در عین حال شامل مدل های چینی نیز می گردد. افزون بر این ها آمریکا سیستم نظارت راداری خود را که سیستمی کار آمد است گسترش خواهد داد، به این معنی که یک ایستگاه دوم در ژاپن تاسیس خواهد کرد و صحبت از ایجاد X-Bandradar در فیلیپین نیز هست.
نصب و گسترش چتر ضد راکتی آمریکا موجب می گردد که سلاحهای اتمی چین کمتر وحشت زا شوند. جمهوری توده ای چین تا کنون فقط موشک های قاره پیما با یک کلاهک اتمی داشته است. پاسخ چین به محاصره آن کشور تولید موشک های قاره پیما با کلاهک های متعدد است که تعداد آنها می تواند به ده کلاهک ارتقا یابد.
افزون بر این چین از سال 2005 موشکی تولید می کند که گویا می تواند به ناوهای هواپیما بر شناور حمله کند. ولی شرط مقدماتی برای امکان استفاده از این موشک ها یکی داشتن ناوبری ماهواره ای مداوم است و یکی داشتن توانائی برای دادن فرمان نهائی به کلاهک انفجاری. میدان برد موشک Dongfeng 21D 1500 کیلومتر و دقت اصابت آن به هدف 5 متر است.
پنتاگون از نوامبر سال 2011 " برنامه جنگ هوائی دریائی " علیه چین را به تصویب رسانده است. روزنامه سوئیسی " نویه زوریخه تسایتونگ " این راهبرد را توصیف کرده است. با این توصیف روشن می گردد که ناوگان هواپیما بر آمریکا چگونه باید راه ورود به منطقه دریائی و سواحل چین را تحت کنترل خود در آوردند. این توصیف در عین حال نشان می دهد که اجزاء عملیات نظامی در جنگ آینده چگونه چون حرکت چرخ دنده های ساعت بهم وابسته اند:
"برنامه جنگ هوائی – دریائی" علیه چین، یک برنامه عمل است. در این برنامه عملیات و توانائی های تاکتیکی نیروی هوائی، نیروی دریائی و واحدهای دریائی در هم ادغام شده اند همراه با عناصری از فرمانهای فضائی، فرمانهای سایبری و اطلاعاتی . این عوامل از جمله در خدمت این هدف هستند که باید توجه را بر کماندار متمرکر کرد نه بر تیر . معنی این جمله بعبارت ساده این است که فقط نیروی هوائی نمی تواند برای عملیات تهاجمی و تدافعی اتخاذ تصمیم کند، بلکه ، بعنوان مثال، کار باید با جنگ الکترونیکی، جنگ اطلاعاتی، بکار بردن سلاحهای دور زن، نشانه روی دقیق بوسیله بمب افکن های نامرئی علیه مراکز رهبری و مراکز انتقال فرمان دشمن و سکو های پرتاب 21D Dong feng و از ارتفاع کم صورت گیرد".
این توصیف مفصل از جنگ چین و آمریکا برای چیست؟ این اشاره ایست به آن که بین این دو فعالیت هائی در شُرُفِ وقوع است، که هم اکنون خصلت یک مسابقه تسلیحاتی را پیدا کرده است. برای پایان بخشیدن به این وضعیت خطرناک باید قرار دادهائی برای کنترل تسلیحات و خلع سلاح منعقد گردد که شامل چترهای دفاع موشکی و سیستم های حمل سلاحهای اتمی و نیز سلاحهای فضائی و ناوگان جنگی باشد.
* لور هنکن نویسنده این مقاله سخنگوی کمسیون اندرز صلح در آلمان، عضو گروه همکاری صلح در برلین و معاون انجمن رسمی اطلاعات نظامی است.
www.jungewelt.de
|