نباید به مردم خیانت کرد
گفتگوی بابک احمدی با بهزاد فراهانی


• واقعیت به گونه دیگری بوده و افرادی در این ملک زندگی می‌کردند که به خاطر این طبقه در جامعه هنری جان باخته‌اند، افرادی که هستی خود را در گروی این راه گذاشته‌اند.‌ محمود دولت آبادی نیز به همین صورت، شما اگر رمان «ریل» اثر دولت آبادی را مطالعه کنید عشق او نسبت به این طبقه را درک خواهید کرد‌. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۶ فروردين ۱٣۹۲ -  ۱۵ آوريل ۲۰۱٣


بهزاد فراهانی هنرمند با سابقه تئاتر، سینما و تلویزیون کشور و رئیس کانون بازیگران خانه تئاتر، برقراری ارتباط مستمر خانواده‌های کارگری و سالن‌های نمایش را در شرایط فعلی دور از ذهن می‌داند و اعتقاد دارد در زمانه‌ای که سخت‌گیری‌ها بر متون نمایشی بسیار زیاد است، نمی‌توان از هنرمند و اثری که خلق می‌کند انتظار داشت همچون آینه‌ی تمام‌نما عمل کند و معظلات و دشواری‌های زندگی خانواده‌های کارگر را در آثار روی صحنه به ما نشان دهد. گفتگو با این هنرمند را در ادامه می‌خوانید.


چه عاملی موجب می‌شود طی سال‌های اخیر کمتر شاهد نگارش نمایِش‌نامه‌هایی باشیم که موضوع آن به اقشار کارگر توجه دارد، مانند آثار نویسنده‌ای همچون اکبر رادی که همواره در آثار خود به این طبقه اشاره می‌کند؟

باید بخشی از گفته شما را تصحیح کنم، تنها اکبر رادی نبود و دیگرانی هم مانند او وجود داشتند که نوشتن و پرداختن به کارگران برای آنها مهم بوده است‌. از طرفی اعتقاد دارم ما جنبش کارگری داریم و نه اقشار کارگر؛ این جنبش، جنبشی در گرو استقرار دموکراسی است و خواست آنها نیز رسیدن به دموکراسی است. جایی که احزاب بعضا مجبور به فعالیت‌های پنهانی باشند و امکان کار از عده‌ای هم سلب شده باشد، دیگر نمی‌توان از طبقه کارگر صحبت کرد. در چنین شرایطی نمی‌توانیم به «خانه کارگر» هم بگوییم خانه کارگران. اما جنبش کارگری وجود دارد و کار خود را انجام می‌دهد، حال اینکه جامعه هنری آیا به یاری او رفته یا نرفته؛ به این برمی‌گردد که اصلا برقراری ارتباط میان آنها و کارگران وجود دارد یا خیر.
امروز واژه‌های معمولی در آثار ما سانسور می‌شود و نه مفهوم آنها، متاسفانه سلیقه است که اعمال نفوذ می‌کند‌. در چنین شرایطی سخن گفتن از همراهی و کمک جامعه هنری به کارگران معنایی ندارد چه بسا عده‌ای هم آن را به تمسخر بگیرند‌.‌ یعنی وقتی شما می‌گویید من پشتیبان طبقه کارگر هستم، می‌گویند این طرف انتلکتوئل شعار بده‌ای است که با این حرف‌ها می‌خواهد برای خود بستر ایجاد کند‌.‌ اما واقعیت به گونه دیگری بوده و افرادی در این ملک زندگی می‌کردند که به خاطر این طبقه در جامعه هنری جان باخته‌اند، افرادی که هستی خود را در گروی این راه گذاشته‌اند.‌ محمود دولت آبادی نیز به همین صورت، شما اگر رمان «ریل» اثر دولت آبادی را مطالعه کنید عشق او نسبت به این طبقه را درک خواهید کرد‌.
نصرت‌الله نویدی و غلامحسین ساعدی هم دلبسته این جنبش بوده‌اند. من امروز به عنوان درام نویسی که ثابت کرده‌ام پشتیبان کارگران هستم نمی‌توانم وارد یک کارخانه شده و به دو نفر بگویم بیایید با هم نمایشی تولید کنیم‌.‌ علت هم دارد، بحث این نیست که دولت علاقه‌ای به کارگران نداشته باشد؛ چرا اتفاقا توجه دارد و شعار آن را هم می‌دهد اما به واقع پشتیبانی که گاه از سرمایه‌داری می‌کند را از کارگران به عمل نمی‌آورد‌.‌ این گفته سند دارد. شما در جنبش کارگری نمی‌بینید فردی به بیت‌المال دست‌اندازی کند اما در سمت خود ابقا شود و مقام بالاتر هم بگیرد، برای اثبات این گفته کافی است نگاهی به زحمت‌کشان شرکت واحد، فلزکار مکانیک‌ها و سوزنی‌ها بیندازید‌.‌ تمام این سندیکاها از هم پاشیده است. سندیکا را چه کسی از هم پاشید؟ وزیر آن زمان کار که امروز در مجلس نقش اپوزیسیون بازی می‌کند. البته من هم اعتقاد دارم ایشان چیزهای زیادی آموخته، ولی برای جنبش کارگری خدمت دیگری ارایه کرد‌ه است.
ما هنوز ماده ٣٣ را از یاد نبرده‌ایم که همچون میخ بر سر جنبش کارگری فرود می‌آمد، اگر کسی معترض می‌شد سرنوشتی همچون سندیکای ما پیدا می‌کرد و از هم می‌پاشید. برای کمک و یاری یک هنرمند به جنبش کارگری، اندکی دموکراسی نیاز است. این مقدار را لااقل من نمی‌یایم یا اینکه کاری که انجام می‌دهم هنرمندانه نیست‌..

