ضرورت آزادی برای بیان - اسماعیل آئینی



اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۶ ارديبهشت ۱٣۹۲ -  ۲۶ آوريل ۲۰۱٣


       هیچکس نمی داند اولین نوشته انسان چه بوده است، ولی انگیزه نوشتن در درجه نخست ثبت آن پیام بوده است برای خود و دیگران، خواه برای لحظه ای و خواه برای نسلها.تفکر و جسارت دارا شدن این انگیزه، توانا شدن انسان در گذار تاریخی خود است در چارچوب سیال هستی شناسانه خویش. هیچکس نمی داند که آن اولین نویسنده به خاطر اولین نوشته اش بوسیله دیگرانِ مثل خود تشویق شده است و یا تنبیه، ولی هر چه بود او راهی را گشود که انتهایش انسان است حتی اگر انسانیت نباشد.
       تو می گویی و می نویسی آنچه را که نمی توانی نگویی و ننویسی، قلم در دست تو بازیچه فکر توست و نه دست تو، قلم در دست تو بازیچه فکر توست و نه فکر دیگران. انسان می تواند دست و پا و زبانش، هماهنگ باشد در یکی بودن و یا یکی نبودن. او می تواند قلم به دست گیرد و با شکستن قلم اش، قلمی دیگر، این تفکر و عقلانیت اوست که استمرار می یابد، زایش دارد و پرورش می یابد.
       انسان نخستین در تداوم اجتماعی شدنش، ضرورت ارتباط بهتر و بیشتر را حس نموده بود و آن را به طرق گوناگون با ابداع در پی تلاشش نشان می داد. تصور اینکه اگر این ضرورت ارتباط بیشتر و بهتر شناخته نمی شد و حس نمی شد، آیا انسان اکنون در این جایگاه فعلی خود قرار داشت؟ یا چندین مرحله عقب تر می بود؟
       آیا اگر احساس این نیاز در انسان نخستین نهادینه نمی گشت و از ضروریات زندگی، آیا در پی آموختن تجربه ها به دیگران بر می خاست؟ آیا احساس انساندوستی اش که در پی زندگی اجتماعی اش رقم خورد و به بار نشست، او را بر آن نداشت تا در پی برخورد بیشتر و بهتر، شناخت بیشتر و بهتر و گسترش بیشتر و بهتر جامعه، این ضرورت بیان و انتقال بیان را به همه بیاموزاند؟ و آیا آن همه ی دیگر با این حس مشترک در پی تداوم این اصل نبودند؟ آیا انگیزه ریشه دار شدن این حس با همه گیر شدن آن و تولید و باز تولید جامعه گسترده تر نمی شد؟ انسان با زندگی اجتماعی اش در راهی قدم گذارد که ابزار ارتباط بیشتر و بهتر و سریعتر آن را، با بیان و نوشتن عقیده اش شکوفا می دید. رشد چند جانبه زندگی اش به موازات هم، ابزار بیان را بیشتر، تواناتر و کاملتر نموده است. ظهور دوران های گذار تاریخی انسان در مسیر زنده بودن و زندگی اش در این کره خاکی نشانه و شاخص برخوردهای موثر و مفید او با تمامی ابزارهای خود ساخته امکان پذیر شده است و موجودیت یافته است. انسان در راهی قدم گذاشت که دیگر خودش بطور کامل و مستقیم سازنده و پردازنده نبود، ضرورت موجودیت یافتن ابزارهای بیان، دیگر خودشان را در مسیر زندگی متجلی می نمودند و انسان متفکر فقط می بایست برای کشف و ضبط آنها به عنوان یک اصل در کنار دیگر اصول موجود برمی خاست.
       با گسترش جوامع انسانی در جای جای جغرافیای این کره قابل زیست، برخورد آرا و عقاید نمود بیشتری می یافت که گاه برایند مخرب آنها، اصل و یا اصولی را نمایان می ساخت که شر را به خیر رهنمون می شد. این همه در پی بیان همه جانبه عقاید انسانِ زمان شکوفا می شده است، روشهای چگونگی بیان به جای روشهای تولید ابزار بیان نشست و انسان جسور، متفکر و پیشرو روشی به موجودیت کل می افزود و می نمایاند.
       پرداختن به چگونگی استفاده از کدامین ابزار بیان، ریشه در نوع برخورد و شعاع هستی شناسانه انسان پیشرو دارد، ضرورت پرداختن کامل به موضوع، در استفاده از تمامی عناصر موجود در ساختار آن موضوع وجود دارد.
       انسان در همیشه ی خود، خود خویشتن است، با هر کیفیتی که مسلم می باشد. از طبیعت این خویشتن اوست که برداشت می کند، چه در هنگامی که از بیرون به آن چیز نظر دارد و چه از درون آن چیز- با چشم آن چیز به محیط بیرون و نیز به خود می نگرد- هنوز هم خود خویشتن است. حتی اگر یافته ها و داشته های آن چیز را بطور کامل دارا باشد باز برداشتی است درونی نسبت به آن چیز، و این تازه در حالی است که آن چیز در حد کمال خود باشد و نه غیر آن، چه همانطور که انسان دیروز با امروزش متفاوت است، آن چیز دیروز با امروزش فرق دارد، پس انسان با برداشتهایش زندگی می کند و می بیند و بیان می کند، حتی در خالصانه ترین لحظه دیگر شدن.
       بیان ما اگر نتیجه دید ما باشد، آیا با دید لازم و بایسته به عالم خارج می نگریم؟ یعنی اگر به خودمان خیانت نکنیم آیا دلیل بر دارا بودن ارتباط کامل، پویا و جاری با عالم خارج است؟ این دیگر توانایی است که انسان عین عدم خیانت به خود در پی ارتباط کامل با عالم خارج باشد، با طبیعت بودن، با جاری و سکون طبیعت بودن، با بلند و کوتاه طبیعت بودن، با فراز و نشیب طبیعت بودن، با گرما و سرمای طبیعت بودن، ....است و این ارتباط عملی واسطه ارتباط زبانی می گردد، کمال از او گفتن با ابزار او گفتن است.
       هر نوع بیان نماینده احساس خاصی است، شادی در شادی، شادی در خشم، خشم در شادی و خشم در خشم، همان که دوربینت را به چه سمتی می گیری تصویربرداری صرف تداعی نمی شود، چه می توان به هر طرف گرفت، می توانی عکسی از طبیعتی بگیری که نیمش در آتش می سوزد و نیم دیگر منتظر است و یا رها؟! این همه چیز است. می توانی هم فقط آتش را بگیری و یا نیمه نسوخته را، این بیان احساس است، این بازسازی طبیعت است با عناصر طبیعت.
       غربال مردم در گذر – گذر زمان- تنها ممیز هنر است، هنر بیان، هنر انسانیت.

اسماعیل آئینی