اقوام ایرانی: هویت های زنده به گور


نورعلی مرادی


• به هر حال پایان سخن امید داریم جملات زیبایی چون «ایران از آن همه ایرانیان است» نه صرفاً به عنوان یک شعار زیبا، بلکه به عنوان راهکار و رهیافتی برای ساختن ایرانی به کار رود که در آن تمام اقوام و گروهها، ضمن برخورداری از حقوق خود، ضمن احترام به حقوق حقه سایر اقوام و هویت ملی ایران، به ممارست نحوه تعامل صحیح با سایر اقوام و ملل جهان بپردازند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲۶ فروردين ۱٣۹۲ -  ۱۵ آوريل ۲۰۱٣


روند رو به رشد توسعه کمی و کیفی فرهنگ و تمدن بشری در آغاز هزاره سوم میلادی، جوامع بشری را با چالش های فراوانی رو به رو کرده، که برخی از معضلات و مشکلات جوامع امروزی همچون مسائل حفظ محیط زیست و بیماری هایی چون ایدز، اعتیاد و ... کم و بیش جدید و امروزی اند و برخی دیگر چون جایگاه انسان در جهان و شخصیت فردی و اجتماعی او و نحوه روابط بین افراد و جوامع مختلف، پرسش ها و سئوالات دیرپایی هستند که از دیرباز ذهن انسان ها را به خود مشغول کرده اند. شکل و فرم جوامع بشری و نحوه تعامل این جوامع با یکدیگر در ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی،اقتصادی و مذهبی در طول هزاره ها، مجموعه ای از حوادث و رویدادهای زشت و زیبا را پدید آورده که امروز تاریخ اش می نامیم.
هویت اجتماعی انسانها را همواره در چارچوپ قوالبی چون قوم، قبیله و طایقه و ملت و امت و امثالهم شناخته و می شناسیم و همه ما انسان ها خواسته و ناخواسته هنگامی که می خواهیم وزن و جایگاه خود را در عرصه اجتماعی، تعریف و تحدید کنیم، خود را به عنوان جزیی از یک کل اجتماعی می شناسانیم و این شخصیت اجتماعی را نیز به رنگ هایی چون دین، زبان، نژاد و ... (ویا ملغمه ای از آنها) می آراییم و بدین سان تمایزات و تفاوت های بین جوامع انسانی پدیدار می گردند و از این رهگذر گاه درست یا نادرست به حق یا به ناحق، تمایزها و تفاوت هایی که بسیار طبیعی و حتی گاه لازم می نماید، رنگ تفاخر به خود گرفته که با آمیزه ای از تجاهل، در طول تاریخ، منشاء رنج های بسیار بشر گردیده است که اختلاف بین هابیلیان و قابیلیان و حامیان و سامیان و رومیان و بربرها و عرب و عجم و ... در گذشته های دور گرفته تا پدیدار شدن نژادها و ملت ها و اقوام و دولت های گوناگون در جهان امروز، گویی داستانی است که پایانی بر آن منصور نیست و اتوپیاها را هم فقط بایستی در ذهن پویای فیلسوفان و معلمان بزرگ اخلاق بشر جستجو کرد. با این توضیحات این پرسش پیش می آید که پس چاره کار چیست؟ شاید یکی از ساده ترین پاسخ های ممکن این باشد که بپذیریم جامعه بشری نیز همانند ماهیت خود «انسان» متنوع است و متلون و پویا و تغییر و تقسیم و تبدیل جز لاینفک ساختار جوامع انسانی است و آنچه بسیار مهم تر می نماید، این است که باور کنیم تلاش در جهت درک و شناخت و مدیریت صحیح این سیستم پیچیده اجتماعی با احترام به همه اجزا تشکیل دهنده اش اگر مشکلات بشر را حل نکند، حداقل بر آنها نخواهد افزود و التیام زخم های کهنه بشر و راه حل مسائل او، نه پاک کردن صورت مسئله، بلکه تلاش صادقانه در راستای یافتن بهترین راه حل ممکن است.
دنیای امروز نیز همانند همواره ی تاریخ، تقسیم بندی های خاص خویش را دارد. جهان سوم و آقا بالاسرهایش، شرق و غرب، شمال و جنوب، آسیا و آفریقا، جهان اسلام و مسیحیت و ... تقسیم بندی های کلان و تکه پاره هایی از خشکی و آب به نام کشور و ملت و اکثریت و اقلیت و امثالهم تقسیم بندی های جزیی تر آن هستند که فارغ از نگاه کلان به آنها در قالب کشورها و دولت ها، مسئله اکثریت ها و اقلیت ها، یکی از دلمشغولی های همیشکی سیاسی و اجتماعی است که دولت های مختلف نگرش و برخورد خاص خود را با این مسئله دارند که در نتیجه، نحوه تعامل اکثریت و اقلیت در جهان امروز، به طیف وسیعی از همزیستی مسالمت آمیز و دمکراتیزه تا روابط ناپایدار و نامتوازن و حتی گونه های مدرنی از روابط استعماری منجر شده است.