بنا به سابقه‌ای که جنبش کارگری در ایران دارد، پرسش با کلیدواژه‌هایی از این دست همواره حساسیت‌های سیاسی به وجود می‌آورد، ما الان درباره تئاتر صحبت می‌کنیم، چگونه می‌شود شائبه سیاسی بودن را برطرف کرد؟

اتفاقا سوال من این است که چرا سیاسی نباشد؟ اخیرا خواندم در دانشگاه‌ها کرسی‌های آزاد اندیشی راه‌اندازی شده، پس چرا باید فکر کنیم که درخصوص جنبش کارگری نمی‌توان صحبت کرد؟ این کم لطفی است و ترس از امری ذهنی به نظر می‌رسد‌. هنر در هیچ کجای دنیا نتوانسته انقلاب راه بیندازد‌.‌ هنر در فرا رفت و فرا برد فرهنگ ملی و رسیدگی به روانشناسی اجتماع نقش داشته، اما بحث بسیج نیروهای زحمتکش علیه سرمایه مطرح نبوده، ‌این حزب است که بسیج می‌کند. هنر چنین هدفی ندارد؛ البته قبل از انقلاب آرمان‌های تدوین شده سیاسی به وسیله هنر به رهبران جنبش کارگری آموزش داده می‌شد، یا آن‌ها به ما می‌آموختند‌.‌ ولی درحال حاضر این را قبول ندارم و معتقدم جنبش کارگری جلوتر و اندیشه ورزتر از ما است. ما زورمان نرسید پارکینگ تئاتر را برای خود حفظ کنیم، ‌ما حتی نمی‌توانیم قوانینی که درون خود برای خودمان تدوین می‌کنیم را صیانت کنیم‌.‌ حال چطور می‌توانیم مسایل مربوط به ظلم کارفرما به کارگر را تحلیل و کالبدشکافی کنیم و در آثار بیاوریم‌.
چندی پیش؛ نخود را در تبریز برای مناطق زلزله‌زده قیمت کردم کیلویی ۷۵۰۰ تومان. شما فکر کنید یک دیزی آبگوشت برای خانواده ۵ نفره چقدر هزینه برمی‌دارد‌.‌ این حرف‌ها بارها گفته شده اما نکته این است که ما حتی نمی‌توانیم دیزی آبگوشت را برای خانواده ۵ نفره روی صحنه تصویر کنیم، چون بعدا به خیلی مسائل متهم می‌شویم‌..
تجربه شخصی از اجرای نمایشنامه‌ای دارم که در آن کارگری را نشان می‌دادم که شب عید هنگام رفتن به خانه؛ چون دست خالی بود، تخیل بر دوش خود به منزل می‌برد‌.‌ تخیلی از غذا، شیرینی، کار، تعاونی و‌.‌‌.‌‌.‌ برای تاکید بر فقر این شخصیت، در انتهای صحنه تصویری از دست یک پیرزن سیاهپوست وجود داشت، دستی که رگ‌های آن چنان متورم شده بود که تو احساس می‌کردی جویبارهایی عظیم هستند با تپه‌هایی عظیم‌تر. به من گفتند این عکس را بردار، گفتم این عکس جزیی از صحنه نمایش است چرا باید آن را حذف کنم، گفتند نه این خطرناک است. به نظر من خطرناک دستی است که میلیاردها پول اختلاس می‌کند و می‌رود کانادا، نه دست کارگر زحمت‌کش‌.......

