از : اکبر محمدی
عنوان : عشق و فلسفه
اقای خلیلی
از جواب شما سپاسگزارم. مایلم بدانم از چه زمانی شیفتگی، دلبستگی و عشق از فلسفه طرد شد و مقصود شما از = این فیلسوف اصلا و ابدا " مغز "، یا عقل بود چیست. من بخاطر تخصص و شغلم می دانم اگر "کُلیه" که یک اندام درونی است درست کار نکند، ادم مغزش قاطی می کند. اصلا باورتان نمی شود که این ادم ممکن چه چیزهائی بگوید. ایا کانت واقعا کلیه اش درست کار می کرد که در مورد زنان این حرفها را نوشته بود؟ چون پدر بزرگ من هم که اصلا کانت را نمی شناخت و المانی هم بلد نبود همین حرفها را می زد. ایا بین مغزها ممکن است که رابطه تله پاتی وجود داشته باشد؟ و ایا شیفتگی، دلبستگی و عشق خارج از مغز هستند؟ تخصص من به من می گوید که امکان ندارد شیفتگی، دلبستگی و عشق توی قلب باشند. و نمی توانم باور کنم که کسی قلب نداشته باشد و بتواند ۸۰ سال زندگی کند. یا مثلا نمی توانم باور کنم که می گویند فلانی قلبش از سنگ بود. اصلا امکان ندارد! بنابراین چگونه می شود نتایج کار یک مغز یا بخشی از آنرا قبول یا رد کرد؟ مثلا چرا نتایج کار مغزی کانت در مورد زنان غلط است؟ ایا در آن دوره کلیه اش درست کار نمی کرد. یا اینکه چون کانت قلب نداشت؟ بنابراین آیا نمی توان به این ترتیب خیلی ساده به این نتیجه رسید که پس شما هم معتقدید که زنان عقل ندارند، ولی شاید می ترسید که انرا اعلام کنید؟ پس رابطه ی فلسفه با ترس چیست؟
من مدت کوتاهی است که به این مسائل علاقه مند شده ام و امیدوارم اساعه ادب نکرده باشم.
با تشکر
۵٣۴۴۹ - تاریخ انتشار : ۲۹ فروردين ۱٣۹۲
|
از : مسعود امیرخلیلی
عنوان : کانت فقط یک مغز بود
آقای محمدی
چون ما اینجا در باره کانت بحث می کنیم استفاده از واژه " کله " ، یا " مغز " فقط می تواند معنی عقل، یا فکر ( intellect ) را بدهد، به این معنی که کانت شیفتگی، دلبستگی و عشق را نمی شناخت، این فیلسوف اصلا و ابدا " مغز "، یا عقل بود.
۵٣۴۴۶ - تاریخ انتشار : ۲۹ فروردين ۱٣۹۲
|
از : اکبر محمدی
عنوان : کانت فقط یک مغز بود ( کله !)
دوستان
من هم مایلم یک متن بنویسم. در متن مربوط به کانت، نویسنده بشکلی از کلّهی کانت نام برده است که ممکن است کسی فکر کند نگارنده کله پاچه فروش است یا مثلا کانت گوسفند. و یک موضوع دیگر: من از خیلی ها شنیده ام که مدرنیسم هم یک مذهب می باشد. لازم نیست که کسی مسلمان یا مسیحی باشد که ایمان داشته باشد.
امیدوارم که زیاده گوئی نباشد.
با تشکر
۵٣۴٣٣ - تاریخ انتشار : ۲٨ فروردين ۱٣۹۲
|
از : مینا الف
عنوان : ازدواج محضری!
"حضرت" امیرخلیلی!
مردان، از جمله کانت، بیشتر وقتی که هنوز به بلوغ لازم نرسیده اند، به زنان توهین می کنند و از اینرو خود بر این توهین خود آگاهی ندارند. این، محترمانه ترین پاسخی است من به پاسخ "مردانه" و سراسر توهین آمیز شما می توانم بدهم.
در کامنت شما، کلمه ی "محضر" جا افتاده است. بهتر بود می نوشتید " پلاتون، نیچه شوپنهار و هگل نیر ازدواج »محضری« نکرده بودند. چون ازدواج اگر "محضری" نباشد، حرام است!!!
ممکن است بفرمائید چرا بحث "ازدواج" را پیش کشیده اید؟ من که صحبتی از ازدواج نکرده بودم. مساله بر سر رابطه با زنان و یا همچنین با مردان و صحبت بر سر عشق است. نکند شما نیز به ازدواج کانتی معتقدید؟
در ضمن، یک "نیز" (بزعم شما "نیر") کم است. پیشنهاد می کنم در چنین مواردی چند بار نیز را تکرار کنید و لیست خود را با گذاشتن چند "و" طولانی تر کنید، تا قدرت کوبندگی آن بیشتر شود. مثلا:
"پلاتون، نیچه شوپنهار و هگل و و و و و و و نیز نیز نیز نیز نیز ازدواج نکرده بودند"!!!
