از : peerooz
عنوان : بیش از سه قرن
نفوذ بریتانیا در هند در ۱۶۰۸ میلادی و با تاسیس کمپانی هند شرقی شروع گردید. این کمپانی بتدریج نواحی دیگر را تحت تسلط خود درآورد و در سال ۱۸۵۸ امپراتوری بریتانیایی هند رسما تحت فرمانروایی بریتانیا در آمد و بالاخره در سال ۱۹۴۷ با جنبش یا مقاومت بدون خشونت به استقلال رسید. در این استعمار بیش از سه قرن, هند نه تنها دموکراسی بلکه زبان انگلیسی را بخوبی آموخت. نا گفته نماند که پاکستان و بنگلادش و برمه نیزهمین سرنوشت را داشتند و بجایی رسیدند که میبینیم. یعنی بذر خوب در زمین مستعد میروید .
۵٣۹۷۲ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : هوشنگ ح
عنوان : جهان امروز ما جهان قرن ۱۸و۱۹نیست.
دموکراسی درهند نه ۹۰۰سال بلکه درکمتراز۵۰ سال جا افتاد.
۵٣۹۶۴ - تاریخ انتشار : ۲۲ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : کودک نوپا
" ما هنوز به بلوغ سیاسی نرسیده ایم. هنوز باید تمرین کنیم. مدتی باید تا خون شیر شد".
جناب کبیری, شما عرایض بنده را تکرار میفرمائید. انگلستان مهد دموکراسی بوده است و رفرانس زیر بطور خلاصه میگوید که اولین پارلمان در سال ۱۰۶۶ میلادی بر پا گردید
و پس از افت و خیزهای فراوان و خونریزی ها و اعدام شاه و دیکتاتوری کرومول و بقیه ماجرا بالاخره در سال ۱۹۱۸ به دموکراسی کامل رسید. یعنی نزدیک به ۹۰۰ سال. با وجود این سالها بعد چرچیل گفته ای داشت به این مضمون که دموکراسی سیستم بدی ست، بقیه بد ترند. در کامنت قبلی اشتباها بجای صدها سال گفتم صد سال و در حقیقت مدتی بایست تا خون شیرشد. ما در این مرحله هنوز حالت کودک نوپا را داریم.
How did Democracy develop in England?
http://answers.yahoo.com/question/index?qid=۲۰۰۸۰۹۲۸۱۸۴۰۲۰AAtaw۸۲
۵٣۹۲۶ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : علی کبیری
عنوان : پیروز جان شما چرا؟
دوست محترم ما پیروز که از فحوای نوشته هایشان پیداست که فردی بسیار با مطالعه و آگاه به تاریخ ایران و کُنه امور سیاسی جهانند، شایسته بود تا اگر گوش به نصایح ناصحان نمیدهند، دست کم خود از تاریخ کشور ما بیآموزند. پس از انقلاب مشروطه و بخصوص طی دوران سلطنت محمد رضا شاه، بارها و بارها مردم به صندوقهای رأی روی آوردند و همواره شاهد بودند که حسن به صندوق میرود و حسین از آن بیرون میآید. این خاصیت صندوقهای رأی در حکومتهای دیکتاتوریست. پس شما که فردی منطقی هستید، باید قبول بفرمائید که ملت ایران این پیشنهاد تمرین دمکراسی شما را برای مدت بیش از صد سال انجام داده است و نسبت به آن بیگانه نیست. اما این پای صندوقهای رأی رفتنهای مداوم نه درس دمکراسی به ملت آموخت و نه راه نوئی پیش پای ملت گذاشت. مگر آن برهه ای که کسی چون مصدق خطر کرده و مردانه پای پیش گذاشت و به دنبال او مردم هم برای صیانت از آرای خود در پای صندوقهای رأی از جان خود مایه گذاشتند. اگر بر مبنای روش شناسی و روند امور سیاسی به این مسأله نگاه کنیم، نتیجه میگیریم که این ملت همانطور که از اسطوره هایش هم برمیآید، منتظر "کاوه ی آهنگر" است تا پرچم کاویانی بردوش، پیش افتاده و بقیه هم به دنبالش ریسه شوند. بهمین سبب ملاحظه میکنیم که هر چند ده سالی یکی بعنوان ناجی از گَرد راه میرسد، حرفهای گنده گنده میزند، مردم را مسحور هنر سخن پراکنی خود کرده و مردم هم او را بر مسند فرمانروائی نشانده و او را به عرش اعلاء میبرند و انقدر پیزی لای پالانش میگذارند که همان ناجی تبدیل به یک دیکتاتور شده، بساط حکومت فردی و دیکتاتوری برپا