چرا طرح این مباحث در سینما به اندازه‌‌ی تئاتر حساسیت ایجاد نمی‌کند، به هر صورت باتوجه به فراگیری‌ای که این قالب هنری دارد قاعدتا باید بیشتر از تئاتر ممیزی شود؟

کارکردهای تئاتر هم به اندازه خودش نازنین است و در رویارویی میان تماشاگر و بازیگر؛ حسی نهفته است که سینما نمی‌تواند از پس انتقال آن بربیاید‌.‌ برای همین هم وقتی دوستان جوان با سلیقه‌های بسیار ابتدایی دوره قاجار خود به جان متون نمایشی می‌افتند، طبیعتا کار به جایی می‌رسد که واژه «حاجی» را نیز در متن برنمی‌تابند‌.‌ شعری در نمایش‌نامه‌ای نوشته بودم که می‌گفت‌: من هم ره تحصیل تمول چون تو دانم، اما چه کنم آنچه مرا هست تو را نیست‌.‌ دستور صریح حذف این شعر الان در اسنادی که دارم موجود است‌. وقتی سوال کردم چرا باید این شعر از متن حذف شود؟ گفتند چون به عده‌ای برمی‌خورد. خوب بربخورد، به من چه ارتباطی دارد که به بعضی‌ها برمی‌خورد؟ اصلا کار من همین است‌..‌ یا در جایی دیگر شعری داشتم که می‌گفت: تاریک‌خاطران همه در ناز و نعمت‌اند، ‌ای روشنی ابر تو بر ما بلا شدی؛ من متوجه نمی‌شوم قرار است به چه کسی بربخورد که این شعر حذف می‌شود‌.

گاهی در اندک مواردی شاهد هستیم مساله زندگی کارگران در آثار طرح می‌شود، به نظر شما همین اندک آثار را چگونه می‌شود آسیب شناسی کرد و نمایش‌هایی از این دست تاچه اندازه می‌توانند به اصل آنچه درحال رخ دادن است، نزدیک شوند؟

شما اگر یک نگاه تورقی به بیانیه‌های ما طی ٣۰ سال اخیر بیندازید؛ خواهید دید که خواسته‌ها طی سه دهه تغییر نکرده و همواره تکرار می‌شود‌، هر زمان هم که بیان شود به وابستگی چپ فلان و بهمان متهم می‌شویم‌.‌ مساله این است که ماجرا به شیوه کار موتور یک ماشین شباهت دارد. وقتی پیچ‌های معمولی موتور کمی شل بشود؛ سیستم از کار می‌افتد، هنر هم مثل همین پدیده است و ما جزیی از یک کل عظیم هستیم، اما با همین کوچکی دربرابر کل، کارکردهای بزرگی داریم‌.‌ اگر شما احساس می‌کنید همه چیز در این کل بر وفق مراد است خوب هنر هم جزیی از همین محسوب می‌شود. اما اگر نیست و تو شائبه‌ای درخصوص معیشت مردم احساس می‌کنی، پس خواهید دید اجرای درست آثار مورد نظر امکان پذیر نیست‌.

