اکبر آمد، و خوش آمد


بهرام خراسانی


• من اگر ببینم که شرایط یک انتقال آرام هم به سود فرزندان من و هم به سود فرزندان فلان سردار تبهکار نظام جمهوری اسلامی است، پروایی به خود راه نمیدهم که این راه آرام را بپذیرم. چون درپی انتقام از کسی نیستم و آشتی را میپسندم. سازندگی و آرامش، همواره از ویرانگری بهتر است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
شنبه  ۲۱ ارديبهشت ۱٣۹۲ -  ۱۱ می ۲۰۱٣


۱) اینکه در کشوری که شهروندان آن حق رأی دارند؛ با هر کمبود یا برتری نظام انتخاباتی آن کشور؛ کسی در هر انتخاباتی شرکت کند یا در هیچ انتخاباتی شرکت نکند، یا در برخی از آنها شرکت کند و در برخی شرکت نکند؛ رفتاری طبیعی، به هنجار، و یک حق شهروندی است. همچنین، اینکه در هر کشوری به ویژه کشورهای کمتر توسعه یافته، امکان هدایت رفتار اتتخاباتی مردم و یا تقلب و دستکاری در نتیجه ی رای وجود داشته باشد، نه غیر طبیعی است و نه کمیاب. حزبهای جمهوری خواه و دموکرات آمریکا نیز، کمابیش و شاید با روشهای خوش نما و مدرن، رفتار مردم را سازماندهی میکنند. این علت وجود هر حزب سیاسی است که باروشهایی سازگار با شرایط جامعه‍ی خود و به اندازه ی نفوذی که در آن جامعه دارد، بر سمت و سوی رفتار سیاسی مردم اثر بگذارد. اگر جز این باشد، یا آن حزب سیاسی حزب نیست و هیچ نفوذ اجتماعی ندارد، یا اینکه آن حزب و هوادارانش آنارشیست و نیهیلیست هستند، و این هم البته به خودی خود، عیب نیست. اما اینکه کسی بپندارد که در کشوری چون ایران، با ٣۵ سال دسیسه چینی و دغلکاری یک فرمانروایی سیاسی شناخته شده، این تنها خود او است که دانشمند است و به پوسیدگی و فساد نظام جمهوری اسلامی آگاه است، اوج کژاندیشی و خود بزرگ بینی است. به ویژه اینکه آن کس، نتواند هیچ نشانی از حضور سودمند و موثر خود، و یا رشادت و جلادتی پهلوانه در زندگی خود در این یا آن گوشه از جامعه به دست دهد. عیبهای این نظام سیاسی، آشکارتر از آنست که یک کنشگر سیاسی پرپیشینه نتواند آن را ببیند، اما کجا هستند آن کادرهای آگاه و شیردلی که چراغ در دست راه را بازشناسند و این مردم به پندار آنها ناتوان را، راهبری کنند؟      

