چه کسی جانشین احمدی نژاد می شود؟


هادی قدسی


• به دلیل جدائی مردم از نظام، جریان واقعی سیاسی در کشور وجود ندارد و بیشتر آنها به شکل تشکیلاتی مافیائی هستند که مرتب در حال معامله و بده بستان می باشند تا بتوانند به بخشی از مدیریت کشور دست یابند تا باند خود را بر قسمتی از ثروت کشور مسلط گردانند ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
آدينه  ۱٣ ارديبهشت ۱٣۹۲ -  ٣ می ۲۰۱٣


برای رسیدن به پاسخی قابل قبول به پرسش بالا شاید لازم باشد سیری کوتاه بر آن چه که ایران امروز را ساخته است داشته باشیم:
پس از انقلاب، وضعیت سیاسی – اجتماعی کشور و پندار و کردار قدرت محور غالب کنشگران سیاسی به نحوی بود که آقای خمینی زمینه را برای استمرار استبداد با هدف برقراری حاکمیت روحانیان بر کشور فراهم بیند و دست به عمل زند. ابتدا انگشت شمار طرفداران حاکمیت مردم را توسط همان کنشگران سیاسی از صحنه خارج و میدان را برای عمله های استبداد خالی گردانید. اندکی بعد قلیلی از گروه های سیاسی که، با وجود اعلام بیعت با استبداد نوپای ولایت فقیه، همچنان دم از آزادی می زدند را خنثا کرده، یا کشتند، یا دربند کردند و یا خانه نشینی را برآنان تحمیل نمودند و نفس ها را بریدند و "غیرخودی" را حذف کردند تا فقط "خودی"ها در قدرت باشند. به این ترتیب دورانی طلائی برای حاکمیت عمله های استبداد به وجود آمد تا در سایه داغ و درفش، باخیالی آسوده، حکم رانند و دست چپاول بر اموال بیت المال فرو برند.
   پس از فوت آقای خمینی و رهبرشدن آقای خامنه ای، برای برخی دوران طلائی پایان گرفت و میدان را برای رهبر جدید و هاشمی رفسنجانی خالی کردند و به گوشه ها خزیدند. برخی دیگر ماندند تا برای خود "دوران طلائی" جدیدی را بسازند. هاشمی رفسنجانی در مقام ریاست جمهوری، جایگاه خود را از رهبرجدید بالاتر می انگاشت و میدان را برای خود خالی می دید. این بود که، بدون توجه به حضور او، کوشش نمود در سیاست داخلی وخارجی و در رابطه با غرب آن چه را که با حضور خمینی نمی توانست عملی سازد، به اجرا درآورد. از دیگرسو، خامنه ای به تحکیم موقعیت خود بمنزله رهبر مشغول بود تا روزی بتواند از «یار قدیمی» خود، خلع ید کند. با روی کارآمدن خاتمی، قربانی اول "فشار از پائین" یا دینامیک حضور مردم در صحنه، هاشمی رفسنجانی و دستیاران او شدند.
    خامنه ای اما دغدغه دیگری هم داشت که حوزه علمیه بود و می بایستی نفوذ و حاکمیت خویش را اقلا تا سطح خمینی براین نهاد دینی اعمال می کرد. اما از سوئی هاشمی و از دیگر سو اصلاح طلبان در اعمال سیاست های خود، همواره با مراجع مشورت کرده و نظر آنان را پشتوانه عملکردهای خود می کردند. به عبارت دیگر، چراغ سبز سیاست های خودشان را از حوزه می گرفتند تا در برابر مخالفت های رهبر جدید قرار نگیرند. به این ترتیب خامنه ای مورد هجوم جناح هائی از "خودی" ها قرار داشت و ازسوی آنان به خواست های او بی توجهی می شد.
به این ترتیب، "خودی" ها خود را وارث ایران قلمداد می کردند و کشور را به میدان خالی رقابت های خود در چپاول ثروت ملی بدل کرده بودند. "نظام" را به مردم به مثابه بتی مقدس و غیرقابل نفوذ شناسانده و تغییر آن را غیرممکن جلوه می دادند. تمامی هم و غم خود را معطوف "حفظ نظام" می کردند و غیرخودی ها را از نفوذ در داخل پوسته خودی ها مانع می شدند.