پس اعتقاد دارید اصولا چنین چیزی امکان‌پدیر نیست؟

در اینجا نمی‌شود. از ۱٣۲۰ و بعداز کودتای ۲٨ مرداد تا امروز هرکس تلاش کرده تا شش قدم بالاتر برود، علیه خاستگاه‌های چپ ادعانامه صادر کرده و بالا رفته است‌.‌ بخش اندیشه‌ورز تئاتر این ممکلت متعلق به نیروهای آرمان‌گراست‌. آرمان‌گرا نه به معنای مارکسیست لنینیستی آن، بلکه به معنای جهان‌شمول. همان چیزی که از آن باعنوان شرافت مسلمانی، عرفان اشراقی و هر چیز دیگری یاد می‌شود. این بخش همواره مورد هجوم بوده و‌ با یک اتهام کفرگویی ساده می‌توان شما را تارومار کرد. در این شرایط از یک هنرمند چه توقعی وجود دارید؟ اوج آن موجب خانه‌نشینی هنرمند می‌شود، یا اینکه مثل دکتر رکن‌الدین خسروی به خارج از کشور مهاجرت کند. عباس جوانمرد بعد از نوشین‌ها و سرکیسیان‌، یکی از بزرگان هنر کشور محسوب می‌شود. الان به همراه زن هنرمندش در کشور کانادا چه می‌کند؟ ما اصلا هیچ ابابی بابت از دست دادن شخصیت‌های بزرگ هنری خود مثل جعفر والی، فاطمه معتمدآریا و... نداریم‌.‌ هرجور که دلمان می‌خواهد کارت‌ها را می‌ریزیم و جلو می‌رویم، هیچ اتفاقی هم نمی‌افتد، اما تاریخ پیش می‌رود و کار خود را می‌کند‌. حالا شاید اخراج کارگران نیشکر هفت تپه، یا کارگران فهیم ذوب آهن اصفهان به گوش من و تو نرسد که با امکانات امروز می‌رسد‌، اما اعتقاد دارم جوانانی به میدان آمده‌اند که به محض خالی دیدن سفره به دنبال پرکردن آن می‌روند‌.‌ در این میان اگر من و شما توانستیم به آنها کمک کنیم که عشق است، در غیر این‌صورت آن‌ها کار خودشان را می‌کنند‌.

آیا در مورد نسل جدید نمایشنامه‌نویسان هم همین‌گونه فکر می‌کنید؟

من خیلی به نسل جدید نویسندگان امیدوارم و شیفته آنها هستم. دیده‌ام که آن‌ها چنان ظریف و زیبا سره را از ناسره تشخیص می‌دهند که گاهی اوقات اصلا به عقل ما هم نمی‌رسد. با اینکه سواد کمی درخصوص عرصه‌های سیاسی و ایدئولوژیک دارند اما بسیار خوب دشمن‌شناسی می‌کنند. ما چرا محمد رحمانیان را به سادگی از دست می‌دهیم؟ رحمانیان گل سرسبد درام نویسان کشور ماست، این هنرمند از جمله افرادی بود که می‌توانست در کنار بیضایی فردی بالنده برای تئاتر کشور باشد. ما چرا باید بهرام بیضایی را از دست بدهیم؟ چرا باید اجازه بدهیم بیضایی برای تدریس به دانشگاه یو. سی. ال. ای آمریکا برود، درحالیکه می‌دانم جوانان ما اینجا در دانشگاه‌ها بعضا با اساتیدی مواجه می‌شوند که حتی شاگردان خوب ما هم نبودند.

اواخر سال گذشته عده‌ای از کارگران به صورت گروهی نمایش «درخشش در ساعت مقرر» به کارگردانی حمیدرضا نعیمی را دیدند. ارتباط خانواده‌ کارگران با سالن‌های نمایش و تماشای تئاتر چه تاثیر فرهنگی می‌تواند داشته باشد؟

ما در گذشته چنین ارتباطی داشتیم اما متاسفانه به خاطر دارم وقتی که آقایان متوجه شدند بلیت نمایش ما برای کارگران ارزان‌تر درنظر گرفته شده، به بازخواست کشیده شدیم. الان هم مجدد اعلام می‌کنم،‌ تئاتر من برای کارگرانی که دستان آن‌ها بوی کار و زحمت می‌دهد را نیم‌بها که هیچ،‌ پایین‌تر از نیم‌بها هم معین می‌کنم و ترسی هم از این بابت ندارم. چون این جمله حضرت امام (ره) در روز کارگر هیچ وقت از ذهن من نمی‌رود که گفتند: خدا؛ کارگر است،‌ زمین؛ کارگر است،‌ پیامبر اسلام (ص)؛ دست کارگر را بوسیده است. پس من؛ بهزاد فراهانی چرا نه؟ نوکرشان هستم و اگر به تماشای تئاتر من بیایند قدم روی چشمم می‌گذارند.