من کامنت شما را وارد یک "بانک اطلاعاتی" بررسی جامعه شناسی گفتاری کرده ام تا از زوایای مختلفی مورد بررسی قرار "گیرد"! این هم چند تای آن:
" اینکه کانت نظر درستی »نظر درستی«!!!! به زن نداشت روشن است."!!! به همین سادگی؟
" اما کانت یهود ستیز نیز »نیز« بود"! یعنی: زن ستیزی که چیزی نیست!
"کانت، همانطور که شما اشاره کردید، با عشق آشنا نبود"!!!
هوم! من اشاره نکرده بود. عشق، بحث اصلی من بود. نگفتم "با عشق آشنا نبود"، آشنائی مقوله ای است به همان "کلّه"!
من نوشته ام: " این انسان ۸۰ سال بدون عشق زندگی کرد!" زندگی! می فهمید؟ هشتاد سال بدون عشق زندگی کردن! شما مثل اینکه برخلاف برخی از مردان، ریشه ی کلمه ی زندگی را نمی فهمید!
باز هم بنویسم؟
کانت..."نه نقطه اوج را می شناحت و نه پایین ترین حد زندگی را"!!!
مطمئن هستید؟ یا ایمان دارید؟ یکبار دیگر چشمایتان را بمالید کامنت مرا بخوانید. من که نوشته ام : "و طبعا گاهگاهی هم "دستی" بر "قلم" خود داشت!"
حضرت امیر! این یعنی کانت حداقل ۷۰ سال جلق زد. شما قطعا هنوز بخودتان، به هستی اتان رجوع نکرده اید. این، بخشی از زندگی هر انسانی است و بسیار هم زیباست. در ضمن، زنان، کانت را موشکافانه مورد بررسی قرار داده اند و "ظّن" آنرا دارند، که وی مانند بسیاری از همجنس خواهانی بود که بدبختانه، "آزاد" نبود و امکان لذت بردن از این احساس زیبای انسانی را نداشت. ولی هنوز کسی نمی داند که رابطه ی وی با مردی که همیشه وی را ملاقات می کرد، وارد چه مراحلی شده بود. (احتمالا فقط از نوع رابطه ی محمد رضا شاه پهلوی با شعبان جعفری یا مثلا هیتلر و یکی از وزرای وی بنام "اشپر" بود). اما "پائین تراز حد زندگی" دیگر چیست؟
باز هم؟
مثلا: "کانت فقط یک مغز بود ( کله !) ، اما کانت چگونگی فکر کردن مستقل و آزاد ( بدون کمک مذهب) را به فرد نشان داد"! واقعا؟
واقعا؟
کانت یک انسان بود! آنچه که شما می بینید، زشت ترین نگاه به یک انسان است. نگاه شما، نگاهی ایستا است. همان نگاهی که مثلا هگل یا مارکس نسبت به شرق و یهودیان داشتند و شما در سایت خود آنرا افشا نموده اید.
اما کانت "آزاد" نبود. چگونه چنین انسانی فکر کردن مستقل و آزاد را به "فرد" نشان داد؟ و، کدام "فرد"؟ چرا جمله بندی شما اینچنین گنگ شده است. آیا کانت فکر کردن مستقل را به "شما" یاد داده است؟ و: "اما کانت چگونگی فکر کردن مستقل و آزاد ( بدون کمک مذهب) را به فرد نشان داد"!
چگونه "ایمان" آورده اید، که فکر کردن بدون کمک مذهب، فکر کردن آزاد است؟
آه!!! برخلاف ادعای شما، این کامنت من دقیقا ربط مستقیم دارد به مقاله ی آقای بی نیاز!
واقعا مشکلات و دغدغه های شما و آقای بی نیاز چیست؟ دلمشغولی شما چیست؟
در صحبت با انسان فرزانه ای، برای درک نگاه وی، که می گفت "دانشگاهها، همان مساجد و کلیساهای مدرنیسم می باشند"، پیشنهاد کرده بود که بجای "پروفسور" و "دکتر"، از "فقیه عالیقدر" و "امام" استفاده کنیم (و بالعکس، بجای "فقیه عالیقدر" و "امام"، از "پروفسور" و "دکتر")!
حضرت دکتر امیر خلیلی!