    انتخابات سال 84 ریاست جمهوری که احمدی نژاد یکی از کاندیداهای آن بود، فرصتی مناسب را برای خامنه ای فراهم آورد تا او بتواند با شکستن پوسته "خودی"ها و وارد آوردن کسی از خارج هسته مرکزی آن، هم کار هاشمی را یک سره کند و هم رئیس جمهوری انتخاب شود که بتواند دست حوزه علمیه را از قوه مجریه کوتاه گرداند. به همین دلیل در دور دوم انتخابات، از سوئی دست به دامان سپاه شد واز دیگر سو از مصباح یزدی خواست تا دست به کار شده و به هر قیمت احمدی نژاد را پیروز آن انتخابات بگردانند. باید اضافه نمود که پیروزی احمدی نژاد بر رفسنجانی کاری دشوار نبود. زیرا مردم، ازجمله عده ای که تصمیم به شرکت در انتخابات گرفته بودند، ازعملکرد گذشته او راضی نبودند.
   باشکسته شدن پوسته "خودی"ها و ورود احمدی نژاد در آن و قرار گرفتنش در راس قوه مجریه، تحول بزرگی در کشور پدید آمد که برگشت ناپذیر است. هدفمند کردن یارانه ها بارزترین عامل این تحول اجتماعی به حساب می آید. فارغ از دیدگاه اقتصادی، یارانه ها به رغم جنبه های منفی، این واقعیت را در سطح جامعه مطرح کرده است که ثروت ملی واقعا موجود می باشد و به دلیل فساد حاکمیت از دست رسی مردم به آن جلوگیری می شود وهرگاه ملت از حق حاکمیت و دیگر حقوق ملی برخوردار بود، درآمد نفت از راه سرمایه شدن و ایجاد کار و درآمد کردن به "سفره های" مردم می رفت و از عوامل تورم افسار گسیخته نیز نمی شد. افشاگری های احمدی نژاد به خصوص در فرصت مناظره های انتخاباتی، وجود فساد در راس حاکمیت را در نظرعموم مردم محرز گرداند. به این ترتیب، با شکسته شدن پوسته "خودی"ها وورود احمدی نژاد به درون آن، پوسته نظام هم ترک برداشت و مردم ناراضی را از درون آن "نظام مقدس" و غیرقابل نفوذ آگاه ساخت. این تحول سیاسی - اجتماعی غیرقابل برگشت، بازگشت نظام به "دوران طلائی" را غیرممکن ساخته است.
    اکنون با کمی توجه به شکل و ساختار گروه های سیاسی موجود درکشور در می یابیم که فعالیت سیاسی تحت استبداد اجازه شکل گرفتن و منسجم شدن هیچ حزب یا گروه سیاسی را نداده، در نتیجه به موقعیت مسلط رهبرهم صدمه ای وارد نیامده است. با یک نظر به صحنه سیاسی متوجه می شویم اصلاح طلبان نه اتحاد عمل دارند و نه گفتمان وبرنامه ای روشن ونه تشکیلاتی شفاف. تعدادی با اصل نظام مسئله دارند و بعضی برای حفظ نظام وارد صحنه می شوند و عده ای هم هدفشان خلاصه شده است به ازمیان برداشتن حصر خانگی رهبران خودشان، تا حدی که شرط شرکت در انتخابات را آزادی آنان قرار داده اند. اما در نهایت دغدغه قدرت و ثروت آنان را به گرد هم آورده و به خود مشغول گردانده است. درمیان اصول گرایان هم وضع بهتر ازاین نیست. تعداد زیاد کاندیدای ریاست جمهوری از میان اصول گرایان خود گویای از هم گسیختگی در این جریان سیاسی می باشد. می ماند هاشمی رفسنجانی که با کنار گذاشتن او از ریاست مجلس خبرگان، به عنوان رئیس تشخیص مصلحت، به رئیس دفتر دست دوم خامنه ای نزول اجلال فرموده و نمی توان او را به عنوان رهبر یک جریان سیاسی موجود قلمداد کرد. علاوه برآن، این روزها اورا مورد حملات شدید قرار می دهند. وزیر اطلاعات در مقام پاسخ به دخالت های او در امر انتخابات، وی را مسئول "جریان فتنه" می خواند و ارگانهای سپاه مرتب به او حمله می کنند.
    به این ترتیب، به دلیل جدائی مردم از نظام، جریان واقعی سیاسی در کشور وجود ندارد وبیشتر آنها به شکل تشکیلاتی مافیائی هستند که مرتب در حال معامله و بده بستان می باشند تا بتوانند به بخشی از مدیریت کشور دست یابند تا باند خود را بر قسمتی از ثروت کشور مسلط گردانند. بنابراین، قدرت واقعی در کشور به دست کسانی است که به دور از مردم، ابزار قدرت را دردست دارند. این ابزار، نهادهای اطلاعاتی، نظامی وانتظامی وقضائی و مجلس (که مستقیم و غیر مستقیم دردست خامنه ای هستند) و تشکیلات اداری (قوه مجریه) می باشند.