این ارتباط چه تاثیر اجتماعی می‌تواند داشته باشد؟

تاثیر اندک خواهد بود، به این دلیل که ما ارگان‌های مردم‌گرای صاحب تفکر کم داریم، یا در گذشته داشته‌ایم و الان نداریم. سرمایه‌داری خوب بلد است با ما بجنگد. وقتی خوب نگاه می‌کنید، می‌بینید بسیاری از رزمندگان شریف و غیور کشور در جنگ کبیر میهنی در برابر دشمن، امروز خانه‌نشین شده‌اند، چرا؟، چون سرمایه‌داری به خوبی از آنها بهره برد. خیلی از شهدا و اسرای ما از این بابت رنج بردند،‌ چون به جبهه رفتند تا مردم میهنشان استثمار نشوند. شما الان ببینید ما تنها کشور جهان هستیم که قیمت خانه در آن متری ٣۰ میلیون تومان شده و این برای من بسیار جای تعجب دارد. اگر بخواهیم به خودمان بپردازیم باید بگویم؛ ما در این کشور آرتیست بی‌سواد داریم که دستمزد ٨۰۰ میلیونی طلب می‌کند البته به او حق می‌دهم، چرا، چون فوتبالیست هم داریم که ۲ میلیارد دستمزد می‌گیرد و از احترام هم برخوردار است. اما مگر خرج من در ماه چقدر است؟
حقوق بازنشستگی من بعداز ۵۲ سال کار در رادیو تلویزیون شریف آقای ضرغامی، ماهی ۹۰۰ هزار تومان است. این درحالی است که مدرک دکترای خود را از فرانسه گرفتم و یک دکتری افتخاری هم اینجا لطف کردند؛ دادند اما با اینکه امضای وزیر پای آن دیده می‌شود، پشیزی نمی‌ارزد. حداقل لطف کنند همان مبلغی را که به عنوان خط فقر یا معیشت اعلام کردند، به من پرداخت کنند. چون باید هزینه‌های ۵ خانوار را تامین کنم. آقایان پشتیبان همین بازیگر که دستمزد ٨۰۰ میلیونی طلب می‌کند، لطف کنند ایشان را به کارخانه ذوب آهن یا زغال سنگ ببرند، ‌یک روز در سینه "دویل" هشت ‌رگ زغال سنگ بزند، وقتی برگشت این پول را به او بپردازند. من از ۱۴ سالگی پیکورکار آسفالت خیابان‌ها بودم و سنگ ماتادون خرد می‌کردم، وقتی برق به پیکور وصل می‌شد این بدن من بود که بالا و پایین می‌پرید.
امروزه وقتی به آرتیست می‌گویی کمی به دست خود فوم بمال که ریخت مردانه پیدا کند یا به بازیگر خانم می‌گویید با این ناخن‌ها چطور می‌شود رخت شست، موضع می‌گیرد. لطف کنید این فاصله‌ها را برنتابید، ما قرار نیست پا جای پای فلان بانک‌چی و تاجر بگذاریم؛ ‌کسی که برای بازی در سریال یا فیلم سینمایی ٨۰۰ میلیون تومان دستمزد طلب می‌کند، نمی‌داند حداقل دستمزد یک کارگر با داشتن ۵ سر عائله ۴۰۰ هزار تومان است. این مقایسه را چطور می‌خواهید پاسخگو باشید؟
دو دو تای ما جماعت زحمتکش در این روزگار دیگر چهار تا نیست، صفرتاست درحالیکه دو دو تای بعضی‌ها میلیاردهاست. این فاصله طبقاتی را چطور می‌توان پاسخ گفت؟ وقتی مزورانی را در تلویزیون‌های خارجی نگاه می‌کنم که به چرت‌گویی علیه میهن مشغول هستند و آرزوی حمله آقای اوباما به مراکز فنی ایران را در سر می‌پرورانند، دوست دارم سر به تنشان نباشد. اما انسانی که نمی‌داند کارگران و اقشار زحمتکش، شب نان سنگکی به دست می‌آورند که بر سر سفره زن و بچه ببرند یا نه، با دیدن این اراجیف چه فکری می‌کند؟ لابد استقبال هم می‌کند و می‌گوید بیا من را از این وضعیت برهان. جالب اینجاست که من نمی‌توانم این وضعیت را روی صحنه به تصویر بکشم. شما در خیابان تار موی دختر را می‌بینید اما اگر تار موی بازیگر من روی صحنه معلوم شود، پوستم را می‌کنند.
آقایی در تلویزیون در مقابل پنجاه میلیون مخاطب هرچه دلش می‌خواهد می‌گوید، به هرکسی هم که دلش می‌خواهد می‌گوید، آن وقت من نمی‌توانم شعر حافظ را در نمایشنامه خود استفاده کنم. این شعر سعدی است که می‌گوید جماعتی که نظر حرام می‌کردند، نظر حرام بکردند و خون خلق حلال؛ گاهی حتی جملات بزرگان در آثار سانسور می‌شود‌.‌ اگر هم اجازه بدهند کار کنید معمولا بلایی را به سر شما می‌آورند که برای من اتفاق افتاد. یعنی هر ۵ سال یک مرتبه اجازه کار خواهید داشت‌.
به گذشته من نگاه کنید میان نمایش «شب در حلبی آباد» و «مریم و مردآویج» چندسال فاصله وجود دارد؟ تازه من کوچکترین این جمع هستم، بزرگانی هم در این ملک هستند که ناچار به مهاجرت می‌شوند‌.‌ ابراهیم مکی الان کجاست؟ محسن یلفانی چطور؟ اینها سرمایه‌های مفید کشور ما هستند، من همین‌جا با افتخار اعلام می‌کنم که شاگرد یلفانی هستم‌.‌ آیا این درست است که بزرگترین درام‌نویس کشور ما برود در پاریس تاکسی براند؟ درحالیکه سرمایه‌دارهای ما مدام پهن‌تر می‌شوند‌؟
من سند مزایده‌ای را دیدم مبلغ آن ٣۰میلیارد تومان بود، برنده این مزایده ۲۲سال سن داشت. در این ۵۲ سال با آدم‌های بزرگ مثل سرکیسیان، سلطان پور، جوانمرد و بیضایی کار کرده‌ام، اگر تمام این پول‌هایی را که از ابتدای فعالیت تا امروز به امثال من، پورصمیمی، پورحسینی و‌.‌‌.‌‌.‌ پرداخت شده را روی هم جمع کنند یک میلیارد نمی‌شود‌.‌ الان گیشه به هدف مسوولان تئاتر کشور تبدیل شده است، اگر گیشه داشته باشید‌؛ ‌هنرمند هستید، اگر نباشد لابد نیستید. در این روزگار نمی‌شود انتظار داشته باشید شکسپیر، سوفوکل و اوریپید با آن همه عظمت گیشه داشته باشد، نخیر اما عده‌ای بازیگر، نویسنده و کارگردان می‌آیند و درس یاد می‌گیرند‌.