ایمان شما به "دانش"، بدرد تجارت شما با آن می خورد. اما مایه ی تاسف است که شما از دستاوردهای دانش امروزی بی خبرید، و ایمان شما به داروین، فقط ناشی از "بیخبری" اتان از این آخرین دستاوردهای دانش نیست. از اینرو با شما وارد "مجادله" در مورد مقولاتی چون "غیرت" و "شرف" و "افتخار تاریخی" نمی شوم، زیرا اینها همان وقاحت و بیشرمی و حقارت هستند؛ اگر چه شما نیز (نیز) بالاخره تعبیری از آن خواهید داشت!
مینا
۵٣۴۱٨ - تاریخ انتشار : ۲٨ فروردين ۱٣۹۲
|
از : محمد قاضی
عنوان : ایمان ِ کانت و ایمان به کانت
آقای امیر خلیلی
اینجانب متاسفانه به پیغمبر شما، کانت، ایمان ندارم.
کتاب مزبور را و نیز سایر آثار بسیاری فیلسوفان دیگر را نیز خود خوانده ام. شما سعال مرا متاسفانه نفهمیدید. این نقل قول متعلق به آیه ی ۸۰ از سوره "الانبیا" مصحف کانت می باشد که متاسفانه جزو کلمات "الهی" نمی باشند: واقعا چشمانتان را کمی بمالید و دوباره این جمله را نگاه کنید:
"من می بایست دانش را از میان بردارم تا برای ایمان جا باز کنم"!!!
آیا واقعا چنین است؟ واقعا چنین است؟ واقعا سری به یک روانشناس بزنید و با وی مشاوره نمائید که آیا واقعا چنین است؟ من کانت را یکی از خرفترین آدمهای زمانه ی خود و حال می دانم. و فقط کانت دچار این خرفتی نبود، که بدون توجه به "روانشناسی"، که دوران آن نیز بپایان رسیده است، فلسفه تبدیل به چهار تا فورمول ریاضی می گردد. مگر این کلام الهی کانت از مغز وی بیرون نیامده بود:
"من به سختی میتوانم معتقد باشم که جنس ضعیف توانایی قانونگذاری داشته باشد..."
و اگر متن آلمانی آنرا نگاه کنیم:
Ich glaube schwerlich, daß das schӧne Geschlecht der Grundsӓtze fӓhig sei,
و معروف است که glaube به کلیسا تعلق دارد. من از خرفتی کانت هیچ تعجبی نمی کنم، اما از ساده نگری شما در حیرتم!
با احترام فراوان
۵٣۴۱۴ - تاریخ انتشار : ۲٨ فروردين ۱٣۹۲
|
از : مسعود امیرخلیلی
عنوان : کانت
آقای قاضی، نقل قول کانت به زبان آلمانی:
”Ich mußte das Wissen aufheben, um zum Glauben Platz zu bekommen.”
” من می بایست دانش را از میان بردارم تا برای ایمان جا باز کنم ”
کانت این جمله را در پیشگفتار چاپ دوم ” انتقاد خرد ناب ” نوشته است.
خانم مینا من بحث ” مردانه ” را نمی شناسم، نمونه و الگوی بحث ها ، به عقیده من ،باید همان دیالوگ های پلاتون ( گرگیاس، ضیافت و ..) باشد که شرکت کنندگان در این گفتمان ها سعی می کردند با دلیل نظریات خود را ثابت کنند. از طرف دیگر بحث ایمان و کانت زیاد در ارتباط با مقاله تاریخی آقای بی نیاز (پیدایش اسلام و قران ) نیست. اما اینجا خیلی کوتاه: اینکه کانت نظر درستی به زن نداشت روشن است. پلاتون، نیچه شوپنهار و هگل نیر ازدواج نکرده بودند ( شاید نیچه مدت زمانی کوتاه همسر داشت؟). اما کانت یهود ستیز نیز بود: http://www.chubin.net/?p=۳۷۵۹ (برای خواندن مقاله عدد ۳۷۵۹ آدرس را به انگلیسی بنویسید ). کانت، همانطور که شما اشاره کردید، با عشق آشنا نبود ، نه نقطه اوج را می شناحت و نه پایین ترین حد زندگی را، کانت فقط یک مغز بود ( کله !) ، اما کانت چگونگی فکر کردن مستقل و آزاد ( بدون کمک مذهب) را به فرد نشان داد. بعد از کانت انسان بدون مذهب و تنها شد، اما خرد را از این فیلسوف آموخت .
مقولات "غیرت"، "شرف" و "افتخار تاریخی" بیشتر مقولات اخلاقی هستند و هر فردی یک تعبیری از آنها دارد.
۵٣۴۰٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱٣۹۲
|
از : مینا الف
عنوان : تصحیح و پوزش
کانت در سال ۱۷۲۴ در شهر کونیگزبرگ (Konigsberg) آلمان زاده شد.
