پیام از دفتر رهبری در آخرین لحظه رسید...


• به نوشته ی غلامعلی رجایی، در حالی که اطرافیان رفسنجانی مشغول نوشتن بیانیه ی عدم شرکت وی بوده اند، در آخرین ساعت از دفتر رهبری پیامی رسیده و آیت اله راهی وزارت کشور شده است ...

اخبار روز: www.iran-chabar.de
يکشنبه  ۲۲ ارديبهشت ۱٣۹۲ -  ۱۲ می ۲۰۱٣



آفتاب: غلامعلی رجایی در سایت خود ، مشاهداتش از آخرین روز و دقایق منتهی به ثبت نام هاشمی را نوشت:
ساعت نه ونیم صبح بود که آیت الله هاشمی به مجمع آمد. ازماشین که پیاده شد به استقبالش رفتم و درمعیت ایشان از پله ها بطرف اتاقشان بالا رفتیم.ازآمدنشان پرسیدم. طبق انتظار برمبنای صحبتهایی که دراین روزها داشتیم نظرشان منفی بود.
به ایشان عرض کردم: وضعیت شما درافکارعمومی از قبل دارد بهتر می شود خصوصا اینکه مراجع هم دارند به میدان می آیند و آیت الله وحید و آیت الله سیستانی هم برآمدن شما تاکید کرده اند.
...ساعت ده ونیم دکتر علی مطهری با چند تن از نمایندگان مجلس به دیدار آیت الله آمد.
دکتر مطهری در آغاز گفت:ما چند بار تا بحال خدمت شما رسیده ایم واصرار کرده ایم بیایید ولی این باردرحقیقت آمده ایم شما را برای ثبت نام به وزارت کشورببریم!
وی با بیان نمونه هایی از وضعیت کشورگفت: خون شهید مطهری دارد پایمال می شود.
...وقتی آقای مطهری به آیت الله گفت: شما در دفعات قبل مشکل سن تان را مطرح می کردید و ما امروزمی بینیم که وضع جسمی شما ازما بهتراست! آقای هاشمی که درتکه پرانی ید طولایی دارد با خنده به او گفت :من نمی دانم وضع جسمی شما چطور است که وضع من ازآن بهتر است!
بقیه حاضرین درملاقات هم متفقا به آمدن ایشان اصرارکردند. درآخر برادر ایشان مهندس محمد هاشمی که تازه از سفر عراق آمده گفت در یک نظرسنجی که برای من آمده است از صد درصد زائران کاروانهایی که روزانه از مرز زمینی به عراق می روند نود درصدشان می خواهند در صورت نامزدی شما به شما رای بدهند.
در آخر ملاقات حاج آقا با صراحت سخنانی گفت. ازجمله اینکه قصد حضورنداشته است ولی اصراربسیارمردم وگروههای مختلف مقاومت ایشان را برای نیامدن تمام کرده است.
ایشان می گفت :من باید با رهبری مشورت کنم. اگر سکوت کردند می آیم وبه تکلیفم دربرابرمردم وخدا عمل می کنم ولی اگرمخالفت کردند حتما نمی آیم. اعضای جلسه با نا امیدی اتاق ایشان را ترک کردند.
دوسه گروه دیگر هم چند نفره به دیدارایشان رفتند و همین عبارات را شنیدند.
ساعت چهارونیم بعد از ظهر بود که سه تن ازمشاورین خدمت ایشان رسیدیم وصحبتهایی داشتیم.
فرمودند: یعد ازپیغامهایی که از دیشب داده اند هنوزمنتظرنظررهبری هستند .ساعت داشت به پنج نزدیک می شد و یک ساعت مانده به پایان مهلت ثبت نام.
صبح خدمت ایشان عرض شد این همه افرادی که دراین چند ماه به دیدارشما آمدند وبه شما اصرارکردند بیایید اکنون منتظرجوابی از شماهستند. اگر نمی آیید خوب است دلیل نیامدنتان را به مردم بگویید وبیانیه ای صادر کنید و دلایل نیامدنتان را به آنان توضیح دهید.
پذیرفتند وبه ما فرمودند متنی تهیه کنیم. فورا از محضرشان مرخص شدیم و به اتاق مجاور رفتیم و مشغول تهیه متن پیشنهادی شدیم.
ساعت حدود پنج ونیم بود و متن داشت تمام می شد که که حاج آقای علی خانی به دراتاق آمد و فریاد زد :آقای رجایی،حاج آقا برای ثبت نام حرکت کردند جا نمانید! باورم نمی شد. معلوم شد درتماسی که با یکی از اعضای موثر دفتر رهبری داشته اند از صحبت هایی که رد وبدل شده مخالفتی را از سوی رهبری احساس نکرده اند.
متن بیانیه انصراف را در جیبم گذاشتم وبه سرعت به جمع دوستانی که آیت الله راهمراهی می کردند پیوستم. از شدت عجله تلفنم درمجمع جا ماند وقتی برگشتم حدود ۵۰ تماس ناموفق داشتم! دو فرزند ایشان – یاسر و فاطمه و برادرشان مهندس محمد و فرزندان برادرشان وسه تن ازمشاورین ودوسه نفراز اعضای دفتر ایشان را همراهی کردیم .
۵ دقیقه به ساعت پایان مهلت ثبت نام به وزارت کشور رسیدیم...