کرده و بار خودش و بستگان و رفقایش را بسته و رفته و ما هنوز کاسه ی چه کنم چه کنم دردست داریم. پس قبول بفرمائید که صندوق رأی چیزی جز یک صندوق نیست. درواقع، صندوق رأی حتی یکی از ابزارهای دیکتاتوری نیز میباشد و این دیکتاتوری، تحمیل حکومت اکثریت به اقلیت است. از نظر روانشناسی، مردم ایران مردم تکروئی هستند و این محصول بلاهای تاریخی است که بر این مردم طی دوران طولانی تاریخ، نازل شده اند. شما به ندرت می بینید که دو تا ایرانی در موردی باهم کنار بیآیند. هر دو "من" هستند و نه "نیم من." ما هنوز به بلوغ سیاسی نرسیده ایم. هنوز باید تمرین کنیم. مدتی باید تا خون شیر شد!! عذر میخواهم اگر مطلب به درازا کشید.
۵٣۹۲۵ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : آواز نه آوازه خوان
جناب اوحدی،
بنده " خان " نیستم ولی اگر شما آنرا ترجیح میدهید اعتراضی ندارم. در باره سرکوفت نام مستعار در این سایت آنقدر نوشته ام که تکرار آن " بیمزه " است. کفایت آنکه به آواز گوش کن نه آوازه خوان.
منظور از جسارت بنده آن بود که ما باندازه کافی هر روز از این گونه " وزاریات " ( اگر املاء آن درست باشد ) میشنویم و ده میلیون دیگر هم کمک به چیزی نمیکند. اگر منظور کمک به بیرون رفتن از این نکبت است باید راه حل مثبتی پیشنهاد کرد. راه حل من آنست که باید آنقدر " تمرین " دمکراسی کرد که بالاخره آنرا آموخت و بکار برد. و اینکار با یکبار و دو بار و ده سال و بیست سال درست نمیشود. سالها طول میکشد و این راه صد ساله را با قدم اول باید شروع کرد.خمینی و خامنه ای و بقیه دار و دسته هم کمکی به آموختن دموکراسی نمیکنند و دشمن آنند. همین. حال میل شما و دیگران به انقلاب یا معجزه است خیر پیش و موفق باشید.
۵٣۹۲۲ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : سهراب
در نظرات پیروز نکتهای است قابل تامل. اینطورکه من میفهمم، ایشان میگوید که مردم به مرور با رای دادن که از ملزومات نظامهای دمکراتیک است،باید آشنا شوند. نکتهای که ایشان توجه ندارند، سرخوردگی مردم از بی تاثیر بودن آرایشان در حکومت آخوندی است که در نهایت باعث رویگردانی مردم از مشاکت در رای دادن در آینده خواهد شد. انتخابات در نظام ولایی مفهومی ندارد و هر آنچه «آقا» و سپاه امر کنند، انجام خواهد شد، حتی نتیجه انتخابات بدون تصویب «آقا» نافذ نیست. فهم این نکته نیز توسط عامه مردم از ملزومات آشنایی با قواعد انتخابات واقعی است. شرکت در انتخابات بدون توجه به تاثیرگذاری آرای مردم، هیچ فایدهای در رشد اجتماعی مردم ندارد.
۵٣۹۲۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : پنهان
عنوان : تمام راه کارهای انتخابات تحمیلی به سود بیت رهبری و مشروعیت نظام ولایی ختم میشود
جناب پیروز، اگر خاتمی در سال ۷۶ سوپاپ ماشین باز سازی رژیم ولایی نمیشد، دیگر چیزی از جمهوری اسلامی باقی نمیماند که ولی فقیه فرعون گشته احمدی نژادش را به عنوان رئیس دولت به مردم تحمیل و قالب کند، تا از طریق او و دولت اش آنقدر نفس مردم را بگیرد تا مردم ناچارن در اثر فشار های جور واجور اقتصادی و تحریم جهانی و سیاسی و زور و دروغ و تقلب کمر خم کنند و مجبور شوند به خیابان بریزند و اعتراض و جبش سال ۸۸ را بوجود آورند و بعد هم نهایتن جنبش سبزشان به شکست بیانجامد و ملت را تار و مار و شکنجه و زندان و اعدام کنند. پس نتیجه معجزات سال ۷۶ و ۸۸ را در سرکوبها، تشدید هولناک فضای امنیتی نظامی، حکومت نظامی، فرار ها، اعدامها، و شکنجه ها و مهاجرتها و زندانهای جمهوری اسلامی جستجو کنید.