۵٣٣۹۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱٣۹۲
|
از : علی کبیری
عنوان : جمعی زتو مغبون و تو غائب زمیانه!
آقای بی نیاز گرامی،
همانطور که ملاحظه میفرمائید، بیشتر نظرات منتشر شده در بخش دیدگاهها مربوط به ادعاهائی است که شما در مقاله های متعدد به نمایش گذاشته اید. بنابراین بسیار منصفانه است تا خودِ جنابعالی بجای دیگرانی که نقش دفاع از شما را بعهده گرفته اند، وارد بحث شده و همگان را ارشاد فرمائید. ضمناً این "کمترین" هیچگونه رابطه ی خاصی با اخبار روز ندارم تا از آن ممر اخبار روز سخن مرا بر سخن دیگران ارجح دارد.
۵٣٣۹۰ - تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱٣۹۲
|
از : مینا الف
عنوان : کانت و زنان: بحثها تازه جدی شده اند!
اقای امیرخلیلی،
باید بشما تبریک بگویم. من در اینجا سعی می کنم با "نزاکت کامل" بحثی را با شما مطرح نمایم و از شما نیز انتظار دارم که "مردانه" وارد این بحث شوید:
کانت در دهه های اخیر بسیار مورد توجه زنان، بویژه در آلمان قرار گرفته بود. من قصد ندارم به این مساله که بنابر منطق وی "عدم بلوغ زنان را باید مرتبط با حذف منتظم آنها هم از حوزه استفاده خصوصی از عقل در تحقق وظایف کارکنان دولت و هم در عرصه استفاده عمومی از عقل دانست که این نقشها در آن جایی ندارند" بپردازم. حتی قصد ندارم که به نظرات وی در "متافیزیک اخلاقیات"، همان بخش نخست، درباره ماهیت ازدواج، در بخش "عناصر متافیزیکی عدالت" که مدعی شده بود، که آمیزش جنسی امری حیوانی بوده و در نهایت، با شأن و اعتبار انسان در تضاد است، حتی وقتی در قالب ازدواج قانونی باشد (نقل قول: "آمیزش نوع منحصر به فرد عیش است و در حقیقت، شهوت و عشق اخلاقی هیچ نقطه مشترکی با یکدیگر ندارند، گرچه این دومی میتواند تحت شرایط محدود برهان عملی از اتحاد و نزدیکی برخوردار شوند") و وارد این موضوع نمی شوم (من فقط اشاره می کنم) که کانت "تسلیم شدن" به میل لذایذ جنسی را حتی بدتر از خودکشی می دانست (نقل قول: "مردی که صبورانه بار زندگی را به دوش می کشد، حداقل از روی ناتوانی، تسلیم انگیزه های حیوانی در جهت از بین بردن خویش نمی شود; خودکشی جرأت می خواهد...بااین وجود، فساد غیرطبیعی، که همان واگذاری کامل خویش به تمایلات حیوانی است، نه تنها انسان را به وسیله شهوت رانی مبدل کرده است، بلکه به چیزی غیرطبیعی مانند یک شیء نفرت انگیز بدل ساخته و حتی او را از حرمت برای خویش نیز محروم می سازد") و از این مساله نیز می گذرم که کانت بسیار روشن و شفاف اعلام نموده بود که موقعیت واقعی زنان در ازدواج، با موقعیت همسرانشان یکسان نیست و اگر هم زن و شوهر با یکدیگر برابر باشند، زن باید بدلیل منافع مشترک خانواده، از این تساوی صرف نظر کند: "قوانین قضایی مخالف تساوی میان زوجین نیستند. در نتیجه، تنها هدف از این تسلط، حمایت از برتری طبیعی شوهرنسبت به زن به منظور تحقق منافع مشترک خانواده است." .. و و و
ولی شما واقعا دچار استفراغ نمی شوید وقتی نظرات این "مرد" را می خوانید؟
آیا این "مرد" واقعا مسلمان نبود؟ یا واقعا چه فرقی می کند که وی در مورد ایمان چه گفته بود؟
غیرت مردان از ایمان است! این حقیقت وحشتناکی است. اما با کانت نمی توانید آنرا پاک کنید.
با این همه، بیائیم و همین موضوع را بررسی کنیم: شما مدعی هستید(البته طبق نظر کانت، من نظر شما را هنوز نمی دانم) که: "من زمانی می توانم ایمان داشته باشم که از دانش خود صرف نظر کنم ".
