سه شعر


ناصر زراعتی


• لبریز میشود از شوق
پیاله ی تَرَکخورده
در این پَسینگاهِ ابراَندود
(صدای گامهای عشق) ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
دوشنبه  ۲ ارديبهشت ۱٣۹۲ -  ۲۲ آوريل ۲۰۱٣


 
۱
*صدایِ گامهایِ عشقِ...


لبریز میشود از شوق

پیاله ی تَرَکخورده

در این پَسینگاهِ ابراَندود

چه،

ناگهان

صدایِ گامهایِ عشق میآید

از کوچه پَس کوچه هایِ نوجوانی

پاوَرچین، پاوَرچین

همراهِ بویِ خوشِ یاس و اَقاقیا

از پَسِ دیوارهایِ آجُریِ بعدازظُهرهایِ تابستان...


هر بامداد

با بویِ قهوه

بیدار میشود

تا روزی را وَرَق بزند

نه همچون دیگرروزها...


این کتابچه ی کُهنه ی شیرازه‌وارفته

بویِ تازگی میگیرد

وقتی انگُشتانِ سرد

جان میبخشند

واژه ها را

          یک به یک...


قُفلها همه گُشوده میشوند

و هیچ گِرهی کور باقی نمیمانَد

در این کلافِ گولیده،

رنگ در رنگ،

آمیخته دَرهَم...


و پیاله‍ی لبریز از شوق

تَرمیم شده،

شُسته میشود

در آغوشِ پاکیزه ی باران

با نوایِ موسیقیِ معطرِ آرامش



و اینگونه است که

شادی

خورشید میشود: درخشان...


۲
*حادثه


سریع

حادثه از ژَرف میگذَرَد

کنارِ سوگ: مُرَدَد

حدیثِ نوحه: پریشان

خُروشِ قافله: حیران...


٣
*خاموشی


چرا؟

چرا نشسته خُروش از پا؟

خاموش،

چراغِ غمگرفته میخراشَد

خَمیده پُشت

خارخارِ هزاران خَمیازه را

در دهانهایِ به اجبّار بسته...