به نظر شما آیا انحراف ذهن هنرمندان به سمت گیشه یک هدف نازیباست؟

آیا نازیبایی از این بالاتر هم داریم که فردی را به اداره امور تئاتر می‌گمارند که در تمام عمر خود تئاتر ندیده است؟ شما سری به تماشاخانه ایرانشهر بزنید و ببنید چه اتفاقی افتاده است. زمانی که گفتم عروسک‌های سینما به سالن‌های تئاتر نیایند آقایان مرا تف و لعن کردند‌.‌ الان مهرجویی منتظر اجراست، دیگری از سینما آمده و اثری را در تالار وحدت روی صحنه برده، چرا ۵ سال است به من اجازه اجرای نمایش نمی‌دهند؟ اما برای آقایی که از سینما به تالار وحدت می‌رود کلی تبلیغ هم می‌کنند؟ همه چیز شده است پول.

با توجه به شرایط اقتصادی و معیشتی کارگران چقدر می‌توانیم درمورد برقراری ارتباط بین خانواده‌های کارگر و هنر تئاتر امیدوار باشیم؟

رویارویی جناح‌های حاضر در انتخابات پیش‌رو معنا کننده اصلی مسیر سیاسی و تاثیرات اجتماعی پس از آن خواهد بود،‌ این انتخابات می‌تواند سرنوشت بسیاری از مسایل را روشن کند، اما تا آن زمان باید انتظار بکشیم. متاسفانه روشنفکران سیاسی ما در بخش هنر، درک عمیق از مسایل تاریخی موجود ندارند. آن‌کس که بر کرسی تکیه می‌زند اگر نتواند به مسایل اساسی توده‌های زحمتکش بپردازد‌ نمی‌تواند بماند، چراکه گرسنگی را نمی‌توان کاری کرد. تمام این‌ها بنا به این است که در انتخابات پیش رو جناح بنیه‌دار سیاسی به پیروزی برسد یا جناح کم‌دان سیاسی‌.