   از مختصری که گذشت، فهمیده می شود که طبیعت "خودی"ها و "ناخودی"ها تغییر کرده است. خودی های دیروز ناخودی شده اند و خودی های امروز کسانی هستند که "فکرشان به فکر رهبر کنونی نزدیک تر است" هرچند اختلاف نظر هم داشته باشند. این شایعات دشمنی رهبر با احمدی نژاد در واقع آرزوهائی است که در اذهان پرورش داده شده اند و با سخنان هیچ طرفی تطابق پیدا نمی کند. با کمی دقت به سخنان اخیر طرفین می توان به این نکته توجه نمود که ایراد اساسی خامنه ای به احمدی نژاد به "ضعف ها" ی او، یا ایستادگی دربرابر بعضی دخالت های رهبر در امور اجرائی ربط پیدا می کند ونه چیز دیگری. اوصافی که اخیرا خامنه ای برای یک رئیس جمهور اظهار می کند را قبلا هم به احمدی نژاد و حکومتش نسبت می داد. اختلاف آنان بیشتر فنی و موضعی و در سطح مدیریت می باشد. در حالی که اختلاف خامنه ای با رفسنجانی و اصلاح طلبان ریشه ای و در اساس بینش های سیاسی طرفین قراردارد. چند سال پیش و نزدیک به یک فرصت انتخاباتی، خامنه ای در سخنانی خطاب به اصلاح طلبان و هاشمی گفت: "مملکت را به دست شاه سلطان حسین ها نخواهم داد". از آن به بعد او از هیچ فرصتی برای کوتاه کردن دست آنان از قدرت فرو گزاری نکرده است.
از آن چه گذشت می توان نتیجه گرفت که رئیس حکومت آینده، نه ازمیان اصلاح طلبان و نه از جناح هاشمی رفسنجانی و نه نزدیک به حوزه علمیه خواهد بود. زیرا حاکمیتی که ابزار قدرت را در دست دارد نه می خواهد و نه می تواند به عقب باز گشت کند. ابزار اساسی قدرت استبدادی در دستان خامنه ای می باشد. ابزار اداری هم در اختیار تشکل احمدی نژاد قرار دارد که متشکل ترین و پرکارترین و جدی ترین تشکلات درون نظام می باشد.
   در حال حاضر به نظر نمی رسد احمدی نژاد در برابر خامنه ای کوتاه آید و بااو بر سر رئیس جمهور پیش رو وارد معامله شود. اگر هدف او ازاین مقاومت بالابردن سهم خویش باشد، درنهایت بر سر یک رئیس جمهوری معامله خواهد شد که نه از نزدیکان خامنه ای باشد و نه از تشکیلات احمدی نژاد. کسی مانند جلیلی.
    اما درصورتی که احمدی نژاد برنامه بلند مدتی را مد نظر داشته باشد، با خامنه ای وارد معامله نخواهد شد. دراین صورت بعید به نظر می رسد که رهبر بتواند با استفاده از ابزار شورای نگهبان و رد صلاحیت تمامی کاندیداهای تشکیلات احمدی نژاد او را از ادامه تسلط بر قوه مجریه محروم سازد. زیرا اولا ابزار اداری برای برگزاری انتخابات را دراختیار ندارد و در ثانی با کنار گذاشتن اصلاح طلبان و جریان رفسنجانی، چنان چه تشکیلات احمدی نژاد راهم از اداره کشور کنار بگذارد مجبور خواهد شد قوه مجریه را در اختیار جناح هائی از اصول گرایان قرار دهد که به تقویت و دخالت مجدد حوزه علمیه در امور اجرائی منجر خواهد شد. و یا همه چیز را دراختیار سپاه قرار دهد که با این کار، خود را اسیر قوای نظامی خواهد کرد. بنابراین، همان طور که خودش هم اخیرا اعلام کرد، خود را تسلیم حوادث کرده و به انتخاباتی تن خواهد داد که تمام گرایش های درون نظام در آن شرکت کنند. دراین صورت بنابر آن چه گذشت، نامزد تشکل احمدی نژاد پیروز احتمالی انتخابات خواهد بود.

bayaneroshan.blogfa.com