نگران نباشید، شاید هم موفق شوند همانطور مطابق معجزه ۸۸، دوباره مردم را به هیجان بیاورند و رای بسازند و کسانی مثل هاشمی و قالیباف را به جان هم بیاندازند و نها یتن منتصب رهبر را با کمک سپاه و شورا ی نظام بیرون بکشند. ولی فکر کنید بهر وسیله بقول شما معجزه شود و سوپاپ دیگری چون هاشمی پیدا شود تا ۸ سال دیگر هم با سیاست شل کن سفت کن نظام مردم را دوباره سرکار گذاشتند. تمام راه کارهای انتخابات تحمیلی به سود بیت رهبری و مشروعیت نظام ولایی ختم میشود. شما بعداز این ۸سال چه معجزه دیگری غیر از معجزات ۷۶ و ۸۸ مورد اشاره تان از دل این رژیم کهنه ملایی آخوند محور پوسیده ارتجاعی ضد حقوق بشر پیش بینی میکنید؟ در زیر سایه هاشمی چه تحولاتی اتفاق خواهد افتاد که شما به آن دلبسته اید؟
۵٣۹۲۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : علی اوحدی
عنوان : موش روضه خوان!
سلام "پیروز"خان. از پنجره ی من جهان این گونه پیداست، و قد و قامت من در بیانش، همین اندازه است که از پنجره ی تو به "روضه خوانی" و "فاتحه خوانی" تعبیر می شود. شکایتی نیست، چون قراری هم نبوده تا مثل هم فکر کنیم. "روضه خوان" هم که باشم، ملا و دعانویس و عطار نیستم که برای دیگران نسخه بپیچم، یا خدای ناکرده ولی وقیح، که فتوا بدهم. تجربه نشان داده که تمایل به "ولایت"، کم و بیش در همه هست. کافی ست "مهر" و "همدلی" افراد را، به اشتباه، میزان شعور و آگاهی خود قرار دهیم، آن وقت "ذات ولایت" در شخص، متبلور می شود، و بر ما همان می رود که بر آن "سید روضه خوان" رفت. دیگران شعورشان اگر نه بیشتر از من، به اندازه ی من می رسد. و "چه باید کرد" یک فرایند جمعی ست، نه "حکم حکومتی". این را هم خوب می دانم که در این وادی "شیر" نیستم، موشم، یکی از موش ها، و از موشیت خود نه سرافکنده ام و نه شرمنده، برای همین هم نه نام مستعار، که نام و نشان حقیقی ام را زیر "روضه خوانی"ام می گذارم تا همه، از جمله خودم، بدانیم که آن موش "روضه خوان" که می گویند، منم! (با پوزش از درازگویی).
۵٣۹۱۹ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : " روزگار غریبی [ن]ست نازنین "
" پیروز هم که معرف حضور و علاقمند به کامنت گذاری در بیشتر مقالات هست " ؛ یعنی به مزخرفات کسی که طاس بدنامیش از بام ها افتاده و در پای "بیشتر!" مقالات کامنت مینویسد اهمیتی نده! این "آدم؟" " هنوز امید دارند درحول وحوش و یا ازدرون صندوقهای رای ولی فقیه معجزه ای روی دهد " ( یعنی در ۷۶ و ۸۸ معجزه ای روی نداد!).
