آسمان برای ما تله نمی گذارد - نامه ای از فرهاد وکیلی
•
پایگاه خبری- تحلیلی روز (NNSROJ) در راستای انتشار آثار جانباختگان ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹ زندان اوین، چندین عکس و یک نامه منتشر نشده "فرهاد وکیلی" را منتشر کرده است
...
اخبار روز:
www.iran-chabar.de
چهارشنبه
۱٨ ارديبهشت ۱٣۹۲ -
٨ می ۲۰۱٣
پایگاه خبری- تحلیلی روز (NNSROJ) در راستای انتشار تصاویر، آثار و نامه های جانباختگان 19 اردیبهشت 1389 زندان اوین، چندین عکس و یک نامه منتشر نشده "فرهاد وکیلی" را منتشر کرده است.
این نامه در پاییز سال 1387 در زندان اوین نوشته شده است.
فرهاد وکیلی به همراه شیرین علم هولی، فرزاد کمانگر، علی حیدریان و مهدی اسلامی در 19 اردیبهشت در زندان اوین اعدام شدند.
هنگامه دختر گلم و...
بدان که تو دوران کودکی سختی را سپری کردی، در آن زمان من و مادرت شرمنده تو بودیم، بر خلاف برادرانت در آن زمان ما از کمترین امکانات برخوردار بودیم. اما تو بسیار خوب مسیر تکامل را پیمودی. هیچگاه نخواستم تفکر و باورهای خود را به تو تحمیل یا از تو بخواهم چون من فکر کنی، زیرا من هم اکنون همه کسانی را که در دوران کودکی و خردسالیم در کمال نادانی و جهل مطالبی منفی و نادرست در باره خودم به من القا نمودند، نخواهم بخشید. من والدین خود را دوست دارم، اما اکنون فراتر از افکار قدیمی و محدود کننده پیش می روم. پس از همان ابتدا خواستم تو خودت مسیرت را انتخاب کنی، اما در کنارت بودم. گاها با تذکری یا تشویقی و یا اشارهایی زنگ خطری را برایت به صدا در آوردم. اما تو در هر حال تو و ...خوب بودید و در این روزگار پست و آلوده تا حدی توانستید حافظ ارزشها باشید.
اما دخترم من درد بی خانمانی را چشیدهام. درد تحقیر را و رنج دیدن و دلقک هایی که پست ترین شرایط را به خاطر لقمهای نان بر خود روا داشتهاند.
اما شما اکنون کمی راحت زندگی می کنید. هر چند وقت یک بار سوار بر اتوبوس در شهر عبور کنید و مردم را نگاه کنید و بدانید که شما نیز یکی از آنهایید، فقط یکی از آنها، نه بیشتر. هیچگاه مغرور نشوید و بدانید که غرور قبل از آنکه به انسان دو بال پراوز بدهد، دو پای او را درهم خواهد شکست.
هنگامه جان به مانا، ویان و نسیم بگو ما به کمک یکدیگر احتیاج داریم. این ویژگی نوع بشر است. ما زندگی را در شادکامی یکدیگر می خواهیم، ما تنفر از هم و تحقیر بشر را نمی خواهیم. بله روش زیستن می تواند آزاد و زیبا باشد. ما روش را گم کردهایم، ما راه را گم کردهایم. آزمندی و حرص روح بشر را آلوده و مسموم کرده است. این جان ما را مالامال از نفرت و ما را در گرداب خون غوطهور کرده است.
ما به مهربانی و لطافت بیش از هوش و ذکاوت محتاج هستیم، بدون اینها زندگی می خشکد و روح از کالبد زندگی جدا می شود. آری دخترم سیستمی که به خود اجازه می دهد، مرا شکنجه کند و به زندان بیانداز و آزادی را از ما سلب کند به شما می گوید مایوس شوید و چون کسان بدور از فهم و شعور فقط دل بر تعلقات دنیا خوش کنید و درد ملت های در رنج را فراموش کنید. اما روزی زنگار نفرت از روح آدمی زدوده میشود و خود با سگان طعم مرگ را خواهند چشید. فریاد تا زمانی که انسانهای با شرف خون میدهند و عزیزانی چون هاوری راه شهدا را برمیگزیند آزادی نابود نخواهد شد. خود را در اختیار دشمنان و حیوان صفتان نگذارید. خود را در اختیار کسانی که تحقیرتان می کنند و آزادی و حق انسان بودن را از شما و ملتشان میگیرند و به شما میگویند چگونه بخورید و چگونه راه بروید و چگونه اندیشه کنید، نگذارید.