می خواهید بگوئید که "غیرت"، "شرف" و "افتخار تاریخی" بی دانشی هستند؟ علمی نیستند؟ آیا اجازه دارم نتیجه گیری ام را در مورد شما بیان کنم؟
من "خوف" آنرا دارم که مقصود کانت از ایمان، همان عشق و روابط جنسی بوده است. و بی ایمانی، همانا و بی احساسی همان! چنین نیست؟ در مورد شما چطور؟
آیا هیچ در مورد کانت شک کرده اید، و خواهش می کنم که در این مورد صادق باشید، که (خوب توجه کنید) که "که بود؟" و نه اینکه "چه گفت؟". زنان به "که هستی" توجه می کنند، و نه "چه می گوئی"!
کانت که بود؟
کانت در سال ۱۷۷۴ م. در شهر کونیگزبرگ (Konigsberg) آلمان زاده شد. در ۸ سالگی به اجبار پدرش به دست کشیشی به مدرسه کونیگسبرگ رفت و در یک مدرسه سخت و خشک مذهبی درس خواند (آیا به وی تجاوز نیز شده بود؟) و در ویکی پدیا میخوانیم که "کانت در زندگی نظمی استثنایی داشت. او هر کارش را در ساعتی مخصوص به خود انجام میداد و ذرهای از آن تخلف نمیکرد. بین مردم شهرش این جمله رایج بود که: میتوانید ساعتتان را با کارهای کانت تنظیم کنید. او هیچ گاه ازدواج نکرد و به مسافرتی هم نرفت"
این انسان، ۸۰ سال تمام در یک شهر زندگی کرد. با هیچ زنی و گویا با هیچ "مردی" هم رابطه نداشت. این انسان ۸۰ سال بدون عشق زندگی کرد! و طبعا گاهگاهی هم "دستی" بر "قلم" خود داشت! آیا این زندگی شما را دچار وحشت نمی کند؟ و باعث نمی شود که دست از نوشتن این جملات بردارید:
"نه بعد از کانت، بلکه حداکثر بعد از داروین ، ایمان داشتن بی دانشی را نشان می دهد."
سخن بسیار است، اما در پایان نظر شما را به این گرفتاری کانت جلب می کنم. اگر شما استاد دانشگاه هستید و با نظر کانت یا امثالهم "تجارت" می کنید، کمی در این جملات دقت نمائید:
"من به سختی میتوانم معتقد باشم که جنس ضعیف توانایی قانونگذاری داشته باشد، نباید تعجب کرد که تحت این شرایط زنان بدون پرده پوشی آرزو کنند که ای کاش مرد بودند، در اینصورت زن میتوانست آزادی و وسعت عمل بیشتری در طبیعتش داشته باشد؛ اما هیچ مردی نمیخواهد که زن باشد"
بسیارند کسانی که هویت خود را از نفی دیگران، از نفی اسلام، از نفی مسیحیت یا از نفی سرمایه داری می گیرند. ما زنان هویت خود را در عشق، آفرینش و پرورش و در عشق و آفرینش و پرورش و در عشق و آفرینش و پرورش...می یابیم!
مینا
۵٣٣٨۷ - تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱٣۹۲
|
از : محمد قاضی
عنوان : کدام سوره؟
اقای امیرخلیلی،
لطف بفرمائید و بگوئید که کانت (حضرت محمد شما) این فرمان الهی را در کدام آیه و کدام سوره داده بود. بد نیست که آقای بی نیاز نیز از آقای اولیک بپرسند که جنبش قرانی کانت از کجا و کی شروع شده بود؟ من اصلا قصد مزاح ندارم و این سوال جدی می باشد.
با تشکر
۵٣٣٨٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱٣۹۲
|
از : مسعود امیرخلیلی
عنوان : غیرت مردان از ایمان است
با درود و امیدوارم این بار مدیران محترم اخبار روز این پیام مختصر منرا منتشر کنند. در مقاله آقای بی نیاز: " تاریخ هجری مسلمانان از چه زمانی شکل گرفت؟ " جوابی به آقای کبیری در رابطه با پروفسور Kalisch داده بودم ( تمام موازین اخلاقی در جواب من رعایت شده بود) که متاسفانه چاپ نشد، اما مرتب پیام های آقای کبیری در نوشته های آقای بی نیاز منتشر می شوند.
اما مسئله ایمان: کانت در مقدمه کتاب " انتقاد خرد ناب" اشاره کرده است که " من زمانی می توانم ایمان داشته باشم که از دانش خود صرف نظر کنم ".
نه بعد از کانت، بلکه حداکثر بعد از داروین ، ایمان داشتن بی دانشی را نشان می دهد.
"
۵٣٣۷٨ - تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱٣۹۲
|
از : یکی دیگر
عنوان : جستجوی مقاله ، رشید بن زین در باره قران
عجیب است. چرا سایت شما لینک ها را تغییر می دهد؟
برای جستجوی مقاله مزبور، در سایت بی بی سی فارسی واژه "مصحف" یا "، رشید بن زین" را وارد کنید.