کشور ما ایران نیز به واسطه موقعیت خاص جغرافیایی اش، در طول تاریخ همواره مأمن و ماوا و معبر اقوام مختلف بوده و در همیشه تاریخ اش آن چنانک در بعضی سرزمین ها و کشورها شاهدیم، بافت جمعیتی یک دست نداشته است، طوری که بزرگترین فرمانروایان آن نیز خود را شاهان شاه و شاه ملل بسیار دانسته اند و اقوام مختلف ایرانی علیرغم همسانی های بسیارشان، آنقدر هم با یکدیگر تفاوت داشته و دارند که بتوان به راحتی آنها را از هم تشخیص و تمیز داد. با ورود اسلام به سرزمین ایران و تسلط اعراب بر گستره تمدن ایرانی، آنچه برای برخی از مردم ایران مهم می نمود، حفظ فرهنگ ایرانی و تلفیق آن با فرهنگ عربی اسلامی بود و این مهم به لطف فرمانروایان سامانی و آل بویه و بزرگانی چون فردوسی و ... تحقق یافت و بر خرابه های تمدن ساسانی، ایران اسلامی جدیدی سر برآورد با اقوام گوناگونی چون فارس و کرد و لُر و بلوچ و گیلک و تات و چندی بعد هم ترک و ترکمن که تا قبل از تحولات قرن بیستم میلادی روابط درون قومی آنها و ارتباطشان با سایر اقوام نه بر مبنای آگاهی ملی- قومی بلکه بیشتر بر اساس منافع ایلی-تباری و اقتصادی و انگیزه های فرقه ای مذهبی شکل می گرفت و به استنثناء فارس ها (و تا حد بسیار کمی ترک ها و کردها) فرهنگ سایر اقوام کاملاً جنبه شفاهی داشت و زبان دیوان و دیوان سالاری در ایران اسلامی هم، فارسی دری بود و هم از اینرو یادگارهای مکتوب و مستند از پیشینه قومی سایر اقوام ایرانی در دست نمی باشد.
با شروع تحولات قرن بیستم و جنبش ها و گرایش های ناسیونالیستی در خاورمیانه، ایران نیز دستخوش تحولاتی شد که از منظر نظر مطالعات قوم شناسی شاید روی کار آمدن رضاخان و تأسیس سلسله پهلوی نقطه اوج این تحولات باشد. رضاشاه که فردی دانش آموخته و تحصیل کرده هم نبود، بر آن شد که همچون همتای ترک خود، در آنسوی مرزها، کشوری بنا نهد که تمام مردمش بدون توجه به شخصیت قومی و پیشینه تاریخی خویش در راستای تشکیل یک کشور به اصطلاح متحد و یکپارچه و یک دست گرد هم آیند و به زعم ایشان با گسستن بند حقارت و اسارت!!!؟ و عقب ماندگی، بال پرواز به سوی کعبه آمال ایشان یعنی «غرب متمدن» بگشایند و در این راستا چنان کردند که در ترکیه آثار منفی تلاش در راستای خشکاندن ریشه های فرهنگ کرد و لاز و چرکس و عرب، چیزی کمتر از نسل کشی ارامنه نداشت و مصطفی کمال پاشا حتی در تحریف و تضعیف فرهنگ اصیل ترکی نیزبا بنا کردن فرهنگ ترکی مورد نظر خودش، تلاش بسیار کرد و در ایران هم رضاشاه به پندار آنکه ایران سرزمین قوم فارس است و سایر اقوام و فرهنگ ها، خرده فرهنگ های ناچیز و دست و پاگیری بیش نیستند، پایه های حکومت شوونیستی خود بر مبنای پان فارسیسم را بنیان نهاد و بدین سان تمام اقوام غیرفارس ایرانی به یکباره مطرود گردیده و مجبور شدند تا رنگ و بوی فارسی به خود گرفته تا راه زوال در پیش گیرند. در این میان عکس العمل سایر اقوام نیز، بر حسب میزان خودآگاهی ملی-قومی تفاوت می کرد. چنانکه ترک ها و کردها که چنین سیاستی را بر نمی تاختند، راه مخالفت در پیش گرفتند و تعارض آنها با این سیاست در زمان پهلوی دوم با تأسیس حمهوری های آذربایجان و مهاباد به اوج خود رسید و پس از پایان این دو دولت مستعجل، باز هم به صور و اشکال گوناگون بر مخالفت خویش پای فشردند.
اما سایر اقوام ایرانی نیز هر یک به فراخور حال خویش با این مسئله برخورد کردند. گیلک ها و مازندرانی ها، گویا بر این باور بودند که جزء لاینفک قوم فارس هستند!؟ ترکمن ها و اعراب هم جمعیتشان بسیار کمتر از آن بود که جز در موارد معدودی چون قیام شیخ خزعل خطری را متوجه دولت رضاشاه کنند. بلوچ ها نیز در گوشه جنوب شرق کشور آمادگی و فرصت و شاید انگیزه آن را نداشتند که سر بر آورند و اما قوم لُر بنا به دلایل مختلف که در اینجا به برخی از آنها اشاره می کنیم در ابزار و اظهار حفظ صیعه های قومی خویش ناکار آمد و ناتوان عمل کرد، طوری که از آن زمان به بعد، روند حل و جذب لُرزبان ها در قومیت فارس ها آغاز شد، شدت یافت و هنوز هم ادامه دارد.