در چنین بحث‌هایی نوک پیکان مدام به سوی مسئولان و تصمیم‌گیری‌های کلان آن‌ها اشاره می‌رود، اما هنرمند چقدر در آنچه رخ می‌دهد نقش دارد؟ چرا وقتی مسوول بحث گیشه را مطرح می‌کند هنرمند ما مقاومت نمی‌کند و با او هم‌صدا می‌شود؟

واقعیت این است که بیکاری پدیده سختی است‌.‌ بچه‌های این حرفه برای تامین معیشت خود جبرا به این فضا تن می‌دهند و من هم گله‌مند نیستم، چراکه وقتی طاعون می‌آید به کسی رحم نمی‌کند. بحث بر سر گندیدگی روابط اجتماعی و فرهنگی است که همه‌گیر شده است‌.‌ افراد زیادی بودند که حتی از خود ما داغ‌تر بودند، اما امروز خیلی ساده سانسورچی هستند‌. من از این بابت هم ناراحت نیستم چون گمان می‌کنم سطح زندگی آن‌ها به این احتیاج رسیده است و نیاز دارند‌.‌ سعی می‌کنم خودم تا جایی که توان دارم وارد این میدان‌ها نشوم، اعتقاد دارم مردم دل خود رابه ما وام داده‌اند، به ما لبخند می‌زنند و سلام علیک بدون لبخند نداریم، باید حرمت این مسایل را نگهداریم، نباید به چنین مردمی خیانت کنیم‌.

بچه‌های بازیگر بسیار با حوصله مسئله عدم تطبیق دستمزدها با تورم اقتصادی را تحمل کردند، به نظر شما سرانجام بازنگری در سند قرارداد تیپ چه خواهد شد؟

آقای شاه آبادی تفکری دارد که به نظرم متعلق به جامعه هنری نیست‌.‌ ایشان به جان دستاوردهای ما در قرارداد تیپ افتاده و تئاتر را به سمت گیشه کشانده است. ما منتظر انتخابات می‌مانیم تا ببینیم نفر بعدی که به میدان می‌آید چه خواهد کرد‌.

اعتقاد دارید قبل از برگزاری انتخابات اتفاقی نخواهد افتاد و باید صبر کرد؟

چاره‌ای جز این نداریم، تنها می‌توانیم خواسته‌های خود را طرح کنیم، ما اهل قیل و قال نیستیم. من اینجا به عنوان یکی از اعضای پا به سن گذاشته جامعه هنری کشور می‌گویم، این ما هستیم که با تشکیل شورا و رای‌گیری باید وزیر فرهنگ و ارشاد خود را انتخاب کنیم‌.‌ به کرات گفته‌ام جامعه تئاتر، جامعه پرسپولیس و استقلال نیست و شما نمی‌توانید مدیری بر این عرصه بگمارید که چنته‌اش از هنر خالی باشد‌.‌ این رشته مدیریت خود را می‌طلبد چون از تخصص فراتر است و به اعجاز ربط دارد‌.‌ بالا بروید، پایین بیایید، نمی‌توانید مشایخی بسازید، مهدی فتحی و فنی‌زاده، یکی است. این را باید فردی که مدیریت تئاتر کشور را برعهده می‌گیرد بداند‌، اما متاسفانه اینطور نیست.
شما حتی وقتی فردی را به مدیریت پرسپولیس می‌گمارید باید بداند روزی بازیکنانی مثل همایون بهزادی، محراب شاهرخی و شیرزادگان در این باشگاه جان کنده‌اند. زمانی من جان خود را برای پرسپولیس می‌دادم اما الان به من می‌گویند استقلالی هستی، آن روز مدیران باید می‌دانستند این تیم چه تیمی است‌.‌ پرسپولیس ارگانیزم سیاسی یک ملت بود، الان به چه چیز تبدیل شده است؟

گفتگو از: بابک احمدی
منبع: ایلنا