نام مقاله ""قرآن؛ شرحی برای جوانان"؛ روایت ساده و انتقادی از قرآن" است. خواندن انرا به همه پیشنهاد می کنم.
در همین رابطه نباید فراموش کرد که رفتار "آلمانی" ها به مسائل فقط جنبه "حقوقی" دارد و فاقد "روح" است.
بسیار خشک و تهی است. در اکثر موارد، مانند یک "دادگاه" که چکش روی سنبه می زند و دیگر حوصله ی دقت و "شک" در قضاوت اشتباه خود را ندارد.
کسانی که در آلمان زندگی کرده باشند، و هنوز "آلمانی" نشده باشند، این نگاه خاص را، که در دیگر نقاط جهان کمتر یافت می شود، باید حس کرده باشند.
یکی دیگر
۵٣٣۷۶ - تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱٣۹۲
|
از : مینا الف
عنوان : انچه برای مردان...
لطفا این کامنت مرا نیز منعکس نمائید!
اقای بی نیاز
انچه که برای مردان "غیرت" و "شرافت" و "غرور تاریخی" است، برای من (و دوستانم که اینجا حضور دارند) وقاحت و بیشرمی و حقارت است. با این "غرور تاریخی" ِ شما، تاکنون فقط جنگ و کشتار پیش برده شده است و پیش از شما سخنرانان "قهار"تری "مردانه" در میدانهای جنگ تشنه خونریزی بوده اند.
به جمع کردن پژوهشهای دیگران در مورد قران و تورات و انچیل ادامه بدهید. اما در پایان مقالات خود همیشه بنویسید، که قران در مورد شما یک چیزی را بحق گفت:
غیرت مردان از ایمان است!
بی نیاز باشید
مینا
۵٣٣۷٣ - تاریخ انتشار : ۲۷ فروردين ۱٣۹۲
|
از : یکی دیگر
عنوان : لیست منابع و لینک ها
آقای کبیری،
نظرات آقای بی نیاز توهینی است به همه زنان!
این هم آدرس سایت و لیست منابعی ست که ایشان بر اساس آن مقالاتشان را می نویسند. من تقریبا تمام آنها را خوانده ام. ضمن آنکه در آنها اطلاعات قابل تاملی هست، ولی در تعیین کننده ترین نکات، فقط حدس زده شده و ادعا صورت گرفته است. معلوم نیست که در مورد "شاخ"، فقط شامل بیزانس می گردد؟ این "نشانه" در بسیاری از اقوام استفاده می شده است. همچنین معلوم نیست چرا مساله دیوار مسکوت گذاشته شده است.
آدرس سایت:
http://www.inarah.de/cms/
لیست منابع:
۱. Das syrische und arabische Christentum und der Koran
۲. Der Koran erklärt die Bibel auf Arabisch
۳. Die frühe Islamgeschichte nach inschriftlichen
۴. Die syrische Liturgie und die geheimnisvollen Buchstaben im Koran
۵. Frühe spanische Zeugnisse zum Islam
۶. Hinweise auf eine neue Religion in der christlichen Literatur
۷. Islam und Parsismus
۸. Islamwissenschaften und Gesellschaft
۹. Keine Schlacht von Badr
۱۰. Markus Groß_Buddhistische Einflüsse im frühen Islam
۱۱. neue Forschung_zum_quran.pdf
۱۲. The contribution of the Sassanian Iraq to the beginning of the Arabic writ
۱۳. Vom Muhammad Jesus zum Propheten der Araber
۱۴. Von Bagdad nach Merw
۱۵. Wozu neue Koranübersetzungen
۱۶. Zum Echo auf die Veröffentlichunge۱
۱۷. Zum Echo auf die Veröffentlichungen۲
۱۸. Zur Vor- und Frühgeschichte des Islam
۱۹. Über den Einfluss des Buddhismus auf den Islam
من قصد ندارم به این ترتیب وجود محمد را رد یا اثبات کنم. شخصا معتقد نیستم که کسانی چون زردشت، موسی، عیسی یا محمد وجود داشته اند. اما این فقط یک نگاه شخصی است. در این مورد پژوهشگری بنام رشید بنزین، پژوهشگر مراکشیتبار فرانسوی، اخیرا کتابی نوشته با نام «قرآن؛ شرحی برای جوانان».
http://www.bbc.co.uk/persian/arts/۲۰۱۳/۰۴/۱۳۰۴۰۹_l۲۳_qoran_rashid_benzine_mkh_book_review.shtml
یکی دیگر
۵٣٣۵۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ فروردين ۱٣۹۲
|
از : مهران دربندی
عنوان : تشکر
آقای بی نیاز تشکر از مقاله بسیار جالب شما. الحاق لینک ها و لیست منابع و همینطور نوشتن اسامی به لاتین امکان مطالعه منابع دیگر را آسان تر می کند. به امید خواندن مقالات مشابه بیشتر در آینده.