دلایل چندی برای این امر میتوان برشمرد از جمله اینکه قوم لُر به ویژه بختیاری ها از نظر جغرافیایی، ساکن سرزمینی است که در همسایگی استان فارس، مام میهن پارسیان قرار دارد و هم از اینرو تأثیرپذیری زیاد آنها از فارس ها دلیلی محیطی پیدا می کند. از سوی دیگر سطح سواد و آگاهی از سابقه تاریخی در بین لُر زبان ها، همانند بسیاری دیگر از اقوام ایرانی بسیار پایین تر از آن بود که بتواند شخصیت و هویت قومی آنها را تعیین و تحدید و تعریف کند و ماهیت خان سالارانه و بافت اجتماعی جوامع مناطق لُرنشین، زمینه را برای اختلافات و کشمکش های درون قومی فراهم کرده بود و در معدود مواردی هم که درگیری هایی با دولت مرکزی پیدا می شد، در نتیجه تعرض دولت و مقاومت لُرها در برابر روند تغییرات اجتماعی و فرهنگی بود. به عنوان مثال تلاش دولت مرکزی در تخته قاپو کردن عشایر به بهانه تأمین امنیت و تسریع پیشرفت به سوی تمدن!؟ و کاستن از قدرت و نفوذ خوانین و روسای ایلات و عشایر، جزو اصلی ترین محرک های درگیری نظامی بین دولتیان و عشایر لُر می گردید اما برخلاف مبارزات اقوام ترک و کرد که ته مایه کم رنگی از ناسیونالیسم و خودآگاهی قومی در آن دیده می شد، در بین لُرها خودآگاهی قومی رشد نکرد.
پیشتر اشاره کردیم که پهلوی اول مانند همتای ترکش آتاتورک، بهترین راه حل مسئله قومیت ها را در پاک کردن صورت مسئله جستجو می کرد، اما عملاً در درازمدت راهکارهایی که دولتمردان ایران و ترکیه نوین در پیش گرفتند از هم متفاوت بود و نتایج آن هم یکی نبود. در ترکیه تمام تلاش دولت در انکار هویت و حذف و نابودی فیزیکی تمام ویژگی های فرهنگ غیرترکی بود و دولتمردان ترک با تغییر و تحریف تاریخ و فرهنگ تمام اقوام و حتی خود ترک ها‌ (با تغییر الفبا و بی اعتنایی به فرهنگ گذشته ترکی و تلاش در راستای ارائه هویتی جدید از عنصر ترکی) به زعم خود بر خرابه های امپراتوری عثمانی و بر خاکستر خلافت عظمای اسلامی کشوری مدرن و دمکراتیک با دولت- ملتی یک دست و براساس اصول لائیک و ملیت ترک بنا نهادند و اعضای اقوام غیرترک نیز شامل این افتخار شدند که به عنوان یک ترک یک دنیا بیارزند.