۲) از دو سه ماه پیش که به یازدهمین دور انتخابات ریاست جمهوری در ایران نزدیک میشدیم، آمدن یا نیامدن این فرد یا آن دیگری به کارزار انتخاباتی؛ شرکت کردن یا شرکت نکردن در این انتخابات؛ و گفتمان‌هایی مانند آن؛ یکی از گفتگوهای جدی برخی از تارنماهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی بود. این کنش به خودی خود چیز بدی نیست و بسیار خوب هم هست. اما این نوشته‌ها، گاه نشاندهنده و آشکار کننده چیزهای نومید کننده ای نیز بودند و هستند. یکی اینکه این نوشته‌ها، بیشتر همانند یک بولتن محفلی است که بیرون از جمع کم شمار هموندان یک فرقه‍ی سیاسی، هیچ کاربردی نداشت و ندارد. همانگونه که من برای همین نوشتاری که هم اکنون دردست دارید، کاربردی بیش از این نمیبینم. توصیه فلان دوست گرامی و آگاه ما یعنی آقای فانی به آقای خاتمی و تشویق او که به میدان بیاید، آقای خاتمی را به میدان کارزار نیاورد، اما نشان داد که کسانی هم در این اپوزیسیون، سیاست ورزند و از پوپولیسم و عامه گرایی پرهیز میکنند، و این البته سودمند است. به همین گونه، نشان داد که بیشینه خوانندگان آن نوشتارها، هنوز گرفتار عامه گرایی و گونه ای رفتار لومپنی هستند که با پس و پیش کردن نام آن دوست فرهیخته، درپی خوارشماری او هستند. دیگر آنکه جز اندکی، بیشینه ی این نوشته‌ها یا کامنتهای آن، کاربردی جز ناسزاگویی و خاین خواندن نویسنده‍ی یک نوشتار، یا کسی که شرکت در این انتخابات را سودمند پنداشته بود، یا کسی که قرار بود نامزد، و وارد کارزار انتخاباتی شود، نداشت. یکی از زشت ترین و عامیانه ترین واژگانی هم که در این نوشته ها یا کامنتها به کار میرفت و میرود، واژه "انتصابات" و واژگانی مانند آنست. این سخن بدان معنا نیست که این نگارنده انتخابات در ایران را بر پایه های کاملاً دموکراتیک استوار بداند، بلکه بدان معنا است که نویسنده با به کار بردن این واژه عامیانه که هر پیره زن بیسوادی هم میتواند بر زبان آورد، گویی میخواهد به خواننده نشریاتی که از آنِ یک اپوزیسیون کم شمار اما انشاء اله فرهیخته است، "بفهماند" که هان به هوش باش که می خواهند کاه را به جای یونجه به تو بخورانند. و این، به راستی برای خواننده چنین نوشته هایی در چنین نشریاتی؛ توهینی بزرگ است، مگر اینکه خود آن خواننده نیز آدمی عامه گرا و عامه باشد.
٣) این پنداشت و حکم کلی که شرکت در انتخابات جمهوری اسلامی در هر شرایطی، پایه های حکومت جمهوری اسلامی را استوارتر میسازد، خود بی پایه ترین و سست ترین سخنی است که یک نفر مدعی سیاست ورزی، میتواند بر زبان آورد. این، فرافکنی کسانی است که شاید با کمترین هزینه، میدان را به حریف واگذار کرده اند. چنین سخنانی، به همان اندازه نابخردانه و مردم فریبانه است که رهبران جمهوری اسلامی، شرکت مردم در انتخابات را؛ در هر حد و اندازه ای که باشد؛ مشتی بر دهان آمریکا ونومید کننده دشمن مینمایانند. چنین سخنانی همچنین، کور ماندن به پویایی درونی جامعه، و فریب خوردن از مشتی شعارهای بی پشتوانه است. یعنی فریب خوردن از این حکومت، و فرو افتاند به دام تبلیغات آن. زندگی راستین، نشان میدهد که پایه های حکومت جمهوری اسلامی، روز به روز سست تر میشود. ٣۵ سال فرمانروایی جمهوری اسلامی نشان داده است که هر یک از برنامه های انتخاباتی رژیم، با موجی از سرخوردگی از این فرمانروایی، شکاف در رهبری، و ریزش نیروهای آن؛ همراه بوده است. انتخابات سال ۷۶ و به ویژه انتخابات سال ٨٨، درستی این سخن را نشان میدهد. برپایه‍ی نشانه‌های بسیار آشکار، میتوان انتظار داشت که انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری، همچون پر توان ترین فشاری باشد که برپایه های این نظام وارد خواهد آمد. اما ترکیب نامزدها و چگونگی شرکت مردم و نخبگان در این انتخابات، میتواند کمابیش از فروپاشی برنامه ریزی ناشده و غیرقابل کنترل آن، پیشگیری کند. این پنداشت هم که تحریم اپوزیسیون بیرون از کشور به جدا شدن نیروها از این حکومت انجامیده یا خواهد انجامید، چیزی جز یک خودفریبی نیست. مقاله نویسی که شاید کسی جز اعضای خانوده اش او را درکشور نمیشناسند، و بزرگترین سازمان سیاسی که اعضای آن به ۲۰۰ نفر در خارج از کشور نمیرسد، و یا سازمانی که اعضای خودش نیز همیشه در پادگان یک کشور خارجی زندگی میکنند، هیچ تأثیری بر روند انتخابات درون کشور ندارند. گفتم که نوشته هایی که در این تارنماها منتشر میشوند، به راستی کاربردی درحد یک بولتن فرقه ای دارند، که البته بودن این بولتن، از نبودن آن بهتر است. دست کم اینکه شاید بتواند برخی هم اندیشان را به هم بشناساند و نزدیک کند.