" روزگار غریبی [ن]ست نازنین " , همیشه همین بوده. اگر کسی بر متن ها حاشیه نوشت و هرچه را دید و شنید چون آیه قران ندانست و در حضور " بزرگتر ها " حرفی زد
" معروف حضور است ". صندوق رای یعنی چه؟ " تحریم فعال !" میکنیم و در خانه مینشینیم؛ بعد از آنکه " انتخابات آزاد " چون " فومها و عدس ها و بصلها " از آسمان نازل شد تمرین دمکراسی کرده و پای صندوق ها میرویم. مگر ۳۴ سال پیش چنین نکردیم و "آقا" را سر کار نیاوردیم ؟ نظر مخالف یعنی چه ؟ میشود خفقان بگیری؟
خیر قربان ، عقیده را باید اظهار کرد, هرچند ناگوار باشد.
۵٣۹۱۴ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : علی کبیری
عنوان : رمز پیروزی اتحاد است!
پشه چو پُرشد بزند پیل را/با همه تندی و صلابت که اوست
مُــردگان را چو بُـوَد اتفــاق/مُـرده خــوران را بدراننـــد پوست
کلید حلّ این معضل نزد تک تک ماست. راه حلّ را در خودمان جستجو کنیم: اتحاد!
۵٣۹۱۱ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : پنهان
عنوان : بیشتر بنویس
جناب اوحدی، زیبا و طناز و نقاد مینویسی! بیشتر بنویس! فکر کنم پیروز هم که معرف حضور و علاقمند به کامنت گذاری در بیشتر مقالات هست، چندان هم بد بدش نیامده، و الا نمیخواندش و کامنت نمیگذاشت.
۵٣۹۱۰ - تاریخ انتشار : ۲۰ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : هوشنگ ح
عنوان : کارازفاتحه هم گذشته
نه اقای پیروز، روضه وفاتحه خوانی کاراخوندهاست. فکرمیکنم کسانی که بعد ازسی واندی سال هنوز امید دارند درحول وحوش و یا ازدرون صندوقهای رای ولی فقیه معجزه ای روی دهد کارشان ازفاتحه هم گذشته است.
۵٣۹۰۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : ممنون از تصحیح
جناب هوشنگ،
اگر ما زنده بگور شده ایم پس ایشان لابد فاتحه میخوانند. ببخشید ، آنرا با روضه اشتباه کرده بودم.
۵٣۹۰۲ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : هوشنگ ح
عنوان : شامورتی بازی
اقای پیروز، اقای اوحدی قبرکن نیست بلکه به تومیگوید که زنده به گورشده ای. اوبشما میگوید دیگرمحسور روضه خوانی اخوندها نشو. حالا من هم بشما میگویم قربانت گردم اظهاروجود باید درجایی دیگرکرد نه درشامورتی بازی ودوزوکلک اخوند ساخته.
۵٣٨۹٨ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : peerooz
عنوان : روضه خوانی
جناب اوحدی،
بجای این روضه خوانی بهتر بود آستین ها را بالا زده ، قبری میکندی که همه آن تو میرفتیم تا خیالها راحت شود. قربانت گردم ، فایده این روضه خوانی ها چیست؟ خیمه شب بازی انتخابات هر چهار سال یکبار اقلا این فرصت را به " ملت " میدهد که اگر خواست اظهار وجودی بکند.
۵٣٨۹۴ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : البرز
عنوان : چه باید کرد
جناب اوحدی، طنز زیبا و قابل فهمی در باب مضرات جنابان حاکم نوشته اید. اما بعد از خواندن مطلب، گمان کردم و یا شاید انتظار داشتم، چند خطی در باره «چه باید کرد» از زاویه دید شما بخوانم.
گرچه، در جایی از نوشته دست «ماشا» را به دست استپانویچ داده و آنها را در راه «ایستگاه قطار» و در حال شنیدن ناله های ایوانویچ و نگاههای از روی ترحم «ماشا» به ایوانویچ، به تصویر می کشید، و تقریبا در پایان مطلب، بازی دموکراسی، تمرین «آزادی» و احترام به رأی «مردم» را به علامت سئوال ختم میکنید.
حال سئوال اینجاست، اگر ما خواهان آزادی، عدالت اجتماعی و زندگی مسالمت آمیز تمامی ایرانیان در کنار یکدیگر هستیم، «چه باید کرد»
۵٣٨۹٣ - تاریخ انتشار : ۱۹ ارديبهشت ۱٣۹۲
|
از : علی کبیری
عنوان : آفرین بر تو!
دست مریزاد. گفتی هرآنچه که باید گفت.
۵٣٨٨۶ - تاریخ انتشار : ۱٨ ارديبهشت ۱٣۹۲
|