اما کمی این سوتر و در ایران عصر پهلوی، دولتمردان راهکارهایی دیگر را نیز از نظر دور نداشتند. اینان به جای تحریف و تغییر تاریخ فرهنگی اقوام و حذف فیزیکی آنها، با لطایف الحیلی به جای تلاش مستقیم در راستای نابودی و حذف اقوام، زمینه را برای کم رنگ کردن و بی اهمیت جلوه دادن مسائل قومی (البته به جز قوم فارس) فراهم کردند و چنان شد که بسیاری از ایرانیان نه تنها در راستای حفظ و اشاعه ارزش های قومی خویش قدم برندارند بلکه از آنجا که اعتبار خویش را در انتساب به قوم برتر می یافتند، فرار از خویشتنی خویش را پیشه ساخته و تیشه بر ریشه فرهنگ خویش زدند و بدین سان در ایران با هزینه مادی و معنوی بسیار کمتر از جمهوری ترکیه، مسائل قومی دستخوش نوعی فراموشی گردید و در این میان متأسفانه چنانچه پیشتر اشاره کردیم قوم لُر، به ویژه درس خواندگان و نخبگان این قوم در این راه گوی سبقت از دیگران ربوده و نشسته بر سر شاخ و بن بریدند!!

در سالهای اخیر در بسیاراز مناطق جهان و از جمله در میهن ما ایران بحث نحوه ی تعامل اقوام و ملت ها با یکدیگر باز بر سر زبانها افتاده است به ویژه آنکه در راستای جهانی شدن، تمام مردم دنیا، برآنند تا با برآیند مجدد وضعیت و جایگاه خود در سطح منطقه ای و جهانی، خود را برای رو به رو شدن با چالش های جدید دنیای در حال تغییر هزاره سوم، آماده کنند. به ویژه آنکه روند حل و جذب و ادغام اقوام و ملل مختلف از نظر کمی و کیفی، در آینده، روند رو به رشد تصاعدی خواهد گرفت و جالب تر آنکه تحولات سالهای اخیر حکایت از آن دارد که اقوام و ملت هایی که خود را به عنوان جزیی از یک کل بزرگتر می دانند که برای ماندن در ساختار آن کل، می بایستی جزیی قوی و ضروری باشند، می توانند ضمن به دور ماندن از آسیب های جهانی شدن، حتی از آن بهره نیز ببرند. بنابراین به تعبیر دیگر می توان گفت که تاکید بر هویت قومی اگر در چارچوب صحیح صورت گیرد، برای کشوری چون ایران که ترکیب تاریخی از اقوام گوناگون است، می تواند زمینه ساز سالم تر و قانونمندتر شدن روابط بین گروههای مختلف انسانی باشد و به تثبیت و تحکیم اساس و ارکان ملی بینجامد و کیست که باور نداشته باشد که تنها کشورهایی می توانند جایگاه واقعی و در خور خویش را در جهان بیابند که جایگاه شایسته مردمان خویش را به آنها اعطا کرده باشند. جهان امروز شاهد زندگی مسالمت آمیز اقوام و ملل گاه بسیار متفاوت در کنار هم و در قالب یک ساختار سیاسی دمکراتیک است که در آنها نه تنها معضل و مشکلی به نام اکثریت و اقلیت و قومیت وجود ندارد بلکه تنوع و تلون قومی و نژادی و زبانی بر ایشان نقطه قوتی شده، که برخی از این کشورهای دمکراتیک، نمونه های بسیار موفق و بارز همزیستی بسیار مسالمت آمیز و موثر و کارآمد اقوام مختلف هستند و در این بین برای اقوام مختلف ایرانی و از جمله قوم لُر به ویژه بختیاری ها، نیز همان مقدار که تعلق خاطر به فرهنگ ایرانی در کل مهم می نماید به همان میزان نیز سعی و تلاش در راستای پی بردن بیشتر به «انچه که بایستی باشیم» در قالب فرهنگ قومی ملی نیز مهم است و باور نگارنده بر اینست که در این راه اهل فن و زعمای قوم شاید خود بیشتر از هر کسی به وظایف خطیر خود آگاهند و کافیست تا آستین همت بالا زد تا نتایج مطلوبی به دست آورد.

