چکامه ی نوروزی


اسماعیل خویی


• تا هست آن تلخی که خوشتر ز انگبین است،
غم های ما پیوسته با شادی قرین است.

غم را کند با جامی از خود غرقِ شادی:
نوشاکِ ما اعجاز گاری اینچنین است. ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
سه‌شنبه  ۲۷ فروردين ۱٣۹۲ -  ۱۶ آوريل ۲۰۱٣


 به هما خانم وابراهیم جانِ مکلا

تا هست آن تلخی که خوشتر ز انگبین است،
غم های ما پیوسته با شادی قرین است.
غم را کند با جامی از خود غرقِ شادی:
نوشاکِ ما اعجاز گاری اینچنین است.
زاید ز جهلِ شیخ هر عیبی که گیرد
بر می، که از ما بر هنرهاش آفرین است.
زین طرفه شادی مایه مان بی بهره خواهد:
ای دانشی یارِ خردمند این چه دین است؟!
میخانه کن هر خانه ای را، آرمان ات
بنیاد کردن گر بهشتی بر زمین است!
داری سبوواری ز می بر سفره ی خویش:
دیگر چه می خواهی ؟ نکوبختی همین است!
ورشکِ خوشبختان تویی، گر ، ز آشنایان،
بالا نشینِ سفره یار نازنین است.

انگشتری کن یار را از سبزه یک لاخ:
انگشتری که ش قطره ای اشک ات نگین است.
وین گونه با آن مهربان می بند پیمان
که ت عشقِ او پاینده تا روزِ پسین است.
عید آید و باید که پاس اش داشت، هر چند
هر روزِ ما آغازه ی سالی نوین است.
سیب وسبو، ساقی وساقِ سیمگون اش؛
این چند سین ما را گزین از هفت سین است.
ساز وسرود افزود می باید براین چند:
باقی همه از داده های فَروَدین است.
سینِ سمن از سینِ سنبل چی کم آرد؟!
در این دو سین ، چی به ز یاءِ یاسمین است؟!
در واژگانِ ویژه ی من، در همه حال،
یک سینِ دلخواهِ دگر سینِ سُرین است.
در محفلِ ما ، ویژه در شادی ی نوروز،
سر خوش ترین ِ سر خوشان بالانشین است.
نوشین وزد حتا به غربت بادِ نوروز:
البته بادِ میهن ام نوشین ترین است.
در معبرِ این بادِ خوش می نه غمان را:
کاین باد غم پیرای جان های غمین است.

انکارِ شیخ از شورِ نوروزی نکاهد:
زیرا که جانِ مردمان شادی گزین است.
آن گول هم، گر خود شناسی پیشه سازد،
بیند به ذات از دوستدارانِ زمین است.
ورنه، خدای آسمان را چون ستاید،
از چیست کاو پیوسته بر خاک اش جبین است؟
هر روز در تقویم شوم اش سوک روزی ست:
گویی که ذاتِ شیخ با ماتم عجین است.
برخاک خواهد کوفت با سر این دغل را
اسبِ امامت کاین زمان اش زیرِ زین است.
زآن سان زید کاو جاودان زنده ست انگار:
گویی نمی داند که مرگ اش در کمین است.
زآنجا که باشد شیخ با تاریخ در جنگ،
تاریخ نابودش کند: این ام یقین است.
روزی می آید یارِ نیک و دشمنِ بد:
روزی که، با هم، روزِ مهر و روزِ کین است.
من روزِ رستاخیز را نزدیک بینم:
گو بیندش دور آن که او نزدیک بین است.
شادی ی آزادی بیا جامی بنوشیم:
آزادی ای که شادی اش در آستین است.

بادا که آزادی نباشد خالی از داد:
کآزادی ، ار با داد باشد، راستین است.


بیست وهفتم بهمن ماه۱٣۹۱،
بیدرکجای لندن