ببینید دخترها. نگاه کنید، روح انسان بال درآورده و سرانجام پرواز را آغاز خواهد کرد. او بسوی کوههای سربلند زیبا و چشمههای خروشان میهن ما و به سوی نور امید و روشنایی پرواز میکند. بسوی آینده، آینده باشکوهی که از آن ماست. ازآن من و تو و ما. عزیزان من بدانید که باید با شرف و عزت زندگی کنید. یعنی راهی جز خوب بودن ندارید، اگر بخواهید زندگی کنید.
یعنی اگر فلسفه زندگی را دریابیم، به گفته شهید زیلان آن زمان که قصد داشت در سالگرد شهادت هزاران انسان به کشتن خود و شهید شدنش با دنیا وداع کند.
اولین کلام و وصیتش این بود که من عاشق زندگی کردنم. آری رفقا از زندگی تا زندگی است خیلی ها در حالیکه راه میروند و میخورند و میخوابند و فکر میکنند زنده هستند، مردهاند. خیلی ها بر خلاف آنچه که دیگران فکر میکنند مردهاند وجود ندارند، زندهاند و حیات دارند.
هنگامه جان، مردمان برروی زمین استوار بیشتر از بند بازان بر روی آسمان نااستوار، سقوط میکند. شاید شبی درخشش گرانبهاترین الماس این جهان تو را فریب بدهد، آن شب آن الماس ریسمان نااستوار تو خواهد بود، سقوط تو حتمی است یا بعبارت دیگر مردن تو منظورم از مردن همان شیوه مرگی است که در سطور بالا برایت توضیح دادم. بنابراین تو باید دل بر زر و زیور دنیا نبندی، زیرا بزرگترین الماس این دنیا آفتاب سرزمین خودمان است که خوشبختانه این الماس بر گردن همه شما می درخشد. شما بدانید هیچگاه فراموش نکنید که هیچکس در این جهان نیست که شایسته آن باشد. دختری ناخن پایش را به خاطر او عریان کند. برخی از این سخنان را چارلی چاپلین همان دلقکی که فیلمهایش برای چند لحظه خنده را بر لبان شما میاورد، برای دخترش نوشته. پس بدان شما باید با ایمان و اعتقاد زندگی کنید. اگر باور دارید محجوب بودنتان ارزش شماست محجوب باشید و اگر در باورهایتان شیوه دیگری را قبول نمودید نباید به کسی اجازه بدهید فکر خود را بر شما تحمیل کند.
و نهایت کلام اگر روزی به میان شما بازگشتم. ناگفتنی های زیادی را برای همه شما خواهم گفت. اما اگر خدا چنین توفیقی را شامل حال من نکرد بدانید که برای همه آرزوی موفقیت و سربلندی دارم. از جهانگیر میخواهم مواظب خواهرهایم باشد. از آزاد مردانگی را تمنا کرده و از دختر مختار که به ملاقاتم آمد متشکرم.
مادرم را به هیوا می سپارم. همه را به رعایت احترام پدرم میخوانم. هورام را به سعدیه می سپارم و از شما می خواهم هوراز را دوست داشته باشید. دختر گلم مانا و هانا و بیان و نسیم را به عفت و پاکی و شرف دعوت میکنم. از همه می خواهم بدیهایم را بر من ببخشند و باز هم از سعدیه، جهانگیر، شهلا و لیلا کمال تشکر را دارم.
آسمان برای ما تله نمی گذارد، این آزادی ماه است که او را پایبند می کند.
|