۵٣٣۴٣ - تاریخ انتشار : ۲۶ فروردين ۱٣۹۲
|
از : علی کبیری
عنوان : چرا باید استخوان لای زخم بگذاریم؟
دوست گرامی "یکی دیگر" اظهار داشته اند « من در اینجا جانب نزاکت را رعایت کرده و فقط می گویم که غیر قابل قبول است که کسانی زیر پرچم "پژوهش" اهداف سیاسی خاصی را دنبال کرده و دست به "گزیدن" بخشی هائی از پژوهشهای دیگران زده و با رفتاری آشکار و ناکارآمد...»
سئوال من از ایشان آنست که " هنگامی که پای منافع و هستی مردم و کشورما در بین است، آیا شایسته است تا بازهم جانب نزاکت (بخوانید سکوت) را رعایت نمود؟ " آقای بی نیاز با کشف!! و ترچمه و انتشار مقاله ی اینترنتی بی سرو ته و بی اساس "از بغداد به مرو،" میخواهد این فرضیه ی اولیگ را به اثبات برساند که اسلام دست پخت خودِ ایرانیان است و بس. نتیجه آنکه، اگر این دین دست پخت خودِ ما است، پس رژیم برآمده ازآن نیز که دست پخت خودمان بوده و بنا براین چه لزومی دارد تا تیشه به ریشه ی خودمان زده، بر علیه این رژیم خودساخته مان قیام کرده و بقول آقای اِشِکوری " بر سر شاخه، بُن بِبُریم؟ " آیا اعمال این چنینی جز آب به آسیاب رژیم دستاربندان ریختن و گزک بدست ملایان دادن نیست؟
۵٣٣۴۲ - تاریخ انتشار : ۲۶ فروردين ۱٣۹۲
|
از : یکی دیگر
عنوان : اهداف سیاسی زیر پرچم "پژوهش"!
سرکار آقای بی نیاز، خوانندگان محترم،
من در اینجا جانب نزاکت را رعایت کرده و فقط می گویم که غیر قابل قبول است که کسانی زیر پرچم "پژوهش" اهداف سیاسی خاصی را دنبال کرده و دست به "گزیدن" بخشی هائی از پژوهشهای دیگران زده و با رفتاری آشکار و ناکارآمد (این بخشی از کامنت آقای بی نیاز از بخش اول مقاله در پاسخ به آقای مادرباوران می باشد) اعلام می کنند:
"...در ضمن گوهر چنین نوشتارها یا بحثها اساساً برای برانگیختن پرسش [یا بهتر بگویم ایجاد شک به «دانش» تاکنونی خودمان ] است تا اثبات حقایق. حقیقت احتمالاً در جایی قرار دارد که نه من میدانم و نه - احتمالاً - پژوهشگرانی که در این راه گام نهادهاند...."
نگاهی به مقاله ی "هویت فرهنگی ایرانی- اسلامی ما و نقد آن" آقای بی نیاز در سایت ایشان:
http://www.biniaz.net/?p=۱۹۸۲
در قسمت "نقد جمهوری اسلامی" نشان می دهد که وی فقط برای رسیدن به این هدف که "نقد جمهوری اسلامی، بدون نقدِ اسلام کلاسیک ناشدنی است. به سخنی دیگر نقد جمهوری اسلامی [به مثابهی یک نهاد سیاسی] از کانال نقد اسلام رسمی میگذرد." دست به دستچینی از پژوهشهای کسانی زده اند که خود هدفی بغایت متفاوت را اعلام نموده اند.
گوئی نقد مسیحیت در "غرب" کمکی به جلوگیری از جنگها و خونریزی ها و چپاول جوامع خود و دیگری نموده ست!!!
بخش اعظمی از مسیحیان دیگر به بنیانهای مسحیت (عیسی بعنوان فرزند خدا، برخاستن وی از گور و بازگشت وی برای نجات بشریت) اعتقاد ندارند و امروزه فقط گروه کوچکی از مردم گرد "واتیکان" گرد آمده اند (که خود قربانی همین نظام هستند)، انهم در دوره ای که افتضاحات کشیشان از حد و مرزی گذشته که همه ی "مسیحیان" را شوکه نموده ست.