۴) بسیاری از وابستگان به اپوزیسون ایران، سخنانی بر زبان میآورند که نه خود معنای آن را میدانند و نه کس دیگری معنای آن را میفهمد. مانند مبارزه بدون خشونت. یکی از برداشتهای نادرست برخی از افراد اپوزیسیون ایران، چنین است که گویا هر کس در انتخابات جمهوری اسلامی شرکت میکند؛ آگاهانه یا نا آگانه درپی آنست که این نظام را تقویت کند. این پنداشت، سراپا نادرست است. در شرایطی، کسی میتواند درپی سرنگونی یک نظام سیاسی باشد و در یک برنامه انتخاباتی آن نظام هم شرکت کند. این در شرایطی است که شاد آن کس درپی آن باشد که شاید برای مدت زمانی کوتاه، سر خویش را از آب بیرون آورد تا مگر بتواند نفس بگیرد و خود را برای گامه بعدی زندگی یا تلاش خود آماده سازد. این، خود میتواند شکلی از مبارزه خشونت پرهیز باشد. با تغییر یک رئیس جمهور در ایران، چیزی به گونه بنیادین عوض نمیشود، این را هر راننده تاکسی تهران و هر خوار وبار فروشی میداند. با اینهمه، آنها که در متن جامعه زیسته اند، میدانند که از نظر زیست در یک جامعه مدنی، میان خاتمی و احمدی نژاد؛ تفاوت بسیار است. تنها افراد غیر مسئول و "جوکی" میتوانند بگویند سگ زرد برادر شغال است. خاتمی توانسته بود تا اندازه زیادی در سطح بین المللی تنش زدایی کند و میدان را برای جنگ طلبان دو سوی خط تنگ سازد. او توانسته بود کمابیش فضا را برای طبقه متوسط نوین، تحمل کردنی سازد. او و وزیر ارشادش توانسته بودند کمابیش فضای فرهنگی و ادبی جامعه را به مدرنیسم نزدیک سازند. من نیک میدانم که اپوزیسیون برون مرزی، به ویژه اپوزیسون چپ، هیچ نقشی در آمدن احمدی نژاد نداشت همانگونه که در هیچ دگرگونی اجتماعی دیگر نقشی ندارد. اما بی تفاوتی او در برابر "سگ زرد و شغال" را، بسیار کودکانه و غیر مسئولانه میدانم، و این نیز درجای خود، بسی مهم است و راه بر هرگونه نقش آفرینی احتمالی این اپوزیسیون در آینده میبندد.   

۵) چه اپوزیسیون برون مرزی بخواهد و چه نخواهد، خاتمی نیامد و هاشمی رفسنجانی آمد. این نگارنده، زیانهای شخصی زیادی را در دوره ریاست جمهوری آقای رفسنجانی و به دلیل بودن او تحمل کرده ام، کاستیهای بسیاری در فرمانروایی او دیده ام و راست بگویم، بر خوبیهای زیادی هم در آن دوره چشم بسته ام. همانگونه که بسیاری از خوبیهای دوران پهلوی را ندیدم و نخواستم ببینم. اکنون، رفسنجانی آمده است تا رئیس جمهور شود. هنوز کسی نمیداند که به راستی او رئیس جمهور بشود یا نشود. اما من، میپندارم که آمدن او، یک فرصت برای ملت ایران است. نه از این بابت که او بتواند گره مشکلات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی کشور را بگشاید. من چنین کسی و چنین دولتی را در چشم انداز ده تا بیست سال آینده کشور، نمیشناسم و نمیبینم. خرابی نهادهای کشوری و لشکری، بیش از اینها است که هیچیک از کسان موجود بتواند کشتی کشور را به ساحل نجات برساند. همچنین چه هاشمی بیاید و چه نیاید و کس دیگری بیاید، شکاف بیشتر در پایه های نظام جمهوری اسلامی، ناگزیر است. چه رأی او را به درستی بخوانند و چه تقلب کنند، چند دستگی و تضادهای درونی و نیز پوسیدگی که هم اکنون هم بسیار است؛ بیشتر خواهد شد. این ناگزیر است. اما من امید آن را دارم که آمدن رفسنجانی، بتواند کمابیش عقلانیت و آرامش گیرم کوتاه مدت را به کشور بازگرداند. این چیزی است که در هیچ نامزد دیگری نمیبینم و فضای عمومی درون کشور نیز چنین احساسی را دارد و شاید به آمدن او رأی دهد. اما چنین فضایی را برای نفس گیری مردم و نخبگان برای مدتی زنده ماندن، به راستی بایسته میدانم. آمدن او، شاید فراتر از گمان عمومی؛ بتواند به انتقال کمابیش آرام از نظام جمهوری اسلامی به یک نظام دموکراتیک، یاری کند. هیچ دلیلی وجود ندارد که این پنداشت را دست کم بگیریم، همانگونه که نمیتوانیم آن را خیلی پررنگ ببینیم. این یک حدس است. اگر چنین چیزی شدنی باشد و به راستی بشود، خود چیز کمی نیست، و برای همه کس سودمند است. و اگر هم نشود، باز مردم چیزی از دست نداده اند. من اگر ببینم که شرایط یک انتقال آرام هم به سود فرزندان من و هم به سود فرزندان فلان سردار تبهکار نظام جمهوری اسلامی است، پروایی به خود راه نمیدهم که این راه آرام را بپذیرم. چون درپی انتقام از کسی نیستم و آشتی را میپسندم. سازندگی و آرامش، همواره از ویرانگری بهتر است.

پیروز باشیم
بهرام خراسانی
۲۱ اردیبهشت ۱٣۹۲ خورشیدی ایرانی