و بنابراین آنچه در اینجا ذکر شد تأکیدی است بر اینکه باور کنیم و بباورانیم که ایران ترکیبی است از اقوام و گروههای مختلف انسانی که اگر این اجزا در چارچوب یک ساختار صحیح مبتنی بر احترام متقابل به ارزشها و باورها و توانمندی های فرهنگی هر قوم و گروهی، گرد هم آیند، برخلاف باور کج پنداران و خواست کج اندیشان، نه تنها باعث تضعیف هویت ملی و خدشه دار کردن وحدت و یکپارچگی سیاسی و فرهنگی ایران نخواهد شد، بلکه بالعکس ایران را در رو به رو شدن با چالش های سیاسی و اجتماعی منطقه ای و جهانی یاری خواهد داد و ضمن اینکه باعث تقویت هویت واقعی ملی ایرانیان خواهد شد، منافع ملی ما را نیز بهتر از هر سیستم دیگری تأمین خواهد کرد. ما می دانیم اکثریت اقوام ایرانی، فی مابین خود، دارای آنچنان پیوندهای محکم نژادی زبانی و فرهنگی هستند، که همسانی های آنها با خویشاوند قومی شان، گاه پر رنگ تر از شباهت هایشان به مردمان فارسی زبان ایران است و به همین خاطر (و بهتر است بگوییم به همین بهانه) از دیرباز حکام و سردمداران دولت های مرکزی با این توهم که این امر می تواند زمینه تجزیه طلبی و مرکزگزیزی را فراهم کند مستقیم و غیر مستقیم به جنگ اقوام غیرفارس رفته و حتی آنان را از بسیاری مواهب ملی بی بهره یا کم بهره گذارده اند در حالی که تحولات سیاسی چند دهه اخیر نشان داده است که چنانچه سیاستمداران و دست اندرکاران دولت ایران سیاست خوبی در پیش بگیرند، این تنوع قومی و فرهنگی می تواند به نفع ایران باشد.

بنابراین و برای تأکید بر این قرابت ها و خویشاوندی های سودمند که تأمین کننده منافع ملی هم هستند، ما ایرانیان نه تنها نباید به تضعیف و کم رنگ کردن جلوه های قومی اقوام مختلف بپردازیم بلکه باید با تقویت و ارتقاع سطح آگاهی قومی اقوام ایرانی، زمینه را برای آشنایی بیشتر آنها با یکدیگر فراهم کنیم. چرا که قطعاً در آینده اهرم های قدرت سیاسی و نظامی کم کم جای خود را به توانمندی های اقتصادی، علمی و فرهنگی می دهند و چنانچه تحولات سیاسی دهه های اخیر نشان می دهد دولت ها و ملت هایی که توانمندی های سیاسی و اقتصادی علمی- فرهنگی بیشتری را دارند، بسیار راحت تر و کم هزینه تر به تأمین منافع خود می پردازند و دنیای آینده فقط نه از آن صاحبان ارتش های بزرگ، بلکه از آن کسانی است که با سلاح دانش و فرهنگ به جنگ مشکلات می روند و باور دارند که می توان با مدیریت صحیح مسائل مختلف اجتماعی، نه تنها بسیاری از معضلات و مشکلات را حل کرد، بلکه می توان برخی از آن چیزهایی که با دیدگاههای تنگ نظرانه به عنوان مسائل بحران ساز و مشکل آفرین از آنها یاد می شد، را به نقاط قوت جامعه تبدیل کرد. و مصداق بارز این موضوع، مسئله اقوام ایرانی است که بدان پرداختیم. با این وجود ذکر این نکته نیز لازم است که تقویت و ترفیع سطح خودآگاهی قومی و تلاش برای هم گرایی بیشتر بین اقوام ایرانی، در راستای تقویت روحیه ملی و تأمین منافع ملی آینده، وظیفه ای است که همه اقشار و آحاد جامعه ایران در برابر آن مسئول اند و هر کس به فراخور حال خود بایستی در این زمینه گام بردارد و خوب البته پرواضح است که در این میان قشر تحصیلکرده و روشنفکر و نخبگان قومی، مسئولیتی سنگین تر دارند و تا آنجا که به قوم لُر و مخصوصاً ما بختیاری ها، مربوط می شود از آنجایی که طبق آنچه گفتیم در این زمینه لُرزبانان کمتر کار کرده اند، لازم است تا اندیشمندان این قوم ضمن ارتقاء کمی فعالیت های خود، به بحث کیفی موضوع هم نگاهی داشته باشند و در مطالعات قومی خود از سیستم های مطالعاتی جدید و امروزی بهره ببرند تا شاهد آشفته بازار موجود در مطالعات قوم شناسی نباشیم و چنین نباشد که صدها و هزارها کتاب و مقاله و کاست موسیقی و سایر محصولات فرهنگی تولید و به بازار عرضه شوند، ولی کمتر نشانی از یک کار سیستماتیک و علمی در آنها مشاهده شود.
به هر حال پایان سخن امید داریم جملات زیبایی چون «ایران از آن همه ایرانیان است» نه صرفاً به عنوان یک شعار زیبا، بلکه به عنوان راهکار و رهیافتی برای ساختن ایرانی به کار رود که در آن تمام اقوام و گروهها، ضمن برخورداری از حقوق خود، ضمن احترام به حقوق حقه سایر اقوام و هویت ملی ایران، به ممارست نحوه تعامل صحیح با سایر اقوام و ملل جهان بپردازند.