شما گویا اصلا توجه نمی کنید که گروهی که هنوز به بنیادهای مسیح اعتقاد دارند، حداکثر همین ۷۰ سال پیش بدنیا آمده اند و کسی "مسیحی" یا "مسلمان" بدنیا نمی آید و مشکلات مردم در زندانهای جغرافیائی مختلف ("ملل") ریشه در علل و عوامل دیگری دارد و برزیل کاتولیک هنوز باید سالها انتظار بکشد تا اروپای "سکولار" زیر "بیشرمی" کارناوالهای برزیلی برود.
اهداف شما در مورد "ملت برتر فارس" حداقل در مقاله نامبرده بطور وضوح دیده می شود:
"ولی پذیرش این موضوع که فرهنگ ما ایرانی – اسلامی است چه نتیجهی اخلاقی میتواند در پی داشته باشد؟ آیا این بدان معناست که نقد آن جزو محرمات خواهد شد؟ خیر! باید از هر نقد جدی که بر عوامل بازدارندهی فرهنگ ما انگشت میگذارد و بدون رودربایستی پوسیدگیهای آن را در برابر چشمان قرار میدهد استقبال کرد. ولی از سوی دیگر، کاملاً نادرست است که به دلایل سیاسی کنونی کل گذشته فرهنگی خود را در زیر یک علامت بزرگ پرسش قرار بدهیم و این احساس را تقویت کنیم که گویا هر چه که در گذشته داشتیم نادرست بوده است. زیرا این نگاه نه تنها غیر علمی است بلکه از لحاظ اخلاقی، آسیب رساندن به غرور تاریخی ملتی است که توانسته با همین سپرِ فرهنگی نه چندان بی عیب و نقص خود را در برابر ناملایمات تاریخی حفاظت کند."
شما از کدام گذشته صحبت می کنید و چه کسانی مورد خطاب شما هستند؟ زنان ایران در کجای "این غرور تاریخی" شما قرار دارند؟
مقصود شما از "...زیرا این نگاه نه تنها غیر علمی است بلکه از لحاظ اخلاقی، آسیب رساندن به غرور تاریخی ملتی است..." چیست و بر اساس کدام روش "علمی" مدعی هستید که "خود را در برابر ناملایمات تاریخی حفاظت کند"؟ این شعارهای "همه با هم" دیگر بسیار نخ نما هستند!
نه تنها پروژه ی اسلامی کردن "ایران"، و ایرانی کردن "اسلام"، بلکه پروژه ی ایرانی کردن "ایران" نیز با "جشنهای ۲۵۰۰ ساله" اش شکست خورده است.
برای جستجوی حقیقت، باید یک حداقل وجود داشته باشد: صداقت!
و این اندیشه های ماکیاولی را بایستی بدور ریخت:
"حقیقت احتمالاً در جایی قرار دارد که نه من میدانم و نه - احتمالاً - پژوهشگرانی که در این راه گام نهادهاند...."
یکی دیگر
۵٣٣۲۴ - تاریخ انتشار : ۲۶ فروردين ۱٣۹۲
|
از : قاضی نوریزاده
عنوان : برفرض که ...
جناب اقای بی نیاز
برفرض که انچه نوشته اید و محققین غربی گفته اند صحیح باشد. با این همه شما یک توضیح مهمی را بدهکارید که چرا حکومت قدرتمندی مثل امویان نیاز داشت که خود را به یک نفر، فقط یک نفر، بنام محمد وصل کند که اولا وجود خارجی نداشت ثانیا انهم تازه بعد از دویست سال و ثالثا چرا توسط کسی بنام ابن هیشام؟ شما وقتی از کلمه جنبش قرانی نام می برید، باید اول شروع این جنبش را نشان بدهید. مسیحیت خود بصورت یک جنبش وجود خارجی داشت صرفنظر از اینکه خود مسیح وجود داشت یا نه.
کدام نیاز تاریخی این حکومت قدرتمند را در برابر این جنبش تعریف نشده قرانی به تقلا واداشته بود؟
با تشکر
۵٣٣۱۷ - تاریخ انتشار : ۲۶ فروردين ۱٣۹۲
|
از : م . حبیبی
عنوان : یک خطای کوچک
شما آورده اید: " تاکنون ذوالقرنین به چهار شخصیت تاریخی ربط داده شد. ۱- اسکندر مقدونی، ۲- کورش بزرگ، ۳- یکی از پادشاهان حمیری از یمن و ۴- شی هوانگ تی".
و بعد از پادشاه یمن آغاز کرده اید و سپس به "شی هوانگ تی" پرداخته اید و بعد به اسکندر و بعد به کوروش.
این کمی گیج کننده است.
با احترام
۵٣۲۷۷ - تاریخ انتشار : ۲٣ فروردين ۱٣۹۲
|